logo





یک سال گذشت؛

شنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ - ۱۲ ژوين ۲۰۱۰

ک. معمار

یکسال گذشت؛ برمن و برشما, چقدر تلخ توانستیم یکدیگر را بیابیم. با سالیان دور از هم زیستن اما در کنار هم, آیا ندا باید سینه اش گلوله میخورد تا ما یکدیگر را بشناسیم؟ ایا باید ترانه درآتش لهیب جنون وجنایت
آدمکشان جزغاله میشد تا ما با هم ترانه آزادی رادر خیابانها بخوانیم؟. ایا باید بهاره از مقام معلمی ,چون طعمه ای شکارشود,به او دست درازی میشد؟ تا ما دست یکدیگر را بگیریم و زنجیر انسانی خود را تشکیل بدهیم و بگوئیم ما همه با هم هستیم.؟ ایا باید سهراب ها , اشکان ها , کیانوش آساها, آرش ها, رامین هاوفرزاد ها شیرین ها و هزاران دلداه آزادی بر خاک بوسه زنند تا ما بگوئیم, تا شقایق هست زندگی باید کرد؟.
نه,ما آمده بودیم, همچنان در روزهای پیش از انتخابات , تا پاسی از شب , در کوچه ها و پس کوچه ها باهم می خندیدیم با کودکانمان, با پدران و مادرانمان, سر خوش و شاد, در پوست خود نمی گنجیدیم, در پوست شهر هم نگنجیدیم, در فکر اینکه دری گشوده شد, گشوده خواهد شد و ما باز در نی نی چشمان هم از درد گذشته, اشک و شادی, را ازهم بچینیم و لبخند را بر لبان آماسیده خود میهمان کنیم. ما آماده این لحظات بودیم و تا صبح با ستارگان ,آنشب هزاران یاد و خاطره را مرور کردیم. صبح , دمید. صبح ما نبود. از ما ان صبح, نزدیک سحر,تک تک ما را دزدیدند و چون کاروان دزد زده بهم می نگریستیم و میگریستیم.
خانه به خانه , کوچه به کوچه , خیابان به خیابان رودی از انسانها شدیم ودر شهر جاری گشتیم.
انان همیشه ما را می پائیدند, و زیر نظر داشتند. میدانستند که ما از آنان سالیان سال است چیزی را مخفی میکنیم و با آنان نیستیم.مدتها بود که دیگر شانه به شانه هم در خیابانها با انها نبودیم . بین ما دیواری را بوجود آورده بودند و پشت آن دیوار به کار خود مشغول بودند .انها نمی دانستند که ما از ان سوی دیوار با خبر هستیم و هر روز که میگذشت بیشتر به دوری از هم عادت میکردیم. اما آن روز 22 خرداد روزی بود که باید تصمیم میگرفتیم عادتمان را ترک کنیم و بگوئیم : نــــــه, ما ان روز نه گفتیم .با یک برگ کاغذ که روی ان نوشتیم و در صندوق انداختیم. با دست های خود و به اختیار خود,انها دست های مارا در انتخاب ما نادیده گرفتند و ما با پاهایمان امدیم به خیابان تا ببینیم در شهر چه خبر است. همه امدیم, پیرو جوان, با کودکانمان, با پدر بزرگ ها, مادربزرگ ها, بی هیچ صدائی , انهمه جمعیت با سکوت خود حرف بزرگی را برزبان آورد. دیگر تمام شد حدیث اسارت, دیوار ها فروریخت و انها وحشت از سکوت ما با زبان دولت و حکومت خود با ما سخن گفتند و بر ما هجوم اوردند و هر انچه توانستند انجام دادند.ما تفاوت را ازقبل میدانستیم که از یک جنس نیستیم.و ان روز شاهد شکاف عظیمی شدند که بین ما ایجاد شده است.
انها مدتها پیش به این نتیجه رسیده بودند,که به ما نیاز ندارند.و آن شکاف را با زندان, تهدید, کشتار, پوشش میدادندو به کار خود مشغول بودند. اما آن روز فهمیدند که ما همه با هم در میدان آنان آمدیم , و معادلات شان را بر هم زدیم. انها با کارشان , با برخوردشان با ما, مارا, بیشتر به هم نزدیک کردندوچهره کریه حکومتشان را بیشتر بر ما عیان کردند.مابر بستر دردهای نهان سی ساله, مزارهای گمنام, خاوران های پنهان,شب ها و روزهای درد و شکنجه بر پیکر همه آنانی که چون جان شیفته, عشق به زندگی را با حیات خود رقم می زدند, بدون شلیک گلوله ای , قدرت خود را در بوجود آوردن نیروی تغییر به آنان ثابت کردیم.
یکسال زندگی در خیابان, با زبانهای متفاوت و اشکال گوناگون به آنها گفتیم, و صدای خود را به سراسرمیهن کشاندیم و از میهن فراتر همصدا با ما گشتند سرتاسر جهان, جهانی از همبستگی واتحاد پدید آوردیم.
یکسال حیات مابا ایستادگی در مقابل آنها, در زندانها , دادگاهها, خیابانها وپافشاری روی خواسته های خود,
همچنان, جنبش را بر پا نگاه داشته ایم و مقابلشان قرار داریم.با نیروی متفاوت در راهی جدید قدم گذاشته ایم
.و بیگانه با موانع نیستیم.برایمان مدام مینویسند, فیلم میسازند, ترانه میسرایند و به توان جنبش در جبهه های مختلف نیرو میدهند.ما یاد گرفتیم, چگونه خود را حفظ کنیم. انها در یکسال گذشته چون سی سال گذشته با زبان قدرت با ما برخورد میکنند.و ما نیازمند این هستیم که قدرت خود را در تمام عرصه ها به انها نشان بدهیم.ما از خیابانها, به دانشگاهها, مدارس, ادارات, بازار,و در لایه های مختلف اجتماعی , زنان, و جوانان را توانستیم با خود همراه کنیم و در این رهگذر ,فضاهای روبروی ما گشوده میشود که ر یشه در عملکرد رژیم دارد. سفره مردم روز به روز خال و خالی تر میشود, جنبش در بکار گیری این نیروی عظیم اجتماعی تغییر, نیاز فراوان دارد و در این راه با هزار سر به این نیرو متصل است.جنبش ما خانوادگی شده است.ما در هیچ حزب یا سازمان سیاسی متشکل نشده ایم. همچنان در گروه های مختلف اجتماعی , حلقه های خود را تشکیل داده ایم و در ارتباط با هم قرار داریم.در یک سال گذشته علرغم همه دشواری ها ما توانستیم جنبش خود را در پهنه کشور گسترده کنیم و همه مردم ایران را هم صدا کنیم.این همصدائی ارزان بدست نیامد.از چهارگوشه میهن فرزندان مارا به مسلخ کشاندندو زخم بر تن جنبش هموار کردند. مابا هر دردی تازه دری تازه گشودیم و یکدیگر را صدا زدیم و امروز ایران, میهن ما, با صدای ما سبز شد مقابل انها.دشوار است و دشواری های بیشماری پیش رو داریم. انها دولت و حکومت خود را با اوباشان, نظامیان خود فروخته, مزدوران ولایت فقیه , با وقاحت به خیابان ها آورده و در مصاف با ما , جولان میدهند. انها چند کاره و چند شیفت کار میکنند.هم در مجلس هستند روز بعد با سلاح در خیابانند,هم زندان را با تیم های بازجوئی اداره می کنند, هم در قوه قضائیه حکم مرگ میرانند. هم در بیت رهبر جاخوش کرده اند هم امربر رهبر برای قتل و تجاوز هستند.همه این ها را ما در یک سال گذشته به همه گفتیم و امروز هیچ وجدان بیداری از این دولت و حکومت مستبد دینی دفاع ندارد که بکند. با حضور خود در خیابان و حرکت اعتراضی در یک سال گذشته ما چرخشی از اگاهی را در جامعه پدیدار کردیم و رژیم رابه تنگناهائی کشاندیم که جز به سرکوب خونین به چیز دیگری نمی اندیشد.انها مدام تهدید میکنند. نقشه می کشند, مصاحبه میکنند. تا در سایه محدودیت های بیشماری که برای ما پر شمار ها بکار میگیرند, مارا در درون ایزوله کنند . اما نمی دانندکه تغییر, از اراده جنبش خارج شده است و در مسیر خود هر نیروئی را قادر است از میدان بدر کند.ایا دلخراش تر از اعدام فرزاد وشیرین و ..... دیگر یاران را می توانیم در مقابله با این جنبش فراروی خود قرار دهیم؟ پاسخش را یافتند . کردستان تعطیل شد و همه ایران , با یاد این عزیزان به پا خاست و جهانی فریاد برآورد و انان در دخمه های خود در گوش هم اوراد وحشت خواندند و به هم فوت کردند. دژخیمان همیشه از ضعیف ترین شخصیت های تاریخ بوده اند و این ها جدا از هم پالکی های خود نیستند.انان بقای خود را در سر کوب می بینند.با تجهیز و تحریک و به خدمت گرفتن نیروئی در جامعه که حاضر است, به پاس ضربه باتوم , زخم قمه ای و شلیک گلوله به سوی هر کسی, برای او مهم نیست در مقابلش چه کسی قرار دارد, او مزدور است, چند صباحی دولت نا مشروع را حفظ کند و زمان را بخدمت بگیرد تا در پس پرده , منویاتش را پیش ببرد.اینهمه مقاومت در مقابل مردم و مقابله خشن از کجا ناشی میشود.دیگر زمان ایتالله خمینی نیست که فریاد برآورد وای اسفا , اسلام در خطر است و برای دفع خطر ,دستور کشتار ها را صادر کند, امروز , از آن خطر و از آن اسلام, و هوادارن سینه چاک ان زمان در میدان کسی نمانده است. امروز منافع مادی و میلیارد ها دلار است که دست ها را اشکار و پنهان به حرکت در آورده است. رژیم در سایه دلارها هنوز توان اداره این حاکمیت را دارد.و در سایه فرهنگی که در طول سالیان , به جامعه تزریق کرده هنوز توان بکار گیری نیرو با ترفند های احساسی و مالی و دادن وعده های روزمره, قدرت جابجائی و پالایش نیرو در درون خود را دارد . همچنان به بخشی از نیروهای مردد درون خود بی نیازی اش را نشان میدهد ناشی از توان سرکوب بالا و تنها راه حل خرد کردن جامعه و به محاق بردن جنبس را در سر می پروراند.آنها به مسالمت آمیز بودن حرکت جنبش پی برده و در صدد پیاده کردن مسیری هستند تا هرچه سریعتر غائله را ختم کنند و چراغ سیز به کسانی که وعده اش را داده اند بدهند.مردم ما در انتخاب راه اشتباه نکرده و مسیر خود مسیر تغییررا در دستور دارند.و در این را با هوشیاری به پیش میروند.در این راه آمدن در خیابان و اعتراض , شکلی از توان جنبش و زنده بودن را می رساند , اما ذخیره نیروئی که تغییر را میسر می کند, دردرون مردم درحال زایش است.جنبش مدنی با کارنامه یک ساله خود , رژیم را دچار بحران سیاسی و مشروعیت نموده است و در ادامه حرکت خود هر روز به فضا هائی دست می یابد که گام های بعدی را در خود عیان می کند.جنبش سبز به راه خود ادامه میدهد.بازگشتی در کار نیست , نشانه هایش را میتوانیم در همه جا ببینیم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد