logo





از یادت نمی کاهم!

يکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹ - ۰۵ دسامبر ۲۰۱۰

منیره برادران

khosroshaahi-baraadaraan-mehdi-s.jpg
شاید شما هم او را بشناسید؟ برادرم، مهدی برادران خسروشاهی را می گویم. در تبریز متولد شد در محله مقصودیه. هم محله ای ها و هم مدرسه ای ها باید مهدی، آن پسرک بازیگوش را یادشان باشد. شاید اگر عکسش را ببینید یادتان بیاید. در دبستان رشدیه و بعد در دبیرستان فردوسی درس خواند. حتما از کتابفروشی شمس، کتاب هم قرض می کرده است.
از سال ۴۳ به بعد رد او را در تهران بگیرید. دانشجوی پلی تکنیک شد در رشته برق. یادتان هست؟ اهل کشتی و کوهنوردی هم بود. یک بار هم از کوه پرت شد و زخمی به خانه آمد. این که همه خوشحال بودیم بلائی سرش نیامده، جای خود. ولی من بیشتر از بقیه خوشحال بودم چون چند روزی در خانه ماند و گذاشت که من، خواهر کوچکش، مراقبتش کنم.
مهدی کارمند هم بود. کارمند شرکت تیدی که در چهار راه شاه بود. آن موقع هنوز «فروشگاه بزرگ» در آن جا دایر نشده بود. فروشگاه فردوسی هنوز بی رقیب بود. فکر کنم به طور نیمه وقت در بخش حسابداری آن شرکت کار می کرد. بعدها که فعالیت های سیاسی اش بیشتر شده بود، همین نیم وقت را هم نیم تر کرد ولی در دل کارکنان آن قدر جا داشت، که کسی به روی خود نیاورد. روسا هم از آشنایان دور خانوادگی بودند.
مهدی بود که کتاب خواندن را برایم اجباری کرد. این سختگیری محدود به خواندن نماند. مقرر کرده بود که بعد از خواندن هر کتاب نظرم را در باره اش بنویسم. یک جمله هم نمی توانستم بنویسم آن هم به زبان فارسی. آن قدر بهانه آوردم تا آخر سر رضایت داد که خلاصه کتاب و نظرم را به طور شفاهی بیان کنم. در مورد کتاب های صمد بهرنگی سختگیری اش بیشتر بود.
برایم معلم زندگی و مبارزه بود. این آخرین جمله ای بود که به او گفتم. روزی که در آن پائیز ۶۰ به اوین منتقل می شدیم. این ها را در «حقیقت ساده» نوشته ام. و آن جا نوشته ام که در آن شب ۱۵ آذر ساعت ۸ و ۳۰ دقیقه در پشت بند ما که ۳۴۰ اوین بود، کوهی از آهن یک جا فروریخت. آن صدای رگبار بود و بعد صدای تک تیرها بود، شمردیم تا ۸۶.
اما داشتم از زندگی مهدی می نوشتم که شب ۱۵ آذر یکباره آمد و نشست در لابلای یادها. مهدی ۳۶ سال زندگی کرد. به انسان ها عشق ورزید، عاشق شد، سر بسر همه گذاشت، خندید، اشک هم ریخت- گریه اش را در مرگ پدر و بعد مرگ مادر دیدم. مبارزه کرد، وقتی در شهریور ۵۰ دستگیر شد، از اعضای سازمان مجاهدین خلق بود. ولی بعدها در زندان به مارکسیسم گروید. هفت سال و پنج ماه در زندان بود. همبندی هایش در زندان های تهران و عادل آباد شیراز او را به یاد دارند. محکوم به حبس ابد بود و ۳۰ دی ۱۳۵۷ جزو آخرین سری زندانیان سیاسی بود که آزاد شد. جلوی زندان قصر ده ها هزار نفر از او و یارانش با حلقه های گل استقبال کردند. من آن جا نبودم. مادران و خانواده های زندانیان سیاسی از یک هفته پیش برای آزادی آخرین گروه از زندانیان در طبقه سوم کاخ دادگستری تحصن کرده بودند. من با آن ها بودم. ما در آنجا منتظرشان بودیم. من بالای پله های گردان کاخ دادگستری ایستاده بودم و زندانیانی را که از پله ها بالا می آمدند، تماشا می کردم و منتظر او بودم. بالاخره برادر من هم رسید. دیدم که تند و شتابان از پله ها بالا می آید. لباس زندان به تن نداشت و حلقه گل در گردنش درهم ریخته بود.
بعد از انقلاب ۵۷ به همراه دیگر دوستان همبندی اش سازمان راه کارگر را بنیاد نهاد. وقتی که با انقلاب، دانشگاه ها آزاد شد او به دانشکده پلی تکنیک بازگشت. عمر آزادی دانشگاه ها کوتاه بود مثل آزادی خودش. کسانی که به بستن دانشگاه ها در بهار ۵۹ اعتراض کردند و در دانشگاه تهران بست نشستند، باید برادرم را بیه اد داشته باشند. می دانم- زخمم را تازه نکنید. شاهدان زیادی نمانده اند. خیلی ها را جمهوری اسلامی اعدام کرد.
آزادی اش کوتاه بود. دو سال و نه ماه. جایش همه جا خالی است حتی در این کشور آلمان که هیچ وقت نبوده است. و من حالا دلم به این خوش است که مهدی خسروشاهی آن گونه زیست که خود می خواست، دلم به این خوش است که از زندگی کوتاهش ردی پرافتخار بر جا گذاشت.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

یادشان گرامی باد
مهوش
2010-12-09 22:09:11
منیر جان سلام
یاد مهدی و همه عزیزان همیشه با ما خواهد بود. یادشان گرامی.

من هم اورادیدم
میرشجاع ملکوتیان
2010-12-07 14:12:17
منیره گرامی با سلام، من هم افتخار میکنم که او را دیدم بااو دوست بودم، اما تا کنون نمیدانستم برادر توست، تصویر او در ذهنم همواره با لبخند و کمی بیشتر از لبخند، حک بسته، برای من (و از نظر من) او از نادر شخصیت هایی بود که من خیلی قبولش داشتم بعد از زندان هم دیدمش آخرین خاطره ام از او به احتمال زیاد به یکی از چماق کشی های حزب الله در خیابان دانشگاه بر میگردد، اورا دیدم احتمالا نزدیک پلی تکنیک، میدانستم دانشگاه رفته ، همان لبخند و همان استحکام و صلابت، از دیدن هم خوشحال شدیم گپی زدیم، طبعا بیشتر سیاسی، بعد ها شنیدم که اورانیز... خیلی دلم فسرد، وقتی خاطره او و چونان او(و البته هزاران دیگر هم ) به ذهنم میاید چنان خشمی وجودم را میگیردکه به فکر روزی میافتم، که جنایتکاران دستگیر شوند و ...؛ میدانی چرا، نه فقط به ان خاطر که اینان مثل همه شکنجه گران و آدمکشان تاریخ "شغلی" داشتند! نه!؛ بلکه به این خاطر که اینان دقیقا از سجایای اخلاقی، از بزرگی، از پایداری و بالاتر ازهمه از "آزادگی" این بزرگمردان آگاه بوده و دقیقا و دقیقا علت اصلی کینه و نفرت شومشان هم همین بود آنها از فرط زبونی و ذلت خود در برابر "ناتوانی هایشان" از این توانایان پاکباخته در نفرت بودند مشکل آنها این بود و هست که بت هایشان، اسطوره های تاریخی-عقیدتی شان در مقابل شخصیت هایی چون مهدی خسروشاهی، که مردمان، حی و حاضر در برابر چشمان خود میدیدند، هیچ میشدند؛ و گویی "خدایشان" هیچ میشود. آخر این دستگیر کنندگان،این شکنجه گران واین اعدام کنندگان، در زندان شاه "شکوه پایداری" مهدی ها را دیده بودند، و در درون خود از سستی و زبونی خود آگاه بوده و هستند ، اینان با استفاده از تجربه شکنجه های دوران شاه، وحشیانه ترین شکنجه های تاریخ را که حتی در مواردی باور ناکردنی است به این انسانهای "زمینی" که به انسان باور داشتند، اعمال کردند، شکنجه گران آرزو میکردند تا با مشاهده کمترین ضعفی از آنان، برتری "خدای خود" بر "انسان" راثابت کنند، بدیهی است این آرزو را باید بگور ببرند ولی تا آن هنگام در این عذاب خواهند بود که خود به چشم خویش زبونی "خدا" یشان را در برابر "انسان" دیده اند.


2010-12-06 18:56:39
ادش همیشه برقرار و زنده باد! ناصر اعتمادی

منیر مهربان ,یاد یاران همره با ماست
علی
2010-12-06 11:28:56
منیر جانم
یاد مهدی جان و همه عزیزان گرامی و آرزوهای شاد مانه و زیبایشان همیشه با ما .....همواره خنده ، مهر ودوستی و خوشبینی و انسان دوستی مهدی و غلام و یوسف و نوری، و علی و چنگیز و همه همه یاران با ما خواهد بود برای تو و همه عزیزان بهترینها را آرزو میکنم.دوستات داریم
علی


‫م.ا
2010-12-06 10:31:58
‫یادش گرامی ‫باد.

دل مهربان و بزرگ منیره
بتول عزیزپور
2010-12-05 23:02:55
گاهی آدم دلش می خواهد گریه کند، دنبال بهانه است. این یاد- سوگنامه منیره که از دل مهربان و جان شیفتهء او بر آمده بهانه را فراهم ساخت. یاد برادر و همهء فرزندان جان باختهء ایران گرامی باد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد