logo





ابهام کجاست؟
نگاهی به هدف و استراتژی جنبش سبز

جمعه ۲۳ مهر ۱۳۸۹ - ۱۵ اکتبر ۲۰۱۰

آرش سلیم

جنبش سبز به کجا می رود و چگونه سرنوشت ایران و ایرانیان را رقم خواهد زد، این روزها موضوع بحث ها و مقالات زیادی است. گفتگوهایی که پیرامون سرنوشت جنبش و به ثمر نشاندن تلاش های یک قرن اخیر ایرانیان برای آزادی و دمکراسی در جریان است، بسیار مفید، امیدوارکننده، و قابل تقدیر است. اما در مواردی این گفتگوها به درگیری های لفظی غیر ضروری و طولانی و در نتیجه هرز رفتن انرژی ها می انجامد. به نظر میرسد ریشه بسیاری از این درگیری ها به ابهام طرفین بحث درباره تعریف «هدف» و «استراتژی» و به ویژه تمایز بین هدف جنبش سبز و استراتژی جنبش سبز برمی گردد. همچنین جایگاه «انتخابات آزاد» در رابطه با هدف و استراتژی جنبش روشن نیست. هدف این یادداشت کمک به روشن شدن اینگونه ابهامات و به جریان انداختن بحث های عمیق تر و راهگشاتر است.
نخست باید یادآوری کنیم که ایران ملک مشاع همه ایرانیان است و هر ایرانی یک سهم مساوی از حدود 73 میلیون سهم کنونی شرکت را دارد. هر تصمیمی که برای اداره این شرکت گرفته شود باید تمام سهامداران در آن مشارکت داشته باشند. مثلا اگر سهامداری جرمی مرتکب شد باید مطابق قانون به این جرم رسیدگی شود. جرم هر چقدر هم بزرگ باشد حق مالکیت فرد را از او سلب نمی کند.
نکته اساسی دیگری که باید یادآوری شود این است: با پیروزی جنبش سبز قرار نیست فردی برود و فرد دیگری بیاید. قرار نیست سرنوشت کشور دست حزب یا سازمانی بیفتد. قرار است همه ملت ایران بیاید و سرنوشت خود را در دست گیرد؛ آن چه حاکمیت ملی نامیده می شود. برای مثال قرار نیست سرنوشت کشور در دست آقای موسوی یا آقای کروبی یا رهبر یکی از احزاب یا یک شخصیت محبوب دیگر قرار گیرد. حاکمیت واقعی مردم ایران بر سرنوشت خویش میسر نخواهد شد مگر با برقراری «دمکراسی پایدار» در ایران. به عبارت دیگر در ایران دمکراتیک فردا باید حزب اللهی، اصولگرا، اصلاح طلب، تحول طلب، انقلابی، راست، چپ، میانه، لیبرال، دمکرات، کمونسیت، مجاهد، فدایی، ملی، مذهبی، بی مذهب، بهایی، زرتشتی، یهودی، مسیحی، مسلمان، شیعه، سنی، درویش، سلطنت طلب، شیطان پرست و سایرین... همه در کنار هم با مسالمت زندگی کنند.

هدف جنبش سبز

با مقدمه بالا بگذارید هدف جنبش را به روشنی بیان کنیم:
هدف ما «تغییر» وضعیت موجود (اجتماعی-سیاسی-اقتصادی-فرهنگی...) ایران به یک «دمکراسی پایدار» است. هدف ما سرنگونی رژیم یا تعویض رژیم فعلی حاکم بر ایران با یک رژیم دیگر نیست. برقراری دمکراسی پایدار هدفی است که اکثریت احزاب و گروه ها و شخصیت ها بر آن اتفاق نظر دارند. مثلا در کشورهایی که دمکراسی نهادینه شده است می توان در یک فضای آزاد خرد جمعی و گفتگو و بطور دموکراتیک به آسانی رئیس جمهور و یا نخست وزیر را حتی قبل از پایان دوره ماموریتش برکنار کرد، قانون اساسی را اصلاح کرد ، و یاحتی نوع حکومت را تغییر داد.
با هدف برقراری دمکراسی پایدار در ایران، آشکار است که حاکمیت فعلی و باندهای تبهکارش مانعی در برابر این تغییر هستند اما تنها مانع نیستند. اما اگر هدف تغییر رژیم باشد این رژیم تنها مانع می شود در برابر رسیدن به هدف تغییر رژیم.

«تغییر»

«تغییر» فرآیندی است که علاوه بر تغییر در ساختارها و روابط احتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، ...، تغییر در شهروندان را هم در بر می گیرد و در یک مدت زمان نسبتا طولانی میسر می شود. در حالی که تغییر رژیم رخدادی بیش نیست که معلوم هم نیست حتما به دمکراسی بینجامد. سعی کنیم فرق بین «فرآیند»/ پروسه Process و «رخداد» event را روشن کنیم.
یعنی برای تسریع در فرآیند تغییر به دمکراسی پایدار، باید آموزش مردم و تمرین دمکراسی از همین حالا در دستور کار احزاب و گروه ها و نهادهای مدنی باشد.
دو گروه با «تغییر» مشکل دارند:
۱. کسانی که فکر می کنند «تغییر» یعنی سرنگونی (خیزش خونین) و تصاحب قدرت توسط آن ها
۲. برخی سران اصلاح طلب که فکر می کنند «تغییر» یعنی انقلاب

استراتژی

استراتژی یا راهبرد مناسب برای «تغییر» و دستیابی هدف دمکراسی پایدار، «تغییر مرحله ای مسالمت آمیز» است. برای تحلیل ریسک سه استراتژی ۱) تغییر مرحله ای، ۲) سرنگونی، ۳) بی ثباتی؛ این مقاله* {لطفا لینک زیر هایپرلینک شود}
http://www.newsecularism.com/2010/08/13.Friday/081310.Three-Strategies-for-Democracy.htm
را مطالعه کنید.
اینجاست که باید به تمایز بین هدف و استراتژی و همچنین تاکتیک ها دقت کرد. وقتی هدف کاملا روشن باشد، دیگر نمی توان اهداف مرحله ای را هدف نهایی فرض کرد و به بحث های انحرافی و تفرقه افکن دامن زد. هدف های مرحله ای یا وسیله و روش دستیابی به هدف و تاکتیک های ضروری مربوطه، همان هدف نهایی نیستند. مثلا اگر رهبران و کنشگران داخل کشور مجبورند همان مقدار از حقوق شهروندی را که در قانون اساسی فعلی به رسمیت شناخته شده طلب کنند، به معنای این نیست که هدف نهایی آن ها عدم تغییر در قانون اساسی فعلی است. چرا که برای رسیدن به هدف نهایی دمکراسی پایدار چاره ای جز تغییر قانون اساسی فعلی نیست.
اگر «تغییر مرحله ای مسالمت آمیز» را استراتژی بزرگ فرض کنیم برای رسیدن به هدف های مرحله ای و بنا به ضرورت و متناسب با اقدامات رژیم لازم است استراتژی های محدود تری و با اهداف محدودتری در چارچوب و قلمرو استراتژی بزرگ و در راستای رسیدن به هدف نهایی فرمول بندی و معرفی شود. مثلا طرح خواسته برگزاری «انتخابات آزاد» یک استراتژی است که می توان با آن در این مرحله به حاکمیت فشار آورد. چرا که حتی اصولگرایان داخل رژیم هم نمی توانند آشکارا با برگزاری انتخابات آزاد مخالفت کنند.

انتخابات آزاد

انتخابات آزاد و داوری صندوق های رای «ابزار» بدیهی و ابتدایی در دمکراسی پایدار آینده چون سایر دمکراسی ها خواهد بود. اما در این مرحله مبارزات در برابر رژیم یک استراتژی مبارزه با رژیم و با هدف مرحله ای محدود و مشخص است. اگر به مرحله ای از توازن قوا با حاکمیت برسیم که به برگزاری انتخابات آزاد تن در دهد، پیشرفت بزرگی در راه دستیایی به هدف برقراری دمکراسی پایدار انجام شده است.
لازم به یادآوری است که رفراندم هم یک انتخابات آزاد است. یعنی اگر موفق شویم برگزاری یک انتخابات آزاد را به عنوان یک هدف مرحله ای به رژیم تحمیل کنیم، این انتخابات می تواند یک رفراندم باشد.
حال اینجا وارد بحث های تکراری چون انتخابات آزاد در این رژیم بی معنی است نمی شویم. چون این انتخابات یک هدف مرحله ای است در جهت رسیدن به دمکراسی پایدار و برگزاری انتخابات و رفراندم های لازم بعدی. قرار نیست این تنها انتخابات باشد که همه سرنوشت کشور را رقم بزند.. پیدا کردن فرمول بهینه در یک محیط تفاهم و صلح برای جایگزین کردن ساختارهای جدید کار مشکلی نیست. چالش اصلی رسیدن به موازنه قوا و وادار کردن حاکمیت به پذیرش اراده مردم برای تغییر است. یعنی اینجا مساله اصلی ما برقراری موازنه قواست!

برنامه استراتژیک و نقشه راه

اما این که بهترین نقشه راه چیست، تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد، متاسفانه هیچکدام از گروه های سیاسی منجمله رهبران نمادین جنبش سبز «برنامه استراتژیک» ارائه نداده اند. یک برنامه استراتژیک باید بتواند در عمل بیشترین توان مردم را به مبارزه و مقابله مدنی با رژیم و نافرمانی های مدنی بکشاند. نقاط قوت و ضعف باندهای حاکمیت را معرفی کند. همچنین ضعف های نیروهای دمکراتیک و مردم را شناسایی کند و برای اصلاح آن برنامه ارائه دهد. مبارزه با چنین رژیمی که با فکر نظامی اداره میشود و برای مقابله و آزار مردم نیروهای خودش را با گردان و تیپ و لشکر جابجا می کند، نباید دست کم گرفت. در این پیکار همه جانبه باید برنامه داشت و تمام توان ملت را هماهنگ کرد و به میدان آورد. رسیدن به آزادی و دمکراسی بدون یک طرح استراتژیک هوشمندانه و اجرای آن با مهارت کامل میسر نخواهد بود. اگر با ساده لوحی و سطحی نگری و بی برنامگی این فرصت بزرگ تاریخی را برای گذار به دمکراسی از کف بدهیم، آیندگان ما را نخواهند بخشید. فراموش نکنیم سرنوشت ایران و ملت ایران در قرن بیست و یکم با سرنوشت جنبش سبز گره خورده است.
به نظر میاید تضعیف و فلج کردن رژیم با اعتراضات و نافرمانی های مدنی و اعتصابات (و فتح خیابان ها در صورت لزوم) برای وادار کردن رژیم به مذاکره؛ کم هزینه ترین راه باشد. اما این برنامه استراتژیک است که باید با دقت و هوشمندی یک نقشه راه برای رسیدن به دمکراسی پایدار ارائه دهد. برقراری موازنه قوا با رژیمی چنین بیرحم برای وادار کردن آن به پذیرش اراده مردم از طریق مسالمت آمیز و صلح کار ساده ای نیست. . این مبارزه پیچیدگی و هزینه های خود را دارد. رسیدن به این هدف مستلزم مهارت بالای استراتژیک، تشکیلات، و برنامه ریزی است. فراموش نکنیم که ما در تلاش برای فروپاشیی نیستیم که به هرج و مرج و جنگ داخلی و تجزیه کشور بینجامد.

دامن نزدن به تضادها

همانطور که در بالا اشاره شد قرار نیست این حاکمیت برود و حاکمیت گروه و جریان دیگری برقرار شود. هدف «تغییر» در تمامی لایه های اجتماعی و برقراری حاکمیت همه مردم ایران است. باید برنامه های آموزشی منجمله برای تمرین و آموزش دمکراسی و چگونگی تعامل با یکدیگر و حل تضادها تدوین و اجرا شود. نه تنها نباید به تضادها و اختلافات دامن زد که لازم است اراده، اعتماد به نفس و مهارت های مقاومت در مردم تقویت شود.
برای این کار رهبران گروه ها و کنشکران سیاسی باید نخست از خود شروع کنند: اصل طلایی ۵۰-۵۰ در تضادها. در تعامل با یکدیگر و گفتگو حتی اگر ۱۰۰ در صد خود را محق می دانیم، بپذیریم که طرف بحث ما ممکن است ۵۰ در صد درست بگوید. باید کوتاه آمدن از موضع خود برای رسیدن به اهداف بلند مدت جمعی یا همان فرهنگ برد-برد را نهادینه کنیم. متاسفانه ضعف بزرگ ما ایرانیان گیر کردن در این فرهنگ باخت-باخت است که حاصلی نداشته است جز این ذلت دیرینه ی بدون نتیجه ماندن تلاش ها و جانفشانی های چندین نسل برای آزادی و دمکراسی!
مگر نه آن است که همه گروه ها و جریانات بر این باورند که جنبش رنگارنگ است. خب باید این رنگارنگی را در چگونگی و روش مبارزه با رژیم هم پذیرفت و با پذیرش رنگارنگی در همه زمینه ها برنامه ارائه داد. اگر قرار باشد هر گروهی بر راه و روش خود پافشاری کند و دیگران را نفی کند که دیگر کسی در صحنه مبارزه باقی نمی ماند. راه حل از تعامل و با رویکرد برد-برد بدست آید. در یک جامعه رنگارنگ وقتی برد خود را در برد دیگران دیدیم پیروزیم.
سه اصلی که می تواند به کم کردن تنش ها و درگیری ها کمک کند و همه نیروها را به میدان مقابله با حاکمیت آورد:
۱) پذیرش اختلافات از جمله نوع حکومت آینده
۲) پذیرش بیانیه جهانی حقوق بشر
۳) پذیرش داوری صندوق ها رای

------------------------------------------------------
* سه استراتژی رسیدن به دمکراسی پايدار و تحليل ريسک هر یک، آرش سلیم، سایت نیوسکولاریسم
http://www.newsecularism.com/2010/08/13.Friday/081310.Three-Strategies-for-Democracy.htm

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد