logo





پیرامون
جنبش سبز و جدال قدرت در درون نظام

گفتگو با دکتر امیر حسین گنج بخش

پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۸۹ - ۲۳ سپتامبر ۲۰۱۰

ماندانا زندیان

ماندانا زندیان: شما در نوشته های گوناگون از هویت انتخاباتی جنبش سبز سخن گفته اید:«جنبش سبز حرکتی است اجتماعی با جوهر و سرشت انتخاباتی، یعنی به دنبال تقلب در انتخابات شکل گرفته و پیش رفته است، در نتیجه پرداختن به مسئلۀ انتخابات می تواند پاسخ مناسبی به این حرکت باشد.»
پانزده ماه پس از خیزش جامعۀ شهروندی ایران، جنبش سبز را چگونه تعریف می کنید؟ گفتمان چیره تر، خواست ها و پیام سیاسی، و مسیر و شیوۀ رویکرد این جنبش ملی را به مبارزه، در مقایسه با سال پیش چگونه می بینید؟ با توجه به تقریباً پاک شدن کامل شعار «رأی من کو؟» از ادبیات جنبش سبز، حتی در آفریده های هنری، و جایگزینی آن با شعارهای رادیکال تر که اساس نظام را چالش می کنند، آیا جوهر و سرشت انتخاباتی هنوز در جان این جنبش اجتماعی حضور دارد؟

دکتر امیر حسین گنج بخش:
سرشت انتخاباتی جنبش سبز تغییر نکرده است، بلکه آرام آرام از یک جنبش دمکراسی خواه و آزادی خواه- بر گرد شعار رأی من کجاست؟- به یک جنبش دمکراسی ساز بر گرد انتخابات آزاد در حال فرا روييدن است .
به این جهت پس از دوران برتری حضور خیابانی جنبش، مرکز ثقل مبارزه، تلاش برای سازمان یابی جنبش است. برای حفظ چندصدایی جنبش سبز لازم است در کنار طرح خواست ها و شعارهای گوناگون از سوی نظام های ارزشی مختلف، هدفي مورد پذیرش اکثریت نیروهای گردهم آمده در این حرکت مطرح باشد که جنبش را شکفته نگاه دارد. تا آنجا که من می بینم هر چه می گذرد خواست انتخابات آزاد از سوی نیروهای بیشتری مطرح می شود- علنی یا تلویحی.
شعار «رای من کجاست؟» دیگر معنای آن روزهای خود را از دست داده است؛ امروز ما در جستجوی آن رأی گمشده نیستیم، این شعار به خواست برگزاری انتخابات آزاد در جامعه فراروییده است، جامعه ای که با آگاه تر شدن نسبت به پانزده ماه پیش چارچوب نظام اسلامی را دیگر نمی پذيرد و در جستجوی استاندارد های جهانی برای حاکمیت صندوق رأی است. قواعد رایج بین المللی برای آزاد و سالم بودن انتخابات برای هواداران دمکراسی لیبرال امری بدیهی است، اما برای کسانی که در درون نظام اسلامی بودند امری تازه است و از اين جهت حرکت سازنده اي در جهت دموکراسي است.
در ميان هواداران جمهوري اسلامي طرح جدی و صریح خواست انتخابات آزاد در بیانیۀ هفدهم آقای موسوی آغازشد و تا آنجا پیش رفت که آقای کروبی از حق مردم در انتخاب حکومت دینی یا غیر دینی سخن گفت، و خانم رهنورد بارها بسیار روشن و دقیق دراین باره صحبت کرده است.
به نظر من خواست انتخابات آزاد به عنوان خواست حداقلی جنبش سبز یک خواست دائمی است که می توان برسر آن توافق داشت؛ چرا که رسیدن به خواست های دیگر بدون انتخابات آزاد شدنی نیست. سازمان یابی جنبش و گسترش پیام جنبش در جامعه، مسیر کنونی این حرکت است و اگر نخواهيم از قهر استفاده کنيم دستیابی به خواست های رادیکال تر نیز تنها از طریق برگزاری انتخابات آزاد میسر می شود.

م.ز: شما می گویید:«مبحث انتخابات آزاد زیر رئوس مختلفی مانند خواست انتخابات آزاد، راهبرد انتخابات آزاد و کمپین انتخابات آزاد مطرح می شود که هرکدام بر مفهوم خاص و متفاوتی دلالت دارند. استراتژی انتخابات آزاد مورد نظر ما قطب نمای و راهنمای رسیدن به خواست انتخابات آزاد است.»
ممکن است تعریف مختصری از خواست، راهبرد(استراتژی)، و پویش(کمپین) انتخابات آزاد ارائه دهید؟

دکتر گنج بخش:
نخستین نکته این است که این سه مفهوم با هم ارتباط تنگاتنگ دارند ولی در مرتبه های مختلف قرار گرفته اند . شايد بد نباشد رابطۀ خواست و کمپین را که ساده تر است تعریف کنیم. برای مثال خواست برابری حقوقی زن و مرد میتواند جزيی از مطالبات دمکراتیک عنوان شود. اگر پروژه یا پروژه هایی شکل بگیرند که به صورت دائم این خواست را پی گیری کنند و تا رسیدن به این خواست از پا ننشینند، این خواست به کمپین فرارویده است. یعنی کمپین یک میلیون امضا مرتبۀ بالاتری از خواست برابری زن و مرد است. حال اگر خواستی توانایی گذار از نظامی به نظام دیگر را هم داشته باشد، میتواند همچون راهبرد یا استراتژی مطرح شود. برای مثال خواست برابری زن و مرد پتانسیل راهبردی ندارد در حالی که خواست انتخابات آزاد به خاطر این که یکی از اشکال گذار و جابجایی نظام هاست می تواند یک راهبرد یا استراتژی باشد. به این لحاظ کمپین حاصل از این استراتژی فقط خاصیت دمکراسی خواهی و آزادی خواهی ندارد بلکه همچون یکی از راه های گذار سیاسی دمکراسی ساز در صحنۀ ملي است. به این معنا که در هر انتخابات آزاد حتي برای پيروزي حاکمانی که ما با آنها در مبارزه ایم بختي وجوددارد، ما باید این را به عنوان نقطۀ قوت انتخابات آزاد بپذیریم، و این شانس را به مخالفان خود بدهیم که به اندازۀ ما حق داشته باشند. پویش انتخابات آزاد تمرین پذیرفتن این امر ست که در سیاست هیچ راهی جز انتخابات آزاد برای دست یابی به قدرت وجودندارد، البته براي مدتي محدود.

م.ز: اگر بپذیریم هدف جنبش سبز ایران ساختن یک جامعه شهروندی است که آن هم از دل جامعه ای برمی آید که احترام به حقوق فردی انسان ها فرهنگ مردمان، و دمکراسی لیبرال شیوۀ ادارۀ جامعه توسط نظام سیاسی موجود است؛ و اگر بپذیریم برگزاری انتخابات آزاد شیوه یا تاکتیکی است برای برقراری دمکراسی، یعنی ابزاری است برای رسیدن به هدفی بسته به رای نهایی که از صندوق درمی آید؛ آیا می توان گفت از یک چشم انداز برگزاری انتخابات آزاد در جامعه ای در حال گذر از استبداد به دمکراسی و در تلاش برای دستیابی به نگاه و فرهنگ سیاسی نوگرا، به مراحل پایانی مبارزه تعلق دارد؟ در این صورت هدف پویش انتخابات آزاد در این مرحله از مبارزه چیست؟

دکتر گنج بخش:
این پرسش بسیار دقیق و مهمی است. درست است؛ انتخابات آزاد در یک روز يا يک هفته اتفاق می افتد، ولی پیش شرط ها و شرایطی هست که فضای برگزاری انتخابات آزاد را ایجادمی کنند و بدون آنها بحث انتخابات آزاد بی معناست. به قول حسن شريعتمداري يک بسته است. برای ایجاد این فضا سه شرط اصلی بايد برآورده شود: آزادی زندانیان سیاسی، آزادی رسانه ها و آزادی احزاب. این سه امر ملزومات خلق یک بستر رقابتی سالم برای برگزاری انتخابات آزاد است.
بحث دیگر نظارت بر انتخابات است- نظارت بین الملی و امکان نظارت شرکت کنندگان بر شمارش آرا؛ بدین معنا که احزاب گوناگون بتوانند نمایندگانی پای صندوق های رأی داشته باشند، تا انتخابات سالم به انجام رسد.
کمپین انتخابات آزاد می کوشد این فضا را آماده کند- با آگاهی دادن به مردم و رقابت نیروهای شرکت کننده در انتخابات که موجب درگیر کردن مردم در آنچه در جامعه می گذرد مي شود؛ و نیز با سازمان دادن نیروهای مدنی و سیاسی برای اعمال فشار بر حکومت اسلامی؛ و در نهایت برگزاری انتخابات سالم و آزاد.
نکتۀ مهم این است که نگهداشتن دمکراسی دشوارتر از به دست آوردن آن است؛ تجربۀ انقلاب بهمن به ما آموخت که می توان برای مدت کوتاهی هم آزادی مطبوعات داشت، هم آزادی احزاب اما به سادگی نمی توان آن را تداوم بخشید.
از این جهت کمپین انتخابات آزاد بايد یک پویش همیشگی باشد. چالش نیروها و احزاب گوناگون در یک جامعه حساسیت و آگاهی مردم را بالاتر نگه می دارد و نگهداری از دمکراسی به دست آمده را ممکن تر می کند.

م.ز: در تازه ترین نوشتۀ مشترکتان با آقای رضا سیاوشی، زیر عنوان «راهبرد سبز و اصلاح طلبان خاکستری» از دو گرايش اصلی در جنبش سبز با دو برداشت گوناگون، بلکه مخالف از چیستی این جنبش سخن می گویید، که تا آنجا که من درک کرده ام می توان چنین بازگو کرد: نخست، عبور از اصلاح طلبي شناخته شده به دوم خردادی؛ دیگر، بازگشت اصلاح طلبان (به همان معنای دوم خردادی) به قدرت و حکومت.
نگاه شما به دوران حضور اصلاح طلبان دوم خردادی در حکومت چگونه است؟

دکتر گنج بخش:
آشکارشدن تناقض های ساختار قدرت در هر جامعه در شرایط خاصی اتفاق می افتد؛ به نظر من اصلاحات دوم خردادی اگر هیچ کار دیگری برای جامعۀ ایرانی نکرد، تناقض های حکومت را بسیار روشن و آشکارکرد.
مهم ترینش این که کوشش بخشی از نیروهای سیاسی جامعه که می خواستند روابط قانونمند بین به اصطلاح خودی ها- منظورم این است که با معیارهای آنها افرادی مانند من و شما در آن روابط جایی نمی داشتیم- برقرارکنند، در برابر نیرویی قرارگرفت که انحصار رانت قدرت را به هر قیمتی برای خود می خواست. اين نیرو شخص آيت الله خامنه اي است. این تناقض در زمان آیت الله خمینی وجود نداشت، چرا که تمام نیروهای درون نظام پذیرفته بودند تقسیم قدرت به دست ولی فقیه صورت می گیرد، و کسی این امر را چالش نمی کرد. در حقیقت در دوران اصلاحات باحضور مردم در صحنه این تناقض آشکارشد.
به نظر من بزرگ ترین اشتباه دوم خردادی ها این بود که تصورمی کردند با نزدیک ماندن به خامنه ای می توانند مناسبات حقوقی بین خودی ها را -با معنایی که در نظر آنها بود- حفظ کنند، در حالی که درست برعکس بود.
ولی فقیه برای ماندن در جایگاه خود شریک ها و هم بازی های گوناگونی انتخاب می کند، زيرا برای حفظ انحصار تقسیم رانت قدرت و ثروت نمی تواند بر روی اطاعت بی قید و شرط گروه بندی های سیاسی حساب کند، به همین جهت به سیاستی روی آورده است که به آن مثلث سازی می گویند. این سیاست به این معناست که هر چند گاه با یکی از جناح ها بر ضد جناح دیگر همراه می شود. هدف نهایی این روش این است که از یک طرف هیچ جناحی نتواند فرادستی داشته باشد، و از طرف دیگر هیچ مناسبت قانونی میان جناح ها بر قرار نشود و هر جناحی از ترس جناح دیگر به ولی فقیه رجوع کند، و در این فرایند همۀ گروه های قدرت را هم بی آبرو کند.
شايد بد نباشد مروری بر مصداق هاي سیاست مثلث سازی بکنیم. خامنه ای با اجازه ندادن به خاتمي در قانونی کردن حتی یکی از وعده های انتخاباتی اصلاح طلبان او را بی آبرو کرد و اصلاحات را از چشم مردم انداخت. هاشمی رفسنجانی را دو بار بی آبرو کرد، یکی در انتخابات مجلس ششم که ظاهراً با ا صلاح طلبان همدست شد، و دیگری در انتخابات دور نهم ریاست جمهوری که وی را در مقابل احمدی نژاد خفیف کرد. ولی فقیه حتی به ارگان های خود نیز روا ندارد که اقتدار قانوني کسب کنند. برای ایجاد تشتت، نظر مفسران رسمی قانون اساسی در شورای نگهبان را هم باطل کرده است. به عنوان نمونه دادن مجلس ششم به ا صلاح طلبان و یا تایید صلاحیت دکتر معین در مقابل نظر شورای نگهبان چیزی جز بی آبرو کردن گماشتگان خود در شورای نگهبان نیست. این مثلث سازی دو تأثير بسیار بد داشته و دارد؛ یکی ایجاد این توهم که ولی فقیه در مواردی با جریان اصلاح طلب هم نظر و هم سوست، امری که باعث می شود اصلاح طلبان از ترس جناح مخالف به ولی فقیه پناه ببرند؛ دیگر اینکه با بی آبرو شدن همۀ جناح ها به درجات مختلف ولی فقیه به عنوان تنها دلسوز نظام جمهوری اسلامی و مرجع حل و فصل مشکلات شناخته شود و در موارد لزوم قدرت نمايي کند.
آشکارترین قدرت نمایی ولی فقیه پس از تقلب بزرگ انتخاباتی اخیر روی داد که تضاد میان نیروهای سیاسی و نیز تضاد میان مردم و حکومت را کاملاً روشن ساخت؛ آقای خامنه ای دریافت که انقلاب مخملی سبز مانند اصلاح طلبان فریب نمی خورد، برای همین به صراحت گفت که پشت احمدی نژاد است و مسئولیت سرکوب ها و تمام فجایع پس از آن را برعهده گرفت. براي ولی فقیه این بار آخر چاره ای نماند جز انتخاب جریان پادگانی- اقتصادی که تنها راه ممکن برای حفظ اوست.
چهرۀ واقعي ولی فقیه می توانست از آغاز اصلاحات آشکارشود. اصلاح طلبان نمی دیدند که آقای خامنه ای تا زمانی با هر جریان موافق می ماند که می توانست رقابت باندهای مختلف را حفظ کند، و هرگز اجازه نمی داد این نهادها و رابطه ها قانونی شوند.
یعنی ممکن بود مطبوعات آزادی نسبی می داشتند ولی زمانی که آزادی مطبوعات داشت به صورت یک قانون در جامعه درمی آمد، او وارد می شد و رسماً مانع آن مي شد. يا در دوران اصلاحات برخی پیش شرط های ایجاد فضای انتخابات آزاد یا دستکم تشکیل کمپین انتخابات آزاد مانند آزادی نسبی مطبوعات، آزادی تشکیل احزاب میان اصلاح طلبان پیش آمد ولی همانطور که گفتم نگهداری از هر دستاورد دشوارتر از به دست آوردن آن است.
اما تفاوت بزرگ و مهم دوم خرداد و بیست و دوم خرداد در این است که مردم ایران و سران و سخنگویان جنبش سبز در خیزش بیست و دوم خرداد در مقابل ولی فقیه پافشاری بر خواست خود را حق خود دانستند و جنبش را در خيابان مخملي کردند.

م.ز: در تعریف شما از دو گرایش رودررو در جنبش سبز، بسا نظام های ارزشی و باورهای سیاسی- از راست تا چپ - در گرایش نخست جای می گیرند، که شما همه را زیر چتر انتخابات آزاد گردمی آورید:«يک گرايش راهبرد انتخابات آزاد را ارائه می دهد و استدلال می کند که جنبش سبز با شعار «رأی من کجاست» از ابتدا يک جنبش انتخاباتی بوده است و تا زماني که انتخابات آزاد در کشور ما برگزار نشود جنبش سبز به اهدافش نخواهد رسيد. طبق اين راهبرد، جنبش سبز بايد به عنوان نهضت انتخابات آزاد سامانيابی گردد، و نيروهای آزاد شده بوسيله آن، برای از ميان برداشتن موانع انتخابات آزاد و ايجاد شرايط برگزاری اش، هدايت و کاناليزه شوند. اين گرايش، انتخابات آزاد را نه تنها يک شعار اصلی، بلکه محور فعاليت های گذار به آينده ای دمکراتيک، و بستری برای ساختن نهادهای لازم آن تبيين می کند.»
به نظر شما آیا تمام گرایش های سیاسی که اصلاحات دوم خردادی را کارآمد نمی دانند،(شما در ادامۀ نوشته این گرایش ها را هوادار دمکراسی لیبرال خوانده اید.) بر توانایی راهبرد انتخابات آزاد همرأی اند و چنین جمله ای را می پذیرند:«جنبش سبز بايد به عنوان نهضت انتخابات آزاد سامانيابی گردد.»؟

دکتر گنج بخش:
ویژگی انتخابات آزاد بسیج بیشترین بر ضد کمترین است، به همین دلیل هیچ پیش شرط ندارد. از چپ تا راست، هر نظام ارزشی که حاکمیت صندوق رأی را می پذیرد در نهضت انتخابات آزاد جای می گیرد.
مهم این است که برای باور به انتخابات آزاد و التزام به پذیرش هر چه از صندوق رأی بیرون می آید، می باید از ولی فقیه ردشد و این هزینۀ بزرگی برای خواستاران و دست اندرکاران قدرت است. آنهایی که هنوز از اصلاحات حکومتی صحبت می کنند می خواهند پیوندی هر چند سست با ولی فقیه نگه دارند و همه چیز را پشت سر خود خراب نکنند، بیشتر از انتخابات سالم صحبت می کنند که با انتخابات آزاد متفاوت است.
ما البته در کمپین انتخابات آزاد با گذشتۀ افراد کاری نداریم؛ آقای موسوی صراحتاً گفتند قانون اساسی وحی منزل نیست، خانم رهنورد بارها با برشمردن مشکلات امروز جامعه از خواست برگزاری انتخابات آزاد سخن گفته اند؛ باورهای سیاسی امروز نیروهای گوناگون است که پتانسیل آنان را برای ساختن فردای ایران نشان می دهد. نیروهای هوادار دمکراسی لیبرال نمی توانند با راهبرد انتخابات آزاد مخالف باشند.
در جنبش سبز نیروهای مخالف کلیت نظام جمهوری اسلامی کنار نیروهایی که با شکل کنونی این نظام مخالفند و در خیال خود هنوز این نظام را اصلاح پذیر می دانند ایستاده اند و مبارزه می کنند. این تکثر عظیم را می باید با خواست مشترکی حفظ کرد؛ من فکرنمی کنم چیزی نیرومندتر از التزام به پذیرش رأی مردم بتواند چنین کاری کند.
همانطور که شما گفتید انتخابات آزاد ابزاری است برای دستیابی به یک هدف که دمکراسی و آزادی است.

م.ز: می گویید:«گرايش دوم ...جنبش سبز را از جنس جنبش دوم خرداد می بيند ... آنها بازگشت خود به حاکميت را عين اصلاحات تعريف می کنند و از آنجا که بازگشت اصلاح طلبان به قدرت بدون جلب نظر خامنه ای امکان پذير نيست، در نتيجه راهبرد نزديکی با قدرت را انتخاب کرده اند.»
البته شما آقایان موسوی و کروبی را از این دسته متمایزمی کنید و با یادآوری ایستادگی آنان در برابر ولی فقیه،می گویید:« گرچه متن سخنان موسوی به قانون اساسی بی تنازل اشاره دارد، و ظاهرا" با گرايش اصلاح طلبان هم سخن است، اما روح سخنانش با راهبرد اول، يعنی گذار به دمکراسی به گرد انتخابات آزاد همنواتر است.»
با این وجود بسیاری از هواداران اصلاحات(با همان تعریف دوم خردادی) دربرابر آقای خامنه ای، سپاه پاسداران، آقای احمدی نژاد و آنچه در شکل کنونی نظام جمهوری اسلامی می گذرد، ایستاده اند.
هموندان حزب مشارکت، نمونه های خوبی از این افرادند. آقای محمدرضا خاتمی دربارۀ تجربۀ اصلاحات می گوید:«کاری که ما کردیم این بود که این تجربیات را در بطن جامعه و افکار عمومی نهادینه کردیم... به همین دلیل نیز می بینید که در مقابل توفان هایی که در مقابل اصلاحات به پا شد برای نخستین بار در تاریخ صد سال ایران این فکر یعنی اصلاح طلبی ماندگار شد.»
فکرنمی کنید شاید این تقسیم بندی مرزهای دقیق و روشنی نداشته باشد؟
هر چند در تعریف اصلاح طلبان خاکستری توضیح می دهید:«منظور ما تنها بخش کوچک، ولی فعال، از اصلاح طلبانی هستند که هنوز از تصور بريدن پيوندهای خود با نظام ولايت مطلقه، و رانت های ناشی از آن، دچار اضطراب می گردند. نشانه اصلاح طلبان خاکستری آن است که برای آنکه جنبش سبز را به کبريت بی خطر برای نظام فروبکاهند، آنرا از جنس دوم خرداد معرفی کنند. و ابائی ندارند که شعارهای ميهن دوستانه و آزادی خواهانه و ساختارشکنانه جنبش سبز را وارونه بنمايند.»

دکتر گنج بخش:
درست است، به راستی چنین بخشی در اصلاح طلبان وجوددارد؛ ولی به نظر من این گروه به زودی در برابر زمان تصمیم گیری نهایی خود قرارمی گیرند- یا رسماً از ولی فقیه می گذرند یا با او می مانند.
پرسش اصلی این است که بازگشت به دوران اصلاحات دوم خردادی چه معنایی دارد؟ آیا اینان با برگزاری یک انتخابات سالم با حضور نامزدهای خود و با نظارت شورای نگهبان، که شخص ولی فقیه همچنان برتر از همۀ آنان ایستاده باشد، راضی خواهندشد؟ آیا با تکیه بر روند اعتراض های سال گذشته یقین پیداکرده اند برگ برندۀ هر انتخابات سالم در ایران در دست آنان خواهدبود؟ آیا توانایی های خود را در حفظ هرآنچه به دست آورند با دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی متفاوت می بینند؟ آیا مردم ایران هزینه ای به این سنگینی را برای بازگشت به سال های گذشته می پردازند؟ و از همه مهم تر، آیا اصلاً دستیابی اصلاح طلبان به قدرت و حکومت بدون نزدیکی با آقای خامنه ای ممکن است و آیا مردم ایران پذیرای چنین نزدیکی هستند؟
ایران دیگر به گذشته، چه دوران اصلاحات، چه پیش از آن، بازنمی گردد؛ بازگشت ایران به پیش از جنبش سبز به نظر من یک توهم است؛ اصلاح طلبان خاکستری ترجیح می دهند برای دستیابی به قدرت بر نظر ولی فقیه تکیه کنند تا رأی مردم؛ یکی از خاکستری ترین این افراد، هاشمی رفسنجانی است که با وجودی که ولی فقیه دو بار کوشیده است او را بی آبروکند- در انتخابات مجلس ششم و انتخابات ریاست جمهوری نهم- هیچ از ولی فقیه نمی گذرد.
گروهی که شما از آن سخن می گویید یا باید مانند آقای ابوالفضل فاتحی در درگاه آقای خامنه ای توبه کنند و به جنبش سبز هم رسماً پيشنهاد کنند که به ولی فقیه بازگردد، یا مانند دیگر سبزها برابر ولی فقیه بایستند و خواست خود را به انتخابات آزاد بسپارند و نتیجه را هم بپذیرند.
این صف بندی تا چندی پیش که خامنه اي و احمدی نژاد با یک زبان سخن می گفتند کاملاً آشکار بود، اما ظاهراً امروز بر سر شيوۀ حل مسئلۀ هسته اي و همچنین آیندۀ گرایش احمدی نژاد، میان رهبر و احمدی نژاد اختلافاتی مشاهده می شود. و ولی ففيه برای ضعیف کردن احمدی نژاد در حال مثلث سازی با اقتدار گرایان وحتی اصلاح طلبان برآمده و بر طبق روال همیشگی حرف ها و صحبت هایی باب دل آنها می زند تا دو باره آنها را دچار توهم کند. گفتیم که ولي فقیه برای حفظ قدرت دايمی خود می کوشد؛ در حالی که احمدی نژاد دولت مستعجل است و برای بقای گرایش خود تلاش می کند.
احمدی نژاد فکر مي کند سه سال وقت دارد تا هرچه می خواهد بکند، در این سه سال می خواهد نیروهای خودش را مانند اسفندیار رحیم مشایی براي جانشيني آماده کند و بازی پوتین/ مدویدف را تکرارنماید. برای این بازی هم ظاهراً به هيچ کس نیازندارد، با اصولگرایان هم درمی افتد- از لاریجانی تا مؤتلفه؛ از طرف ديگر مي پندارد در سیاست کنونی ایران هر کسي بتواند فشار تحريم و جنگ را از ميان بردارد مي تواند جايي در دل مردم باز کند و برگ برنده در دست کسی است که بتواند رابطۀ ایران را با غرب به جریان بیندازد.
من بارها گفته ام بهبود روابط ایران با آمریکا هیچ به سیاست خارجی ایران مربوط نیست، و در وهلۀ اول مقوله ای است مربوط به سیاست داخلی؛ در درون نظام همه فکر مي کنند هر کس این امر را به نتیجه برساند، برنده است.
به همين دليل آقای خامنه ای هرگز نمی خواست دولت رفسنجانی یا خاتمي به چنان برگ برنده ای دست یابند؛ هرچه توانست بر سر راهشان قرارداد تا شکست بخورند؛ نزدیکی با غرب به ویژه امریکا بزرگترین ضربه به اقتدار ولایت فقیه است. این در مقابل واقعيتی است که دولت ها با آن روبه رو هستند و شخصی مثل احمدی نژاد را وادار می کند که پس از پنج سال تنش آفرینی و رفتار ضد ملی که لطمات بسیاری برای ایرانیان فراهم کرده است به صرافت رابطه با غرب بیفتد. اختلاف آنها نیز بر سر همین است.
اصلاح طلبان خاکستری دریافته اند برای ماندن می باید به ولی فقیه نزدیک شوند و مخالفت خود را تنها به دولت احمدی نژاد محدودکنند و این حرکت بسیار خطرناکی است که جنبش سبز می باید مراقب باشد در دامش نیفتد. اختلاف اقتدارگرایان و شخص ولی فقیه با احمدی نژاد بازی سیاسی برای ارتباط با غرب است و ما با وجود بیزاری از هر آنچه احمدی نژاد دارد و هست، نباید در دام ولی فقیه یا اقتدارگرایان بيفتیم؛ ما احمدی نژاد و ولی فقیه و اصولگرایان را همراه هم زیر سوال می بریم و با آنان مبارزه می کنیم.

م.ز: شما می گویید:«جنبش سبز اهميت تاريخی برای ايران دارد. زيرا خصوصيات گفتمانی و سازماني جنبش سبز در نظام آينده تداوم يافته و نهادينه مي شوند. يعنی سرنوشت جنبش سبز است که سرشت نظام آينده را تعيين می کند. بنابراين برخورد ما به جنبش سبز بايد درخور چنين مرتبه و مقامی باشد. از اين منظر، فرموله شدن اين دو راهبرد در برابر هم، نه تنها اهميت ويژه برای خود جنبش سبز دارد، بلکه اهميت بنيادی برای نظام سياسی آينده ايران دارد. دو راهبرد مورد بحث در واقع بازتاب دو روايت متفاوت از مرحله گذار، از جنبش سبز، و بازتاب دو آرزو و دو چشم انداز برای آينده ايران اند. و هماوردی اين دو راهبرد است که سرشت جنبش سبز را از اين به بعد رقم خواهد زد.»
ممکن است روایت هواداران پویش انتخابات آزاد را که راهبرد گرایش نخست می دانید، از مرحلۀ گذار بیان دارید؟

دکتر گنج بخش:
دوران گذار دو بخش دارد، بخش نخست و مهم تر، دوران برگزاری انتخابات آزاد است؛ و بخش دیگر دوران عملکرد آنانی است که نامشان از صندوق رأی بیرون آمده است.
ما امیدواریم پیروزهای انتخابات آزاد خواستار ایجاد یک میثاق نوین میان مردم ایران باشندکه ما آن را قانون اساسی جدید می نامیم و باورداریم تنها از طریق مجلس مؤسسان می توان به آن دست یافت. مجلسی که نمایندگانش توسط مردم انتخاب شده اند.
اما مهم تر از همۀ این ها پیشبرد کمپین انتخابات آزاد و ایجاد شبکه ای سازمان یافته از نیروهای سیاسی و مدنی جامعه است که بتوانند با فعالیت های پی گیر خود حکومت را به اشکال گوناگون زیر فشار نگاه دارند؛ حضور آقایان موسوی و کروبی در این جریان یاری دهنده و دلگرم کننده است، سران نمادين جنبش سبز در ماه های گذشته خوب با مردم پیش آمده اند، هر چه گذشته، صریح تر و بی پرواتر شده اند و با نحوۀ برخوردشان با صداهای گوناگون جنبش و ایستادن برای حق آنان، به حفظ احترام بین نظام های ارزشی مخالف کمک کرده اند؛ این یک مسئلۀ بسیار مهم است.
انتخابات آزاد، دستیابی به آزادی و دمکراسی و حفظ این دو در یک جامعۀ مدنی تنها با احترام متقابل میان نیروهای مختلف سیاسی و مدنی دست می دهد. کمپین انتخابات آزاد می تواند به تمرین این امر مهم کمک کند.
به طور خلاصه میزان دمکراسی سازی جنبش سبز را با دو معیار می توان اندازه گرفت:گسترش سازمان یابی کمپین انتخابات آزاد؛ و دوری و مبارزه با ولایت فقیه.

سی و یکم شهریور یکهزار و سیصد و هشتاد و نه خورشیدی

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد