logo





آیا سرنوشت بن علی در تونس، نصیب علی آقا در ایران می
شود؟

دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹ - ۲۴ ژانويه ۲۰۱۱

محمد علی مهرآسا

mehrasa.jpg
به نظر می رسد که سال 2011 آغازی خوب و پر برکت دارد. دستکم باید پذیرفت که در میان کشورهای مشهور به «درحال توسعه» این سال طلیعه ی قشنگ و مبارکی داشت که دادگاه ترور رفیق حریری در لبنان، نجات مردم جنوب سودان از دست خونخواری به نام عمرالبشیر و تلاش و خیزش مردم کشور تونس نمونه های آن می تواند باشد.
اتفاقی که در کشور تونس پیش آمد و حوادثی که در آن کشور در شرف تکوین است، از هرنظر قابل تأمل و جای امیدواری برای ملتهای تحت ستم است. این حادثه را هم مبارک و مسعود باید ارزیابی کرد و هم عجیب و دور از باور... دور از باور به این جهت که درگذشته ی جوامع اعراب و تاریخ کشورهای عربی نشانی از قیام مردم علیه استبداد و ستم به چشم نمی خورد. در عوض، بعد از استقلال های نیم بند کشورهای عربی و رهائی شان از استعمار انگلیس و فرانسه، تاریخ حیاتشان مشحون از کودتاهای ارتش و یا حمله ی مردان مسلح به صاحبان قدرت است. همین خاندان آل سعود نجد و حجاز، سلطنتشان حاصل یورش افراد مسلح ملک سعود اول به حکامی بود که توسط خلفای عثمانی تعیین شده بودند و عربستان را اداره می کردند. افراد خاندان آل سعود با این حمله و پیروزی چنان قدرتی به هم زدند و به چنان مقامی دست یافتند که مملکت را نیز به نام خود ثبت کردند؛ و در نتیجه سرزمین نجد و حجاز ملقب به عربستان سعودی شد و ثروت افسانه ای نفت و درآمد مراسم حج نیز، جز اموال خاندان آل سعود رقم خورد. حکومتهای موجود در کشورهای سوریه و عراق و مصر و لیبی و الجزایر نیز همه دست پخت کودتای ارتشیانی است که مرتب پیشینیان را از اریکۀ قدرت به زیر می کشیدند و جای قبلی را پر می کردند. در همین سوریه سالانه دو- سه کودتا به وقوع می پیوست؛ و اکنون چند ده سالی است که اندک آرامشی در آنها پدید آمده است. علت این آرامش را نیز باید درتأمین نظر و ارضای حرص و آز قدرتهای نئواستعماری جستجو کرد که چون سودشان از هر نظر تأمین شده است، رغبت به تغییر حاکم و انجام کودتای جدید در آنها فروکش کرده و نیازی به جا به جائی ی مهره ها نمی بینند.
این را نیز بیفزایم که به گمان من مردم تونس و الجزایر و مراکش را نباید عرب نامید؛ و این ملتها تنها در زبان و دین عربند؛ و به نژاد از عربان نیستند. به این جهت، خیزش مردم تونس را باید باور کرد. درضمن، فراموش نکنیم که این سه کشور سالهای متمادی مستعمره بودند و با مبارزات پیگیر مردمشان از دست استعمار فرانسه رهیدند و به استقلال رسیدند؛ و در کارنامۀ سیاسی‌شان سالها مبارزه ی جانانه را ثبت کرده اند. سد البته در میان آنها، مبارزات مردم الجزایر، چشمگیرتر بود و از جایگاهی پراهمیّت تر برخورداربوده است. زیرا دولت فرانسه علیرغم آن که دست از استعمار تونس و مراکش کشیده بود، به خاطر چاه های نفت الجزایر، حاضر به اعطای استقلال به این سرزمین نبود. ولی مبارزات پیگیر مردمش، سرانجام ژنرال دوگل را مجبور کرد استقلال این سرزمین را نیز بپذیرد.
اکنون با توجه به حرکت اعتراضی ملت تونس، چشم هموطنان برون مرزی به ملت ایران در درون دوخته شده و این روند و سرنوشت را برای ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه که اسیر استبداد و فقرند، دور از باور و ناممکن نمی دانند.
اما من به وقوع چنین اتفاقی در ایران خوشبین نیستم. زیرا هم میزان قساوت حاکمان ایران بیشتر از دولت تونس است؛ و سپاه پاسداران و بسیج از کشتار ابائی ندارند، و هم نوع حکومت ملا علی خامنه ای با حکومت بن علی توفیر دارد. دستاویز اسلام و حربه ی امام زمان به این ظالمان و مستبدان ایران قدرتی اهریمنی بخشیده و آنان را درنگهداشت قدرت سمجتر کرده است. اسلام نیز آئین کین و انتقام است و راه حلی جز کشتار نمی شناسد. سراسر تاریخ 14 قرن گذشتۀ اسلام، پر است از ستم و استبداد و کشتاربی گناهان در زیر لوای ظلماتی به نام دین.
من در رؤیایم سرنوشت بن علی را برای علی خامنه ای آرزو می کنم و از آن کسانی هستم که خواهان براندازی کامل حکومت فقیهان ایران است و به چیزی کمتر از سقوط مطلق رژیم باور ندارم و به تغییرات دلبسته نیستم. اما آرزو چیزی است و واقعیّت چیزی دیگر. واقعیّت گواهی بر ادامه ی حکومت این جباران دارد. زیرا آنچه در میان است و ذهنیّت احمقهای حامیان این حکومت را قفل زده است، دین و باورهای متافیزیکی است. اندکی دقت در تعداد افرادی که مرتب برای زیارت قبر سران اعراب به عراق می روند و باوجودی که ترورهای انتحاری و انفجارهای مهیب هر سال سدها نفرشان را به دیار نیستی می فرستد و بازهم حریصانه به این سفرها و خطرها رو می کنند، به ما می فهماند که ایرانیان عوام تا چه میزان قادرند این حاکمیّت را نگهدارند. تعداد ایرانیانی که برای رفتن به حج نام نویسی کرده اند به حدی رسیده است که دولت اعلام کرد تا پانزده سال دیگر نام نویسی جدید نخواهد کرد. مقدار پولی که توسط مردم زیر خط فقر ایران به درون ضریح امامزاده ها ریخته می شود، نشان از چه دارد؟ مراسم عاشورا که هرسال پرهیمنه و پرشکوهتر از سال پیش به دید جهانیان می رسد، نفوذ حماقت مذهب را در عوام فریاد می زند. پس تردید نکنیم که راز ماندگاری حکومت خامنه ای، همین اعتقادات تعصب آمیز و ساروج مذهب عوام است.
اگر به مسیر عبور و سیر تکاملی این حکومت در این سی و دو سال با دقت بنگریم، خواهیم دریافت که امروز حاکمیّت به آن نقطه و خواستگاهی رسیده است که خمینی و دیگر آخوندهای تشنه ی قدرت و ثروت در همان ابتدای انقلاب هدف گرفته بودند. یکدست شدن حکومت و سپردن کل نظام به خودیها و خالی کردن صحنه از هرآنکس که اندکی به آزادی و دگراندیشی معتقد است! آمال و هدف سران خیزش دینی در همان ابتدا، بنیاد و تشکیل حکومتی برمبنای مذهب تشیّع بوده است و برای رسیدن به آن، هم تلاش کرده اند و هم به مکر و فریب متوسل شده اند. اکنون نیز مهم نیست درسد هواداران این حکومت چه میزان است؛ مهم این است که آنها «سه نفرند باهم، و ما سد نفریم تنها...»
اگر به خاطر داشته باشیم، همان ابتدای توفیق انقلاب، خمینی در تبیین نوع حکومت و به هنگام زمزمه ی رفراندم برای تعیین نوع نظام، جمله ای به این مضمون را چند بار تکرار کرد: «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش» و با قدرت دستور ایجاد حکومت اسلامی را صادر و زبان همه را الکن کرد؛ و سرانجام خواست خود را به اجرا گذاشت. زنده یاد مهدی بازرگان«جمهوری دموکراتیک اسلامی » می خواست و دیگر ملیّون جمهوری تنها. اما خمینی که بر اسب مراد سوار بود و پیروزی را به چنگ آورده و بسیار آسان رژیمی چندهزار ساله را ساقط کرده و میوه ی رسیده را در دامن خود می دید، به پایان کار آن گونه که خود می خواست می نگریست. او می دانست که جمهوری اسلامی اش سرانجام به همان حکومت اسلامی تبدیل خواهد شد و تحصیل حاصل میشود. به گمان آخوند شیعی و به باور آنان، دین اسلام همان شیعه است و دیگر مسلمانان چون خلافت علی را بعد از محمد نپذیرفته اند، همه مرتد و کافرند. به این جهات، خمینی چون نمی توانست اصطلاح «جمهوری شیعه» را مطرح کند، به ناچار عنوان«جمهوری اسلامی» را پیشنهاد کرد که جمع اضدادی بیش نبود. زیرا شریعت شیعه با رأی مردم درتضاد است و عقیده به انتخاب ندارد و امامان را برگزیدگان خدا می داند و هرآنچه را که در صدر اسلام پس از مرگ محمد اتفاق افتاده قبول ندارد. اختراع مقام و مسندی به عنوان ولایت فقیه آنهم نوع مطلقه اش، دقیقاً نفی و طرد بخش جمهوری و مفهوم مردمی ی این حکومت شتر- گاو- پلنگی است. رئیس جمهوری که قوای انتظامی را در اختیار نداشته باشد، جز حاجب الدوله چه نامی می توان براو نهاد؟ بنگرید چگونه سران سه قوه در تمام این سی و دو سال آلت فعل در دست رهبر بوده اند! متن قانون اساسی ی این حاکمیّت مجموعه ای از مواد و تبصره های استبدادی است؛ و تبیین هر موضوع را به دین اسلام ربط می دهد و دین اسلام نیز چیزی جز استبداد مطلق نیست.
پس ازسقوط دولت موقت که با گروگانگیری دیپلوماتها و کارمندان سفارت امریکا به وقوع پیوست و علیرغم انتخاب نسبتاً آزاد آقای بنی صدر به ریاست جمهوری، فضای حاکم گام به گام به سوی تاریکی و استبداد مطلق در حرکت بود و خمینی هر روز گرهی جدید به حبل المتین میزد و میخی تازه بر استحکام ولایتش می کوبید. زیرا آقای بنی صدر می خواست مستقل عمل کند؛ و خمینی آن را برنمی تافت و خود را حاکم مطلق می دانست. چون خمینی با انتخاب آقای بنی صدر و روش دولتمداری او موافق نبود، همان زمان برای جبران مافات، دستور داد«مواظب انتخابات مجلس باشید و مجلس را از دست ندهید...» و چنین شد که مجلسی فراهم آمد که اکثریّتش را تندروهای اسلامی دردست گرفتند و عرصه را بر بنی صدر و دیگر ملیون تنگ کردند. جمله ای که خمینی آن زمان گفت و اکنون قشر اصلاحطلب از آن استفاده ی ابزاری می کند یعنی«مجلس در رأس امور است»، دقیقاً نه برای قدرت بخشی به مجلس نمایندگان، بل به خاطر طرد و بی ارزش کردن رئیس جمهوری در آن مقطع زمانی بود. و سرانجام همین مجلس بود که با اکثریّت، رأی به عدم لیاقت و عدم«مشروعیّت» رئیس جمهوری داد و آقای بنی صدر به اشارة خمینی عزل شد. از این تاریخ دیگر قدرت در چنگال آقای خمینی چون موم هرلحظه به شکلی که می خواست قوام می گرفت؛ اعدامها در اعداد هزاران شروع شد و ادامه یافت؛ و جنگ ایران و عراق شش سال و نیم دیگر به طول انجامید و تلفات و مجروحان ناشی از این جنگ، از میلیون گذشت؛ و خسارت اقتصادی به هزار میلیارد دلار رسید. بر دهان ها قفل زدند و قلمها را شکستند و مهاجرت هزاران دگراندیش رسته از اعدام از کوه و کمر آغازید.
پس از مرگ خمینی، انتخاب خامنه ای نیز امری بی هوا نبود و دقیقاً از روی مصلحت چنین گزینشی انجام گرفت تا همان مسیر ادامه یابد. حتا در مجلس خبرگان فرمایشی، ولایت فقیه را پررنگتر کرده و به «ولایت مطلقۀ فقیه» تبدیل کردند. آقای خامنه ای نیز می دانست و می داند چه می خواهد و چه می کند و چه نوع حکومت و فضائی را طالب است! اگر قوانین شریعت هنوز به درستی اجرا نمی شود، دلیلش عدم تمایل سران حاکم نسبت به اجرای حدود دین نیست، بلکه عدم توانائی در اجرا مانع کار است. این که احمدی نژاد امام زمان توهمی را چنین بی پروا به آلتی برای انجام مقاصد تبدیل کرده است و با نسبت دادن هر تصمیم،هر کار و هر امرِ حکومت به امام زمان بی پروا اشاعۀ خرافات را به اوج رسانده است، با توجه به جامعه، بیراه نمی رود. زیرا هم مورد رضایت رهبر است و هم عوام کالانعام را خوشنود و مسرور نگه داشته است. فساد موجود نیز که روز به روز شدت و حدتش بیشتر و بیشتر می شود، در حکومتهای دینی امری رایج است و تازگی ندارد؛ و یکی از ارکان دینها فساد مؤمنان ساجد و راکع است.
در این جنگل پهناور آقای رهبر نیز در پارانویای خلق و ترس دشمن چنان مسحور است که دقیقاً شخصیّت«دائی جان ناپلئون» را در رُمان آقای پزشکزاد تداعی می کند. این حضرت نیز به همان روش و سیاق، آمریکا را جای انگلیس دائی جان گذاشته و مرتب تکرار می کند «شما از مکر و کید دشمن خبر ندارید و نمی دانید این دشمن چه خوابی برای ما دیده است...» اگر خلق این دشمن جنبه ی مالیخولیای آدمی خیالاتی و مریض نداشته و فرض کنیم سیاستمدارانه به چنین حربه ای متوسل شده است، راهی جز این نمی ماند که بگوئیم جناب رهبر، عامۀ مردم را نادان تصور کرده و تحمیق مردم برایش جنبۀ سرگرمی و تفریح دارد. تا به یک تیر دو نشان بزند؛ هم طعنه و توهین به امریکا و هم بردگی و اطاعت مردم. زمانی وجود جنگ مانع ابراز خواسته های ملت بود و هر کس از فقر می نالید پاسخش«ما در جنگیم...» بود؛ و پس از جنگ و از زمان آغاز رهبری علی خامنه ای، مردم با هیولائی ندیده و نامرئی به نام دشمن مواجهند که حاکمیّت نه می خواهد نشانش دهد و نمی می تواند از دستش خلاص شود.
از سوی دیگر سپاه پاسداران هم از نظر تعداد و مقدورات؛ و هم از جنبۀ مالی و اقتصادی به چنان هیولائی تبدیل شده است که نه مقاومت دربرابرش ممکن است و نه تعدیل قدرتش میسر. از چنین غولی با این همه درآمد و ثروت جز حفظ وضع موجود، چه توقعی می توان داشت؟ اگر غیر از این کند فنای خود را رقم زده است! بسیج نیز با به خدمت گرفتن لومپنها و جوانان لاشعور و ابلهی که براثر فقر از روستاها به سوی شهرها سرازیر شده اند، قدرتی قوی و بی مهار در برابر مردم، و دشمنی خونی در برابر هرنوع دگراندیشی و آزادیخواهی است. تمام این قدرتهای شیطانی را ملات دین و مذهب به هم پیوندی محکم زده است و همه در استخری از آب گرم شریعت شیعه به شنا مشغولند. پس چه جای امید و دلخوشی و...!؟ به گمان من، به نقش مذهب در فلاکت ایرانیان باید بیشتر سهم و بها داد؛ و این طاعون را فراموش نکنیم!
به این جهات، من سرنوشت بن علی را برای علی آقای خودمان، محتمل نمی دانم. با وجود این، امید است چنین نشود و سرنوشت بن علی تونسی در انتظار علی آقای ما هم باشد!
کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا 23/1/2011

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد