logo





به مناسبت ۱۳ آذر روز مبارزه با سانسور

قتل های زنجیره ای , پنجمین کشتار بزرگ حکومت اسلامی

دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۷ - ۰۱ دسامبر ۲۰۰۸

مسعود نقره کار

پس از کشتار بزرگ مرداد و شهریور 1367 , حکومت اسلامی
که می پنداشت کار معاندین را یکسره کرده است, مرحله ی
کشتارهای برنامه ریزی شده ی روشنفکران و روشنگران و
مخالفان را آغاز کرد. بکار گیری " تک زنی " یا "در یک نشست
یا جمع عمومی با انفجار یا بستن رگبار " , شیوه پیشنهادی برای
این مرحله از کشتار بود.

حکومت اسلامی تا کنون مرتکب 5 کشتار بزرگ از دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی ,و روشنفکران و روشنگران ایران شده است :
1- کشتار سال های 58-57
2- کشتار سال های 61-60
3- کشتار سال 67
4- کشتار خارج از کشور
5- قتل های سیاسی زنجیره ای
در هرکدام این کشتار ها به تقریب گروه های سیاسی و فرهنگی مشخصی کشتار شدند . سال های 58-57 بطور عمده سلطنت طلبان, سال های 61-60 مجاهدین و فداییان و سایر گروه های چپ گرا, سال 67 مجاهدین و چپ ها ی اسیر در زندان حکومت اسلامی , در کشتار خارج کشور همه ی گروه هی سیاسی و فرهنگی , و در قتل های زنجیره ای بیشتر اهل قلم, قرباینان کشتار اسلامی بودند. در تمامی این دوران افرادی از اقلیت های مذهبی, بویژه تعداد قابل ملاحظه ای ازبهاییان- بیش از 200 نفر – نیز به قتل رسیدند.

قتل های زنجیره ای

پس از کشتار بزرگ مرداد و شهریور 1367 , حکومت اسلامی مرحله ی دیگری از کشتار های برنامه ریزی شده را آغاز کرد. حکومت اسلامی با کشتار1367 می پنداشت مرحله نخست سرکوب را با موفقیت به پایان رسانده وکار" معاندین" را یکسره کرده است , و به همین دلیل بکار گیری شیوه" تک زنی " یا "در یک نشست یا جمع عمومی با انفجار و یا بستن رگبار" را برای سرکوب روشنفکران و روشنگران و محالفان برگزید. روشنفکران و روشنگران فرهنگی و کسانی که بدلایل گوناگون برای حکومت اسلامی خطرناک تشخیص داده می شدند, در صف مقدم این کشتار بودند.
حکومت اسلامی این شیوه را با قتل فجیع دکتر کاظم سامی آغاز کرد:
«... چهارشنبه 3 آذر ماه سال 1367 دکتر کاظم سامی بنیانگذار جنبش اسلامی ایران ( جاما ) با ضربات کارد شخصی که خود را غلام همتی معرفی کرده بود به شدت مجروح می شود، و در چهارم آذر ماه چشم بر جهان فرومی بندد.» و «26 آذر ماه 1367 محتشمی وزیر کشور اعلام می کند، " قاتل دکتر سامی که محمد جلیلیان نام داشت در گرمابه ای در اهواز خودکشی کرده است" نه فقط بازپرس پرونده ی این قتل، یاران دکتر سامی و بخشی از مردم این خبر را باور نکردند، و تردیدی نداشتند که قاتل( قصی القلب )از سربازان گمنام امام خمینی است.». مرگ پزشک دیگری به نام " تفتی " با ضربات کارد نشان از آغاز شیوه ی جدید کشتار داشت .(البته این بدان معنا نیست که حکومت از ابتدای کارش " تک زنی" نکرده است , اما به عنوان سیاستی برنامه ریزی شده , پس از کشتار های 1367 این شیوه را بکار گرفت .).
فعال شدن اهل قلم در این دوره و تلاش شجاعانه ی آنان برای آغاز فعالیت مجدد کانون نویسندگان سبب شد تا به احتمال حکومت اسلامی بحث " تهاجم فرهنگی " را, که پیش تر طرح شده بود ( به سال 1364) , پیش بکشد وبه بهانه چنین تهاجمی به سراغ اهل قلم نیزبرود, و آن تفکری که حجت الا سلام "پروازی" به عنوان تفکری خطرناک از آن پرده برداشت را, اندک اندک ,شکل بدهد , " تفکری که همه جا را ناامن و همه کس را ترسان و لرزان می خواست"، تفکری که «مقاصد نادرستی دارند و با وزارت خانه های ارشاد، کشور و اطلاعات مرتبط اند و دارند سازمان دهی می کنند.» و«...وحدت استراتژیک را سر داده اند و... وحدت استراتژیک این ها می تواند پیامدهای خطرناکی داشته باشد. یک طرف فاز اندیشه، و طرف دیگر عمل.»
مطرح ترین قربانی این دوره سعیدی سیرجانی شاعر، نویسنده و پژوهشگر بود که به " جرم" "جاسوسی، اهانت به اسلام، انجام عمل لواط، مصرف و فروش مواد مخدر" به زندان انداخته شد، و پس از شکنجه های فراوان جسمانی سرانجام در زندان جان باخت.
سعیدی سیرجانی در سومین نامه اش خطاب به آیت الله خامنه ای نوشته بود: «آدمیزاده ام و دلیلش همین نامه که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران، بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.» و به هراس "کوته آستینان" از قلم خود اشاره کرد ه بود:
که دانند اگر خامه جنبان شوم
فرومایه را آفت جان شوم
پس از قتل سیرجانی , قاتلان وزارت اطلاعات به سراغ کانونیان رفتند و چند نویسنده ی عضو" جمع مشورتی" کانون نویسندگان را به وزارت اطلاعات فراخواندند و آنان را تهدید کردند که حق ندارند درباره سیرجانی کلامی بگویند و یا چیزی بنویسند. دستگیری و بازجویی مستمر از کانونیان ازآن پس در دستور کار ماموران وزارت اطلاعات قرار گرفت.
مرگ مهندس برازنده , حسین سرشار ( خواننده اپرا),قتل سه کشیش مسیحی( اسقف هوسپیان, اسفق میکاییلیان . کشیش مهدی دیباج),مرگ دکتر محمد تقی زهتابی (شاعر, نویسنده و زبان شناس) ,قتل حاج محمد ضیائی، رهبر اقلیت سنی در بندرعباس , مرگ علی کامیار(شاعر و نوازنده سه تار) , مرگ رضا ضیایی نیا ( شاعرو منتقد), مرگ هادی تقی زاده ( شاعر و منتقد) , قتل فاطمه قایم مقامی ,منوچهر صانعی , فیروزه کلانتری , مرتضی علیان نجف آبادی , امیر غفوری , سید محمود میدانی , صمدیان انور (ناشر) , مازیاز علی پور , دکتر جمشید پرتوی و..... نمونه هایی بودند که رد پای وزارت اطلاعات فلاحیان و ماموران وزارت اطلاعات در آنها دیده می شد.
حکومت اسلامی اما کشتار این دوره اش را بیشتردر میان روشنفکران و روشنگران اهل قلم متمرکز کرد.
در همین دوره جسد احمد میرعلایی، مترجم و پژوهشگر در پسکوچه های شهر اصفهان پیدا شد. حکومت اسلامی ادعا کرد که میرعلایی بر اثر مصرف زیاد مشروبات الکلی جان باخته است.
حکومت اسلامی علت درگذشت غفار حسینی مترجم و نویسنده را نیز، که جسدش در خانه اش پیدا شد، سکته مغزی اعلام کرد. کشتارها، برچسب های سکته قلبی و سکته مغزی می خوردند.
هنوز اندوه سوگ غفار حسینی در سینه اهل قلم بود که ابراهیم زال زاده، روزنامه نگار و ناشر و سردبیر مجله معیار، و مدیر انتشارات "بامداد" و "ابتکار" مفقودالاثر شد. پاسداران اسلام پس از مدتی به خانواده اش خبر دادند که جسد او را پیدا کرده اند و در محلی به خاک سپرده اند.
گفته شده است ,«مهم ترین انگیزه قتل زال زاده نوشتن نامه ای سرگشاده از سوی ابراهیم زال زاده خطاب به هاشمی رفسنجانی است که در زمان سردبیری اش در مجله معیار با عنوان "آقای رئیس جمهوری، اجازه دهید اذان بی وقت بگوییم" نوشت و در آن نامه به صراحت نوشته بود: "آقای رئیس جمهورهیچ رژیمی در
ایران پایدار نبوده و شما بهتر می دانید که اگر رژیم نتواند از تاریخ درس بگیرد و منطبق با خواست های مردم حرکت نکند،سرنگون خواهد شد"
جسد احمد تفضلی معاون فرهنگ سرای زبان های ایران نیز در صندوق عقب اتومبیلش پیدا شد و...
" تفضلی روز 24 دی ماه 1375 هنگامی که با اتومبیل خود از دانشگاه به خانه اش می رفت، ساعت 2 بعد از ظهر نزدیک خانه اش در شمیران ناپدید شد و دوازده ساعت بعد جنازه او را با جمجمه شکسته و استخوان های از جا دررفته و شکسته و بدن خونین و مجروح در جاده ای دورافتاده در اطراف تهران پیدا کردند."
علیرغم این کشتارها، و نیز آزار و دستگیری نویسندگان و روزنامه نگاران , وطرح به دره انداختن نویسندگان در دره های حیران که ناکام ماند,اهل قلم عضو کانون نه فقط ذره ای از خواست خود یعنی آزادی اندیشه ، بیان و قلم و مبارزه باسانسورعقب ننشستد، بلکه بر دامنه فعالیت خود برای تجدید فعالیت کانون نویسندگان ایران افزودند.
حکومت اسلامی نیز که از زبان رحیم صفوی، فرمانده سپاه پاسداران و سخنگوی نظامی خامنه ای وعده گردن زدن و زبان بریدن اهل قلم را داده بود، مثل همیشه به عهد خود عمل کرد.
حمید حاجی زاده شاعر کرمانی را همراه با پسر ۹ساله اش کارون، به ضرب کارد به قتل رساندند.
«... حمید حاجی زاده، شاعر معاصر کرمانی و پسر ۹ ساله اش، کارون در خواب و به شکل فجیعی توسط قاتل و یا قاتلانی به قتل رسیدند. این شاعر و فرزند خردسالش به ضرب چاقوی فرد یا افراد ناشناسی و به گونه بسیار فجیعی به قتل رسیده اند.
این جنایت در آخرین روزهای ماه شهریور رخ داد. به هنگام وقوع جنایت افراد خانواده شاعر معروف کرمانی در خواب بودند و متوجه حدوث فاجعه نشدند.
قاتل یا قاتلان قصد قتل حاجی زاده را داشته اند، اما پسر کوچک او که ابتدا توسط پدرش پنهان شده بود، به یاری پدر می آید، و حتا با قاتل یا قاتلان درگیر می شود، تا جایی که موی قاتل یا قاتلان در دست پسرک به قتل رسیده، دیده شده است. به همین دلیل پسر ۹ ساله اش نیز با ضربه چاقو به همراه پدرش به قتل می رسد...» .
پیروز دوانی، نویسنده و فعال سیاسی نیزکه از سوم شهریور ماه 1377 از خانه بیرون رفته بود دیگر به خانه بازنگشت. اکبر گنجی در مقاله "عالیجناب خاکستری"، در روزنامه صبح امروز مورخ یکشنبه 28 شهریور نوشت که پیروز دوانی در پایان شهریور 1377 به قتل رسیده است. روز 27 نوامبر سال 1998، نامه سرگشاده ای با امضای جمعی از چهره های سیاسی خطاب به آقای خاتمی انتشار یافت که در آن تحقیق درباره
وضعیت پیروز دوانی و قتل وی مطرح شده بود. در همین نامه تأکید شده بود: «به دنبال تماس های مشکوکی از سوی افرادی ناشناس مبنی بر بازداشت پیروز دوانی و سپس اعدام وی، مادر ایشان که سابقه ناراحتی قلبی داشته است، در اثر شنیدن این خبر با کمال تأسف سکته کرد و...» , "...... دوانی در پایان شهریور به قتل رسیده است (صبح امروز، یکشنبه 28 شهریور)." پیروز دوانی که از طرفداران حزب توده بود پس از انقلاب به زندان افتاد ولی پس از خلاصی از زندان، بیکار ننشست و به کارهای سیاسی به شکل علنی پرداخت. کارش این بود که پاره ای از بیانیه ها و یا مطالب را (از جمله نامه فرج سرکوهی) تایپ و تکثیر می کرد و به دفتر مجلات و روزنامه ها و یا محافل دیگر می برد.»
روز یکشنبه چهارم آذر ماه 1377(29 نوامبر 1998) جسد مجید شریف مترجم و نویسنده از سوی خانواده اش به دنبال سه روز ناپدید شدن, پیدا شد. ناصر احمدی از دوستان نزدیک مجید شریف در روز 5 دسامبر 1998 در بخش هایی از گفت و گویش با رادیویی در شهر استکهلم گفت: «مجید شریف هنگام مرگ 49 سال داشت. متأهل و صاحب یک فرزند بود...او فوق لیسانس فیزیک از امریکا و دکترای جامعه شناسی از فرانسه بود، نویسنده و مترجم توانایی بود. صرف نظر از مسئولیت تدوین آثار دکتر شریعتی حدود 100 مقاله در نشریات گوناگون نوشت و 20 کتاب و ترجمه هم داشت" .
در مورد چگونگی قتل مجید شریف، ناصر احمدی گفت پس از ذکر اظهارات منابع رسمی رژیم که علت مرگ را سکته قلبی اعلام کردند،: «یوسف اشکوری آخرین نفری بوده که وی را عصر روز پیش از مفقود شدن، یعنی چهارشنبه در خانه شان دیده بود.», «با توجه به این که مجید شریف در این سه سال به طور مرتب مورد بازجویی وزارت اطلاعات و امنیت رژیم قرار داشت تا علیه اپوزیسیون مطلب بنویسد و با رژیم همکاری کند، ولی او
مقاومت کرد و به شدت علیه رژیم در این سه سال مطلب نوشت و حرف زد، مرگ ایشان مشکوک است.»
آذر ماه سال 1377 داریوش فروهر و پروانه فروهر، دو تن از آزادی خواهان میهن مان با ضربات متعدد کارد به قتل رسیدند، فاجعه ای که اعتراض های وسیعی را در ایران و جهان سبب شد.
هنوز دو هفته از قتل فروهرها نگذشته بود که محمد مختاری ، شاعر، نویسنده و منتقد ناپدید شد. خبر در مسجد الرضا در ختم حمید مصدق (شاعر) به گوش اهل قلم رسید. یک هفته بعد جسد مختاری در بیابان های شهر ری پیدا شد.
پس از پیدا شدن جسد مختاری خبر ناپدید شدن محمد جعفر پویند ه ,مترجم و منتقد, در روز 18 آذر ماه، موجی از نگرانی وهراس در میان روشنفکران و پاره ای از مردم برانگیخت. جسد پوینده که مانند محمد مختاری خفه اش کرده بودند، در بیابان های اطراف تهران پیدا شد.
انتشار لیست های پیاپی کشتار و تهدید های گروه های فشار و کشتار اسلامی (فداییان اسلام ناب –شاخه مصطفی نواب) بر شدت دلهره می افزود. شایعه وجود لیست هایی که قرار بود به وسیله باندهای مرگ نابود شوند خواب از چشم ها ربود ه بود. لیست هایی که کسی آن ها را ندیده بود ولی همه از وجود آن خبر داشتند.
اعتراض های کم مانند و گسترده در ایران و در خارج کشور, بویژه در رابطه با 4 قتل اخیر سبب شد تا مسؤلین به ناچار برخی از آمرین و عاملین این جنایات را معرفی کنند, و علت کشتار ها نیز مشخص تر شود.
16 دی ماه ۱۳۷۷ وزارت اطلاعات تحت فشار افکار عمومی در ایران و جهان اعتراف کرد که افراد "خودسر وزارت اطلاعات در ترور فروهرها، پوینده و مختاری دست داشته اند".,و بدینگونه بر تبلیعات عناصری چون "حسین شریعتمداری" و کیهان اش که قتل ها را کار خارج از کشوری ها و صهیونیست ها اعلام کرده بودند , خط بطلان و یاوه بکشد.
روح الله حسینیان رئیس مرکزاسناد انقلاب اسلامی که ادعا کرده است "خودش زمانی قاتل بوده است" کوشید موضوع قتل ها را به درگیری ها و اختلاف های حکومتی ربط دهد و آن را به گردن جناح" چپ "حکومت , یعنی اصلاح طلبان بیندازد!. حسینیان روز 22 دی ماه در گفت و گویی با روزنامه کیهان مقتولان را ناصبی و مرتد خواند. وی همان شب در برنامه "چراغ" که به طور زنده پخش می شد هر آن چه را که در روزنامه کیهان گفته بود با تفصیل بیشتر و برای مخاطبان گسترده تر تلویزیون بازگفت.
روح الله حسینیان گفت مقتولان از مخالفان نظام بودند به طوری که بعضی از آن ها حتا مرتد بودند و عده ای دیگر ناصبی بوده و نسبت به ائمه اطهار جسارت می کردند. درباره قاتلان نظر او چنین بود که این نیروها مذهبی بودند و از لحاظ سیاسی طرفداران جناح چپ استحاله شده و از هواداران جدی خاتمی هستند، و " تا آن جا که من از سوابق ممتد آن ها اطلاع دارم مسئول این جریان آدم اهل فکری بود.»
سردار محمد نقدی، فرمانده حفاظت اطلاعات نیروهای انتظامی نیز روز 12 دی ماه 1378 در حاشیه مراسم سخنرانی اش در مسجد امام رضا در گفت و گو با خبرنگار "صبح امروز" گفت:
«قاتلان و مقتولان جنایت زنجیره ای از یک باند هستند و...»
این قتل ها و برخورد وزارت اطلاعات
یادآور بسیاری از قتل های مشابه دیگر شد، قتل هایی که روزنامه سلام تعداد آن ها را حدود 70 قتل اعلام کرد ه بود. ( که البته آقای خاتمی تعداد 80 نفر را صحیح تر می دانستند).
در این میان تلاش های افشاگرانه ی روزنامه نگاران، اهل قلم و نیز خانواده ی قربانیان و وکلای شجاع آنان سبب شد تا چرایی و چگونگی برخی از این قتل ها روشن تر شود. قتل هایی که حسینیان در "مدرسه حقانی" درباره شان گفته بود : «قضیه قتل ها مثل این که گریبان ما را گرفته، هر چه می خواهیم فرار کنیم، راه فراری وجود ندارد.» , با این حال او هر آنجا که امکان می یافت از از سعید امامی دفاع می کرد , اودر نطقی در دفاع از سعید امامی در مدرسه حقانی (که به مدرسه تررویست پرور اشتهار یافته) گفت: «شاید صدها عملیات برون مرزی... خیلی عملیات داشت و اعتقادش همین بود و...»
"نیازی" نیز سر انجام چگونگی وقوع قتل ها را اعلام کرد:
«قاتلان با همکاری یک نفر از آشنایان داریوش فروهر که احتمالاً جزو تشکیلات وابسته به وی بوده، ساعت 9 و 5 دقیقه شنبه شب (30 آبان) به منزل وی مراجعه کرده اند و آن ها را به قتل رسانده اند."
اما قتل مختاری و پوینده شکلی دیگر داشت: «در مورد پوینده و مختاری نیز قاتلان آنان را شناسایی کرده و کمین می کنند و به شکل ربایش و جلب آنان را دستگیر کرده و با یک اتومبیل فولکس واگن به نقطه ای برده و به قتل می رسانند و سپس جنازه شان را در جایی انداخته و متواری می شوند.»
و به تدریج چهره قاتلین و روش کارشان، به ویژه سعید امامی (اسلامی) آشکارتر شد.
سازمان قضایی نیروهای مسلح دو روش" انهدام "را در اعلامیه خود شکافت: «در برنامه ریزی جهت از بین بردن اکثر سوژه ها درصدد آن بودند تا آن ها را در یک نشست یا جمع عمومی با انفجار یا بستن رگبار به قتل برسانند. اما به دلایل اجرایی از انجام این امر منصرف می شوند وجهت قتل افراد مورد نظر روش تک زنی را به صورت وحشیانه و فجیع به اجرا در می آورند. با این انگیزه که در هر حال آحاد مردم آن را تقبیح نموده و ضمن تحریک عواطف و احساسات، تداعی کننده ی وجود ناامنی حتا برای زن ها در منزل باشد.»

ده سال گذشت

از پاییز خونین سال 1377 ده سال گذشت , از پاییز پنجمین کشتار بزرگ حکومت اسلامی.
در این ده سال : ".....نه تنها آمران و عاملان این قتلها به سزای اعمال تبهکارانهی خود نرسیدند، بلکه ناصر زرافشان، وکیل شجاع خانوادههای مقتولان نیز که «جرماش این بود که اسرار هویدا میکرد» بر اساس حکمی ظالمانه پنج سال از عمر خود را در زندان سپری کرد. ...". از میان عاملان کشتار , که گفته می شد 18 تن هستند , فقط سعید اسلامی ( امامی) قاتل به سزای اعمال اش رسید , اما ّبرخی آمران ( فلاحیان و دری نجف آبادی ) و همه عاملان , حتی مصطفی کاظمی- موسوی- و صادق عاليخانی آزادانه به دنبال انجام ماموریت های دیگری برای حکومت اسلامی هستند.
شیرین عبادی وکیل فروهرها در باره پرونده قتل فروهرها ,و مختاری و پوینده می گوید:
"....امروز که ۱۰ سال از آن تاريخ می گذرد،اين پرونده ملی به سرانجام نرسيده است ...و عدالت در مورد پرونده آنان اجرا نشد" ,"....من به اتفاق همکارم آقای دکتر ناصر زرافشان وکيل خانواده مرحوم مختاری که به دليل پيگيری رسيدگی به پرونده قتل های زنجيره ای به ۵ سال حبس محکوم شد و دکتر بشيری وکيل خانواده مرحوم محمد جعفر پوينده بارها به صورت متفق و جداگانه به نقض آيين دادرسی در اين پرونده اعتراض کرديم.ما درخواست کرديم که اين پرونده ملی بايد در دادگاهی علنی رسيدگی شود تا مردم از جريان کار آگاه شوند اما روند نقض آيين دادرسی چنان بود که تمامی وکلا با توافق خانواده های مقتولان از سمت خود استعفا دادند و ديگر در اين روند شرکت نکردند" , " ... پرونده بسيار حجيمی که مشتمل بر چند گونی بود برای مطالعه در اختيار وکلا قرار داده شد. در جريان مطالعه متن پرونده متوجه می شديم که صفحات ناگهان از ۱۳۰ به ۲۸۰ تغيير می کند و به بيان ديگر بخش هايی از پرونده وجود نداشت. هنگامی که به اين روند اعتراض می کرديم قاضی مدعی می شد که اين صفحات پرونده در جريان رسيدگی "مفقود" شده است" ,
..." ما تقاضای مطالعه اعترافات سعيد اسلامی(امامی)را داشتيم اما قاضی مدعی بود که بازجويی های ايشان"غيرمرتبط" با پرونده است. و از طرف ديگر اين فرد فوت کرده است.......".

و بدین گونه هنوز پس از ده سال پرونده این کشتار باز است , و بی تردید تا هنگام که حاکمیت اسلامی برقرار باشد , باز خواهد ماند! , و هر پاییز یاد آور برگ ریزان خونین سال 1377 خواهد بود , و صدای محمد مختاری که برایمان می خواند :
" ....این غیبت از حضور من اکنون واقعی تر است
قانون این خیابان ساده است
از گوشه های پرت دنیا نیز هر کس می تواند به این زوال بگرود..."

***************
زیرنویس:
- برای دستیابی به منابع مقاله به جلد سوم " بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران – بررسی تاریخی و تحلیلی کانون نویسندکان ایران / بخش قتل های زنجیره ای " , انتشارات باران , مراجعه کنید.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

به عنوان تکمله
محمد علی اصفهانی
2008-12-02 18:42:59
سلام بر دکتر مسعود نقره کار گرامی!
با تشکر از شما، و در تکميل آنچه در مود شهادت دکتر مجيد شريف، نويسنده، متفکر، و مترجم پرکار و بی ادعا و صميمی نوشته ايد، به عنوان يکی از دوستان نزديک مجيد، يک نکته ی مهم ديگر را هم بايد بر نوشته ی شما اضافه کنم:

تصميم به قتل مجيد (که معروف ترين دوره ی قتل های زنجيره يی با قتل او در ۲۹ آبان ۱۳۷۷ شروع شد)در همان محفل معروف فتوا ها گرفته شد.
مجيد، مسلمانی بسيار روشن انديش بود و با بهره گيری از آموزه های دکتر شريعتی، و با رشد و پرورش و بازنگری آن در ذهن خلاق و ناایستا و هميشه در کار خود، به شدت برای ملايان و مبلغان «تشيع صفوی» (اصطلاحی که دکتر شريعتی برای اين قوم به کار می برد)«عنصر خطرناک» به حساب می آمد.
تصميم به قتل او در همان محفل معروف فتوا ها گرفته شد. آخوند ها اين مسلمان اهل نماز و روزه را مرتد، و نه تنها مهدور الدّم، بلکه واجب القتل دانستند، و فتوای قتلش را به تيم قتل های زنجيره يی ابلاغ کردند؛ و همانطور که نوشتم (شايد به عنوان «تبرّک») دوره ی جديد و معروف قتل های زنجيره يی را با به شهادت رسانيدن او آغاز کردند.

ارتباط من با مجيد، برای مدت کوتاهی، به دليل تغيير محل سکونت مجيد (و تقريباً همزمان، تغيير محل سکونت خودم) مختل شده بود. و در همين مدت کوتاه بود که او بالاخره تصميم خودش را برای باز گشت به ايران، در سياه ترين دوران، و به هنگامی که خبری ازآنچه «اصلاحات» ناميده می شود نبود، عملی کرد.
من با بازگشت او به ايران، موافق نبودم، و به احتمال زياد،اگر از قطعی شدن تصميم او ـ به موقع ـ مطلع شده بودم، می توانستم او را به تجديد نظر در تصميمش تشویق کنم. هرچند که او دلش اينطور می خواست که «جام شوکران» را آگاهانه و به اختيار خودش در دست بگيرد و سر بکشد، تا بر ايمان خود به آنچه می گفت و می نوشت گواهی دهد.
موفق باشيد.

سپاس از زحمات با ارزش تو
سهراب مژده
2008-12-02 07:55:12
نقره كار عزيز

از مقالات بسيار با ارزش شما هميشه بهره مي گيرم و قلبا از زخمات شما سپاسگزارم.

اميد كه تمامي نيروهاي پاكي پشت و پناه شما باشند و هميشه در كار هاي پر ارزش خود شاد و پر انرژي باشيد.
درود قلبي من بر شما و خانواده و نزديكان شما.

مهندس سهراب مژده

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد