logo





انحراف محمد قائد در کوچک شماری "اُمید"

پنجشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۸۹ - ۰۹ سپتامبر ۲۰۱۰

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad.jpg
۱ - و سعدی سروده است:" بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد".
طنینی از این هشدار را هم مخاطبان ادب فارسی شنیده و هم محمد قائد که البته دبیر و روزنامه نگاری مشهور است؛ با سنجش ها و ارزیابی هایی که گهگاه از ادبای ایرانی ( مثل اثرش دربارۀ میرزاده عشقی)به دست می دهد.
و از این گذشته، یعنی از غور و بررسی آثار ادبی فرا رفته، وی سعی می کند به سبک و سنگین کردن خُلقیات ایرانیان بپردازد. پرداختنی که می خواهد عیار زشتی و زیبایی رفتار فرهنگی ما را نشان دهد. اشاره هایش را می توان در کتاب هایش "دفترچۀ خاطرات و..."(طرح نو، ۱۳۸۰) و "ظلم، جهل و..."(طرح نو،۱۳۸۹) یافت.
یادآوری آن هشدار حکیم شاعر و پیر برنا، اما، به خاطر کارهای دیروزی قائد نیست؛ آثاری که به جای خود بایستی ارزشیابی شوند. بازگویی هشدار نامبرده به دلیل و در رابطۀ یادداشتی است که دبیر و مقاله نویس پُرکار به خاطر بیستمین سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث ( متخلص به م. امید) مرتکب شده و در ویژه نامۀ سایت فارسی بی بی سی انتشار داده است.
براین منوال از هشدار دنیا دیده ترین شاعر کلاسیک فارسی( سعدی شیرازی)، که پژواکش در این جا فضا را سرشار می کند، پل می زنیم به رهنمودی از لونگنیوس؛ رهنمودی که در رسالۀ شکوه سخن فرهیخته به قرار زیر است:" نتیجۀ کار سنجش ادبی مشخص کردن جایگاه برازندۀ شاعران و داستان سرایان است!"
تدقیق و تکمیل آن رهنمود دیرینه را، مثلا با تورق دفتر مرئی و نامرئی تاریخ ادبیات فارسی، می توان در چهار مقالۀ نظامی عروضی سراغ گرفت. در آن جایی که سمرقند زاده قرن سیزده میلادی به "شرح کیفیت دبیر کامل" و "فصل در چگونگی شاعر و شعر او" پرداخته است.
در تعریف یا کرانمند سازی فضای فعالیت اولی نوشته است:" دبیری صناعتی است مشتمل بر قیاسات خطابی و بلاغی، مُنتفع (سودمند) در مخاطبانی که در میان مردم است بر سبیل محاورت و مشاورت و مخاصمت، (...) پس دبیر باید که کریم الاصل(بزرگ زاده)، شریف العرض(آبرومند)، دقیق النظر(باریک بین)، عمیق الفکر( ژرف اندیش)، ثاقب الرای( دارای اندیشۀ نافذ) باشد، و از ادب و ثمرات آن قسم اکبر و حظ اوفر(اشراف بر ادبیات) نصیب او رسیده باشد..."
در مورد کیفیت شاعر نیز کمابیش همان صفات(ویژگی های) دبیر را منظور می دارد. آن هم به ترتیب زیر که شاعر باید ( از القاب معرب، در این جا دیگر چشم می پوشیم) پاک سرشت، بزرگ اندیشه، با استعداد، نیک روش و باریک بین باشد و در ضمن آگاه از دانش های گوناگون و نو آور. شعرش بایستی در متن زمانه اش جاگرفته باشد و منتقدان در کار ادبی خود بدان پرداخته باشند و نیز شعرها در شهرها ی کشورش خوانده شود.
البته همین جا روشن است که نظامی عروضی در تعیین حد و مرز شاعر گشاده دست تر است از آن چه در مورد صناعت دبیری منظور می دارد.
چرا که "در ماهیت علم شعر و صلاحیت شاعر" هم بیشتر رواداری به خرج می دهد و هم نکته های ریز و ظریفتری را خاطر نشان می سازد. نوشته است:" شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه، بر آن وجه که معنی خُرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خُرد، و نیکو را در خلعت زشت بازنماید و زشت را در صورت نیکو جلوه کند، و به ایهام قوته ای غضبانی و شهوانی را برانگیزد تا بدان ایهام طباع را انقیاضی و انبساطی بود و..."
بدین معیار و هنجاری که نظامی برای شاعر مقبول دانسته، به هنگام یادآوری اثر و تاثیر اخوان ثالث در گستره ادب فارسی، باز خواهیم گشت. آن ها را یادآور خواهیم شد تا میزان بزرگی م. امید (این پشتوانه نظری شعر نو و برجستگی شاعر فرهیخته) را نمایان سازیم؛ یا، در اصل و در اساس، دوباره سخن پیش کسوتانی را در این باره تکرار کنیم که تاکنون در مورد وی(م. امید) به گفته آمده است. حال این پیش درآمد را به حال خود بگذاریم و مستقیم برویم سراغ "ارزیابی" قائد از اخوان ثالث در بیستمین سالگرد خاموشی اش.

۲- "معصومیت برباد رفتۀ شاعر"( عنوان یادداشت قائد، درج شده در سایت بی بی سی، ۲۶ اوت ۲۰۱۰) از چیزی حدود بیست پاراگراف کوتاه و بلند تشکیل شده است.
اشکال بحث و استدلالش هم از همان اول شروع می شود. یعنی وقتی که از عنوان به پاراگراف نخست پل می زند( گرچه پلی لرزان) تا به زعم خود با ادامه کار هدف کوچک شمردن اخوان ثالث را در لا به لای سطرها به پیش برد.
به انگیزۀ عملکرد وی کاری نخواهیم داشت. جدل خود با او را از منظر روانکاوی دنبال نمی کنیم که گره گشا نخواهد بود. پشت "گفته اند و شنیده ایم"، پنهان نمی شویم تا منظور خود را غیر مستقیم بیان کنیم. برای آن که نشان داده شود که ساختمان یادداشت وی اساس و پایه مستحکمی ندارد، استحکامی که بتواند سنگینی و برجستگی اخوان ثالث را تاب آورد، همان چفت و بست های لق و لولاهای شُل یادداشت نامبرده کفایت می کند.
قائد با استفاده از روان نویسی و آسان سازی خوانش مطلب که از سابقه روزنامه نگاری در توشۀ خود دارد، بدون هر گونه توجیه و توضیحی "معصومیت" نشسته توی عنوان را به "پاکی" در جمله اول پاراگراف نخست مبدل می کند.
وی بدون این که ایراد زیررا دریابد، برغم تیزهوشی که تا کنون از خود در آثار پیشینی نشان داده، معصومیت را با پاکی برابر و معادل می گیرد. کمبود مترادف منطبق و معادل رسا این گونه متولد می شود که معصوم و پاک یکی دانسته شده و سپس روی این برگردان ناموفق چند اشاره سوار می شود که البته معلق و پا در هوا می مانند.
از جمله این که فرض می گیرد پاکی همانا بیگناهی است و بیگناهی را هم منتج از بی خبری از امکان انتخاب می گیرد.
البته یادداشت نویس مشخصا نمی گوید که این فرضیات پیشا استدلالی از آن او است یا نه؟ اما این مشخص است که با آن فاعل غایب جمله ( "پاکی را نتیجه ... فرض کرده اند." ) از زبان دیگران حرف می زند.
اما کسی که سر آغاز استدلال های بحث خود را از زبان دیگران قرض می گیرد و با گمانه زنی پیش می رود، وسط کار نمی تواند قاعده بازی را به هم بزند و جانبداری شخصی خود از این و از آن را علیه متهم خیالی خود مطرح نماید.
آن چه مُهم ترین اشکال یادداشت قائد را تشکیل می دهد، امر پیگیر نبودن و بر سر یک موضع و در یک جبهه نماندن است.
میشود تفاهم به خرج داد. با در نظر گرفتن موقعیت زندگانی قائد در زیر چتر سانسور، از وی انتظار نداریم که صراحت به خرج دهد و به افسون زدایی از مفهوم معصوم برآید. به ویژه که در مصاحبه تازه خود ( مندرج در ضمیمه نشریه "مهرنامه" شماره اخیر، مردادماه ۱۳۸۹ )، بی آن که لازم باشد، از رای دادن به نمایندگان جریان اصلاح طلب درون رژیم می گوید و در پی حاشیه امن بیشتری است. زیرا که رهنمود نظام برای شرکت در انتخابات را دنبال کرده است.
در برون مرز دیگر حتا برخی از روشنفکران مذهبی، مانند اکبر گنجی، امامان را نیز در زمره معصومان نمی دانند. یعنی نمی خواهند از معصومیت طرفی ببندند.
پس ما در برون مرز، یعنی همان جایی که سایت بی بی سی ساخته و پرداخته می شود، با گره افسون زدایی از معصومان روبرو نیستیم تا از برباد رفتن این امتیاز اخلاقی و مذهبی دُچار سراسیمگی گشته و خشمناک یا حتا خوشحال شویم.
گرچه همان یادداشت قائد خبر از آن دارد که نویسنده اش به روزگاری از وجود معصومیت شاعران مطمئن بوده است. معصومیتی که، دست بر قضا یا از بدی زمانه، در حال برباد رفتن است.
در حالی که آن چه شاعری را (همچون ظرف اندیشه ایرانی) بر فراز سده ها جاذب ساخته، بینش انتقادی سرایندگان برجسته بوده است. شاعری که در شکل و شمایل رند دانا و شاهد تیزبین وانسان بی آلایش ظاهر می شده است. آیا کسی هست که اخوان ثالث را این گونه ندیده باشد؟ شاعری که دغدغۀ ایران و ایرانی را داشت و در پروژۀ سرایش خود در پی بازسازی آگاهی تاریخی بود تا گره های رفتار ما را انگشت نشان و نقطه های تاریک نگره های ما را روشن سازد.
به هر حالت برای آن که ایراد معادل گزینی یادداشت مورد نظر از قائد را جمعبندی کنیم و به باقی سخن کوچک شمار وی در مورد اخوان ثالث برسیم، نکته زیر را بگوئیم. معصوم، لقبی است که نهاد و گُفتمان مذهبی می سازد و به خودی ها می بخشد. اما پاکی را بر روی زمین باید به دست آورد با رفتاری سالم و درست در میان همنوعان.
بگذریم که اگر بخواهیم با زبان کنایه و طعنه سخن بگوئیم، زبانی که گاه نمک و فلفل و ادویه شیوۀ نگارش قائد هم است، پاکی را حتا با استحمام هم می شود به کف آورد. اما برای معصوم شدن هنوز صابونی تولید نشده است.
پاراگراف نخست که سنگ بنای یادداشت را تشکیل می دهد فقط از ایراد واژگانی رنج نمی برد؛ زیرا ایراد بعدی بنا کردن بینش انتقادی بر اساس رهنمود بیخیالی بر آمده از حکمت عامیانه برای مخاطب است. برای قائد به یکباره بیخیالی چاره ساز مُشکلی می شود که وی به نادرستی به فرهیختگان فرهنگی ما نسبت می دهد.
اکنون برای آن که چم و خم حرف روزنامه نگار معروف را دریابیم، دوباره با جمله ای بایستی کلنجار برویم که در ظاهر برای استدلال های و نتیجه گیری اش مُهم نیست. در آغاز پاراگراف دوم نوشته است:" تجربه کردن نتیجۀ حرف هایی که شخص، سال ها، یا شاید یک عمر ، تجویز کرده از عوامل برهم زنندۀ آرامش درونی است."
در پی این جمله، قائد نام های هدایت، نیما ، آل احمد و اخوان ثالث را ردیف می کند و به هر کدام اتهامی می چسباند. هدایت را هوادار نگرش ناسیونال سوسیالیستی و بیخبر از پیامدهایش، نیما را هرج و مرج طلب و سرانجام اخوان ثالث را آرزومند حمله صدام به ایران می داند. چرا که اخوان ثالث در شعری سروده است نادری پیدا نمی گردد ایکاش اسکندری پیدا شود.
قائد باقی (یعنی هدایت و نیما و آل احمد) را بدون هیچ اشاره مشخصی به آثارشان به جایگاه متهمین می خواند. آنان را در انتظار حکم جرمشان(هدایت به تجربۀ نازیسم و آل احمد به تجربۀ انقلاب اسلامی نسبت داده شده) منتظر و معطل می گذارد. در این میان، اما، در مورد اخوان ثالث پارتی بازی می کند. و می آورد:" دست و پایی زد تا توضیح بدهد که منظورش این نبود و آن بود، اما به رفع و رجوع ادامه نداد یا فرصت ادامه نیافت."
قائد که می خواهد بینش نادرست متهمان دادگاه خود را ارزیابی و داوری کند، شلخته و سرسری عمل می کند. مثل برخی از قاضیان امروزی، آن قدر فرصت برای کار خود منظور نمی دارد که توضیح متهم را گوش دهد.
وی فقط در پی صدور حکم است. آن چه در پی این مقصود می آید فقط به درد سنگین کردن اتهام می خورد. اخوان ثالث، با آن تمایل شریف و نجیب در دلسوزی برای موطن مدام در حال یورش بیگانه و خودی ناآگاه،( "میهنم، آئینه سرخی است با شکافی چند بشکسته...") در نگاه آلوده به بیزاری از زمین و زمان قائد سخنران آه و ناله می شود. آن آثار مُهم نظری و شعرهای ماندنی "م. امید"، ناگهان محو می شوند و کسی هم خبری ندارد.
در پاراگراف بعدی، قائد قضیه دیداراخوان با بهار را یادآور می شود. وی، خود ندانسته، در جانبداری که از طعنه بهار نسبت به اخوان ثالث می کند به دام دفاع از پیر سالاری و تحقیر جوانان می افتد.
این نتیجه گیری در حالی است که ما روایت وی از دیدار بهار و اخوان ثالث را برای یک لحظه حقیقی دانسته بودیم و به تجزیه و تحلیل اجزایش نشستیم. گرچه کُلیت روایتش زیر سوال است. آن هم بدین خاطر که مهرداد بهار( در اثر "از اسطوره تا تاریخ"، ۱۳۷۷، نشر چشمه، ص ۵۲۱) روایتی خلاف قصۀ قائد آورده است. چنان که در مقالۀ "یادی و یادگاری" از قول پدر در مورد اخوان ثالث نوشته است:"عجب جوان با استعدادی! در همین سن و سال جوانی شاعری پخته است. او شاعر بزرگی خواهد شد."
در این رابطه پرسیدنی است که چرا باید سخن راست را وارونه جلوه داد؟! بگذریم. ادامه یادداشت قائد را در نگر گیریم. تداومی که چنتۀ زیبایی شناسی و اشراف بر تحولات شاعران را رو می کند. وقتی به داوری مرثیه های سه شاعر و از جمله اخوان ثالث در مورد فروغ فرخزاد می نشیند. انگار نمی داند که از آن سه تن فقط اخوان ثالث بوده که در سرایش خود به چالش نظری با نگرش فروغ به جهان برآمده و، بدین ترتیب، اهمیت فروغ و حضور شاعرانه اش را به رسمیت شناخته است. در آن بحثی که بر سر ماندن یا نماندن صدا در جهان کرده است.
پاراگراف بعدی که به همدلی و دوستی و رقابت در حین رفاقت اخوان ثالث با شاملو می پردازد، یکی از ضعیف ترین فرازهای یادداشت قائد است. دوستی ایشان را ندیده می گیرد و فقط از نکاتی می گوید که گزنده و نیش هستند.
وی جای لُغزخوانی و شوخی رفقای گرمابه و گلستان را تغییر داده و آن را به زمینه دیگری عودت می دهد که در آن می شود داوری های دیگری کرد. منتها نه داوری که ربطی مستقیم به قضیه داشته باشد و فضای آشنایی شخصی و دیالوگ های مربوطه اش را پوشش دهد. بگذریم که روایت و بازگویی گفته های جاری در حریم خصوصی افراد را توسط شخص سوم خبر چینی هم می خوانیم. مگر شاعر، در سروده زیر، خود را مورد خطاب قرار نداده که "هزار مرتبه سعدی مرا نصیحت کرد که حرف محفلی را به محفل دگر نبرم".
محمد قائد، که فرنگ رفته و مدتی مقیم مملکت دولت فخیمه بوده، نمی بایست نه این چنین نازک و نارنجی وانمود می کرد که انگار شوخی دوستانه شاملو و اخوان ثالث او را ترسانده و خلاف عرف بوده است. این واکنش را البته خود را به کوچه علی چپ زدن هم می شود نام نهاد. به هر صورت خود باختگی و وا رفتن در مقابل شوخی و هزل رقیبان ادبی (و در عین حال رفیقان) را برای هیچ کس امتیاز در نظر نخواهند گرفت.
نگاه اجمالی به آنچه میان هنری میلر و جویس در مورد کار و شخصیت یکدیگر ابراز شده، مخاطب را دنیا دیده تر می سازد.
با دنیا دیدگی البته آدمی صبورتر هم خواهد شد. صبوری برای تفکیک هر چیزی از چیز دیگر. بر این منوال نمی شود ایراد متشاعران در رسانه ها را که مثل سیل سروده روی سینه جامعه می ریزند، به پای شاعران برجسته نوشت که اخوان ثالث بی شک یکی از آنان است.
به واقع اگر قائد در پی پخش نمره انظباط بوده است، به خاطر مزه پراکنی های لوس و بی مزه، آن جا که پروژه نظری اخوان ثالث را به جای مزدشتی "زردک" ی می خواند ( آن هم با این ترفند که زیدی می گفت یا امثال هم) بایستی یک ضرب در خرداد رفوزه می شد. حتا تمام تجدیدی در شهریور هم زیادیش می کرد.
حالا که به دام طرز برخورد یادداشت قائد افتاده ایم که به اشارۀ نامشخص و کنایه های گزنده متوسل می شد، این نکته را هم یادآور کنیم که قائد برای ساختن عبارت "نیرنگستان آریایی – اسلامی" خود، شاید بیش از آن که خود بداند، مدیون نوشته های هدایت و اخوان ثالث است. ادیبانی که در مشاهده مردمان هموطن و شناخت گذشتۀ سرزمین خود، دریچه هایی برای نگرش ناهمنوا با تبلیغات رسمی گشودند.
آخرین نکته ای که در رد کوچک شماری اخوان ثالث توسط قائد گفتنش لازم است، بینش شیفتۀ نسل جوان قائد است. شیفتگی که بدون اشاره به بازتاب واقعی موضوع خود، آن را معقول می بیند. بینشی که در نفرت از گذشته و در بیزاری از فرهیختگان نسل پیش غوطه می خورد و به هورا کشیدن برای جوانانی که هنوز دستاوردهای خود را رو نکرده اند، می رسد.
به راستی در مقابل" ارزیابی" قائد از اخوان ثالث چه باید سخن گفت؟ گفتن از تسویه حساب های شخصی یا رقابت های محفلی؟ بی آن که میان این دو رابطه یا ارتباطی در جایی ثبت شده باشد.
قائد بدهکار این پاسخ ها می ماند که در بالا آوردیم. ولی پاسخ کوچک شماری اخوان ثالث را که گویا معصومیتش برباد رفته، شاعر پیش از این خودش داده است:
" من یقین دارم که در رگ های من خون هیچ رسولی یا امامی نیست
نیز خون هیچ خان و پادشاهی نیست.
وین ندیم ژنده پیرم دوش با من گفت
کاندرین بی فخر بودن ها گناهی نیست."

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد