logo





آنها گرسنه اند، ما زر می زنیم

شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۷ اوت ۲۰۱۰

هژیر پلاسچی

hazhir-palaschi-1.jpg
۱_
حالا که دارم این یادداشت را می نویسم سیزدهمین روز اعتصاب غذای 17 زندانی سیاسی است. چند ماه پیش بنا به دلیلی کاملن شخصی، یک هفته ی تمام با آب و سیگار زندگی کردم. روز سوم و چهارم را با درد گذراندم. از روز پنجم مالیخولیا آمد. جهان وهم پلشتی شده بود. روز هفتم را به مرگ اندیشیدم که چقدر در دسترس و نزدیک می نمود و دریغ که جان آدمی برای جان کندن، جان آدمی را بالا می آورد. روز هشتم، تمام کردم و اعتصاب شکستم. اینها را هم حالا دارم اینجا می نویسم که این سیزده روز گرسنگی دست کم برای خودم، جسمانیتی پیدا کند. تا بدانم وقتی از سیزده روز اعتصاب غذا می نویسم، دقیقن دارم از چه چیزی می نویسم.
سیزده روز از آغاز اعتصاب غذای آن هفده نفر گذشته است و ما در اوج حضیض مانده ایم. هیچ کاری انگار از ما برنمی آید. انگار نه همین ما بودیم که یک سال پیش می خواستیم کوه را جا به جا کنیم. پس برای قسمت ناتوانی خود با دیگران، در عرصه ی عمومی خود ارضایی کردیم شاید آرام بگیریم. این را همین منی می نویسم که پیشنهاد اعتصاب غذای نمادین را میان بر و بچه های برلین بردم، از ساعت اول تا آنجایی که شد در محل اعتصاب غذا ماندم و زیر باران چنان خیس شدم که تمام شب را در تب سوختم. از همان اول اما همه ی ما در زمزمه هایی که ناگفته ماند می دانستیم که این اعتصاب غذای نمادین تنها مرهمی است برای وجدان معذب خودمان. وگرنه اگر با خودمان صادق بودیم در انتهای آن شب درست احوال کسی را داشتیم که در پی یک سکس دو ساعته به ارگاسم نرسیده باشد. هیچ تغییری در واقعیت رخ نداده بود. هیچ قدمی برای تغییر این واقعیت نکبتی برنداشته بودیم. ما نتوانسته بودیم واکنش هیچ حزبی، نهادی، رسانه یی، پارلمانی یا دولتی با برانگیزانیم. درست به بی حاصلی اعتصاب غذای آن دوستی که در داخل ایران، در خانه اش اعتصاب غذا کرد و نوشت: چون جایی را برای متحصن شدن ندارم در همین فیس بوک متحصن می شوم.
با این همه آن جمع دوازده نفره ی مغموم ما هنوز وجدانی داشت که معذب بماند. باز هم گلی به گوشه ی جمال این وجدان لاکردار که معذب می شود. وگرنه از آنهایی که یک سال پیش برای انداختن عکس های تمام قد در رسانه های بزرگ و مصاحبه های تاق و جفت با ژست های پدر ملت ایران، گلوی ما و همه را می دریدند، این روزها اصلن خبری نیست. باز هم خوش باد جان آن دوازده نفر که چیزی برای التیام دادن دارند هنوز.
۲_
بدون تعارف میر حسین موسوی باز در جایگاه حنجره ی ما نشسته و آنچه را که ما شرم می کردیم بر زبان بیاوریم، بر زبان آورده است. درست به همین دلیل موج تازه یی از تمجید «درایت» و «هوشیاری» موسوی به راه افتاده است. موسوی از زندانیان اعتصابی خواسته است به اعتصاب غذای خود پایان دهند و چه راه حلی بهتر از این؟ اگر آنها پیام میر حسین را بشنوند و اعتصاب خود را تمام کنند، دیگر هر لقمه یی که فرو می دهیم در گلویمان نخواهد ماند. دیگر دلیلی برای عذاب وجدان نخواهیم داشت. همه چیز به خوبی تمام خواهد شد. آنها دیگر گرسنه نخواهند بود.
حالا که خیابان را وانهاده ییم و به خانه ها بازگشته ییم درست چنین راه حل هایی راه گشاست. خودمان را آزار نخواهیم داد. فراموش خواهیم کرد که حتا تهدیدی غیر رسمی، مثلن از طریق پیغامی خصوصی از کانال روابط پیچیده ی برادران دیروزی، که «اگر خواسته های زندانیان برآورده نشود مردم را به مقابل زندان اوین فرا خواهیم خواند»، می توانست فشار را به جای زندانیان اعتصابی به زندانبانان منتقل کند. فراموش خواهیم کرد که حمایتی چنین از خواسته های زندانیان اعتصابی که هیچ چیز بزرگی نخواسته اند، یک وظیفه ی مبرم است. ما و موسوی ساده ترین راه را برگزیده ییم. زندانیان اعتصابی را تحت فشار نامه های مکرر گذاشته ییم تا اعتصاب غذای خود را پایان دهند. سیاست ورزی لیبرالی همان روزی که فراخوان تخلیه ی خیابان ها را امضا کرد، پای فرمان ترک مقاومت را هم مهر کرده بود. پس اگر کسانی بر خلاف میل جمعی ما به تسلیم، در برابر وضعیت موجود قد برافراشته اند باید آنان را به تسلیم فراخواند. باید کمپین های سراسری برای حمایت از نامه ی موسوی راه انداخت. و تنها یک سوال آزاردهنده باقی می ماند. آیا به سرنوشت زندانیانی که پس از این عقب نشینی در زندان می مانند و از حقوق اولیه ی خود هم برخوردار نخواهند بود، اندیشیده ییم؟ آیا آنان «جان» و «مالی» ندارند؟ گمان نمی کنم. بگذارید پیام میر حسین را تکثیر کنیم و بخواهیم که زندانیان اعتصابی زودتر آن را ببینند. این عذاب وجدان ما را کشت.

۳ _
یأسی عمیق سرتاسر جامعه ی ایرانی را فراگرفته است. این یأس اما بالقوه گی های رهایی بخشی درون خود دارد. این یأس می تواند یأسی رهایی بخش باشد اگر غایب نباشیم. این روزها غیبت تمامی آنانی که قرار بود پیش از انتخابات از میر حسین موسوی عبور کنند، همه ی آنهایی که در ستایش سیاست مردمی سخن می گفتند، همه ی آنهایی حتا که منتظر بودند این جنبش با کله زمین بخورد تا کارشان را آغاز کنند، غیبتی تاریخ ساز است. غیبتی که تاریخ را در جهت ویرانی، آباد می کند. در چنین وضعیتی حرف همه ی ما تکرار دعوت جبهه ی مشارکت است که از مردم خواسته در خانه هایشان روزه ی سیاسی بگیرند که «روزه ی سیاسی هر یک از شما حتا اگر توسط دیگران دانسته نشود گواهی است درونی بر پیوندتان با خواست های ملت بزرگ ایران و کسانی که به نمایندگی از شما رنج زندان را متحمل می شوند و نیز خانواده هایی که شب و روزشان با نگرانی برای حال و روز فرزندانشان سپری می شود». درست به همین تهی بوده گی. صورت بندی صریح این وضعیت نیز همین است که آنها گرسنه اند، ما زر می زنیم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد