|
|
ما را از هم, نترسانید
پنجشنبه ۱۷ تير ۱۳۸۹ - ۰۸ ژوييه ۲۰۱۰
ک. معمار
هژمونی, یک نوع رهبری سیاسی,فکری واخلاقی ست که بوسیله آن آکتورهای سیاسی جدید زاده می شود. این آکتورها بیانگر اراده یک مجموعه توده ای ــ ملی هستند.
" آنتونیو گرامشی"
مارا نترسانید, بگذارید , درمسیری که, درپیش گرفته ایم, یکدیگر را , در پالایش رفتار هایمان, رفتاری که دربرگیرنده ادامه مسیر میشود بیابیم.این سی سال, سرچشمه در سالیان دور دارد.یک باره زاده نشده است.در پدیدار شدن معضل امروز, دست غدار دشمنان مردم بطور پنهان وآشکار هویداست.
هرزمان ,ماخواستیم تغییری را پیشه رفتارمان در جامعه قرار دهیم,مواجه با مقاومت نیروهای مرتجع و وابسته به سرسپردگی بیگانگان بوده ایم.نقش ارتجاع از بدو شروع نهضت مشروطیت
تابه امروزحضورش را در ارکان مبارزه در میهن نشان داده است.و مادرمبارزه بامظاهرستم و وابستگی نتوانستیم, بهم پیوند و بر دشمن غالب شویم.این تشتت و پراکندگی, همه ایام خودرا چون نیروئی بازدارنده نشان داده است.همه نیروهای معتقد به تغییرو تلاشگران جبهه تغییر در محدوده فکری خودحیات داشتندو نسبت به حیات مشترک نیروهای دربرگیرنده تغییریا بی توجه بودندیااصلاپذیرای هیچ نوع همدلی نمیشدند.
مابسیاربودیم و تنهاو دورازهم, آنهااندک بودنداماباهم,این نیروها, ازدرون حرکت و مسیرتغییر به گونه های مختلف ظهور و خودرا تثبیت نمودند. نقش قدرتهای بزرگ, در شکست و به محاق بردن اندیشه تلاشگران عرصه تحول بارز وبرجسته است. برای بررسی این معضل و پیچیدگی وضعیت ما, نهضت ملی نفت, و حیات دکتر مصدق نمونه زنده است.امروز پس از گذشت نزدیک به شش دهه,بخواهیم تغییری در تحولات بیابیم, اقدامات ایشان می تواند چراغی در مسیر راه باشد.پس ار انقلاب , زمانی که دکتر بنی صدر که با یازده میلیون رای مردم انتخاب شدو ندای مخالفت با فشارروزافزون روحانیت درتسخیر قدرت و ایده هایش شد, اورا با مصدق محک میزدند. پس از گل آلودکردن آبهاو بدست گرفتن سنگرهای قدرت, روحانیت رویه ای در مسیرش بکار بردکه فاجعه دهه اول انقلاب حاصل تدبیرهای نابخردانه انهاست. مسلما نقش نیروهای فراماسونی,وابستگان فکری متصل به رایزنی های دفاتر سیاسی سفا رت خانه هابی تاثیر از بوجود آمدن آن فضاها نبود.ضمن اینکه نیروئی که مسلط بر روان جامعه شد,نقش ایدئولوژی اش دربرگیرنده آن مراحل و اعمال گردید.
پس از سقوط پهلوی, هیچ کس مدعی این نبود که چون بر دیکتاتور پیروز شدیم, کشور دستخوش تغییرات شگرف در زمینه آزادی ها , عدالت و .... خواهد شد. اصلا دورنمائی وجود نداشت.فقط یک دوره کوتاه, که مردم یکدیگر را در خیابانها و تشکل ها یافته بودند, روحیه تعاون و گذشت و فداکاری حداعلی درجه, بوجود آمده بود.هیچ دشمنی در بین نبود, همین گرایش را نتوانستند تحمل کنندو به انواع و اقسام ترفندها شروع به ایجاد تفرقه و توزیع تخم دشمنی نمودند.
شاه طی مدت طولانی حکومت کودتا, عملا جوی را در جامعه دامن زد که نسبت به تحقیر پائین دستی ها و نفوذ اندیشه کاذب وارداتی و مصنوعی مدرنیته, سعی در دگرگونی فرهنگی جامعه به نوع خود را داشت.مقاومت جامعه و اندیشمندان به نوع خود ترمزی بر گسترش فرهنگ مبتذل درباری پسند شد. دهه چهل ــ پنجاه اوج خلاقیت در عرصه شعر , تئاتر, موسیقی, سینما بوده است و خاستگاه فکری تمام این اندیشمندان در عرصه های مختلف چپ ها بودند.
پس از تسلط دستگاه عریض وطویل سانسور , با شدت تسلط اداره ساواک پهلوی, و زندانی کردن فعالین و جلوگیری از چاپ و نشر آثار هنرمندان, خود بخود انسدادی را پدیدآوردند که جامعه قادر به نفس کشیدن نبود.کلیه فعالیت ها زیر زمینی شد.احزابی که قبل از کودتا فعال بودندو تاحدودی توانسته بودند چشم انداز روشنی از فعالیتهایشان باشرایط آن روزایران عرضه کنند,پس از بقدرت رسیدن دوباره محمد رضاشاه با همدستی امریکائی هاو نظامیان طرفدار و وابسته به کاخ سفید,این احزاب به زیر تیغ رفته و مجبور به مها جرت شدند. علیرغم اینکه چند بارتلاش کردند به فعالیت مجدد دست یازند اما عملا اتاق فرمان فعالیت آنها از اداره ساواک کنترل میشد. مگر در مواردی خاص که به ضربات جبران ناپذیری منجر شد.در چنین فضائی اندیشه مبارزه مسلحانه شکل گرفت و مدت هفت سال تا مقطع انقلاب,چهره نمود ودربین اقشار جوان تحصیل کرده و دانشجویان به برآمد مسلم جنبش در تغییرشد.و درپیروزی انقلاب نقش خود را ایفا نمود.شکی نیست قهری که در جامعه موج میزد وتغییر را در دستور کارش قرار داده بود,با پیگیری محاکمه و وابستگان دستگاه ستم شاهی روندی رو به جلو داشت.عرصه فکری در جامعه آن روز ایران هیچ گاه نیروئی را پدید نیاورد که شعاری را در دستور قرار دهد که لبه تیغ خشونت را کند, کند.بالعکس پیشروترین نیروها خواهان محاکمه واعدام انقلابی سرسپردگان رژیم شاهنشاهی بودند.سلاج چون نقل ونبات به تصرف همه نیروها درآمد , گلنگدن هاهاآماده شلیک ,شب وروز را انتظار میکشیدند.آیتالله خمینی رهبر بلامنازع تغییر در جامعه مبدل گشت.و اطرافش را حامیان و حلقه های بیشماری از وفادارانش احاطه کرده بودند.هیچ مناسباتی را بر نمی تافتند.در بحبوحه تغییرات قهرآمیز, ژنرال هویزر با آیتالله بهشتی گقتگو داشت و به افسران بلند مرتبه ارتش دستوالعمل صادر میکرد.آنانی که اطراف ایتالله خمینی وطرفدارانش را احاطه کرده بودند از عقب مانده ترین اقشار جامعه,توده تهیدستی,که هیچ حزب و سازمان سیاسی,نه آنان را در طی سالیان طولانی تغذیه کرده بود و نه سازمان داده بود, در سرتاسر میهن,خودپو و شبکه ای, به شکم قدرت رانده شدندو با به دست گرفتن سلاح,قبل از مسلح شدن, به فقر فلاکت باری مسلح بودند که خاستگاه فکری خاصی هم نداشتند. برهنگانی که ایتالله خمینی به آنان سلاح, تن پوش, و قدرت داد وآنان هم خمینی را منجی رهابخش خود از هر نوع ستمی یا فتند.
نیروهای اپوزسیون اتفاقا درمیان روشنفکران و اقشار متوسط که در شهرها زندگی میکردند ریشه زده بودندو در این بین تفاوت نگرش ها کاملا آشکارا در جامعه موج میزد.رژیم دریورش به تسخیر قدرت این نیروها را از عرصه فعالیت های اجتماعی محروم و بخش عمده ای را به خاک سیاه نشاند.نمایندگان فکریشان را که اپوزسیون پس از انقلاب شدند به دار وتیر و زندان آشنا کرد.بخش بزرگی ازاین نیروها, کم کم خود را از آسیب های جدی رژیم کنار کشیدند, وقتی هواداری از گروه های سیاسی را پر هزینه دیدند, به اکثریت خاموش جامعه مبدل گشتند.این سیر همان اوان انقلاب رخ داد.یعنی زمانی که اطلاعیه دادستانی انقلاب مبنی بر غیر قانونی بودن احزاب منتشر شد, این نیرو کلید خود را در جامعه زد و راهی" قلعه خانواده" شد.دیگر نه در خیابان دیده شد, نه اعتراضی از آنان کسی شنید.جامعه را جو خشونت اداره میکردو نیروهای اپوزسیون بودند که هزینه میدادند.و با کشتار تابستان سال شصت وهفت برای همیشه تکلیف اپوزسیون با خاک پیوند خورد. پس از تصفیه خونین,نیروئی که معترض به شیوه عملکرد قدرت شد, از درون حکومت سربر آورد. و توسط قدرت کم کم به بیرون از حیطه و دائره امور رانده شد. اینک موضوع فراهم آمدن مجموعه ای که بتواند با اتخاذ شیوه هایش, قدرت مسلط بر حیات جامعه آفت زده, بحران زده و پر آشوب را به قبول آنچه در نفی آن پرداخته راضی نماید.با شر وع این شیوه, که نزدیک به یک دهه واندی میگذرد,قدرت حاکم نه تنها زیربار نرفته, بلکه بیشتر شرایطی فراهم کرده که در جهت منزوی کردن این نیرو وبه سرکوب حامیان این اندیشه تغییر در جامعه پرداخته است.
سمت وسوئی قدرت در پدید آوردن اعتراضات در جامعه به درجاتی رسیده است که انواع متنوع نیروهابا خود حامل شعارهای گوناگون در عرصه رویاروئی هستند. و بالطبع نمایندگان خاص خود را هم در تغییر دارا هستند.هر نوع تغییری در حاکمیت, بسته به حضور و عملکرد آن دسته از نیروهائی دارد که زنده و فعال در عرصه رویاروئی قرار دارند است.این نیرو امروز با عنوان جنبش سبز با طیف بندی های متنوع شناخته میشود. که در ان نحله های فکری مختلف حضور دارند.همه اقشار اجتماعی امروز در میدان تغییر هستند.شدت عمل و تعرض به حقوق شهروندی از جانب حکومت,شیوه های اعتراضی آشکار را به دلیل اینکه هزینه های دشوار با خود به همراه دارد,کم کم به اتخاذ شیوه هائی منجر کرد که انگشت اشاره به قدرت را فراموش نکرده است و در سطح و در عمق در حال حیات است.دسته بندی و چارچوب مشخص قائل شدن برای حرکت راه افتاده اشتباه محض است. وافعیت تلخ , عملکرد حکومت ناشی از بینش برآمد از دین و ولایت فقیه , موجب بروز این بحرانها گشته است.
خشونتی که در حکومت ازبدو انقلاب تاکنون نهادینه شده است با بکارگیری نیروی نظامی و سپاه و شبکه مافیائی ــ امنیتی آن در کنار نیروهای امنیتی دولتی از وزارت اظلاعات و اطلاعات موازی دستگاه رهبری و نیروهای دیگری که در سایه در قدرت حکومت اسلامی سهیم هستند .همه شرایطی را پدید آورده که اپوزسیون محتاطانه تر نسبت به حرکت خود بیندیشد.اینسو اپوزسیون بخشی از مردم را دارد. بخش دیگر با توجه به امکاناتی که حکومت دارد با رشته های مرئی و نامرئی توانسته قسمتی را حول منویاتش متشکل کند و باقی مانده را با اعمال خشونت بار خود به تماشاچی مبدل نموده است.واقعیت جامعه ما و فرهنگی که طی دوران طولانی به آن دامن زده شد نوعی راسیسم پنهان را پرورش داده است.در بین فرهنگ عقب مانده ئی که رسوب رفتاری پیشینیان است حتی در یک شهر کوچک نسبت به آنانی که در کوهپایه وشهر زندگی میکنند, تفاوت زبانی و رفتاری مشاهده میشود.زمانی که شاه برای تعطیلات زمستانی به کوهپایه های سوئیس میرفت,برف و بوران در اغلب استانهای راه ارتباط روستاها را با شهرها قطع میکرد. در گیلان, مازندران, آذزبایجان, خراسان, کردستان, مردم در سه ماه زمستان, با امکانات همان روستا های خود با دخیره غذائی شان سر میکردند. در ناحیه ما در نوجوانی به بچه های کوهپایه در دعواهایمان به آنان " گرس خوار" میگفتیم. گرس نوعی ارزن است مانند سنگریزه سخت, که با ان "آش گرس" درست میکردند و سراسر زمستان را به دلیل قطع ارتباط با شهر سر میکردند.در آن بهمنی که سال 57 بر سر شاه فروریخت,آنها به پشت کوهها بر نگشتند, ایت الله خمینی به آنان , لباس, پوتین, و اسلحه داد و شدند, بسیج, پاسدارو در طول جنگ عراق و ایران,و بعد از آن با براه افتادن جهاد سازندگی برایشان جاده ساختند, حما م . آب لوله کشی و برق به روستا هایشان بردند.زمان شاه که اسبی نداشتند تا بر ترک آن سوار شوند و به شهر بیایند, در سایه انقلاب و جنگ, اتوموبیل های تویوتا لندکروز و پاترول مثل نقل ونبات زیر پایشان بعد از مدتی به گورستان اتوموبیل ها منتقل میشد.امروز بخشی از آنان در طول این سالها برای بقای این حکومت سینه بر خاک سائیدندو بخشی در ارتباط با حوزه و روحانیت کنترل منابع طبیعی و زیر زمینی را به زیر نگین خود در آوردند.و امروز با هلیکوپتر رفت وآمد میکنند.این محرومین و تهیدستان دیروز تحت نظر حزب یا سازمانی از زحمتکشان قرار نگرفتند تا پاسدار واقعی انقلاب توده ها باشند. آنها زیر نظر حوزه های علمیه و طلبه هائی بخدمت گرفته شدند که امروز هیولای قدرت در عرصه میهن گشتند.
خمینی به پشتوانه همین مردم کوخ نشین و به هیچ گرفته شده در اعصار گذشته توانست حکومت اسلامی را بنا کند.و فرهنگی را به جامعه بشناساند که خشن ترین و عقب مانده ترین نوع برخورد را دیکته نماید.عدم تمکین نیروها و رویاروئی خشن ناشی از تفاوت فرهنگی و تعارض بهم بود. این را در کردستان, خوزستان, ترکمن صحرا, بلوچستان کاملا لمس میکردیم.موضوع کرد, عرب, بلوچ,ترکمن را طوری مطرح میکردند مثل اینکه با دشمنی بیگانه طرف میشوند. نه هم وطن, در ایلغار به این نواحی با شادی و سرور اعزام میشدند. و وقتی توانستند به ضرب سرب آن مناطق را آرام کنند,از همان نیروها برایشان شهردار , فرماندار, استاندارو روسای ادارات گماردند و مشغول به کار ایدئولوژیک شدند.وکم کم نیروهای نظامی خاص خود را هم بوجود آوردند.
امروز ما موظف هستیم, با همه ظواهر ضد حقوق شهروندی و خشونت نهادینه شده در ارکان حکومت اسلامی مبارزه کنیم. شرکت در هر نوع اعتراضی, فرهنگ خود را پدیدار می نماید.و در این راه است که رهبران زاده می شوند.روی اصلی ترین و واقعی ترین نیاز جمعی ما باید به گرد هم حلقه بزنیم.اپوزسیون در خود کنکاشی سی ساله دارد. موضوع پذیرش و تمکین به اراده تغییر است. اگر این سرفصل در دستور کار قرار نباشد بالطبع صف بندی ها آشکار میشود. و ما به طور مجرد و انتزاعی نمی توانیم در بین خود وحدت نظر را حاکم کنیم.
ماراهی طولانی در پیش داریم, دچار شعار زدگی, متینگ زدگی, و خبرزدگی نشویم. این قافله سر دراز دارد. هنوز زمان نیاز دارد تا ما جبهه های وسیع تری را بگشائیم.و در درون آن جای بگیریم. برای پیوستن بهم زمان را نباید از دست بدهیم.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد
|
|
|
|