logo





اعتراف

پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹ - ۰۴ نوامبر ۲۰۱۰

شهاب طاهرزاده

از وزش نسیم قیام
از آنجا که می آمد
تا توفان انقلاب را همراه بیاورد
من بودم و پندارهای ابلهانه
من بودم و سر خوشیهای جاهلانه
می پنداشتم
آنکه آمد می ماند و دیگر
میمیرد فقر و بیدادگری
عدل و داد بر جای می نشیند و خواهد ماند
آنچه از راه صعب و گلگون رسیده
آنکه در راه بوده و اکنون رسیده

-----

پس از هفته ها و ماهها
گام به گام به عقب نشستم و میدانستم
ره به جلو میبرم
فرو می ریخت دیوار از پایه کج
و می خشکید آفت خیال باطل
از تابش خورشید فهم
پی می ریخت صعود
چرا که از فرودش صعودی بود
با دیواری از سنگ
از سنگ سخت -
عزت خیال در چاه و لذت یقین در راه
امید به آسمان در چاه و امید به زمین در راه

-----

پس از عبور از مصیبتهای جهل
آشنا گشتم
با ستوده شدگان مسلسل بدست
قهرمانان تنها در میدان حماسه و نبرد
بوده از قبل و ایستاده کنون
توشه ای نبسته و تنها برداشته جنون
آماج قرار داده فرد
گلوله دانسته یگانه چارهء درد
در زمانی که گذشت
سوختم و گداختم با اینان
می خواستم گلی باشم یا تک درختی
روئیده در بیابان -
سرخ یا سبز
بلند
بلندتر از آسمان
زیبا
زیباتر از بهاران
و این پوچ و این یاوه
و این غلط و این بیهوده
یکسر شکست با ضربهء خشم آلوده جنگ
گسست تار و پودش در لا بلای سروده ننگ

-----


حال این منم
به کج راهه رفته در توفان انقلاب
حال این منم
که فریاد می زنم
در گوشهای سپردارتان
که آی
فریادگران عصر فریب
سرخوش از انتقام و لیک دور از شکیب
که آی
آشفتگان عجول در راه دراز
آزرده ام
آزرده ام از زمانی که با شما بودم و بر من گذشت
ازآن تردیدهاتان
از آن سرشت مات و غلتیده در گل
از آن آئینهء جانتان که آسمانی ابر آلوده را می نمود
آزرده ام
حال این منم
که فریاد می زنم
من و امثال من
هزاران
میلیونها
که آی
دوستان ترشروی خلق
دشمنان خندان خصم
ندیده مقصود کارگر
نشنیده سرود برزگر
سرخورده نگشته ام و منفعل
اکنون دریافته ام راه تابان خویش
راه خویش و راه همزنجیران خویش
بیزارم از بیراهه و انگارتان همسازم نیست
دل بسته ام به خورشید و به هیچ چراغی نیازم نیست

پاییز 62 تهران
شهاب طاهرزاده

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد