logo





۲۲ خرداد, ما در خیابانیم

يکشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۶ ژوين ۲۰۱۰

ک. معمار

صدائی که از گلوی ما خارج میشود ,درد کهنی است که جای در تاریخ پر رنج این مردم دارد. چرا نباید در سایه آزادی ما زندگی کنیم؟ مگر با مردم آزاد نمیشود قانون, دولت, مجلس, قوه قضائیه حتی زندان را در کنارهم داشت؟مگر ما محکوم هستیم که بااین روش حیاتمان را سر کنیم و همیشه وحشت از فردا داشته باشیم؟چه کسانی باید به این تراژدی پایان دهند؟ جز مردم هیچ کس قادر نیست این گره اسکندر را باز کند.
ــ حسین تو چه کار میکنی؟
ــ بابت چی!
ــ 22 خرداد راهپیمائی شرکت میکنی؟
ــ بسه, یک سال است کتک میخوریم, دستگیر می شویم, تجاوز میشویم, اعدام میشویم, تازه هنوز بدهکار هستیم.میدانی چرا؟ چوب خورمان خوب نیست. باید تمرین کنیم. در خودمان زندان درست کنیم, کم است این دیکتاتور,تو خودمان یک متجاوز دیگر بوجود بیاوریم, تا اگر دستگیر شدیم , مصاحبه نکنیم و اصل نادیده گرفتن هویت انسانی را مطرح نکنیم, اگر اعداممان کردند, تاکتیک ما نادرست بود, چرا آنان را هار کردیم به جان خود, هر کاری بر ما انجام دادند حرف نزنیم, چون حقوق شهروندی هنوز نهادینه نشده است و حرف های بی ربط از دهان ما خارج میشودو آنها عصبانی میشوندو چون عصبانی میشوند هر کاری دلشان خواست انجام می دهند. ما باید سکوت کنیم تا صفوف ما تشتت ایجاد نشود. مگر ما چه خواستیم. از یک جعبه با یک برگه کاغذ خواستیم دولت را عوض کنیم. ان وقت که ما را نادیده گرفتند به خیابان آمدیم. دست خالی, با سکوت, چه شد؟
یکسال چه شد؟ چه جانها ؟, چه خونها ؟ برای که و چه؟
ــ تو فکر میکنی موسوی و کروبی که هستند؟ چه کار میتوانند بکنند؟مگر بزور میشود از انها کالبدی دیگر ساخت؟آن دوران طی شد. امروز هر جریانی رهبری خاص خود را دارد.
ــ چطور وقتی از جان مایه گذاشتن مال ما میشود. فرزاد ها که هستند؟ دو درجه دمای جنبش را بالا ببریم می شویم رادیکال, خشونت ورز, برای خالی کردن خیابان از مردم نمایش اعدام ترتیب میدهند, از کسانی نه تو راهپیمائی بودند و نه زمان دستگیری هایشان این جنبش اتفاق افتاده بود.
ــ همه ایها که میگوئی درست, گیرم که حق باتو و امثال تو باشد. مگر آن جانها شیفته که سال 67 کرور کرور تکه تکه شدند, و تو میدانی با چه مشقتی دست به گریبان بودند, مگر معترض نبودند به دیدگاه رهبریشان؟ و به حرکتی که در آن حضور داشتند.بیچاره ها مخفی بودند با امکانات شخصی , نه سازمانی , با اژدهای هفت سر مواجه بودند. از یک طرف جنگ بود و بمباران ها, باید تبلیغ علیه ادامه جنگ میکردند. از یک طرف گروهی دیگر جنگ مسلحانه با حکومت داشتند و فضا شدیدا پلیسی ـ امنیتی بود. آنها هم باید خود را حفظ کنند و هم فعالیت کنند. آخر چه شد؟ این رژیم هم تجربه سرکوب جمعی دارد و هم تجربه امنیتی اش دوچندان شده است. جامعه را با زندانش اداره می کند. زمان آیت الله خمینی نیست . او روان جامعه را در اختیار داشت. هزاران جان در کف اش به دهانش چشم دوخته بودند. حالا زمان دیگری است. از آن جان فدا ها باقی نمانده است.صحنه دست مزدوران است. تازه مزدورانی که بالاخره نشط پیدا میکنند و کمی که و چه شود بروز میدهند. شکی دراین نیست که یک حقیقتی در این سو است. از دیدگان پنهان نیست. ولی امکانات ما این است. ما فقط به نیروی خود در میدان هستیم. ودر فضا های خالی که جنبش مدنی می یابد حرکت می کنیم. واقع بین باشیم . تو کوزه ما این است. رومانتیسم را بگذاریم در قفسه, در میدان چه می بینیم؟
ــ در میدان مردمی می بینیم که خواسته هایشان را طلب میکنند اما حداکثر جوااب را به انان میدهند.این کجایش رعایت قاعده است. چرا ما باید همیشه جوابگو باشیم اما بیت سرجایش , اوراق توبه راهی زندانها کند , هر کس بیعت با رهبری کرد آزاد است.
ــ کی وقعی به این حرکت ها دارد. بگذار آنان تله درست کنند.زمان ایت الله خمینی مگر ندیدی نمایش رهبران حزب توده را؟ چه شد؟ هزار مارک هم به آنان چسباندند.
پس چرا سربه نیست شان کردند.؟ دوران تواب سازی گذشته, مردم در صحنه به اندازه کافی آگاه هستند. دیگر زمان شکستن آدم ها طی شده است. یک فضای دیگر تولد یافته, ما باید در این فضا گفتگو کنیم.
من و تو نه مخفی هستیم , نه عضو هیچ تشکلی, اما هر کدام از ماها, که شعار ما, مابسیاریم , را میدهیم, همه کار میکنیم, هم زندگی می کنیم ,هم اینکه در صف معترضین هستیم.درست است که بابت هر حرکتی می کنیم هزینه سنگینی پرداخت می کنیم, این شرایط ما است. در یک کشوردمکراتیک و دارای روح دمکراسی زندگی نمی کنیم. تازه آنها هم بدتر از شرایط مارا طی کردند تا آزادی بدست آوردند, ما نباید صحنه را خالی کنیم. از روز اولی که حرکت شروع شد , خود بخود بخشی از مردم به حاشیه رفتند. آنها فکر میکردند با یک راهپیمائی کار تمام میشود. نه اینطور نبودو نشد. برای تکه , تکه کردن مردم , از خیابان جدا کردن و به حاشیه کشاندن, رژیم از هیچ نوع عملی ابا نکرد. با هر روحیۀ مردم یک نوع جنایت آفرید.
اما چه شد؟ مردمی که در خیابان ماندند با انگشت اشاره رژیم را نشانه گرفتند.
همین نیرو در استقامت خود توانست حیات رهبری مدنی جنبش را بیمه کندو در ادامه اعتراضاتش در کنار خود داشته باشد. یک لازم و ملزوم است. مردم و رهبران مدنی جنبش زبان یکدیگر را می فهمند و به هم پاسخ میدهند.
ــ مردم پاسخ نمیدهند , هزینه میدهند.و هزینه برای یک انتخابات و تعیین ریاست جمهوری باید این باشد.یکسال زمان کمی نیست. چندین اعتراض و چندین کشته در زندان و خیابان , سبعیت رژیم اندازه ندارد.
ــ میگوئی چه کار کنیم. از ماست که بر ماست. ما به اینها اعتماد کردیم و قدرت و نیرو دادیم. حالا آن خشونتی که در نهاد این رژیم است پیوند دارد با سرمایه و منافع,
دیگر ربطی به ایدئولوژی ندارد.خودت بهتر از من میدانی که سران حکومتی با عقاید مردم دارند بازی میکنند.این نیز بگذرد. در تغییر نیروئی نهفته است که به اختیار من و تو نیست. وقتی ضرورت احساس شود, هیچ نیروی سرکوبی قادر به مهارش نخواهد بود. قبول کنیم, جامعه به عقب باز نخواهد گشت. حرکت رو به جلو است.قوائد بازی در خود مسائلی را مطرح میکند که آنها لاجرم مجبور به تغییر روش خواهند شد. در غیر این صورت , همین مردم انفلاب کردند, اگر رویه خشونت
بخواهد ادامه پیدا کندو سرکوب شدیدتر شود, این مردم به خانه ها بر نمی گردند. مقاومت شان را سامانی دیگر میدهند, هر روز روشی نو در حال تولد است. یک توجه به اعلام راهپیمائی 22 خرداد کن, شروع راهپیمائی از میدان امام حیسن ــ میدان انقلاب ــ میدان آزادی.....
تو چه پیامی دریافت میکنی؟ من یک طرح سمبولیک در نظر دارم.موسوی و کروبی هر دو از همه نحله های فکری با این فراخوان دعوت کردند. و این مسیر , همیشه مسیر تغییر بوده است.احساس من این است که موسوی یک طراح , مهندس و نقاش است. او به احساس مردمی که با او هستند بی توجه نیست.بهر حال هر چه حرف و انتقاد و دشنام , وجود دارد را با نگرشی که از خود در طول یکسال گذشته ارائه داد, در حال تراش خود است. هر جریانی یک جور تغییر میکندو موسوی هم جدا از دیگر تغییر یافته ها نیست. بابا رفیق های ما قهرمان شکنجه گاههای رژیم پادشاهی بودند, ببین با کی ها بر میخورند. قبول کنیم , موسوی از داخل این حکومت بیرون آمده است وتا حالا با احساس مردم بازی نکرده است. و به احترام رایی که مردم برایش در نظر گرفته اند, ایستادگی کرده است و با وجود این حاکمیت بیرحم, توانسته تاثیرش را در فضای که با حمایت مردم صورت گرفته جفظ کند. حیات این فضا به ما بستگی دارد. معترضیم, خشمگینیم, از گذشته می پرسیم, همه اش درست است اما باید چارچوبش را پیدا کنیم.
طی 30 سال جامعه ما همیشه با خشونت حاکمان اداره شده است. ظرفیت موسوی, زمان دهه 50 را در خود ندارد. هنوز پاپس نکشیده و با مسئولیت پیش میرود.
ما برای خنثی سازی آنهمه خشونت و محدودیت های اجتماعی رژیم, دو زیست شده بودیم. در خانه و خانواده یک جور رفتار میکردیم, در جامعه نوعی دیگر, این شد که تصمیم گرفتیم , دیگر فردی فکر نکنیم, با زبانهای مختلف و صدا های متفاوت در بیرون حضور داشته باشیم. از هم نیرو بگیریم و تحولی نورا رقم بزنیم.این دلیل حضور ما و آ ن هزینه ما است.
هیچ کس نمی داند وقتی به خیابان می آید , به خانه برمیگردد یا به زندان می رود.
این وضعیت ماست. برای نهادینه کردن خواسته های خود مجبوریم این دوره را از سر بگذارنیم.مطمئن باش آنها هم نمی توانند فقط با یک روش با ما برخورد کنند. خشونت هم حدی داردو تحمل خشونت هم نیرو و توان خود را دارد.
ما با یک نیاز جمعی حلقه خود را تشکیل داده ایم.و منافع ما منافع ملی و اجتماعی است. آنان رفته رفته کوچک و کوچتر میشوند. شبیه به یک گلــه فقط به منافع خود نظر دارند. این نتیجه حرکت ما است.
مطمئن باش ما پیروز میشویم. میدانی چه چیزی به ما نیرو میدهد؟ آن جان های شیفته ای که روی آرمان خود ایستادند و نه به دیکتاتورها گفتند.پایمردی و با نثار جان خود, ذره, ذره به ما نیرو بخشیدند و امروز که صدای ما شنیده میشود, صدای آنان در وجود تک تک ما حیات دارد و باما به خیابان می آیندو در شعار های ما زندگی می کنند.هرگز روزی که نــــدا تیر خورد را فراموش نخواهم کرد. هرگز لحظاتی که برترانه و بهاره و دهها دختر و پسر جوان در زندان گذشت از ضمیرم پاک نخوامد شد. خودم دختر دارم, احساس تورا هم درک میکنم, این حکومت نزدیک ترین یاران مارا از ما گرفت. مجبور هستیم این دوره را این طور طی کنیم.موسوی هم مثل ما از گوشت و استخوان ساخته شده است. همانطور که ما دهه هائی از حیات خود را با نفی خود و هر چه جزو حقوق ما بود را نادیده میگرفتیم وبا آرمان گرائی , به حداقل نیاز زندگی خود بها نمی دادیم, به هیچ چیز بها نمی دادیم حتی حیات ظاهری خود, ما با رنج بردن آن دوران را طی کردیم. امروز نمی خواهیم شاهد رنج دیگران باشیم.
زخمی که برتن ماازاین رژیم برجامانده , فرقی نمی کند در میهن باشی یا خارج از میهن,با هر داغی تازه میشود.به هم زخم نزنیم, به اندازه کافی مارا در خون خوابانده اند.به خاطر مادران عزادار,مادران, لطفی ها, رضائی ها, بهکیش ها, ریاحی ها, نداها, ترانه ها, سهراب ها , کیانوش آساها, فرزاد ها , شیرین ها و.........
حکومت بیرحم است. فعلا تابع هیچ بازی قدرت نیست. فقط به سرکوب فکر میکند. با این شرایط دشوار, اعتراض همبستگی و اتحاد مارامیسر می کندو ما مردم متحد قادریم آنان را به تنگناهائی که امروز ناشناخته هم نیست به عقب برانیم.
صدائی که از گلوی ما خارج میشود ,درد کهنی است که جای در تاریخ پر رنج این مردم دارد. چرا نباید در سایه آزادی ما زندگی کنیم؟ مگر با مردم آزاد نمیشود قانون, دولت, مجلس, قوه قضائیه حتی زندان را در کنارهم داشت؟مگر ما محکوم هستیم که بااین روش حیاتمان را سر کنیم و همیشه وحشت از فردا داشته باشیم؟چه کسانی باید به این تراژدی پایان دهند؟ جز مردم هیچ کس قادر نیست این گره اسکندر را باز کند.
به همین دلیل 22 خرداد در تظاهرات شرکت می کمیم و هر چه نیرو داریم برسر دیکتاتورفریاد می زنیم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد