logo





درمورد جنبش سبز درایران

گفتگوئی باسایت پرسش و پاسخ

جمعه ۲۶ آذر ۱۳۸۹ - ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰

دکتر گلمراد مرادی

dr-moradi.jpg
با عرض سلام جناب دکتر گلمراد مرادی
با اجازه شما مقاله شما که در سایت عصر نو درج شده بود به جهت اهمیت موضوع در شرایط حاضر در سایت پرسش و پاسخ درج نمودیم.
درپیوست چند سوال در رابطه با جنبش کنونی ایران ارسال می داریم. خوشحال خواهیم شد نظر شما را هم در این مورد داشته باشیم.
با احترام
روابط عمومی سایت پرسش و پاسخ
www.iraninterview.com
قبل از هر موضوع دگر، سپاس فراوان برای توجه تان به مقاله "تا زمانی که در مسیر کینه حرکت می کنیم بدون شک بجائی نخواهیم رسید". خوشختانه این مقاله و دگر مقالات مانند تعریف واژه ها و اصطلاحات و نا آگاهی و نظیر آنها در میان جوانان بعد از انقلاب یعنی از 30 به پائین بیش از حد انتظار، طرفدار داشته است و این جای بسی خوشحالی است برای نگارنده. زیرا احساس می کند که زحمتش بی ثمر نیست و همچنین زحمت شما بی ثمر نخواهد بود. اما اکنون بر گردیم به اولین پرسشتان.

یک. زمینه های جنبش 88 مردم که با عنوان جنبش سبز شناخته شده است چیست؟ علتهای وجودی آن چه میتواند باشند؟ در یک کلام آن را چگونه تعریف میکنید؟

پاسخ: من پاسخ به این پرسش را با آخرین بند از شعر "واژه ای در قفس" از یکی از همین جوانان بعداز انقلاب که شعرخوانی اش درسایت خودتان هست، آغاز می کنم.
"با برف زمین آب شود ظلم و قصاوت فرداش ببینند که سبز است دوباره"
بله، جوانان غیور و باشهامت ما، آینده مملکت را سبز می بینند و این کار نیکی است.
درواقع جنبش سبز نتیجه خشم فرو رفته مردمان ملتهای سرزمین ایران بود که حدود سی سال در سینه توده ها انبار شده بود و آنها به دنبال یک بهانه ای می گشتند که آن را بروز دهند. قتل عام زندانیان سیاسی درسالهای 1367 که اکثر آنان "بی دین"(!) بودند کمترخون مردم عادی را بجوش آورد. به دنبال آن ترور رهبران احزاب اپوزیسیون و فعالان سیاسی در خارج ازکشور که آنهم آن طور وانمود کرده بودند، که اینها "وابسته به بیگانگان هستند"، پس تأثیرش نه چندان بود. قتلهای زنجیره ای که از نویسندگان مردمی و فعالان سیاسی و درواقع گل چین شده، نخبگان جامعه بودند "مشروب خوار وفاسد و معتاد" به اذهان عمومی معرفی می شدند، دلایل کافی بدست نمی داندند که توده های مردم بتوانند، مانند این جنبش در دور افتاده ترین نقاط مملکت، بسیج شوند و به خیابان بیآیند. اما برای بحرکت درآوردن مردم جنبش سبز بهانه کافی و غیر مترقبه بوجود آمد. برای توده ها تا اندازه ای روشن شد که اسلام در حاکمیت و بویژه اسلام اینها قدرت طلبی ناب و پراز دروغ و نیرنگ و تقلب است. به سادگی این باعث شد که نداها، کیانوش آساها و اعرابی های، هنرمند و غیر سیاسی نیز به خیابانها بریزند و مادران پدران آنها نیز به حقانیت این "سیستم الهی" ظن پیدا کنند. ما نمونه بارز آن را در صفحات روزنامه ها و تلویزیونها دیده ایم که مثلا چگونه مادر کرد یارسانی کیانوش آسا، دانشجوی به قتل رسیده در همین جنبش سبز، با لباس کردی و در دست داشتن عکس فرزند دلبندش به جنبش مادران داغدار پیوسته و ساعتها، روزها و ماهها در خیابان ها در صف تظاهر کنندگان می ایستاد. چه بسا این نوع مادران اگر فرزندان آنها را با دیگر عناوینی اعدام می کردند و یا در جنگ خانمان بر انداز از طرف این رژیم بکشتن داده می شدند، هرگز به تظاهرات سیاسی و تغییر سیستم روی نمی آوردند. اما ملاحظه می شود که امروزه این طور نیست، بلکه دیده می شود، مردم از هر طبقه و قشری و با پیروی از هر ایدئولوژی، در جو خفقان و نبود آزادی جان برلب رسیده، همه چیز را ریسک می کنند. اکنون که مردم می بینند، در سایه دین و اسلام علنا، ولی فقیه، بر تقلب انتخاباتی صحه گذارده و بقول معروف آش را به آن اندازه شور می بینند که آشپز خود صدایش بالا آمده، دیگر جام صبرشان لبریز شده است. و بدینترتیب چه بهانه ای بهتر از تقلب و حقه بازی در اسلام؟ همین خود برای مثال، مردم را ازطیفهای متفاوت وبدون داشتن رهبری، درکنارهم درصفوف فشرده قرار داد و به خیابانها آورد که علیه این تقلب و نیرنگ مقاومت کنند. در این لحظات حساس برخی از رهبران سیاسی محافظه کار، که این جو متحد را می دیدند، با تغییری چند در شعارهای خود به میان مردم آمدند و اکنون هم می خواهند با پرونده های قطور، صحه گذاشتن بر جنایتهای گذشته رژیم و یا نهایتا سکوت آنها در مقابل این جنایتها، خودرا به مردم بقبولانند. غافل از آن اند که مردم آگاه تر از گذشته هستند و اینهارا، اگر با اعمال پیشین خویش تصفیه حساب و خانه تکانی درست وحساب نکنند، قبول نخواهند داشت. متأسفانه برخی ازاین آقایان و باصطلاح رهبران سیاسی، بویژه داخل مملکت، اگر خود در همین انتخابات پیروز می شدند، چه بسا آب هم از آب تکان نمی خورد و جنایتها به روال سابق ادامه می یافت. مگر ما تجربه خاتمی، از یادمان رفته؟! پس اینها فقط بقدرت خویش می اندیشند. فراموش نکنیم در بحرانی ترین دوره و سر کوب خشن اپوزیسیون، برخی ازاین آقایان امروزه درصفوف مردم، نخست وزیر وریاست مجلس را بر عهده داشتند. اینها در واقع هیچ برنامه ای غیر از حفظ اسلام در قدرت با این قوانین قرون وسطائی ولایت فقیه، برای آینده کشورندارند. دریک کلام جنبش سبز خرهم برهبران نیمه اسلامی که فقط قدرت می خواهند، آب نخواهد داد. من در پایان این پاسخ، شعر دیگری از همین نسل جوان ونسل ندا آقا سلطان ها وکیانوش آساها ووو می آورم که می گوید: "غافل که تبرخانه ای جزبیشه ندارد
ازجنس درخت است ولی ریشه ندارد"
این باصطلاح کسانی که خودرا به رهبری جنبش سبز می چسبانند، خوشبختانه در میان نسل جوان ریشه ندارند. اما بنظر من موضع گیری در مقابل آنان و حمله بی جا به مخالفان سیاسی آب به آسیاب دشمن ریختن است.

دو . پس از گذشت کمتر از دو سال از عمر این جنبش - وضعیت آن در حال حاضر چگونه است؟

در واقع جنبش سبز به دلیل سرکوب خشن و جو خفقان حاکم برجامعه، همانند سال پیش پر حرارت نیست، اما آتش آن هنوز هم در زیر خاکستر در حال دم است. این که مردم و بویژه نسل جوان دیگر به رهبران اسلامی اپوزیسیون و حتا خارج از کشور آنان اعتمادی ندارند، برای ما روشن است. زیرا دریافت روزانه ی، ای میلهای بی شمار و کامنت پاورقی برخی مقالات و گفتگوهای تلفنی با ایران و غیره بیانگر واقعیتی انکار نا پذیر اند که مردم دیگر نمی خواهند پل پیروزی برای به قدرت رسیدن یک شاخه دگر از اسلامی ها (ملایم تر و لیبرال تر) باشند. بهمین دلیل جنبش در حال باز سازی و جمع آوری تجربیات است. اما مردم به دنبال مترصدی دگر هستند که این دیگر به سرنگونی جمهوری اسلامی بیانجامد. نشانه آن توی فکر فرو رفتن کارمندان سفارتهای رژیم در خارج از کشور است. تاکنون چهار کارمند رتبه بالای رژیم از کنسول گریهای جمهوری اسلامی به کشورهای اروپائی پناهنده شده اند و به قول یکی از آنها در فنلاند، دیگر کارمندانی نیز بدنبال خواهند آمد. آن روز زیاد هم از نظر تاریخی دور نیست که ما سر نگونی رژیم را ببینیم. پس به آینده باید خوشبین بود. منتها باید علیه تنگ نظری و بر تری طلبی و انحصار گری با تمام منطق مبارزه نمود.

سه . واکنش هموطنان خارج از وطن در قبال این جنبش چه باید باشد و وظیفه آنان را چه میدانید؟

بنظر من هموطنان خارج نشین و بویژه نیروهای پیشرو و فعال باید و وظیفه دارند که سه نکته آخر پاسخ به پرسش دومتان را رعایت کنند. یعنی خودرا قدرت یکتا و مطلق ندانند. بدیگر سخن هر چه هم قدرتمند باشند، به همکاری دیگران برای پیاده کردن دمکراسی بعد از سر نگونی دیکتاتوری مستبد ملائی، نیاز مبرم دارند، حقوق دیگران را رعایت کنند و بپذیرند که این دیگران بهیچ وجه نمی خواهند همانند پدران خود در گذشته بطور نا برابر زندگی کنند. یعنی آزادی، دمکراسی وبرابری فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی فقط در حرف نباشد، بلکه با روی گشاده به مرحله عمل برسانند. آن زمان است که دیگر واژه های "مأمور بیگانه"، "تجزیه طلب"، "تمامیت خواه" و "مرکزیت گرا" به بایگانی تاریخ سپرده خواهند شد. همه نیروهای اپوزیسیون باید بدانند که با فحش و تهمت ناروا و کینه اسلامی و کوشش در پس زدن دیگر نیروها با هر وسیله و به هر نوعی مردود است و راه بجائی نخواهد برد. باید بیاندیشند که مخالف عقیدتی بنده ی نوعی دشمن من نیست، بلکه او نیز می خواهد نظر خود را بکرسی بنشاند. اگر او در راه آگاهی دادن سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به توده ها گام بر می دارد، باید دست همکاری را به سویش دراز کرد. دیگر زمان زنده باد، مرده باد گذشته است. امروز جهان منطق، کار آئی دارد، نه فحش و ناسزا! اگر هنوز کسی معتقد به از میدان بدر کردن رقیب با فحش و تهمت است، بدون شک دربن بست گیر کرده است و راه در رو ندارد.

چهار . نقش احزاب و سازمانهای ایرانی در این جنبش چیست؟

اگر منظور سرکار احزاب و سازمانهای سیاسی مترقی و مردمی در جامعه ما و بویژه قشر روشنفکر تشکیل دهنده این احزاب باهر ایدئولوژی است که حتما همین طور هم هست. بانگرانی باید گفت که به دلیل ناآگاهی توده ها، آنها وظیفه بس سنگین و راه بس پرمخاطره ای را طی نموده اند. بعضی از این احزاب به دلایل مخالفت سرسختانه خود با دیکتاتوری تا پای نزدیک به نابودی و انحلال دایم رفته اند و کادرهای برجسته و نیروهای فعال خودرا از دست داده اند. اکنون این احزاب باید سیاست و استراتژی خود را در مقابل جنبش سبز عوض کرده باشند و همان طور که در پاسخ به پرسشهای پیشین گفته ام، احزاب و سازمانهای سیاسی نباید رقیب خودرا دشمن خود بدانند. با نظر دقیقی که من به مطبوعات داخل و خارج داشته ام و تجربیاتی که در نقاط مختلف اروپا بدست آورده ام، خوشبختانه در این جنبش موسوم به سبز هم در داخل ایران و هم تا حدودی در خارج از ایران، ملاحظه می شود که افرادی از احزاب چپ رادیکال تا سوسیال دمکرات و محافظه کار حتا سلطنت طلب در کنار هم علیه سیستم قرون وسطائی اسلامی ایستاده اند. این خود نقش احزاب و سازمانهای اپوزیسیون را دو چندان مهم می کند که در برابر خواستهای مردم احساس مسئولیت کنند و انحصار طلب نباشند. بدون شک افرادی که وابسته به یک سازمان یا حزب سیاسی هستند، حالا با پیروی از خط مشی حزب یا جدا از آن نقش بسیار ارزنده ای در بوجود آوردن جنبش سبز داشته و دارند. بنا بر این هرچه سازمانها و احزاب سیاسی از هم فاصله بگیرند و در مقابل هم بایستند، به آن اندازه جنبش سبزرا تضعیف می کنند و هراندازه به هم نزدیک شوند، دو برابر آن، درخدمت جنبش و مردم قرار خواهند گرفت. همانطور که گفتم، آرزو دارم که این احزاب و سازمانها از نقش تاریخی خود عدول نکنند و راه توده ها را برگزینند و در کنار جنبش و به عنوان موتور محرک جنبش باقی بمانند. نهایتا پیروزی از آن توده هاست.

پنچ. سیاست جامعه جهانی در قبال جنبش مردمی ایران چه بوده است و چشم انداز آن چیست؟

متأسفانه باید گفت، با وصف اشاره رسانه های جهان خارج از ایران به جنبش مردمی در این کشور، بویژه دولتهای اروپائی و آمریکائی سیاست کج دار و مریز با رژیم قرون وسطائی اسلامی در ایران را بکار می گیرند. به ظاهر تحریمهای اقتصادی علیه رژیم اعلان می شود و در سازمان ملل به خاطر نقض حقوق بشر، رژیم ایران بارها محکوم شده است. اما اینها فقط بر روی کاغذ مانده اند و کمترین فشاری بردولت غیر قانونی ایران وارد می آید. اگرنکات مثبتی دیده می شود که خود بنده درکنفرانس حقوق بشر سازمان ملل در ژنو دیده ام، نتیجه فعالیت سازمانهای غیر دولتی و اپوزیسیون ایرانی خارج ازکشور است که باتظاهرات دائم خودمشکلات جامعه ایران وحرکت جنبش مردم و قربانیان بی گناه این جنبش که فقط رأی خود و آزادیهای دمکراتیک را خواسته بودند، اما جان شیرینشان بر پای آن ریختند، به اذهان عمومی مردم اروپا و آمریکا برسانند. با تمام این توصیف نکات مثبت این پشتیبانی را هرچند اندک، نباید نادیده انگاشت و باید برای رسیدن به اهداف عالی تر توده های رنج و زحمت متحد شد و با نیروی منسجم دولتهای اروپائی و آمریکائی را بیشتر واداشت که علیه جنایات انجام گرفته و در شرف انجام بایستند. این وظیفه اوپوزیسیون است و سکوت ما کشور های دمکرات جهان را خود بخود پاسیف خواهد کرد و تفرقه ما به بی تفاوتی جامعه جهانی در قبال جنبش، بی تفاوت خواهد نمود که ما هرگز این چنین نمی خواهیم.

با سپاس فراوان از همکاریتان
من هم از شما ممنونم که این فرصت را به بنده اعطا فرمودید که با خوانندگان عزیز و گرامی تان بیشتر در تماس باشم. آرزو دارم اگر پرسشی هست، عزیزان هموطن مطرح کنند که باهم در این باره بیشتر تبادل نظر کنیم.
هایدلبرگ، 15 دسامبر 2010 دکتر گلمراد مرادی

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد