logo





حميد اشرف و خرده‌بورژوازي سنتي

يکشنبه ۷ آذر ۱۳۸۹ - ۲۸ نوامبر ۲۰۱۰

هوشنگ ماهرويان

مهم‌ترين مساله‌اي كه به نظر من در اين بحث و صحبت‌ها جلب نظر مي‌كند و چندين بار حميد اشرف تكرار مي‌كند اين است كه او خرده‌بورژوازي را به دو بخش تقسيم مي‌كند. بخشي را خرده‌‌بورژوازي مدرن مي‌نامد و بخشي را خرده‌بورژوازي سنتي و در اين ميان مي‌گويد خرده‌بورژوازي سنتي به ماركسيست‌ها نزديك است و مي‌گويد آنها نمي‌توانند ماركسيست‌ها و حركات‌شان را رد كنند. چرا؟ چرا خرده‌بورژوازي سنتي نمي‌تواند حركات فدايي‌ها را رد كند؟ اين سوال مهمي است كه به نظر من تاريخ معاصر و چرايي‌هاي مسائل آن در جواب آن نهفته است.
10 بخش فايل صوتي كه هر كدام عمدتاً شامل سه فايل و گاه چهار فايل و دو فايل مي‌شوند و جمعاً به 31 فايل مي‌رسند به وسيله تراب حق‌شناس روي سايت‌ها آمده است. سايت‌هايي نظير عصر نو، ايران امروز، پژواك ايران و... اين فايل‌هاي صوتي بحث‌هاي حميد اشرف و بهروز ارمغاني از يك طرف با تقي شهرام و جواد قائدي از طرف ديگر است. دو نفر اول چريك فدايي‌اند و دو نفر مقابل مجاهدين به اصطلاح ماركسيست شده. آنها از پشت پرده‌اي با هم بحث مي‌كنند و گفت‌وگوها به وسيله يك دستگاه ضبط شده است و اكنون بعد از 35 سال منتشر شده است. دقت به صحبت‌هاي فوق براي نگارش تاريخ معاصر و تحليل جامعه‌شناختي آن ضروري و واجب است. در ابتداي بحث حميد اشرف مي‌گويد رفقا مي‌گويند اين حركت يعني تصفيه دروني و به اصطلاح ماركسيست شدن سازمان آيا يك حركت بنياداً اصولي است؟ كه تقي شهرام تند مي‌شود و ديگر آنها، يعني حميد اشرف و بهروز ارمغاني صحبت را ادامه نمي‌دهند. نمي‌گويند كه قتل شريف‌ واقفي يك جنايت و ‌آدمكشي و رفيق‌كشي است و مي‌گذرند. اين بحث در پاييز 54 صورت گرفته است يعني زماني كه گروه وحيد افراخته دستگير شده‌اند، اعتراف كرده‌اند، كروكي سازمان را كشيده‌اند و اعدام شده‌اند و جامعه از فاجعه قتل شريف واقفي مطلع شده است. به اين ترتيب تقي شهرام نه‌تنها ترديدي در صحت اقدام كشتن شريف واقفي نمي‌كند بلكه به آنها كه در مقابل اين استحاله مقاومت و اعتراضي كرده‌اند بد و بيراه مي‌گويد و از الفاظي چون اپورتونيست‌ها و... ياد مي‌كند و گروه مقابل يعني حميد اشرف و بهروز ارمغاني هيچ نمي‌گويند. چه آنها خود نيز چنين رفيق‌كشي‌ها و تصفيه دروني‌هايي داشته‌اند. حتي آنها مي‌گويند سازمان در قبل التقاطي بوده و اكنون يكدست شده است لذا بحث وحدت دو سازمان پيش آمده است. تقي شهرام مي‌گويد مخالفان حركت ما در محكوميت‌مان مي‌گويند از شيوه‌هاي استاليني سود جسته‌ايم، مگر استالين چيست؟ جز خاري در چشمان بورژوازي.
اين بحث‌ها را بايد به دقت بارها و بارها گوش كرد و نكات بسياري از آنها را براي نگارش تاريخ معاصر روي كاغذ آورد، زير آنها خط كشيد و به تامل و تفكر روي آنها پرداخت. آيا اين اپوزيسيون چيزي از دموكراسي مي‌دانست؟ تقي شهرام از واژه سوسيال‌امپرياليسم سود مي‌جويد و حميد اشرف به او اعتراض مي‌كند و بعد آنها گروه‌هاي خارج از كشور را مورد تحليل قرار مي‌دهند. مي‌گويند جبهه ملي از فدايي‌ها حمايت مي‌كند اما انحرافاتي دارد. انحرافات تمايل به تروتسكيسم، نقد به استالين و مائو است. در ضمن آنها يعني جبهه ملي‌ها كه چپ شده‌اند و بعداً سازمان وحدت كمونيستي شدند و رهايي را چاپ مي‌كردند معتقد به استبداد تاريخي در ايران هستند. شيوه توليد آسيايي را قبول دارند و به مونيسم در حركت تاريخ اعتقاد ندارند. حميد اشرف نقد استالين و مائو و قبول شيوه توليد آسيايي و رد كردن وجود فئوداليسم در ايران را انحرافي مي‌داند و مي‌گويد اين يعني رد مونيسم در تاريخ. اشاراتي هم به تاريخ ماد نوشته دياكونوف كه كريم كشاورز ترجمه كرده و دكتر خنجي نقدي بر آن نوشته است، مي‌شود.
حميد اشرف مائو را در داخل چين و سياست‌هاي او را تاييد مي‌كند و سياست خارجي چين را به نقد مي‌گيرد و تقي شهرام براي اينكه كم نياورد و در زمينه ماركسيسم خود را وارد قلمداد كند مرتباً در ميان صحبت‌ها وارد مي‌شود و جملاتي مي‌گويد، اما در نقد از فدايي‌ها مي‌گويد چرا كتاب اقتصاد نيكيتين را به ما نداديد؟ كتابي ابتدايي و در ضمن سطحي از انتشارات پروگرس شوروي سابق.
حميد اشرف در جايي مي‌گويد: «به قول استالين راستي‌راستي كمونيست‌ها از سرشت ويژه‌اي هستند.» قرن بيستم اين سرشت ويژه را هم به دنيا نشان داد.
حميد اشرف پشتيباني جبهه ملي چپ‌شده كنفدراسيون را از خودشان ذكر مي‌كند و مي‌ستايد و به مائوئيست‌‌ها حمله مي‌كند كه چرا مبارزه مسلحانه را رد مي‌كنند. اين دو يعني جبهه ملي و مائوئيست‌ها در خارج از ايران در مقابل هم مي‌ايستند و مائوئيست‌ها عملاً آينده فكري تقي شهرام و گروه او را رقم مي‌زنند. در ابتدا واژه سوسيال‌امپرياليسم و بعد از يك سال و اندي نقد و رد مبارزه مسلحانه.
حميد اشرف اما خود را شاگرد بيژن جزني مي‌داند و معتقد به سوسياليسم موجود است و چون و چرا هم در اين سوسياليسم نمي‌كند.
سازمان فداييان اما در جانبداري از استالين بحثي هم با جبهه ملي چپ‌شده كنفدراسيون دارد كه طرف بحث در مقابل جبهه ملي و از طرف فدايي‌ها حميد مومني است.
اختلاف مائوئيست‌ها و جبهه ملي چپ‌شده و وحدت كمونيستي تازه متولدشده ادامه يافت كه مي‌شد ادامه بحث‌هاي آنها را در ارگان‌‌شان يعني مجله «رهايي» يافت. همان زمان‌هايي كه تقي شهرام دستگير و اعدام شد.
نقد حميد اشرف به مائوئيست‌ها عمدتاً به دليل رد مبارزه مسلحانه به وسيله آنهاست. نقد احمد قاسمي، سازمان توفان، كادرها كه از سازمان انقلابي جدا شده‌اند و خود سازمان انقلابي. او مي‌گويد آنها در مبارزه اخلال مي‌كنند و پليس هم در مقابل آنها سكوت مي‌كند و سردمداران‌شان را روشنفكر مي‌داند.
اما مهم‌ترين مساله‌اي كه به نظر من در اين بحث و صحبت‌ها جلب نظر مي‌كند و چندين بار حميد اشرف تكرار مي‌كند اين است كه او خرده‌بورژوازي را به دو بخش تقسيم مي‌كند. بخشي را خرده‌‌بورژوازي مدرن مي‌نامد و بخشي را خرده‌بورژوازي سنتي و در اين ميان مي‌گويد خرده‌بورژوازي سنتي به ماركسيست‌ها نزديك است و مي‌گويد آنها نمي‌توانند ماركسيست‌ها و حركات‌شان را رد كنند. چرا؟ چرا خرده‌بورژوازي سنتي نمي‌تواند حركات فدايي‌ها را رد كند؟ اين سوال مهمي است كه به نظر من تاريخ معاصر و چرايي‌هاي مسائل آن در جواب آن نهفته است.
حميد اشرف از كادرها و رهبران عملي سازمان فدايي‌هاست كه كمتر طرف مباحث تئوريك كشيده شده است. بحث و رد كتاب «شورشي» شعاعيان را هم به حميد مومني مي‌سپرد و خود از آن شانه خالي مي‌كند. اما اين سخن او بسيار هوشيارانه و نشان تيزهوشي اوست. اما اين تيزهوشي در همان ميانه مي‌ماند و جلو نمي‌آيد.
حميد اشرف در اين فايل‌هاي صوتي خرده‌بورژوازي مدرن را زاييده بورژوازي كمپرادور مي‌داند و به آنها بد و بيراه مي‌گويد و آنها را در مقابل خود مي‌بيند. چرا؟ مگر همين طبقه متوسط يا به زبان حميد اشرف خرده‌بورژوازي مدرن نيست كه درس‌ خوانده است. در تضاد سنت و مدرنيته جانبدار مدرنيته است. حقوق بشر را مي‌پذيرد و خواهان دموكراسي است.
ولي حميد اشرف آنها را زاييده بورژوازي كمپرادور مي‌داند. چرا؟ يافتن اين چرايي به نظر من جواب بسياري از چرايي‌هاي تاريخ 50 ساله معاصر ايران است و مي‌تواند بسياري از حركات تاريخي را جوابگو باشد. از طرف ديگر جانبداري او از خرده‌بورژوازي سنتي يا به زبان من خرده‌بورژوازي در حال ورشكستگي. آنها كه نمي‌توانند به مبارزات منظم و مرحله به مرحله همچون كارگران تن دهند، عجول‌اند، خود را در مقابل انباشت سرمايه و تكنولوژي مدرن در حال نابودي مي‌بينند، ضدتوليد انبوه‌اند، شتاب‌زده‌اند و با اينكه سنتي‌اند به قول حميد اشرف نمي‌توانند در مقابل و مخالف ماركسيسم آنها قرار بگيرند. ماركسيسم حميد اشرف هم عجول و شتاب‌زده است. ترور مي‌كند، بانك مي‌زند، تحت شعار مبارزه با بورژوازي كمپرادور خواهان به آتش كشاندن كارخانه‌هاست. از مجتمع‌هاي كشت و صنعت بيزار است. به كشت و صنعت نراقي در زير سد دز بد و بيراه مي‌گويد. مي‌گويد آنها با سرمايه‌هاي امپرياليستي يكي شده‌اند و مارچوبه كشت مي‌كنند. ما مارچوبه مي‌خواهيم چه كنيم؟
پس با آنها كه شتاب‌زده‌اند و در حال ورشكستگي احساس يگانگي مي‌كند. شايد هم بتوان گفت نماينده پيشگام آنهاست اما مطلقاً نمي‌توان گفت پيشگام كارگران صنعتي است. به قول ماركس كارگر صنعتي آينده را از آن خود مي‌بيند. در كارخانه نظم را آموخته است و مبارزاتش هم منظم است و تا بتواند آنها را با قانون كار و... هماهنگ مي‌كند. اين طبقه خواهان به آتش كشاندن كارخانه‌ها و اخلال در خط توليد هم نيست. كارخانه محل درآمد اوست. هر چند در همان جا استثمار هم مي‌شود ولي براي مبارزه با اين استثمار هم به مبارزه منظم معتقد است. اما مبارزه حميد اشرف مطلقاً چنين نيست. در اوج خود وقتي آنها اعتصاب مي‌كنند، او نقشه ترور صاحب كارخانه را مي‌كشد و اين يعني به هم ريختن آن نظم مبارزات كارگري، و بالاخره كارگران ضدتوليد نيستند و وجود و درآمدشان وابسته به چرخيدن چرخ كارخانه است. خرده‌بورژوازي سنتي اما وجود و درآمدش و گردش كارش وابسته به تخريب كارخانه است. اگر كارخانه كار نكند كاسبي او رونق مي‌گيرد و درآمدش افزايش مي‌يابد و اگر كارخانه كار كند او در روند ورشكستگي قرار مي‌گيرد. بايد دكانش را تخته كند.
مغازه‌دار و كفاش دست‌دوز و تك‌دوز با توليدي كه كفش ملي مي‌كند محكوم به ورشكستگي‌ است. پس توليد انبوه را دشمن خوني خود مي‌داند و خواهان نابودي آن است.
اين طبقه با رشد توليد صنعتي از تمامي طبقات اجتماعي بيشتر و بيشتر متمايل به تخريب و تروريسم و ويرانگري است. پس حميد اشرف درست فهميده است كه اينان به آنها نزديك هستند.
كارگران اميد به آينده دارند، منظم‌اند و به مبارزه آرام و پيگير معتقدند. و ضد خرابكاري در كارخانه‌اند. زحمتكش‌اند. پس ترور و انفجار و... را نمي‌پذيرند. اينها را در آثار ماركس و حتي در آثار لنين بسيار مي‌توان يافت.
لنين در برخورد با نارودينك‌ها بسيار عليه ترور نوشت. كلاً در ادبيات انقلابي روسيه مي‌توان آثار بسياري يافت كه همگي نقد تروريسم‌اند و به قول تروتسكي اين جزوات و كتاب‌ها آنقدر زيادند كه با آنها مي‌توان كتابخانه كوچكي عليه تروريسم ساخت.
حميد اشرف اما نمي‌داند كه اين خرده‌بورژوازي سنتي يا به زبان من طبقه در حال نابودي و ورشكستگي چگونه مستبد و سركوبگري است. ضدقانون است. حتي به قانون خود هم تن نمي‌دهد. آشوبگر است و غيرمحتمل. اصلاً غير را به رسميت نمي‌شناسد. اگر در مقابل آنها سكوت مي‌كند موقتي است. بگذريم. اما حميد اشرف اشتباه مي‌كند، يا خود را با اين اشتباه دل شاد مي‌كند و برچسب به مخالفان خود مي‌زند كه مي‌گويد پليس در مقابل آنها كه مخالف مبارزه مسلحانه‌اند كوتاه مي‌آيد.
رئيس دادگاه نظامي من وقتي در دفاع از خود گفتم پرونده من گوياي نقدهاي من به مبارزه مسلحانه است، به من جواب داد اين يعني روش مبارزه مسلحانه را قبول نداري، يعني مي‌گويي با روش ديگري بايد با شاه مبارزه كرد. كور خوانده‌اي اين يعني دورانديش‌تر و زيرك‌تري.
به بحث خودمان برگرديم و ببينيم خرده‌بورژوازي سنتي را چه كساني تشكيل مي‌دادند؟ آنها در حال ورشكستگي‌اند. هر تشكل بزرگ توليدي را وابسته به امپرياليسم مي‌داند كه دارد آنها را نابود مي‌كند. پس شتاب در تخريب دارند و با حميد اشرف و گروهش حس نزديكي دارند. و اين را خود حميد اشرف هم به درستي فهميده است.
ماست‌بند در حال ورشكستگي‌ است. كارخانه شير پاستوريزه آمده است و او را توانايي مقابله نيست. پيراهن‌دوز كه تك‌‌تك‌ اندازه مي‌گيرد و تك‌تك مي‌دوزد نمي‌تواند در مقابل كارخانه‌اي كه انبوه‌انبوه پيراهن مي‌دوزد رقابت كند. دكان بقالي دارد در مقابل سوپرماركت ورشكسته مي‌شود. كشك‌ساب سنتي بايد دكانش را ببندد چون كارخانه، كشك مي‌سابد و هزار كيلو هزار كيلو با بسته‌بندي‌هاي جالب به بازار روانه مي‌كند و او در حال ورشكستگي است. كارخانه آمده است و او را از كشك‌سابي كه حرفه اوست انداخته است. پس مخرب هم هست. به قول ماركس مانيفست از سوسياليسم هم كه بگويد سوسياليسم‌اش ارتجاعي است، ضدتوليد انبوه و خط توليد است. و مخرب هم هست و تشكل‌ناپذير هم هست.
مصطفي شعاعيان هم طرح انفجار ذوب‌آهن را مي‌داد و ديگري طرح نابود كردن تاسيسات برق را، و اينها همه خواست‌هاي همان خرده‌بورژوازي سنتي و در حال ورشكستگي بود. اين طبقه آينده‌اي براي خود نمي‌ديد. پس خود را هم در پيش‌آهنگش به نمايش گذاشته بود و طبقه متوسط مدرن برخلاف گفته حميد اشرف حامل مولفه‌هاي مدرن است. حكومت قانون، جامعه مدني، حقوق كودكان و زنان و... همه مولفه‌هايي است كه به وسيله اين طبقه در جامعه نشر مي‌يابد. و حميد اشرف مخالف آنهاست و در مقابل آنهاست. آنها را از آينده بورژوازي كمپرادور مي‌داند. كاپيتال و گروندريسه خواندن پيشكش. آنها كتاب ساده و سطحي مانيفست نوشته ماركس و انگلس را هم دقيق نخواندند. هر چند اگر مي‌خواندند هم تفسير مي‌كردند كه توجيه‌گر اعمال‌شان باشد. ولي باز اگر مي‌خواندند كمي باتامل‌تر اقدام مي‌كردند كه نكردند. با خرده‌بورژوازي سنتي و در حال ورشكستگي درآميختند و آن كردند كه ديديم.
حميد اشرف اما درس خوانده بود. خوب هم درس خوانده بود. در آن زمان‌ها آرزوي هر دانش‌آموزي قبولي در دانشگاه تهران، بالاخص اگر رياضي خوانده بود قبولي در دانشكده فني دانشگاه تهران بود. حميد اشرف هم در دانشكده فني درس مي‌خواند. هر چند در سال‌هاي 46-45 در اعتصابات دانشگاه چند باري وقتي صحبت مي‌شد گفت هر چه فرخ نگهدار بگويد من آن را قبول دارم. آخر نگهدار او را به بيژن جزني معرفي كرده بود و پل ارتباطي او بود. در بحث‌هايش با شعاعيان هم خود قلمي نداشت كه با كتاب شورشي او درافتد و اين كار را به حميد مومني سپرد. در بحث راجع به استالين هم با جبهه ملي‌هاي اروپا باز كار را به حميد مومني سپرد. با اين همه در دانشكده به روال چپي‌هاي آن زمان چند كتابي از گوركي و چخوف خوانده بود. و مهم‌تر از همه فيزيك و مكانيك و علوم تجربي خوانده بود و مقدمات آنها را مي‌دانست.
درست است كه تيپ‌هاي ما را كه اغلب كتاب به دست بوديم روشنفكر مي‌خواند و خود اغلب ساك ورزشي بر دوش داشت، بدني ورزيده داشت و شناگر هم بود و در رشته كرال‌پشت ركورد داشت. ولي تيزهوش هم بود؛ همين كه حس كرده بود كه خرده‌بورژوازي سنتي طرف آنهاست. اما تيزهوشي‌اش به آنجا قد نداد كه درك كند شرايط نمايندگي آنها را ندارد و به كنار زده مي‌شود. كاش حميد اشرف كشته نمي‌شد و حركات بعدي تاريخ را مي‌ديد و اين طبقه را بيشتر مي‌شناخت. آن وقت مي‌توانست بر اين بحث با تكمله‌اي بنويسد كه نشد.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

نیاز به تفکر نه قهرمان
هوشنگ ماهرویان
2010-12-16 14:31:15
من در نوشته ی خود به تیز هوشی حمید اشرف پرداخته ام. تیز هوشی که می گوید خرده بورزوازی سنتی نمی تواند با ما مخالفت کند. ولی این تیز هوشی را نا کافی دانسته ام. آخر حمید اشرف به دنبال چرائی این مساله نیست. دلایل آن را نمی کاود. فقط به آن دل خوش می کند. در صورتی که جای هیچ دل خوشی نیست. اما چرا حمید اشرف دلایل نزدیکی این طبقه و شعف اش را به عملیات تخریبی خودشان نمی کاود. در صورتی که یافتن این چرائی گره از بسیاری از معضلات نوشتن تاریخ نگون بخت معاصرمان را خواهد گشود. این که چرا خرده بورژوازی سنتی نمی تواند در مقابل عملیات مسلحانه سازمان حمید اشرف قرار گیرد.
خرده بورزوازی سنتی از نظر اقتصادی ضد توسعه و تحول و رشد ابزار تولیدی است. این رشد را برابر با حاشیه نشینی خود می داند و از نظر فرهنگی مخالف مولفه های مدرن است. شدیدا نوستالزیک و ارتجائی است. چشم به گذشته ها دارد. بهشت گم شده اش دیروز های دور است. اصلاحات ارضی هم شده است و روستاییان به خصوص خوش نشین که به ان ها زمین نرسیده است اواره شهر ها و زاغه نشین شده اند. بی خانمان و آواره اند. هر دو شدیدا ضد مدرنیته و توسعه اند. پس با هم یکی می شوند و فرهنگ سنتی را رشد می دهند و در مقابل مدرنیسم استبدادی و سطحی شاه می ایستند. وانتقام خود را از تاریخ معاصر می گیرند. این انتقام را به گذشته ها هم می کشانند و بالاخره از انقلاب مشروطه هم انتقام می گیرند. انتقام از به دار آویختن شیخ فضل الله و ...
خرده بورژوازی سنتی اما از نظر سیاسی مطلقا به دموکراسی باور ندارد. رواداری را نیاموخته است. چپ از دست حمید اشرف هم با واژه هائی هم چون سازش کار و اپورتونیسم به فرهنگ عدم مدارا مدد می رساند. به سی و یک نوار گوش کنید و این تکرار ملال انگیز را از جانب دو طرف ببینید. خرده بورژوازی سنتی اما ماجراجو و ضد نظام هم هست اما به نظم پیشینی دل خوش دارد. کلا واپس گراست.و توانائی تحمل "غیر"را ندارد. پس به محض یافتن فرصت نه تنها او را پس می زند بلکه به گلوله هم می بندد.این طبقه حمید اشرف و سازمان اش را با ارم داس و نمی پذیرد. اگر ازعملیات تخریبی شان لبخند می زند، کوتاه مدت و زود گذر است. این را نه تنها همان سی چهل سال پیش می شد فهمید، بلکه مثل روز هم روشن بود. و حمید اشرف این را در نمی یابد و فقط دل خوش می کند.... آخر آن هایی که نمایندگانشان در زندان بند لباس خشک کردن شان را از بند شما جدا می کردند که نجس نشود، چگونه می توانستند با شما مدارا کنند؟ وقتی تن شان به شما می خورد، تجدید وضو می کردند تا پاک شوند و این بعد از کشته شدن شریف واقفی شدت گرفت، همان زمان که بحث های تقی شهرام و حمید اشرف صورت می گیرد.
کامنت هایی که در مورد نوشته من و در اعتراض به آن نوشته شده هیچ کدام این جنبه ها را مورد توجه قرار نداده اند و من متاسف هستم. شاید قلم من الکن بود و یا آن ها با دقت نخواندند. در عوض همه قهرمان پرستی کرده اند و در صورتی که تاریخ معاصر نگون بخت ما نیازمند تفکر و اندیشه بود و این ها همه به دنبال قهرمان اند با گذشت این همه سال .... افسوس

آقای ماهرویان به دنبال چیست؟
الف. جیلو
2010-12-10 14:53:43
- می توان با اقتدا به " مجتهدین و مراجع تقلید در صف اپوزیسیون در این سو و محققین وزرات اطلاعات حکومت جمهوری اسلامی در آن سو و..." و یا هم بر اساس نظریه های آشنای کلاسیک رایج درصف نیرو های چپ کشور، جنبش مسلحانه را انحرافی تاریخی و از دست رفته گان آن را قربانیان یک خط مشی ماجراجویانه که توسط مشتی جوان ناشکیب و سودایی، و کم اطلاع و بی تجربه از تجربیات تاریخ معاصر ایران و جهان و مقهور ایده های استالینیستی، بر فضای سیاسی کشور تحمیل گردید، معرفی کرد.

اما می توان هم گفت انسان های با وجدانی که در خیابان ها و مخفیگاه ها و شکنجه گاهها، مجبور به سخت ترین انتخاب های دوران کوتاه زندگی خویش گشته، و جان های شیقته خویش را بی پروا در پای باورهای عدالت خواهانه خویش نثار کردند، از برتری های بی چون چرایی نسبت به همطرازان خود در گرایشات سنتی زمان خویش در چپ و راست کشور سود می جستند. ظرفیت اعلای آنان برای "زیستن در سخن و باور خویش" به بهای عزیزترین دارایی انسانی یعنی جان شیرین خود، و جسارت و شجاعت کم نظیرشان در آزمون و تجربه راه های نوین برای شکستن فضای اختناق و استبداد حاکم برکشور، و ایجاد سازمانی که نیروهای ضربتی قدرتمند دستگاه سرکوب حکومت شاه هرگز قادر به تسخیر و تسلیم آن نشدند و...از جمله مزیت های بی بدیل آنان به شمار می رفت. تاریخ معاصر ایران از دوره مشروطیت به بعد، چنین پدیده غریبی را، در ابعادی که در دهه ۵۰ در جامعه ایران رخ نمود، هرگز به خود ندیده بود. این جنبش، همزمان هم انعکاسی از تحولات نوینی بود که در عرصه بین المللی و در بسیاری از کشورهای" جهان سوم " در جنبش های "ضد استعماری و ضد امپریالیستی" و در فضای جنگ سرد حاکم برمناسبات بین المللی آن هنگام روی می داد، و در بسیاری از مناطق به پشتیبانی بلوک مقابل کشورهای غربی، که اصطلاحا به بلوک سوسیالیستی ملقب شده بود، دل بسته و وارد داد وستدهای پایدار سیاسی با آن گشته و به درجات مختلف از گفتمان های انقلابی حاکم بر مبارزه و مناسبات این بلوک با جهان غرب تاثیر پذیرفته بود، و هم موکدا ریشه در آرزوهای نسل جوانی داشت که رسیدن به جامعه ای عادلانه و بی تبعیض و فارغ از بلایای اجتماعی آن ایام را به یکی از دلمشغولی های عمده خود تبدیل کرده بود. این نسل در تعریف آن چه که در تلاش و تمنایش بود به دلایلی قابل توضیح و غیر اسرار آمیز به دشواری می توانست در قالبی خارج از ایده ئولوزی های چپ مسلطی که خواهان دگرگونی بنیادی بخش اول آن جهان دو قطبی بودند بیندیشد. گرچه تعدادی از بارزترین فرزندان گارگران ایران %D


مسعود کبیری
2010-12-02 11:37:44
بسیار متاسفم که این جناب هوشنگ ماهرویان با «پشتکار» عجیبی در نشریات داخل کشور در امروز جهان کهبیش از بیست سال از جنگ سرد گذشته هنوز در عالم مک ناوار حتی در نشریات خارج کشور از جمله سایت عصر روز در هر فرصتی به پافشاری بر ادعاهای «خود ساخته» ادامه میدهد.

در مصاحبه با شهروند امروز , با فرشاد قربانپور فرموده:

اصلا در سازمان چریکهای فدائی خلق بیش از 18 ترور داخلی وجود دارد این همان رادیکالیسمی بود که همیشه دست در دست ارتجاع دارد.

واقعا شرم آور ست به آدرس زیر مراجعه فرمائید.

http://shahrvandemroz.blogfa.com/post-110.aspx

نقد پس از سي سال
بهروز
2010-12-02 08:44:10
بله به قول دوست ديگر نقد مشي فدايي پس از سي سال هنري نيست که اگر خود رفيق کبير حميد اشرف هم زنده بود مطمئنا بر ناپختگي بسياري از تئوري هاي آن زمان صححه مي گذاشت. آقاي ماهرويان بهتر است بگويند خود در آن سال ها و در بحبوحه انقلاب 57 چه موضعي داشتند، و آيا اين که گفتمان جهاني چپ اينچنين بود گناه مردان و زنان از جان گذشته فدايي بود؟ در مورد تصفيه هاي دروني مجاهدين نيز کمال بي انصافي است که بخواهيم در عرض دو سه ماه حميد اشرف بتواند موضعي دقيق بگيرد گرچه همان احتياطش در پذيرش وحدت با مجاهدين نشان از دورانديشي او دارد. گرچه ماهرويان حميد را به استالينيسم متهم مي کند اما نقد وي به پروسه انشعاب مجاهدين نشان از اهميتي است که او به جنبه هاي دمکراتيک سازماني مي هد. نقد کردن گذشته درست است به شرطي که از دايره انصاف خارج نشود.


esfand
2010-11-30 01:27:15
تحلیلی التقاطی که هم میخواهد مارکسیستی - طبقاتی باشد و هم گوشه چشمی به دموکراسی داشته باشد.
ماهرویان وقتی طبقات و اقشار اجتماعی را بررسی میکند ، فدائیان و خرده بورژوازی سنتی را به لحاظ پایگاه طبقاتی یکسان میداند و زمانیکه به دموکراسی نظر میکند اپوزسیون (بخوان فدائیان را) نا آشنا با دموکراسی میخواند.
اما معلوم نیت دموکراسی مورد نظر او چیست ، دموکراسی پرولتری است که فدائیان از آن منحرف شده اند ، یا دموکراسی لیبرالی. آیا باید جنبش فدائیان را با توسل به نقل قولهای مارکس و لنین منحرف از م . ل . و خورده بورژوا آن هم از نوع "سنتی" آن دانست ، یا با اتکا به معیارهای دموکراسی لیبرال حرکتی نا بهنگام .
در شرایطی که دموکراسی مهمترین ضرورت جامعه ایران از انقلاب مشروطیت تا کنون و عمده ترین عامل هر گونه تحول در کشور بوده است ، آیا نباید با چنین معیاری جنبش فدائیان خلق را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد؟ آیا نباید درک مارکسیستی آنان از مبارزه ضد امپریالیستی را نقد کرد؟
اشتباه آنها این بود که از مارکسیسم مورد نظر آقای ماهرویان منحرف بودند و به این دلیل خورده بورژوا ، یا اینکه اساسا با دموکراسی به مفهوم مدرن آن بیگانه بوئند و در پی نوعی از انواع دموکراسی پرولتری . ( "دموکراسی" احزاب به نیابت از یک طبقه) .
نقد ماهرویان به بهانه انتشار فایلهای صوتی به لحاظ متد التقاطی و از نظر شیوه کهنه است.
با سپاس
اسفند


بیژن از ایران
2010-11-29 20:27:24
آقای ماهرویانبشیوه خودش ماله کشی میکندافراد انقلابی آگاه ومبارزی که درگیر مبارزه با رژیمی ضد تاریخی وضدانلابی هستند راه مبارزه انقلابی را انتخاب می کنندودر توازن مبارزهوسود وبهره جستن ازامکانات انچه ره که در خدمت مبارزه جدی وانقلابی است انتخاب میکنند وبه شیوه های که توهموگمراهی ایجاد کند بی باور است انقلاب هم خط مردم ومنطق وتاریخ مهم چیز سر جای خودش است حمید اشرف اگر انروز رفقای خودش را از افرادی مثل شما انتخاب می کرد پنجاه وهفتی نداشتیم همه چیز استحاله وسر سودن در آستان بورزوازی ارتجاعی بود این دو نگاه امروز هم در بخشهائی از نیروهای اجتماعی رقیب در جامعه موجود است قطعا مبارزه جدی واستوار وپایبند به اصول انقلابی است که موثر می باشد نه اینکهحرفهای بی بنیاد زدن.

آقای ماهرویان ، آیا شما 35 سال پیش هم 60 ساله بودید !؟
حمید - ب
2010-11-29 13:29:44
پس از گذشت 35 سال از تاریخ گفتگوی دو سازمان و 40 سال از بنیانگذاری سازمان چریکهای فدائی خلق ایران امروز بر کُرسی قضاوت نشستن و آنروزها را داوری کردن، الحق که کار عظیم و شاقی است !!!؟؟ جناب ماهرویان وقتی از اختناق حاکم نگوئی و درزش بگیری توده های عامی حق را بشما میدهند ، و این عمل شما نامی دارد که من نمی خواهم برزبان بیآورم . کدام کاپیتال و کدام کتابها و تحلیل های لنین در آن روزگار در دسترس بوده است که شما چنین قضاوتی میکنید !؟
خواهش می کنم با مردم قدری صادق تر باشید و آنها را دست کم نگیرید.

نقل قول های بی زمان و مکان
احمد صلاحی
2010-11-29 11:35:48
باسپاس از «عصرروز» که نوشته ی هوشنگ ماهرویان را درج می کند تا علاقمندان با «نحله» های مختلف فکری آشنا شوند .من بسهم خود ممنونم که با این نوشته بیشتر به کمبود پلورالیسم در ایران پی می برم.
و دو نکته قابل عرض .
ـ گروه مصطفی شعاعیان در سال 51 خوشبختانه قبل از اقدام به «فاجعه » ی انفجار ذوب آهن تسلیم حکومت شد. به کتاب رمانتیسم انقلابی/ نوشته ی انوش صالحی مراجعه شود.بعدا به فدائیان پیوست و برخورد هایش در همان کتاب موجود ست.نوشته ی آقای ماهرویان تحریف آمیز ست.
ـ در بقیه موراد هم ماهرویان عادات ندارد به اندیشه ی دیگران مستند و با نقل قول برخورد نماید و معلوم نیست حرف خودش را میزند یا دیگران را



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد