حشراتِ خانه
شب را روشن می کنند،
وقتی روز
بسته به روزنه ی نور است.
کُشته ی خانه در من شب نماست
سیاهپرنده لج کرده از صبح می خواند.
اینجا
در بالِ لبخندت در خاکستریِ موهایت دلِ من را بهانه می کنی
و من در نگاه خسته، کینه را جست و جو می کنم.
به کام زمین
بی خیال می رویی
نوش جان ات شراب بی قرارِ باغچه ی خانه ات
که در آن ردِ ناخن است
تا
اندکی دل.
واشینگتن دی سی، بیست و سوم خرداد 1389
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد