logo





منابع و شیوهء تاریخنگاری مورخ الدوله های جمهوری اسلامی

و سخنی با آقای مهدی کروبی ـ ۲

سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹ - ۰۹ نوامبر ۲۰۱۰

حسين منتظرحقيقی

hossin-montazarhaghigh.jpg
در نوشتهء قبلی ( 1 ) گفته شد که اوراق باقی مانده از ساواک ، برای آنکه « اسناد تاریخی » خوانده شود بخودی خود فاقد اعتبار، می باشد. و برای اینکه بتواند بعنوان « اسناد تاریخی » « احراز اعتبار » نماید باید « ... وجود کمیته ای مستقل از دولت ها ، متخصص و آگاه به مسائل سیاسی داخلی و بین المللی آن زمان ، متشکل از نمایندگان طیف های مختلف فکری کشور لازم بود که مسؤلیت ارزیابی گزارشات ، پرونده های اشخاص حقیقی و حقوقی و سیاسی ای ، که توسط مأمورین رده های مختلف ساواک تهیه شده، بعهده بگیرد و صحت و سقم آنها را مورد تأئید قرار دهد. همچنانکه این کمیته می بایستی دارای یک روابط عمومی می بود تا کسانی که به آن گزارشات اعتراض دارند بتوانند با آن تماس و از حیثیت خود دفاع نماید...» که در 32 سال عمر جمهوری اسلامی ، این امر مهم بهيچوجه صورت نگرفته است.
نکتهء مهم دیگری که در نوشته قبلی اشاره گردید این بود که حاکمیت جمهوری اسلامی در طول حیات خود از اوراق ساواک و آنچه که اسناد لانهء جاسوسی نامیده می شود بعنوان شمشیر داموکلس در بالای سر مخالفین نظری و سیاسی خود ، سوء استفاده نموده ، بدین وسیله دگر اندیشان جامعهء ایران را از شرکت در حیات سیاسی ایران محروم ساخته اند و گفته شده بود چنانکه حاکمیت جمهوری اسلامی با این نظر موافق نیست باید صداقت و امانت داری خود را باثبات برساند.
درآن نوشته همچنين اشاره شده بود که آیا دربارهء همکاری سه تن از مقامات بلند پایهء جمهوری اسلامی با وزارت آموزش و پرورش زمان شاه که خانم فرخ رو پارسا وزیر آن بوده ، همچنين اوراقی در لابلای اوراق ساواک وجود داشته یا نه و اگر وجود داشته در چه زمانی و در کجا آن اوراق ( و بزبان اين حضرات ، آن «اسناد») انتشار بیرونی یافته است؟
همچنين در آن نوشته خواسته شده بود اعلام نمایند که آیا دربارهء ملاقات آقای عسگر اولادی با برخی از زندانیان سیاسی بمنظور آزادی زندانیان همسو با گروه خود که شرح آن بطور تفصیلی آورده شده است ، چه اوراقی در لابلای اوراق ساواک وجود داشته ؟ و اگر وجود داشته در چه زمان و در کجا انتشار یافته است؟
در فاصلهء نوشتهء قبلی و نوشتهء حاضر ، نه تنها به این خواست ها و سئوالات پاسخ نداده اند بلکه بار دیگر صحت تمامی اوراق ساواک را بعنوان « اسناد » قابل استفاده مورد تأکید قرار داده اند.
این کار بوسیلهء یکی از سایت های همسو با حاکمیت به شرح زیر انتشار یافته است.(2)
« ساواك یكی از وظایف اصلی‌اش گردآوری اطلاعات در باره اشخاص بوده است. این اطلاعات اعم از آگاهی‌های شخصی، مصاحبه‌ها، بیانیه‌ها، سخنرانی‌ها و نیز گزارش هایی می شده است كه از طریق مأموران نفوذی خود به دست آورده و یا حتی گزارش‌های متفرقه ای است كه در این طرف و آن طرف در باره آنها وجود داشته است. این اطلاعات در حال حاضر یكی از بهترین منابعی است كه ما در باره اشخاص مذكور در اختیار داریم. » و « در سالهای اخیر مجلدات زیادی از آنچه كه مربوط به رهبران فكری و سیاسی انقلاب می‌شد، نشر یافت و در این میان، پرونده امام خمینی و نیز دو تن از مراجع ایران، آیت الله گلپایگانی و آیت الله مرعشی منتشر شد. مطالب ارائه شده در آنها نه تنها برای نگارش زندگینامه آنان بلكه برای شناخت اوضاع سیاسی ایران و دیدگاه‌های جاری بسیار مهم است. » ( تکيه از حسين منتظر حقيقی)
ملاحظه می گردد که اطلاعاتی را که ساواک گرد آوری کرده است آنقدر مورد اطمینان این آقایان است که آدمی دچار شگفتی می شود و بی اختیار سؤال می کند که اگر تشخیص های ساواک در مورد اشخاص، جریانات سیاسی و اوضاع سیاسی کشور در آن زمان تا این درجه از « امانت داری » و « بدور از حب و بغض » و در نتیجه « اعتماد » برخوردار است پس چرا علیه نظام و این دستگاه مخوفش ، مبارزه کردید؟
در همین نمونه که این «سایت» همسو با حاکمیت ذکر کرده است اشاره به اتهامی است که حکومت شاه و ساواک او ، به روحانیت آن زمان وارد ساخته است و در جرائد آن زمان نیز انتشار یافته است که مرحوم آیه الله سید شهاب الدین نجفی مرعشی را به رفع این اتهام واداشته است. بر اساس گزارشات ساواک به مقامات تصمیم گیرندهء کشور در آن زمان ، روحانیونی مانند آیات عظام شریعتمداری ، خمینی ، گلپایگانی ، میلانی و نجفی مرعشی که در عرصه مبارزه با هیأت حاکمه قرار داشتند ،افرادی وابسته به بیگانه معرفی شده اند.
از آنهائی که معتقدند اوراق باقی مانده از ساواک « بهترین منابع » است که در بارهء اشخاص در اختیار دارند باید سؤال کرد که گزارشات این « بهترین منابع » از جمله این اتهام را که به روحانیون آن زمان از جمله آیة الله خمینی وارد ساخته است ، را تأئید می کنند و یا از آن جهت که آیة الله نجفی مرعشی آنرا رد کرده اند بلحاط « سندیت » قابل اعتماد نمی باشد و آیا فقط همین یک گزارش ساواک که روحانیت آن زمان را عامل بیگانه معرفی کرده است نا درست بوده و یا موارد اتهامی و یا گزارش های نا درست دیگری در بارهء افراد و یا جریانات مختلف سیاسی نیز در لابلای اوراق باقی مانده از ساواک وجود داشته و دارد که در نهایت « بی اعتباری » آن « اسناد !» را مورد تأئید قرار دهد؟
و باز سؤال این ست که آیا همهء آن افراد و یا جریانات سیاسی که نامشان در گزارشات آن سازمان مخوف آمده است از محتوای گزارشات و یا اتهامات مربوط بخود آگاه شده و سپس سکوت اختیار کرده اند تا سکوت آنان در باره آن اتهامات و گزارشات به نوعی « تأئید » آن اتهامات تلقی گردد؟ تا مورخ الدوله های جمهوری اسلامی آن گزارشات را بعنوان « اسناد معتبر » مورد استناد قرار دهند؟ کمی انصاف و شرف!
کتاب دو جلدی « نیمهء پنهان » ، غیر از مقدمات و صفحات مربوط به ضمائم ، در 412 صفحه تنظیم شده است. برای تنظیم این صفحات ، مؤلف محترم !! تقریبا" 70 بار از « اسناد ساواک » بهره جسته است. چه خوب بود که این حضرت اعلام می کرد که چگونه تا این حد به گزارشات و اتهامات ساواک « اطمینان و اعتقاد » پیدا کرده است تا هر گونه اختلاف نظر سیاسی و یا فقهی و یا در شیوهء مبارزاتی را بجای اینکه در چهارچوب تنوع فکری در جامعه ای که بعد از 57 سال که می خواهد از زیر سلطهء استبداد خارج شده و طرحی نو بیندازد ، بررسی کند ، در چهار چوب وابستگی به سیاست و نیروهای بیگانه ارزیابی می نماید؟ آیا این شیوه تاریخنگاری است ؟ و آیا چنین شیوه ای خود سؤال بر انگیز نمی باشد؟
چنین دیدگاهی را که شاید بهترین تعبیر برای آن همان « دیدگاه امنیتی » است و نه سیاسی و طی 32 سال حاکمیت جمهوری اسلامی هیچگاه از دستور کار این حاکمیت خارج نشده است ، چگونه باید ارزیابی کرد؟ آیا این دیدگاه برگرفته از منافع انقلاب ، منافع ملی ، وحدت ملی است یا در راستای منافع و مصالح بیگانگانی که جنبش انقلابی مردم ایران منافع آنان را بخطر انداخت؟
آیا اینطور نیست که کشور های زیان دیده از انقلاب به عوامل خود دستور داده اند که برای جبران و تأمین منافع کوتاه و دراز مدت خود ، از هر انقلابی ،انقلابی تر باشند و کوشش نمایند تا عناصر اصیل ملی و ملی – مذهبی و دینی ،چپ و کمونيست و انقلابی را از صحنه سیاسی و تصمیم گیری کشور خارج سازند؟ اکنون پس از گذشت بیش از سی سال از عمر جمهوری اسلامی پاسخ به این سؤال بمراتب آسان تر از سالهای اولیه ء تولد جمهوری اسلامی است که من در قسمت های بعدی به این مسأله خواهم پرداخت.

اسناد لانهء جاسوسی!

یکی دیگر از منابعی که مورخ الدوله های جمهوری اسلامی به آنها استناد می کنند ، اوراقی است که به نام « اسناد لانهء جاسوسی » انتشار یافته است.
من در این سری از نوشته ها تاکنون چندین بار به « اسناد لانهء جاسوسی !» اشاره کرده ام بدون آنکه آن اعتباری را که مورخ الدوله ها برای آن قائل می شوند ، برای آنها قائل باشم. اکنون می خواهم اختصارا" بگویم چرا آنها را « اسناد معتبر » نمی دانم.
وقتی هر یک از مجموعه های انتشار یافته زیر عنوان « اسناد لانهء جاسوسی » را باز می کنیم می بینیم که قبل از وارد شدن به اصل موضوع ، اولین صفحه را به یک « تذکر » اختصاص داده است. در میان این تذکر یک صفحه ای می خوانیم « ... باید توجه داشت که اسنادی که در لانهء جاسوسی بدست آمده ، تماما" بر اساس بینشهای شیطانی دیپلماتهای جاسوس نگاشته و گزارش شده است و طبیعی است که قضاوت در مورد اسناد در رابطه با جریانات اجتماعی باید با توجه به این بینش باشد...» و باز « ... علاوه بر اینها برخی از اسناد ، گزارشات وقایع و اخبار است و دقت در نوع انتخاب و ارسال خبر که مبین نیاز های اطلاعاتی شیطان بزرگ و جاسوس های او در تهران بوده است ، می تواند راهگشای ما در شناخت علائق و نکات برجسته ای که موجب حساسیت امپریالیسم آمریکا بوده است باشد... » و در پایان صفحه چنین می آید « در خاتمه لازم به تذکر است که ترجمه و تنظیم و انتشار مطالب منتشره در حد بضاعت این جمع می باشد. » و آخر نوشته می شود « دانشجویان مسلمان پیرو خط امام ».
با توجه به نکات فوق در می یابیم :
اول –دانشجویان مسلمان پیرو خط امام اذعان دارند که اقدامات صورت گرفته متناسب با « بضاعت این جمع » بوده است. اذعان به این نکته ، ممکن است به صداقت این دانشجویان باز گردد اما نمی توان « بضاعت این جمع » در ترجمه و تنظیم و انتشار مطالب منتشره را گزینهء مناسب برای « بضاعت لازم برای این کار » از سوی نخبگان و گرایش های مختلف کشور دانست.
دوم – اشغال کنندگان سفارت آمریکا در ایران خود را پیروان خط امام می دانند و اشغال سفارت و در اختیار داشتن همه نوع امکانات تبلیغی و لجستیکی برای اقداماتی که انجام داده اند با حمایت صد در صدی آیة الله خمینی ، بیت رهبری و نیروهای نزدیک به آیة الله خمینی بوده است ، نیروهائی که زاویه داشتن بینش و روش های خود را با دیگر نیروهای ملی ، ملی - مذهبی ، چپ و کمونيست و سیاسی فعال در کشور که سابقهء مبارزهء آنان با سیاست های استعماری و استبدادی بیشتر از آنانی بوده و هست که بعد ها به صف مبارزین پیوسته اند ، چه قبل و چه بعد از 22 بهمن ماه 1357 به تدریج و با گذشت زمان به عنوان یک گروه سیاسی مشخص ،آشکار تر از پیش مطرح می ساختند.
ترکیب ( 3 ) دانشجویان مسلمان پیرو خط امام خود مسألهء دیگری است . آقای حمید رسائی به اصطلاح نمایندهء مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و از حامیان پرو پا قرص دولت آقای احمدی نژاد در بارهء ترکیب دانشجویان حاضر در سفارت آمریکا می گوید « ...اطلاعات درستی نداریم، تعداد آنها حدود 400 نفر بودند ولی ما از بین تمام آن آدم‌ها نهایتا" 50 اسم را می‌شناسیم... ».
در میان این دانشجویان ، گروه ممیزی ( 4 ) ای که باید اسناد را برای انتشار گزینش می کرده ، باز داستان دیگری دارد که می تواند انگیزه های گروهی آنها را از اشغال سفارت در یک تحلیل جامع تری بیان نماید. این گروه بدین ترتیب تشکیل گردیده که :
« اسناد لانه جاسوسي توسط تيمي كه حسين شيخ‌الاسلام گردآورده بود و از دانشجويان مسلط به زبان انگليسي تشكيل شده بود ترجمه مي‌شد و در اختيار شوراي هماهنگي كه به گفته محمد‌هاشمي شامل بي‌طرف، دادمان، اصغرزاده، سيف الهي، ميردامادي، رحيم باطني و او قرار مي‌گرفت و اين شورا بود كه تصميم‌ مي‌گرفت چه سندي افشا شود و چه سندي افشا نشود. اسناد بر اساس روخواني، تشخيص صلاحيت براي انتشار و عدم انتشار پيدا مي‌كرد.» ( تکيه از حسين منتظر حقيقی)
در این گزارش آمده است که «...اكثر اسناد به كلي سري و سري سفارت امريكا در تهران در همان ساعات اوليه تسخير پودر و يا رشته رشته شد و قابل بازيابي نبود. اما بروس لينگن كاردار سفارت امريكا صبح روز 13 آبان دريك بي‌احتياطي آشكار حدود 50 سند سري درباره آخرين وضعيت فعالان سياسي در ايران مانند شهيد دكتر بهشتي، مهدي بازرگان، ابراهيم يزدي را براي مطالعه به دفتر خود مي‌برد و پس از آن كه تصميم مي‌گيرد به ديدار قطب‌زاده برود، اين اسناد را به خزانه اسناد بازنمي گرداند بلكه بر روي ميزكارش رها مي‌كند. لينگن پس از آزادي مدعي شد كه اسناد را در گاوصندوق دفترش گذاشته اما واقعيت چنين نبود.» ( تکيه از حسين منتظر حقيقی)
سؤال این است که آیا واقعا" آقای بروس لینگن ، کاردار سفارت آمریکا فراموش کرده بود که این 50 سند را با خود ببرد و در گاوصندوق دفترش بگذارد یا اینکه آنها را آگاهانه در روی میز کارش باقی گذاشت تا مورد استفاده !! دانشجویان مسلمان پیرو خط امام قرار گیرد؟
سوم – همانطور که در بارهء اوراق باقی مانده از ساواک گفته شد ، تمامی منابع در انحصار یک جریان فکری خاص بوده و هست و آنچه که انتشار یافته بیشتر برای حذف رقبای سیاسی این جریان خاص بوده است که امروز حاکمیت را بطور انحصاری در اختیار دارد.
چهارم- وقتی در این تذکر می خوانیم که « باید توجه داشت که اسنادی که در لانهء جاسوسی بدست آمده ، تماما" بر اساس بینشهای شیطانی دیپلماتهای جاسوس نگاشته و گزارش شده است و طبیعی است که قضاوت در مورد اسناد در رابطه با جریانات اجتماعی باید با توجه به این بینش باشد...» و با توجه به بینش شیطانی همین دیپلمات های جاسوس است که می توان گفت که آقای بروس لینگن آگاهانه 50 سند را در روی میز کارش باقی می گذارد تا همچون مائده ای آسمانی در اختیار یک گروه سیاسی قرار گیرد تا بتواند گروه های رقیب خود را از خدمت به مردم و کشور دور نمایند . به عبارت دیگر این دیپلمات ها با بینش شیطانی خود بدینوسیله انتقام اشغال سفارت آمریکا را از ملت ایران و انقلابش گرفتند.
باتوجه به مطالب فوق ، هر نوع برخوردی با این داده ها که بنام اسناد لانهء جاسوسی انتشار یافته ، باید با توجه به این نکته باشد که راوی این گفته ها شخص و یا اشخاص « فاسقی » هستند که منافع و مصالح کشور متبوع خویش را در اولویت قرار داده و با این « بینش » گزارش و خبر را ساخته و ارسال می نمایند و لذا نمی تواند براحتی تبدیل به « سند معتبر » ی گردد که روابط داخلی کشور ما را تحت تأثیر قرار دهد.
حال چطور و بچه دليل و برپايه کدام معيار و ضوابط آقای کروبی و افرادی نظیر ایشان می توانند بر این آثار باقیمانده از ساواک و سفارت آمریکا درایران نام « اسناد » را بگذارند و بر مبنای آنها دربارهء افراد و یا جریان های موافق و یا مخالف خود قضاوت نمایند؟
با بر اساس مطالب بالا ، اکنون بار دیگر به کتاب دو جلدی « نیمهء پنهان » دفتر پژوهش های مؤسسهء فخیمه کیهان باز می گردیم.
آقای اصغر حیدری (جناب مورخ الدوله کتاب « نیمهء پنهان » ) ، در این اثر تاریخی نفیس !! حدود 60 بار از اسناد لانهء جاسوسی ! با مشخصات فوق استفاده کرده تا در کنار 70 بار استفاده از اسناد! بسیار معتبر ساواک و 80 بار استفاده از اسناد ! دیگر که اکثر قریب به اتفاق آنها از اشخاصی است که خود در جتایات و بد اخلاقی های بیش از سی سال عمر جمهوری اسلامی مشارکت مستقیم داشته اند ، ثابت نماید که اعتراضات مرحوم آیة الله العظمی شریعتمداری و حزب خلق مسلمان و حسین منتظر حقیقی ، به عملکرد خلاف اخلاق و غیر حقوقی مقامات حکومتی مدعی حاکمیت دین و ارزش های دینی در تهران و تبریز و همچنین مبارزهء این اشخاص و حزب خلق مسلمان برای دفاع از حقوق دموکراتیک و شهروندی مردم ایران و مبارزه با استبدادی نو که با لباس دین و در شکل « ولایت فقیه » در حال باز تولید بوده ، در راستای اهداف بیگانگان بوده است!!
چنین برداشتی که با روح و مؤلفه ها و مطالبات مبارزاتی از مشروطیت تا جنبش انقلابی مردم ایران تا مقطع 22 بهمن ماه 1357 کاملا" بیگانه است متأسفاته بصورت سیاست رسمی حکومت جمهوری اسلامی در زمانی بیش از سه دهه در سرزمین ایران حکومت کرده و همچنان پیگیری می گردد.
این نگاه و سیاست های مخرب ناشی از آن ، ملت ایران را بیش از پیش تکه و پاره کرده رو در روی یکدیگر قرار داده است. منابع و ثروت ملی را بیش از پیش در پای امیال مافیا ها و حتی بیگانگان به هدر داده است. این نگاه ، اخلاق و انسانیت را روانه مسلخ کرده و ذبح شرعی نموده است. این نگاه امپراطوری دروغ و فساد را با نام دین بر قدرت نشانده است. این نگاه روزانه کینه و نفرت پخش کرده ، لطافت دوستی و محبت در زندگی را در جامعه نابود ساخته است. این نگاه باور های اعتقادی مردم را از آنان ستانده است. این نگاه حتی قضاوت جامعه در بارهء پیشوایان دینی در صدر اسلام را بکلی تغییر داده است و آثار بیشمار دیگر اجتماعی – سیاسی که بخاطر حاکمیت این نگاه بوجود آمده و آسیب های فراوانی را بجای گذاشته است.
در پایان این بخش می خواهم به این نکنه تأکید کنم که تکیه کردن به اوراق باقی ماندهء ساواک و آنچه بنام اسناد لانهء جاسوسی نامگذاری شده است به عنوان « اسنادی معتبر » و قضاوت کردن در بارهء اشخاص و گروه های سیاسی بر پایهء آنها ، « کمیتهء مشترک ساواک و شهربانی » زمان شاه که هر دگراندیشی را « به جرم دگر اندیشی » سرکوب می کرد تداعی می کند با این تفاوت که این بار این « کمیتهء مشترک » از ترکیب « ساواکی که ظاهرا" منحل شده و سفارت آمریکا ئی که در 13 آبان 1358 به اشغال دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در آمد» ، سرنوشت بخش بزرگی از مسائل داخلی کشور ما را تعیین می کند که یکی از مراکز آن موسسهء کیهان و دفتر پژوهشهای آن است که زیر نظر آقای حاج حسین شریعتمداری ، نمایندهء ولی فقیه و با بودجهء بیت المال و قلم بمزدی افرادی مانند اصغر حیدری اداره می گردد.

حسین منتظر حقیقی
17 آبان ماه 1389
8 نوامبر 2010
Fm-jmi@gmx.net


پانویس ها:

1 - منابع و شیوهء تاریخنگاری مورخ الدوله های جمهوری اسلامی
http://www.ois-iran.com/2010/aban-1389/ois-iran-5326-manabe_wa_shiwahe_tarikhnegari-montazerhaghighi.htm
2 – نقش روحانیت در دفاع از استقلال ایران
http://www.ayandenews.com/news/19856/
3 – متن کامل مناظره جنجالی رسایی و زیباکلام در دانشگاه تربیت مدرس
با اشاره به بحث اصلی این نشست( مساله تسخیر لانه جاسوی آمریکا ) ( رسائی ) اظهارکرد :
«هم‌اکنون وقتی می‌خواهیم دانشجویان پیرو خط امام آن روز را ارزیابی کنیم، باید ملاک و معیاری وجود داشته باشد. در مورد کسانی که لانه جاسوسی را تسخیر کردند، اطلاعات درستی نداریم، تعدا آنها حدود 400 نفر بودند ولی ما از بین تمام آن آدم‌ها نهایتا 50 اسم را می‌شناسیم که همه این ها همچون آقای عبدی و اصغرزاده و میردامادی که پشیمان شدند و کسانی که در این طیف فکری بودند ولی جزو پشیمان‌ها قلمداد نمی‌شوند.
وی ادامه داد: ما طیفی از بچه‌های دانشجویی پیرو خط امامی را داریم که شهید شدند و هیچ اطلاع خاصی از آن‌ها نیست، یک عده هم،‌ هم‌اکنون در برابر آمریکا هستند و برای آن‌ها بین سفارت آمریکا و مواضع آمریکا فرقی وجود ندارد، یک روز این افراد از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند و امروز از دیوار مواضع آمریکا بالا می‌روند و ضد آمریکایی هستند. در حقیقت ما در جریان تسخیر سفارت آمریکا چند دسته آدم داشتیم؛ یک عده جزو دانشجویان پیروی خط امام آبرودار بودند و یک عده هم از مواضع‌شان در آن زمان برگشتند و عذرخواهی کردند. مثلا آقای عباس عبدی طی مصاحبه‌ای اظهار پشیمانی کردند.
... افزود: حاتم قادری و جواد مظفر که جزو تئوریسین‌های اصلاح‌طلبان بودند در جریان لانه جاسوسی بعد از چند روز اسم خود را خط زدند. وقتی که آقای دادمان در آن جریان بحث ولی فقیه را مطرح کرد و بحث تایید امام از این موضوع مطرح شد، این افراد اسم خود را خط زدند و از لانه جاسوسی بیرون آمدند.
نماینده تهران گفت : در جریان تسخیر لانه جاسوسی، فردی به نام تقی محمدی نیز حضور داشت که این از نزدیکان بهزاد نبوی و خسرو تهرانی بود و بعد از آن رفت دفتر اطلاعات نخست وزیری و در بحث 8 شهریور نیز اسم وی مطرح بود و بعد از آن به سفارت ایران در افغانستان رفت و وقتی که شهید لاجوردی موضوع 8 شهریور را پی‌گیری می‌کرد، ایشان را به عنوان یکی از عناصری که در این حادثه نقش داشته فرا خواند و وقتی که وی این موضوع را پذیرفت، قبل از اعتراف به شکل مشکوکی و با کمربند خود را دار زد و وقتی این اتفاق افتاد موسوی خوئینی‌ها دیگر پی‌گیری بحث بهزاد نبوی و خسرو تهرانی را در مورد بحث 8 شهریور رها کرد.
این نماینده مجلس ادامه داد: عباس زریباف نیز سال 58 به صورت محرمانه با سازمان منافقین ارتباط برقرار کرد. او نیز وارد اطلاعات نخست وزیری شد. در سال 60 زندگی مخفی خود را آغاز کرد و در سال 61 به خارج از کشور رفت و در عملیات مرصاد کشته شد. برخی از کسانی که در جریان تسخیر حضور داشتند این‌گونه بودند و برخی نیز پشیمان شدند. علت این پشیمانی‌شان دنیاطلبی بود و یا این‌که حرکت‌شان دارای مبانی نبوده و غیرتئوریک بوده است.
برخی نیز که در آن حادثه حضور داشتند، بر روی مبانی خود ایستادند و هم‌چنان آن عقاید را دارند و ضدآمریکا هستند. »
http://www.rasaee.ir/Program.php?ID=992

4 – سندي كه به موقع منتشر نشد

«اسناد لانه جاسوسي توسط تيمي كه حسين شيخ‌الاسلام گردآورده بود و از دانشجويان مسلط به زبان انگليسي تشكيل شده بود ترجمه مي‌شد و در اختيار شوراي هماهنگي كه به گفته محمد‌هاشمي شامل بي‌طرف، دادمان، اصغرزاده، سيف الهي، ميردامادي، رحيم باطني و او قرار مي‌گرفت و اين شورا بود كه تصميم‌ مي‌گرفت چه سندي افشا شود و چه سندي افشا نشود. اسناد بر اساس روخواني، تشخيص صلاحيت براي انتشار و عدم انتشار پيدا مي‌كرد.
اكثر اسناد به كلي سري و سري سفارت امريكا در تهران در همان ساعات اوليه تسخير پودر و يا رشته رشته شد و قابل بازيابي نبود. اما بروس لينگن كاردار سفارت امريكا صبح روز 13 آبان دريك بي‌احتياطي آشكار حدود 50 سند سري درباره آخرين وضعيت فعالان سياسي در ايران مانند شهيد دكتر بهشتي، مهدي بازرگان، ابراهيم يزدي را براي مطالعه به دفتر خود مي‌برد و پس از آن كه تصميم مي‌گيرد به ديدار قطب‌زاده برود، اين اسناد را به خزانه اسناد باز نمي گرداند بلكه بر روي ميز كارش رها مي‌كند. لينگن پس از آزادي مدعي شد كه اسناد را در گاو صندوق دفترش گذاشته اما واقعيت چنين نبود.
... اما در داخل سفارت دانشجويان نزديك به حزب جمهوري كه اقليتي 20 درصدي را شكل مي‌دادند به اين رويه اعتراض داشتند. اين اعتراض بعضاً منجر به اخراج آنها از لانه و يا محروميت از دسترسي به اسناد و اطلاعات مي‌شد. فائزه مصلحي يكي از اين دانشجويان است. او در اين باره مي‌گويد: يك مطلبي كه بچه‌ها را ناراحت مي‌كرد اين بود كه چرا دانشجويان در جريان نحوه انتخاب و انتشار اسناد قرار نمي‌گيرند. هر هفته جلساتي برگزار مي‌شد و تحليل‌هاي كلي در همان ساختمان مركزي به عمل مي‌آمد، فكر مي‌كنم آخر هفته بود كه خواهر‌ها و برادرها همه در اين جلسات حضور پيدا مي‌كردند ولي در مورد مسائل ريز اسناد هيچگاه با ما صحبت نمي‌‌شد، يعني آن موقع ما محرم راز تلقي نمي‌شديم. ...»
http://rajanews.com/detail.asp?id=68202

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد