logo





حقیقت "تغییر"، یا در تدارک "تحوّل"

سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹ - ۰۹ نوامبر ۲۰۱۰

دنیز ایشچی

الان در سرتاسر دنیا هر حزب سیاسی که میخواهد روی کار بیاید، یا هر موسسه بزرگی که بخواهد بر بحران گذشته خویش غالب آمده و طرحی نو در افشاند، با شغار "تغییر" قدم جلو میگذارد. این شعار "تغییر" در عین حال که از نظر تبلیغاتی میتواند نقش فریب دهندگی خاصی روی افکار عمومی داشته باشد، در بعد مثبت و سازنده آن میتواند چند بعد داشته باشد، یکی تغییرات اصلاحی که بصورت اصلاحگرایی در ساختار موجود پیش برده میشود، دیگری بصورت تغییر با ویژگی آفریدن و یا نوزائی پدیده ها و ساختار سازیهای جدیدی که قبلا در بافت قبلی وجود نداشته، از آن بایستی حذف میگردید و یا کوچک سازی ساختاری است. بُعد دیگری از این "تغییرات" شامل حالتی میشود که دیگر ساختار قبلی بصورتی اساسی وبنیادی منقلب بشود. بدون صورت پذیری چنین تغییرات بنیادینی دیگر ارگانیسم و نهاد اجتماعی سابق قادر به ادامه حیات خویش نبوده، یا اینکه قادر به حیات بالنده ای نخواهد بود. اندیشورزان سیاسی سکولار و دموکراتی که در ایران شعار "تغییر" را محور اندیشه های خویش قرار داده اند، او چگونه تغییری صحبت میکنند؟
هفته گذشته از چندین و چند مقاله ای که در مورد تاریخچه تحوّل جنبش فدائی نوشته شده بود، مقاله ‍"-فراروئی سازمان چریکها به سازمان سیاسی پروژه اصلی رهبری “اکثریت” در سالهای ١٣۶٢ / ١٣۵٨" نظر مرا به خود جلب کرد. لازم دانستم مورد چندین مساله طرح شده نظر خویش را به صورت خلاصه وار در در زیر بیاورم.
گرچه از عمرشکل گیری فلسفه ولایت فقیه به شکل کنونی آن دویست سیصد صد سال بیشتر نمیگذرد، به درستی میتوان تاریخ معاصر شکل گیری اپوزیسیون سیاسی مبتنی بر این فلسفه فکری را به بعد ازکودتای 27 مرداد نسبت داد. " کودتای ٢٨ مرداد ٣٢؛ اپوزسیونی پرورده بود با حافظه فرهنگی که او را در ادامه پشتیبانی از شورش ارتجاعی ١۵ خرداد سال ١٣۴٢، درسمت مشروعه می راند"1. این اپوزیسیون با توجّه به چند فاکتور محوری قادر شد هژمونی خویش را در مقیاس تمامی اپوزیسیون سیاسی انقلاب و بعد از انقلاب اعمال بکند.
این چند فاکتور شامل یکی سرکوب در حّد نابودی فیزیکی سازمانهای سیاسی با بینش سوسیالیستی در کشورهایی که بلوک غرب توان نفوذ و کنترل سیاسی آنها را پیدا کرده بود پیاده میشد. این نابودی فیزیکی از آمریکای لاتین گرفته تا آفریقا، خاورمیانه و آسیای جنوب شرقی ادامه دشت. سرکوب در حدّ به نابودی کشاندن سازمانهای سیاسی با بینش سویالیستی در ایران در شرایطی صورت میگرفت که حکومتهای نظامی دست نشانده بلوک غرب از سوهارتو در اندونزی گرفته تا پینوشه ها در آمریکای لاتین به نابودی میلیونها اندیشورزان خواهان آزادی و عدالت با بینش های سوسیالیستی دیکتاتوریهای تک حزبی خون آشام متمایل به حکومتهای غربی را ایجاد کرده بودند. ایران خارج از این شرایط دیکتاتوریهای خون آشام زمان جنگ سرد قرار نداشت و تمامی اپوزیسیون سوسیال دموکراتیک تا حّد نابودی زیر ضرب قرار گرفته بودند.
فاکتور دیگری شامل این میشود که در شرایطی که تصمیم کشورهای غربی بر این شد که پس از برچیده شدن رژیم شاه به فکر آلترناتیو سیاسی جایگزینی برای آن باشند، همان کشورها با پیاده کردن استراتژی کمربند سبز به دور نوار پایینی اتحّاد جماهیر شوروی، به ایجاد آلترناتیو هایی مثل جریان فکری آقای خمینی در ایران، مجاهدین در افغانستان، حمس و حزب الله در لبنان و فلسطین افتادند. شکل گیرای این جریانهای سیاسی فکری در شرایط خلاء ایجاد شده به دلیل سرکوب جریانهای سوسیال دموکراسی از یک طرف و حمایت شدید کشورهای بلوک غرب از آنها توانایی قدرت یابی و تبدیل آنها به آلترناتیو سیاسی را فراهم کردند.
دلیل سوّم برای این مساله دست نخورده بودن شبکه سازمانی حوزه های علمیّه، مراجع تقلید و مساجد بود که بصورت احزاب سیاسی سرتاسری تا اقصا دهات و نقاط کشوری امکانات ارتباطی، اطلاعاتی ، تبلیغی و بسیجی وسیعی را در اختیار خویش داشتند. در شرایطی که تمامی احزاب سیاسی سوسیال دموکرات، لیبرال دموکرات و دموکرات دیگر تقریبا کلّا نابود گردیده بودند، شبکه آماده مراجع تقلید و مساجد با ایدئولوژی اپوزیسیونی "مشروعه" به جای حکومت قانون، عملا میتوانست روی کار بیاید و در عین حال منافع مرحله ای بلوک غرب را بر آورده کند.
شاید بشود بصورت دلیل آخر به عنصر عقب ماندگی آگاهیهای علمی، فرهنگی و مدنی در میان اقشار زحمتکشان شهری و روستایی بخاطر عقب ماندگی بافت علمی صنعتی اقتصادی کشوری اشاره کرد. این فاکتور مثل همه کشورهای دیگر در حال توسعه دنیا بصورت یکی از چهار فاکتور بالا و بصورتی نسبی در این معادله علّت تبدیل خط آقای خمینی به خّط هژمونی سیاسی حاکم بر انقلاب نقش ویژه خویش را ایفا مینمود.
بدنبال سقوط رژیم سلطنتی و بر چیده شدن خفقان و استبداد طاقت فرسای آن دوره، سیل عظیم نیروهای اقشار و طبقات آزادیخواه و دموکرات در مقیاس میلیونی حول احزاب خواهان آزادی و عدالت اجتماعی حلقه زده و در راه رسیدن به آرمانهای آزادیخواهانه خویش، شبانه روز به تلاش پرداختند. از آنجایی که بخش عمده این احزاب و سازمانهای سیاسی به نحوی متاّثر از اندیشه های سوسیالیستی بودند، به دلیل وجود جنگ سرد، از طرف ضّد کمونیست ترین ایدئولوزی حاکمه دوباره محکوم به تار و مار شدن گردیدند.
چهلمین سالگرد جنبش فدائی خود نمودار واضحی از فراروئی اکثریّت غالب اندیشورزان و رهروان راه فدائی به جریان فکری سوسیال دموکراتیک میباشد. گرچه این بلوغ همچنان از یک سری کاستی های فرهنگی، برنامه ای و ساختاری رنج میبرد، با وجود آن، این جنبش قادر گردیده است که فونداسیون اساسی جنبش سوسیال دموکراسی را به بار آورده، تربیت کرده و در بر بگیرد. این "دگرگشت" و " نوزایش" خود شاهد اصلی بلوغ تکاملی تاریخی این حرکت میباشد. حرکتی که از یک جویبار کوچک شروع گردیده و به دریایی از میلیونها آزاده رزمنده و عدالت جوی فرا روئید. اکنون به جرائت میشود گفت که غنی ترین، وسیعترین و کارا ترین بخش اپوزیسیون سوسیال دموکرات را در بر میگیرد. ماهی سیاه کوچولوی صمد میخواست به دریا بپیوندد. موجهای رودخانه کوچک مرضیه احمدی اسکویی هم به دنبال پیوستن به اقیانوس بود.
امروزه نسل فدائی با غرور و افتخار بر تاریخ جانفشانی و فداکاری سربازان آشنا و گمنام خویش مینگرد. در عین حال با دیدی نقاداّنه بینش های متفاوت استراژیک درونی خویش را در برخورد با شرایط حاضر به نقد میکشد. اگر آرمانخواهی آزادی، حقوق بشر، برابری و عدالت اجتماعی را بعنوان نقطه آغازین و جوهره مبارزات دوره های معاصر قرار بدهیم ، به درستی مطرح میگردد که "سرخط اشتباهاتی که سازمان را در سمت آیت الله خمینی و پشتیبانی از “خط امام” قرار داد، در سالهای ۵٨ / ۶٢قرار ندارد! نقطه آغاز را باید در ماهها – و چه بسا سالیان قبل از انقلاب و در دی ماه سال ۵٧، در هنگامه نخست وزیری دکتر شاپور بختیار جست"2. جوهره این اشتباهات بر محور حمایت از یک حرکت سیاسی و حکومتی میباشد که جوهره آن بر نفی آزادی، برابری، حقوق بشر و مدرنیته مبتنی میباشد.
اندیشه ای که در شرایط حاضر از یک طرف با ظرافت کامل استراتژی خویش را به صورت زیر تصویر میکند. "استراتژی همرائی ملی علیه استبداد دینی و دولت پادگانی کودتا، بر بنیاد اصل تکثرگرائی؛ با برسمیت شناختن نظرگاه مذهبی و یا عرفی افراد – از انواع جمهوریخواهان گرفته تا طرفداران پادشاهی مشروطه- نیرو و توان بالندگی خود را در جنبش سبز ملت ایران، از شبکه های اجتماعی می گیرد که قادر به گسست دموکراسی خواهانه از اسلام فقاهتی و نقد تجدد گرایانه از اسلام سیاسی بسود جدائی دین از دولت هستند و یا در چنین مسیری گام می سپارند3." و از طرف دیگر انحرافات فکری " توده گرایی"، "اراده گرائی"، اتوپیسم" و "توتالیتریسم جزمی" را زیر ذّره بین نقد میگیرد، خود دچار بعضی از همان اشتباهات نمیگردد؟
آیا بینشی که از یکطرف صحبت از جلوگیری از آلودگی جنبش چپ به "اسلام سیاسی" میکند، از طرف دیگر با اصرار در تعریف یکرنگ و سبزینه از قیام مردمی و تاکید غیر مستقیم بر رهبری آقایان کروّبی و موسوی بر آن، در حالتیکه آقای موسوی بارها و آشکارا از "بازگشت به خطّ اصیل امام خمینی و روزهای اولّیه انقلاب" صحبت میکنند، خود مرتکب همان اشتباهاتی نمیشود که دیگران را به تکرار آن مرتکب میکند؟ آیا دکتر شاهپور بختیار هم مثل آقایان موسوی و کروّبی میخواست به خطّ اصیل امام و روزهای اوّل انقلاب باز گردد که ما الان اتخّاذ چنین سیاستی را آنموقع بزرگترین اشتباه و یا اوّلین اشتباه بزرگ خویش قلمداد میکنیم؟
آیا این سکولار دموکراتها و سوسیال دموکراتها هستند که "نظرگاه مذهبی" افراد و جریانهای سیاسی دموکرات را به رسمیّت نمی شناسند، یا برعکس این اسلامیان سیاسی حکومتی هستند که تا امروز یا سکولار دموکراتها و سوسیال دموکراتها را قلع و قمع کرده اند، یا از نیروی سیاسی اجتماعی آنها بعنوان ستون پنجم جبهه فشار خویش علیه جناح مقابل حکومتی جهت کسب قدرت سیاسی سوء استفاده کرده اند. آیا این نیروهای بریده از حکومت، تکّثر گرائیشان بخاطر تقویت قوا جهت بازگشتشان به قدرت سیاسی میباشد، یا واقعا به پذیرش حضور آزادانه سیاسی سوسیال دموکراتها و سکولار دموکراتها باور دارند؟ تجربه زمان ریاست جمهوری اقای خاتمی را همه به خاطر داریم. آیا این "همرائی ملّی" به این شیوه، خود یک نوع "توده گرائی" نیست؟ آیا مسیر گذر این استراتژی باید از "استبداد دینی و دولت پادگانی کودتا" عبور بکند، یا از حکومت ولایی سپاهی حاکم؟
الان با شرایط ویژه ای روبرو هستیم. جناههای ارتجاعی و راست حکومتی به همدیگر میتازند و در مقابل همدیگر به یارگیری میپردازند. بحران اقتصادی داخلی که تحت تاثیر تحریمها هر روز شدّت بیشتری میگیرد، موجب گسترش اعتراضات کارگران و زحمتکشان میگردد که دستگیری و زندانی شدن روزمرّه رهبران سندیکاها نمودار چنین حرکتی میباشد. بحران ناشی از مساله انرژی اتمی ایران بعنوان بزرگترین برگ برنده از طرف حکومت کودتا جهت سرکوب خیزشهای آزادیخواهانه همچنان بر بستر برجسته کردن " در خطر بودن منافع ملّی" مورد سوء استفاده قرار گرفته و میگیرد. جنبش دانشجویان، زنان و روشنفکران هر روز دامنه ویژه ای میگیرد. اپوزیسیون اصلاحگرای درون حکومتی شمارش معکوس را جهت پایان یافتن دوره انتخاباتی آقای احمدی نژاد آغاز کرده است تا در انتخابات بعدی بتواند روی کار بیاید. دولت آمریکا با قدرتگیری اخیر جمهوریخواهان ناچار در سیاست دیالوگ دیپلماتیک خویش با دولت ایران تا حدودی تجدید نظر کرده و به اعمال فشارهای بیشتری خواهد پرداخت.جنبشهای آزادیخواهانه، عدالت اجتماعی، جنبش ضّد تبعیض ملّیتها، زنان و روشنفکران وارد فاز جدیدی میگردند.
در چنین شرایطی آیا ضرور نیست جنبش سوسیال دموکراسی از یکطرف و جبهه وسیع نیروهای سکولار و دموکراتیک از طرف دیگر با اتّخاذ تاکتیکهای عملی و برنامه های اجرایی خاصّی را در راستای گالوانیزه کردن نیروهای خویش حول محور های برنامه ای و ساختاری ویژه خویش گامهای استوارتری بردارند؟ آیا ورود منسجم نیروهای جنبش سوسیال دموکراسی و کنگره وسیع نیروهای جبهه سکولار دموکراسی در راستای ایجاد آلترناتیو سیاسی مستّقل سیاسی خارج حکومتی به عرصه سیاسی روز یکی از نیازهای ضروری تاریخی امروز محسوب نمیشود؟ اگر پایینیها نخواهند و بالائیها نتوانند، الترناتیو منسجم جایگزین چه خواهد بود؟

دنیز ایشچی 06/11/2010

1-فراروئی سازمان چریکها به سازمان سیاسی پروژه اصلی رهبری “اکثریت” در سالهای ١٣۶٢ / ١٣۵٨
2-فراروئی سازمان چریکها به سازمان سیاسی پروژه اصلی رهبری “اکثریت” در سالهای ١٣۶٢ / ١٣۵٨
3-فراروئی سازمان چریکها به سازمان سیاسی پروژه اصلی رهبری “اکثریت” در سالهای ١٣۶٢ / ١٣۵٨

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد