logo





جلیل محمد قلی زاده و روزنامه ملانصرالدین

بخش دوم

شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۵ ژوين ۲۰۱۰

رضا اغنمی

با شکست انقلاب ۱۹۰۵ ، خشونت ها و سرکوب های دولتی در روسیه شدت گرفت. تعقیب و پیگرد انقلابیون در تمام سطوح کشور دنبال گردید. دراین سوی روسیه اما، با فرمان مشروطیت و مرگ مظفرالدین شاه، فضای تازه ای برای نفس کشیدنِ مردم گشوده شده بود که حکومت تزار، این فضا را برنمی تابد. با افزایش فشار در داخل روسیه، موج مراقبت قفقاز و مهارکردن جنبش های قومی در این سوی ارس هم شدت گرفته بود. تشکیل نخستین دورۀ مجلس ایران و نشستن شاهزادگان و اعیان در کنار بقال و چلوپز و کاسبکار، برای خانوادۀ تزار گران آمد. زنگ خطرِ سقوط ، در کشوری که آفتاب در سرزمینش غروب نمی کرد، به صدا درآمده بود. شاه تزار با تمهیداتِ آمرانه محمدعلی شاه را برای خفقان و سرکوب مشروطه خواهان تشویق می کند و درهمان حال برای گسستنِ همبستگی قفقاز و آذربایجان برفشارها می افزاید. با هجوم قوای نظامی روس به آذربایجان، و کشتار دسته جمعی آزادیخواهان در تبریز، و به خصوص کشتار مردان نامی آن خطه در روز عاشورا، به فرمان تزار و با حضور نمایندۀ رسمی او، در حالی که فصل دیگری از توحش و تجاوز روس های همیشه متجاوز را در تاریخ وطن ثبت می کند. انگیزه های تازه ای در مقاومت و پایداری مشروطه خواهان آذربایجان و تسری آن به دیگر مناطق ایران موثر می افتد و به هشیاری مردم دامن می زند. ملانصرالدین که ناظر و شاهد آن همه تحولات است، وقایع را در حد گسترده منعکس می کند.
اثر آن شکست و این فرمان آرزوهای ساده دلانه مردم را تکرار می کند. نفرت ازاستبداد تزار در آن سوی ارس، به نرمش شاه از صدور فرمان مشروطیت درایران تعبیرمیشود. قفقاز از شنیدن خبر صدور فرمان مشروطیت تکان می خورد. کارگران و کشاورزان اظهار مسرت می کنند. حاملین خبرها کارگران ایرانی تآسیسات نفت باکو هستند که در رفت و آمد ها روایت می کنند و هر گونه اطلاعات را به هر دو طرف می رسانند. با تمام سختگیری ها در کنترل خبرهای رسمی، روزنامه ها در هردو سوی مرز رد و بدل می شود و مردم را در جریان اجتماعی و سیاسی منطقه قرار می دهد. کمک های ضروری ایرانیان و مجاهدین قفقاز دراین رفت وآمدها مبادله و به دست آزادیخواهان در دوسوی مرزها می رسد. ملانصرالدین درتمامی این تلاش ها در کنار مردم، هدایت و راهنمائی توده ها را برعهده دارد. خرده پایان شهر و روستا را با زبانی ساده برای کسب حقوق انسانی خود با مفاهیم آزادی آشنا و ترغیب می کند.
در بازنگری به ناکامی مشروطیت و در مقایسه با آرا و عقاید دیگر پیشروان فکری زمانه، احساس مسئولیت، تیزبینی و آینده نگریِ جلیل محمدقلیزاده، بیشتر اهمیت پیدا می کند و تآییدِ برجستگی و هوشمندی او در تمیز مسائل را یادآور می شود. همو در آشنائی با فرهنگ مردم، اهرم های بازدارندۀ پیشرفت ملی را با درایت کامل می شناسد. انگشت روی انگل ها می گذارد. پیشگو نیست، اما صدسال پیش در نخستین دوران پاگرفتن مشروطیت با ذهن شفاف و حس قوی، آیندۀ سیاه این مردم را در پیشانی نمایندگان مجلس اول و دوم می خواند.
« ... آن گاه مردم مشروطه خواه ایران اندکی از صراط مستقیم مشروطه منحرف شده اند، می گویند آخوند هم محتکر، دزد، ومال مردم خوراست. حالا "انبارغلۀ امام جمعه را خالی می کنند ... در ارومیه مجتهد و حجت الاسلام ها را از شهر می رانند.» ملانصرالدین، ۱۸ نوامبر۱۹۰۷
و سالی بعد می نویسد: «اگر با این نیروی مخرب جامعه و تاریخ کهن تسویه نشود، خواه انقلاب مشروطه بشود یا نشود، این "میکرب ها" می مانند و "من می ترسم" در آیندۀ نزدیکی چشم باز کنید و ببینید "هشتصد ملا یکجا خلق شده"، ملا همۀ امور مملکت را به دست گرفته"، "همۀ ثروت شما را برباد داده" و شما را به امان خدا سپرده و "افسارتان را به بیگانگان رها کرده" . ملانصرالدین شماره ۲۵، ۱۹۰۸.
به نقل ازمقاله الف – رحیم. ازالفبا شمارۀ نخست چاپ پاریس به همت غلامحسین ساعدی. زمستان ۱۳۶۱

گفتیم که محمد قلی زاده بعد از شکست جمهوری آذربایجان، به ایران رفت. تبریز با آغوش باز این هنرمند متفکر را پذیرفت. فرصت مناسبی بود که انتشار ملانصرالدین را دنبال کند. هم روزنامه و هم نمایشنامه با طنزهای گزنده و نیشدار مورد استقبالِ جامعۀ ملتهب آن روزگاران قرار گرفت. زبان صریح محمدقلیزاده، با افشاگری های مدام، قدرتمندان به ویژه سوداگران بهشت و دوزخ را رسوا کرد. لعن و نفرین ملایان برسر زبان ها افتاد. سنتگرایانِ کینه توز که خطر را در بیخ گوششان احساس کرده بودند، خشمگین فریاد وا اسلاما سر دادند.
خشم و غضب متشرعان با تماشای نمایش «مرده ها» به اوج رسید. ملایان فتوای تکفیردادند. در تدارک ترک ایران بود که دعوتنامۀ رسمی جمهوری تازه تأسیس شدۀ آذربایجان شوروی به دستش رسید و به باکو برگشت.
در تبریز نمایشنامه "مرده ها" با استقبال کم نظیر مردم روبرو شد. سحنان گزندۀ نمایش در قهوه خانه ها، کوچه و بازار، سر سفرۀ خانواده ها برسر زبان ها افتاد. پیرها لب گزیدند وجوان ها خندیدند. شکایت به دار السلطنه رفت که در تبریز نمایش مرده ها باعث خشم و غضب بیضه داران سنت شده است!
«در تبریز"حزب علیهم" برپا شد. که، دراویش را بر آن می داشت اشعار"ملانصرالدین"را در کوچه و بازار بخوانند و داستان های آن را باز گویند. ردپای تآثیر آن را می توان وقتی که مردم تبریز و سلماس و خوی امام جمعه و مجتهدان بزرگ رااز شهرراندند، دید. ملایان روزنامه را "تکفیر" کردند و از ارباب دولت توقیف آن را در سرحدات خواستند، انجمن های ولایتی، که نمایندگی مستقیم تر (ازمجلس) انقلابی را داشتند، جانب روزنامه را گرفتند. از مجلس "احترام به عقیده و مسلک را خواستند و مجلس که خود را نمایندۀ این حریم می دانست به موضوع توقیف این روزنامه نپرداخت. وکلای مشروطه خواه اولین مجلس مشروطه، فقط رجعت ملایان را خواهان شدند» همان : اثر الف – رحیم از الفبا.
نه مجلس اول و نه مجلس های بعدیِ ایران، نتوانستند کارِ چندان قاطعانه ای از پیش ببرند. اما از این نکته نباید غافل شد که دژِ چند قرنی منادیان مذهب، زمانی ترک برداشت که، رضاشاه از سفر ترکیه به ایران برگشت و تحت تأثیر سیاست های مصطفا کمال پاشا – آتاتورک، به کارهای بی سابقه دست زد که بوی آزادیِ جبری داشت. با این یادآوری که اقداماتش، نه، زمینۀ اجتماعی داشت و نه، خوی دیکتاتوری رضاشاه، ظرفیت و تحمل آن را. هرچه بود، تجربۀ آن سفر و تحولاتِ ام القرای اسلام (عثمانی)، درافکارش مؤثر افتاد. آزادی "زن" در ترکیه تأثیر نیک بر او گذاشت و راهگشای آزادی "زن" در ایران شد. وقتی به وطن برگشت الگوی آن را به کارگرفت. کشفِ حجابِ اجباریِ زنان، ایران را تکان داد. سنتگرایان برافروخته شدند. رضاشاه مداخلات ملایان را جدی گرفت. پیشرفتِ جامعه و ترقیِ کشور اگر چه هدفش بود و درست، اما ناهمسان و ناخوان باخلق وخوی دیکتاتوری اش وخلاف رسم وعادت های سرسنگین جاریِ مردم. پیداست که تغییرات اساسی در جامعه های سنتی، با سلطۀ باورهای ایمانی، به این سادگی ها نبوده و نیست. این نیز اضافه کنم که: اصولاً، داشتنِ توقعِ آرمان های مدرنیته و مطالبۀ تغییر سنت و به همریختنِ عادت های جاریِ اجتماعی، از یک "شاهِ" نا بلد و ناآشنا به شیوه های "پادشاهی"، خلاف منطق بوده، و انتظاری ست بیجا و بیمورد. اما همان قدر که در مدتی کوتاه با مهار ملایان توانست ، دستگاه آموزش و قضا را از دستشان بگیرد و آزادی زنان را برسر زبان ها بیندازد و اصلاحات را دنبال کند ولو آمرانه و با خشونت؛ توانست، بذر پربار تمدن تازۀ رو به غرب را در خاکِ فلاکت بار وطن پراکنده کند.
کشفِ حجابِ اجباری زنان، به ویژه در آوردن آن دو نهاد بزرگ ملی – دستگاه قضا و آموزش – از چنگ ملایان، کاری که در سراسر تاریخ ایران سابقه نداشت، کینۀ علمای دین مبین را برانگیخت.
فرزند جانشین او با راه انداختن روضه خوانی و نشستن پای منبر روضه خوان ها در تالار کاخ گلستان، نه تنها رفتار پدر را به ریشخند گرفت، بلکه چراغ سبز را پیش روی ملایان روشن کرد. از آن پس بود که توسعۀ شبکه های دینی، با سرعت گسترش پیدا کرد. قانون مجازات عمومی و کیفری برای مذهبیون آن نبود که درمورد چپ اندیشان و ملی گرایان مخالف رژِیم اِعمال می شد. عطوفت های خاص شاهانه شامل حال دستاربندان بود!
با چنین شیوۀ عوام پسند، سلطنت ۳۷ ساله محمدرضا شاه با تقویت ملایان، زمینه را برای سلطنت فقها آماده ساخت.
می خواهم بگویم که پیشزمینۀ ورود به فضای آزادی ودموکراسی، ملازمۀ رهایی ازاسارتِ طاعت و بندگی ست. گسستِ زنجیرهای دینی ست. گشودن دریچه های عقلگرایی، نیاز شدید به آزادی اندیشه از قید و بندهای سنتی دارد. درک و فهم آزادی و آزادگی با چیرگی سنگین و درونی شدۀ ایمانِ مذهبی از محالات است.
شاید اگر روش های رضاشاه با آخوندها ادامه پیدا کرده بود، اکنون ملت ایران در راه دیگری گام برمی داشت.
محمد قلی زاده، با احاطه به روان توده های مذهبی و اشراف به مطامع گستردۀ دستاربندان، از نقش تاریخی آنان در اندیشه کشیِ آگاهان زمانه، با خبر بود. می دانست که در طی قرون گذشته، خیل اندیشمندان و متفکران، به حکم تکفیر ملایان سرِ دار رفته اند. می دانست که با مباشرت همین پیشوایان، رواج خرافه واوهام به چنان قدرتی رسیده که ذهنیتِ جامعه از معنویتِ دین تهی شده. خرافه جای مذهب راگرفته است. شاهد و ناظربود که خرافاتِ نهادینه شده مانند زایده ای بدخیم به روح وروان هرمؤمن عوام چسبیده است. مشاهدۀ این پلیدیهای فرهنگی و تداوم عادت های ننگین اجتماعی، ایمان و اعتقاد او دربیداری جامعه راراسخترکرد. گفت ونوشت: که بانیان و حامیان عقب ماندگی جامعه، نظام مخرب وویرانگرِ پیشوایان مذهب هستند.
داستان ها و نمایشنامه هایش میرساند که هدف غائیِ اهل عمائم اندیشه کشی وخردستیزیست درلباس به ظاهر تقوا و خدا پرستی. با تآمل ودقت درکارنامه آنها، درک درست خود را با مردم درمیان گذاشت. خشم وکینۀ قدرتمندان حاکم را به جان خرید. به درستی پی برده بود که تخریب، تحریف فکر و اندیشۀ انسانها، رازبقای خردستیزان درهمۀ ادیان توحیدی ست. با این تفاوت که دراسلام، شریعت، نه تنها درمجموعۀ روابط زندگی غلبه دارد؛ بلکه بعدازمرگ نیز برروح و جسد پوسیده پاسداری میکند تا بیم وامیدِ عقوبت و پاداش دوزخ و بهشت را ابدی سازد.

ادامه دارد

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد