logo





کوهمرد

سه شنبه ۲ آذر ۱۳۸۹ - ۲۳ نوامبر ۲۰۱۰

جهان آزاد

برای اسمعیل خویی


چون کوه
پایدار
استاده استوار،
درصحنه ی مبارزه با دیوِ نابکار.
و تیرهای فلسفی اش را ـ که سالها ـ
خوابانده درسمومِ گدازانِ خشمِ تلخ
با شعر،
این کمان ِ خراسا نی
هردم به سوی دشمن پرتاب می کند؛
پیگیر و هوشیار!

اندیشه هایِ نا بش
گنجینه ای سترگ،
از مهرو روشنایی و زیبایی ست.

آمیزه ای زطنز وشجاعت،
از دلنشین فنون سخن لبریز،
یا،
تصویر دلپذیری از جلوه ی بهار
در باغ آفتابی پاییز:
منظومه ای نفیس و دلاویز!

آموزه هاش، حُلـٌه ی ایرانی
خوشبافت تر تفکر انسانی
تارش کمال فلسفه ی امروز،
پودش بلوغ شعر خراسانی!

قلبش پدیده ای ست شگفت انگیز
آمیزه ای غریب زپولاد وپرنیان
اکسیری از امید و تکاپو
معجون بی بد یلی از دوست داشتن
بذر گیاه عشق
در فصل کاشتن!

***

در پیشگاه مردم
قلبش،
نرم است،
مثل بافه ی ابریشم
یا چون زلالواره ی شبنم
برکاکل شکوفه ی مریم!

اما،
در سنگر نبرد،
- یعنی که در برابر دشمن-
آتشفشان سرکش خشم است،
پنهان بسینه اش.
کاری است
کینه اش!

***

آنجا،
موسیقی کلامش زیباست
در واژه هاش
تصویر آفتابی فرداست

اینجا،
شمشیر آبدار سخن را
در شعله های تجربه پرداخته
و آن چنانکه باید و شاید گداخته!
هر بار درنبرد
کار هزاردشمن را
ساخته.
آن کوهمرد،
آن یارِ نیک زاد،
همرزم خسرو گلسرخی است
همداستان عشقی و سلطانپور!
همراه "بامداد"
همسایه ی "امید"
همسنگر" سرشک"
وهمسرای "سیمین"
عمرش دراز باد!

چهاردهم ژوییه 2010

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد