logo





جانِ بی جانان

شنبه ۳ مهر ۱۳۸۹ - ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۰

رضا بایگان

bayegan.jpg
دستانش را به درخت وام داد
درخت گردویِ پیرِ تنها
تنها
مانده درمیان دشت

و دشت
پراز علف های هرز و شیرین و سبز .

و سبزی سبزه ها،
بی هیچ اندیشه ای بودند برای بودن .

و بودن را اما
با هیچ اندیشه ای ،
برای پیوند،
تیغی زده نشده بود .

دستانش را به درخت وام داده بود
و جوراب های کهنه اش را،
که خاک عبور از هزاران جاده را در خود
به ثبت رسانده بودند .
کلاغان پیر به نیش کشیده بودند .

و کلاغان را هرگز توان آن نبود
که فاصله میان خاکریز و پشته را
و معنای درخت
و یا هرزگی گیاهان بی مزه ی را
دریابند .

کلاغ
تنها کلاغ بود با تنها مشخصه ی بودن خود
« پرهای مشکی درخشان »
که خورشید را هیچوقت مهمان نبودست ،
بدلخواه .

دستانش را به درخت وام داده بود
و جورابهایش را کلاغ ها به نیش داشتند
و کفش هایش را روباهی ضعیف به پا

و روباه فراموشش شده بود
که بایدش به حقه هایش دلخوش دارد .

و کس نمی دانست که
حقه های روباه را دزدان شب روان
دزدیده بودند
بی هیچ صدا و تکان مشخص
در بی خبری کامل روبای پیر .

دستانش را به درخت وام داده بود
و جورابهایش را کلاغان به نیش داشتند
و کفشش را روبائی پیر داشت .

پس روانش را بر تک پَری از بال سفید کبوتری نهاد
و با خروج هوائی گرم از دهان
روانه ی راهی ساختش ، بی هدف
و پَر، رفت و رفت
و هرگز به برگشت رو نکرد .

و حال که نه کفش بود و جوراب
و دستانش به درخت وام داده شده
و تنها جانی مانده بود، بی جانان
به حراج خود در بازار مکاره می اندیشید
و بهائی که باید دریافت دارد
از بابت فروشِ خویش .

رضا بایگان
اول مهر ماه سال ۸۹
المان ـ هاین اشتات
reza@baygan.net

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد