چاپ کتاب داستان " چه مجموعه داستان های کوتاه و چه رمان " رکود چشمگیری دارد. آن هائی هم که هر از گاه اجازه می گیرند و به چاپ می رسند، بخاطر نظارت دخالت گرانه ی ممیزین ارشاد! با اقبال خواننده روبرو نمی شوند.
کتابی که همه می دانیم، در وزارت سانسور آش و لاش شده است، و موارد بسیاری از آن بر پایه خواست ممیز، " و نه نویسنده " تغییر کرده است، یا بطور کلی حذف شده است، مورد قبول و پسنده خواننده نیست. او رغبت ندارد دائم کتاب هائی را که توسط ویراستار غیر منصف ارشاد! که صرفن بر اساس ذهنیت خود تنظیم کرده است بخواند.
نگاه کنیم به تک و توک کتاب هائی که گه گاه به مرحله چاپ رسیده اند چه شمارگانی داشته اند، از 1500 تا حد اکثر 2500 و به ندرت 3000 جلد بوده است و این در مقایسه با آنچه که باید باشد، روی پله تاسف ایستاده است. و همین تعداد اندک هم حتا اگر خوب توزیع شود، به همان علتی که توضیح دادم
" بی توجهی و بی رغبتی خواننده " سال ها در قفسه ها جا خوش می کنند.
بنظر می رسد که نظارت سلاخی کننده ارشاد! تا آنجا بوده است که اعتراض سر ممیز را هم در آورده است. همانند آشی شور که فریاد آشپز را نیز سبب می شود.
استعفای مسئول رسیدگی به کناب در ارشاد! همان فریاد آشپز است از شوری غذا. قابل توجه این است که تا همین چند هفته پیش کسی حاضر نشده بود ردای سانسور خفقانی را بر تن کند، و تلاش های وزیر هم تا مدت ها برای انداختن طوق بد نامی به گردن دیگری به سنگ خورده بود. تا بالاخره، از قوطی عطاری، نادره! ای پیدا شد. باید منتظر بود و شاهد سانسوربیشتر و دشمنی گسترده تر با نویسندگان و آثارشان بود. نگاهی به سابقه گماشته جدید به خوبی نشان می دهد که اگر قرار است " فصل نکوئی " در راه باشد، " بهارش " نشان می داد. " امید وارم که چنین نباشد "
نگاهی به تعداد رمان هائی که نتوانسته اند " یا نخواسته اند " که پا به ارشاد! بگذارند، عمق بیشتری از نامرادی را نشان می دهد. توجهی داشته باشید به
لیست آن ها در سایت " http://www.valselit.com
نویسنده در حال و هوای خاصی و با قرار گرفتن در موقعیت های ویژه ای قلم به دست می گیرد و واژه های دلخواه را می ریزد در جملاتی که مورد پسند و قبولش است. و چندین بار در زمان های مختلف آن را می خواند و پرداخت و جزم و جفت می کند. و آنگاه که راضی شد زمانی است که بایستی به دست ناشر سپرده شود و برود برای چاپ " مثل همه جای دنیا ".
چنین کتابی همان است که نویسنده نوشته و می تواند هم مورد نقد قرار بگیرد و هم خواننده جذب کند.
در اینصورت هر کسر و کمبود و عدم موفقیتی مربوط است فقط به نویسنده. ولی درکشور سانسور زده ما، پس از اتمام کار نویسنده، و قبل از مرحله چاپ باید برو به مسلخ و گرفتار سلاخان ارشاد! شود.
و حاصل همین می شود که حالا هست. بازاری بی رونق، که به شدت در فقر کتاب است، کتاب واقعی و بی دستکاری. و روز به روزهم دارد دایره تنگ تر می شود. چرخش در بر این پاشنه متاسفانه آینده تیره و بدی را نوید می دهد.
باز تکرار می کنم که یکی از بهترین راههای نجات روی آوری به نشر الکترونیک است با امکانات و مزایای بسیار. و در اینجاست که توجه و حمایت وبلاگ دارانی که درد را می شناسند، عمیقن کار ساز است. ولی متاسفانه هنوز طلیعه های چنین اقبالی دیده نمی شود. با اینکه خود از این فضا استفاده می کنند. چرایش را نمی دانم جز اینکه بگویم، حتمن به درستی نه به عمق فاجعه، و قلع و قمع ارشاد و تاثیر منفی بنیانی آن بر روی کتاب توجه دارند، و نه به درستی از تاثیر مثبت نشر الکترونیک آگاه اند. در حالیکه نمونه بسیار نتیجه بخش آن بهره وری کتاب " خاطرات روسپیان سودا زده من " نوشته جنجالی
" گارسیا مارکز " به ترجمه " امیر حسین فطانت " می باشد که در حدود 400 هزار نسخه ِ نشر الکترونیک آن بر داشت شد.
در حقیقت این یاری وبلاگ داران یک وظیفه روشنفکری است که می تواند در این " شب تاریک " از " گرداب هائل " ادبیات ما را به ساحل نجات رهنمون شود.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد