«... تصور می کنم حدود ۲ سال پیش استاد بهرام مشیری موضوع دستگیری و زندانی شدن خانم کتایون آذرلی را با من در میان گذاشت، گویا شخصی در خارج از کشور سابقه زندانی بودن این خانم را دروغ خوانده و کتاب خاطرات زندان این زندانی و ادعاهای او در باره تجاوز به او و شکنجه کردن اش را جعل و کذب خوانده بود. من در حد کوتاهی اطلاعات خودم را که یادمانه ی کوتاهی بود، خدمت ایشان گفتم ، و خواهش کردم امکان مکالمه ی سه نفره ای مهیا شود تا از سوی خانم آذرلی با دانسته های من بر خورد شود،تا در صورت صحیح بودن مورد را تعقیب کنم.این امکان از طرف خانم آذرلی میسر نشد.(۱) حدود سه ماه قبل بار دیگر موضوع دستگیری و زندانی شدن خانم آذرلی مطرح شد. توضیح من آن موقع این بود :
من چندین بار برای ماموریت کاری به مشهد رفتم ، مجموعا ۳ ماموریت در دهه ی ۶۰، ۲ ماموریت در دهه ی ۷۰ و سه ماموریت در دهه ی هشتاد، که اکثر ماموریت ها در رابطه با کمیسیون فرعی ی عفو و بخشودگی بود . در این سفرها هم با قضاتی مثل رازینی ، یونسی ، نجفی ، معینی ، ولی پور ، سلیمی ، داودی ، امانی و صلواتی بر خورد داشتم .در یکی از سفرهایم در دهه ی ۷۰ با انبوهی پرونده و گزارش مواجه و آن ها را مورد مطالعه قرار دادم. در همین رابطه با پرونده ی خانم حامله ای به نام کتایون آذرلی ، که آن هنگام در زندان کوه سنگی بود ، مواجه شدم . بر اساس گزارشی از حاج آقا صلواتی که مردی متدین و خداپرست بود ، و همچنین دست نوشته ی پاسداری به نام مرتضی شریفی، خواهش شده بود که پرونده های خانم کتایون آذرلی ، و اگردرست یادم باشد زندانیانی به نام فاطمه اسدی، مهرنوش وطنخواه و میترا قدومی در کمیسون عفو و بخشودگی طرح، و آزاد شوند. (۲)
به نظر می رسید کوتاه مطلب فوق که ۲ سال پیش طرح شد کافی نبود، بنابراین چون من از محل حادثه دور بودم با یکی از مسؤلین صحبت کردم و با توجه به اشراف و آگاهی این فرد ترتیبی داده شد تا با افرادی که با پرونده خانم آذرلی ارتباط نزدیکی پیدا می کردند تماس بگیرم. همانگونه که گفتم من خیلی در جریان پروند خانم آذرلی نبودم ، اما ماحصل اقدام ها ، تماس های من در هفته ی گذشته با افراد زیر بود: ۱ـ غلامعلی خ.ر ، افسر بازداشت کننده ی خانم آذرلی از کمیته صاحب الزمان ۲ـ حاج محمد ص ،بازجو و مسؤل کمیته صاحب الزمان ۳ـ حاج صادق .ن دادیار دادسرای کوه سنگی مشهد .
آخرین فرد ،حاج صادق به علت سن بالامورد را فرموش کرده بود، او با یاد آوری ها و آدرس های من با تردید گفت : « آن خانم در زمان بازداشت حامله بود و بعد از تحمل بازداشت دوره سه ماهه در مراحل حاملگی و نبودن ادله و مستندات از شما خواهش کردم برایش کاری کنید».
سرهنگ غلامعلی خ.ر فرمانده گروه بازداشت که از بیماری شدید پوستی رنج می برد، اغلب در برابر سؤال ها ی من در باره پرونده خانم آذرلی سکوت می کرد و اظهار می داشت که همه چیز را فراموش کرده است و چیزی به یاد ندارد، و مرتب از کرده های اش اظهار ندامت می کرد و بخشش از خداوند می طلبید. به اصرار من و یاد آوری هائی که از آن روز ها کردم، گفت :
« حاجی، اگر چه درست یادم نمی آد ولی اگر کاری کردم سوای اقدام قانونی، فرمایشات جوانی و قدرت هم بود ، که من و امثال من تحمل آونارو نداشتیم ،خب عاقبت به خیرم نشدیم ، بد تراز همه عذاب زن و بچه هاست که گریبانمان را گرفته، همین بی توجهی خونواده ام به من در بستر بیماری یه نمونه ش هست، اینا بی اعتنا از کنارم رد میشن بدون اینکه نیگام کنن. بگذریم حاجی ، یه زمانی حاجی هر کی رو نشون می کردم، هر زنی رو نشون می کردم ،با شوهرو بی شوهر، یا دختر پرو پیمونی می دیدم، می بردم و حال گیری می کردم، آخرش اینجوری شدم ، یه بدنی که نصفش پوسیده ، پوسیدگی و بوی تعفنی که خودموعذاب می ده ، نمی دونم چرا زنده م و نمی میرم .» .... من باز سعی کردم یادش بیاورم ، و گفتم : « سرهنگ توی آدمائی که بازداشت کردی مورد کتایون ، همون که رفتی برای بازداشتش ، موردی که یه دختر داشت و دستش علیل بود و اهل شعر و شاعری بود، یادت نیست؟ ». سکوتی کردو بعد گفت: « هرچی فکر می کنم یادم نمیاد»، گفتم : «یه کمی بیشتر فکر کن َ». گفت : « حاجی به جان زهرا چیزی یادم نمیاد ،حاجی موضوع چیه ؟ نکنه پشتش مساله س، پشت جریان چیه ؟ راستی حاجی نکنه اون دخترترکه رو میگی که توی سالای ۶۰ گرفتار حسینی وصفائی و حاجی بی بی شده بود؟ »، پرسیدم : « این حاجی بی بی کیه؟ هیچوقت از نزدیک اونو دیدی ؟ » ، گفت : « آره ، اون موقع بالای ۵۰ سال داشت ، اسمش صفیه اعتماد بود، قوچانی بود ، زشت و خبیث ، وعقب افتاده »، پرسیدم : « اون دختر ترکه یادت میاد چه ریختی بود، سرهنگ وقتی خونه ش رفتی، حکم دا شتی؟» ، و سرهنگ که به نظر بی تاب شده بود، گفت : « به آقا امام رضا خوب یادم نمیاد ، اون روزا واحد ما مسؤل تعقیب و مرافبت زندانیان آزاد شده بود ، هراز گاهی یورش داشتیم ، خونه شو سرکشی می کردیم، رفته بودیم تذکر بدیم ، حامله بود ، حکم داشتیم ، رفتیم تذکر بدیم که راه نیفته هی زر بزنه ، آخه خیلی معرکه گیری می کرد، تو خونه ش درگیری شد.» ، پرسیدم : « چرا درگیری ؟ مگه مقاومت کرد؟ به شما چیزی گفت ؟ توهین کرد؟ » گفت : « نه ، تو خونه م چیزه دندون گیری نبود، اما کولی بازی در می آورد، رو داری می کرد، خب جلوشو گرفتیم » ، باز پرسیدم : « یعنی چی ؟ حرف بدی زد، توهینی کرد؟ »، گفت : « نه ، جرات نداشت، زنیکه بی خجالت وبی حیا و بی چشم و رو خودشو جمع نکرد ه بود ، بهش تذکری دادیم که حجابشو رعایت کنه ،خودشو جمع کنه ، به ما حمله کرد، عازم بودیم که حمله کرد» پرسیدم : « سرهنگ یه سوال دیگه دارم و تمام ، کجای خونه به تو حمله کرد ؟ چه جور جائی بود، چگونه اتاقی بود، تو قصد بدی واسه ش نداشتی؟ کسی ام زخمی شد؟»، گفت : « نه به جدت ، چند تا پرسنل باهام بودن، مگه می شد کاری کرد، اما زنیکه خیلی عصبی بود ، مثه دیوونه ها ورجه وورجه می کرد، یه دفه پرید شونه ی منو دندون گرفت .... خلاصه کنم حاجی من یکی که اشتباهات زیادی کردم ، الانم اونائی که جایگزین ما اومدنم گندشو در آوردن ، حالی شون نیست پشت اینکار تو همین دنیا چی خوابیده ،و همین جا باید پس بدن »، پرسیدم : « سرهنگ بالاخره اسم اون زن یادت اومد یا نه ؟ » ، گفت : « اسم و فامیلش یه جوری بود ، خیلی جیغ حیغو ، همین ازش خوب یادمه ».
با حاج محمد .ص صحبت کردم: پرسیدم: « حاج آقا شما الان کجا شاغل هستید؟ » ،گفت :« در بازپرسی نیروی مسلح»،پرسیدم: « در مورد بازداشتی ای مربوط به سال۷۵ ،مورد خانمی به نام آذرلی سؤال دارم»، گفت:« بله، سردار با من صحبت کرد، من چون اون موقع حضور نداشتم به زندان وکیل آباد، زندان رضا، ثامن الائمه ، نیزاران ،بازداشتگاه باغ ملک و زندان کوه سنگی مراجعه کردم ، متاسفانه سابقه ای از دهه ۶۰ وجود نداره و سوابق به طور کلی معدوم شدن،موضوع ماده واحده شورای عالی قضائی سال ۷۴ رو میگم ، تنها سوابق سجلدی و نسبت سازمانی ، تاریخ بازداشت یا تاریخ اعدام و تیر باران وجود داره ، آنچه سوابق مورد نظر نشون می ده این مورد در مهر ۶۳ به اتهام عضویت در گروه های محارب دستگیر و در سال ۶۶ آزاد شده، در زندان کوه سنگی سابقه ای وجود نداره.....،و به احتمال روز پنجشنبه ۱۵ شعبان ، ششم دی ماه ۷۵ دستگیر و بعد از سه ماه با توجه به صورت جلسه مسؤل کمیته فرعی عفو و بخشودگی آزاد شده ، که شخصا گزارشی به کمیسیون تقدیم کردم . بعد ها شنیدم پاسدار مسؤل اعزام زندانیان به زندان ها اقدامی همانند انجام داده ( نام آن فرد مرتضی شریفی بود).»....پرسیدم : « شما شخصا از نزدیک زندانی را دیدید؟»، گفت : «.... من البته چیزهائی به یاد می آورم ، وقتی در سال ۷۵ در کمیته صاحب الزمان بودم با پرونده ای که پر از مسائل فرعی بود مواجه شدم، پرونده زنی که بسیار عصبی و ناراخت بود .هر چقدر دل شان خواسته بود به او اتهام زده بودن . بعد از صحبت با او فهمیدم بسیاری از اتهام ها بی مورد هستن،اگر درست باشه دست راستش علیل بود،با دست چپ امضاء می کرد، پرونده ش با حذف مواردی بسیار به کوه سنگی فرستاده شد»، پرسیدم : « از حاج آقا اراکی ، صفائی ، حسینی و حاجی بی بی در وکیل آباد اطلاعی دارین ؟ » ، گفت: « نه ، دقیقا ندارم ، شنیدم اراکی فوت کرد، صفائی و حسینی اوائل سال های ۸۰ بازنشسته شدند و دیگر در مشهد نیستند و گویا مجاور شدند ( در یکی از شهرهائی که زیارتگاه دارد ، مثل قم ، شیراز یا شاه عبدالعظیم و... ) زندگی می کنند،حاجی بی بی ( صفیه اعتمادی ) هم فوت کرده .تصورمی کنم این متهم کتایون آذری اسمش بود ، نه، نه آذرلی » ، از او می پرسم : «...با عرض معذرت ، شما از این خانم اطلاعی داری، این خانم کجاست؟ آدرسی، تلفنی ، معرفی ، ضامنی داره ؟» ، گفت : « من تصور می کنم با آسیب هائی که دیده فوت شده یا علیل و خانه نشین شده ، راستی حاجی تا یادم نرفته بگم ، مشهد شده شهر قتلگاه، شهر ترانزیت مواد مخدر ، فحشاء ، زنا ی با محارم ، ضد انقلاب ... و اعدام، که گاهی به روزی ۱۰۰ تا می رسه ........»..
********
زیر نویس :
(۱) ـ بارها از طرق مختلف از من خواسته شده تا چنانچه امکان پذیرباشد اطلاعاتی در مورد برخی از زندانیان به خانواده آنان و یا دوستان شان بدهم . این درخواست ها همانگونه که اشاره کردم در اکثر موارد از طریق خانواده زندانیان ، دوستان ؤ آشنایان مطرح شده اند . من هم اگر اطلاعاتی در موارد مطرح شده داشتم و یا داشته باشم دریع نکرده و نخواهم کرد. در مورد خانم آذرلی برای نحستین بار از طریق آقای بهرام مشیری از من خواسته شد تا در مورد دستگیری و زندان خانم کتایون آذرلی اگر اطلاعاتی دارم عنوان کنم، من مدتی تلاش کردم اما واقعیت آن است که به طور جدی پیگیری نکردم و موضوع فراموشم شد . اخیرا این درخواست مجددآ از سوی دوستان دیگری مطرح شد .آنچه که می خوانید اطلاعات من و دانسته های همکاران من در مورد پرونده ی این بانوی گرامی ست . توجه داشته باشید که سالیانی از تاریخ دستگیری ها وزندانی شدن های ایشان می گذرد و طبیعی ست اطلاعات کامل نباشند. بنده شنیدم که ایشان کتابی نیز در باره زندانی شدن شان و آنچه بر ایشان رفته است نوشته اند و مصاحبه هائی نیز داشته اند، متاسفانه من این کتاب و مصاحبه ها را هنوز ندیدم و چون دسترسی به کامیپوترنیز ندارم ـ و اگر هم داشته باشم هنوز هم طرز کار کردن با کامپیوتر نمی دانم و توانائی استفاده از آن را ندارم ـ در مورد کتاب و مصاحبه های ایشان ،و سایر نوشته ها پیرامون کتاب و مصاحبه ها ی شان هم اطلاعی ندارم ....»
(۲) ـ روش کار من این بود که برای عفو و بخشودگی ابتدا سراغ نوجوانان و زنان حامله می رفتم، و از قاضی و دادیار می خواستم که لیست زندانیان دختر از ۱۳ سال تا ۱۸ سال ، و پسرها از ۱۵ سال تا ۱۸ سال و نیز زنان زندانی حامله به من داده شوند. من سعی می کردم برای این نوع زندانیان مشروط بر اینکه در عملیات نظامی شرکت نداشتند عفو و بخشودگی بگیرم و در اکثر موارد هم این کار را کردم. البته طبق قانون ، قاعدتا زنان حامله ای که حاملگی آن ها از ۶ ماه به بالا بود و دو سوم دوران حبس شان را گذرانده بودند عفو می شدند اما من حتی برای این نوع زندانیان که کمتر از دو سوم دوران حبس شان را گذرانده بودند عفو می گرفتم
* سلسله مطالبی که سی و نهمین بخش آن را خواندید، اظهارات یکی از کارکنان سابق قوه قضائیه حکومت اسلامی درشکنجه گاه ها و زندان های این حکومت، و در جبهه جنگ است. او به عنوان شاهد تجاوزبه دختران و زنان زندانی، شاهد شکنجه واعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی، از گوشه هایی از جنایت های پنهان مانده ی جنایتی به نام حکومت اسلامی پرده بر می دارد.( با توجه به اینکه در زندان ها حکومت اسلامی، شاغلین در زندان ها از نام های متعدد و مستعار استفاده می کردند - و می کنند- ، نام ها و فامیلی ها می توانند واقعی، و حقیقی، نباشند.
برای پیشبرد گفت و گوها قرارمان این شد که در صورت امکان یک هفته مسائل مربوط به سال های گذشته مطرح شود و یک هفته مسائل روز. راوی این سلسله مطالب سال 1385 ایران را ترک کرده است و در یکی از کشورهای شرق آسیا پناهنده است، او اما به دلیل شغل های حساس و ارتباط های گسترده اش به هنگام خدمت ، هنوز با تعدادی از فرماندهان سپاه و نیروهای انتظامی ،کارکنان قوه قضائیه و روحانیون ارتباط دارد. اطلاعاتی که پیرامون مسائل جاری داده می شود از طریق همین ارتباط هاست
نظرات خوانندگان:
|
علی دماوندی عزیزم ، آقای محمود ،ممنو نم که من را به دقت بیشتر توجه می دهید ، اجازه بدهید من هم دوستانه از شما بخواهم در مورد این شخص و گزارش های اش قضاوت نهائی نکنید . من کوتاه در باره نظر مصداقی مطلبی نوشتم که در گویا منتشر شده ، شاهد جنایت ها هم در پاسخ به حرف های مصداقی و نحوه ی برخرد مصداقی با او و گزارش ها ی اش مطلبی خواهد نوشت . می بوسمتان . با مهر |
|
آقای نقره کار پاسخ کوتاهی به مطلب اقای مصداقی دادند که در گویا نیوز می توانید بخوانید
ايرج مصداقی و ژورناليسم ارعاب و تخريب، مسعود نقرهکار
http://news.gooya.com/politics/archives/2012/07/143525.php |
این گزارشات تا چه خد حقیقی هستند؟ علی دماوندی 2012-07-12 14:23:55
|
آقای مسعود نقره کار گرامی
با سلام به شماو سپاس برای زحماتتان. بعد از خواندن 36 شماره از "خاطرات یکی از کارکنان سابق قوه قضائیه حکومت اسلامی درشکنجه گاه ها و زندان های این حکومت" ؛ متاسفانه بنظر میرسد با یک شارلاتان طرف هستیم که برای لوس کردن گزارشات واقعی و مستندی که توسط زندانیان رها شده از سیاهچالهای حکونت اسلامی ارائه میشود ، دست به انتشار این مطالب زده است و از چهره شریف و شناخته شده ای مثل شما استفاده کرده تا داستان خود را مثل یک سلسله گزارش پورنویی و چندش آور ارائه کند. رزیم اسلامی ایران آنقدر جنایت کرده است و چهر ه اش انقدر وحشی و خونبار هست که لزومی به این داستانهای یک بیمارجنسی نیست که تنها از شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی ، تجاوز و آزار های جنسی را ببیند . انتشار این گونه داستانها ، تنها میتواند بر حقیقت و حقیقت گویی ضربه زند. خوب بود شما در دادگاه تریبونال می آمدید و آنجا به تصویری که توسط زندانیان رها شده از بیدادگاههای اسلامی ارائه میشد گوش میکردید و از زبان قربانیان این رژیم ، از خانواده ها، زندانیان رها شده و... میشنیدید که چه بر آنها گذشته است. آنجا تصویری بود از عکسهای پراکنده و گزارشات زنده ای از گوشه کنار ایران در دهه خونین 60. در هیچکدام از گزارشات ما شاهد تصاویر ارائه شده در گزارشات شاهد شما نیستیم.
میدانم که شما با بسیاری از گزارشات زندان و قربانیان آشنا هستید و خود درد و رنجی را که خانواده ها و همراهان و رفیقان این قربانیان کشیده اند ، میشناسید و قطعا بسیاری از کتابها و گزارشات زندانها را از منیر خسرو شاهی ، مهدی اصلانی، رضا غقاری ، ایرج مصداقی ، همنشین بهار ، فریبا ثابت و .... را خوانده اید. به این لحاظ دوست ندارم به شما اندرز بدهم که امکان افتادن در دامی مثل دامی که نوری زاده در آن افتاد برای همه امکان پذیر است.با پوزش از اینکه نام شریف شما را درکنار فردی مثل نوری زاده گذاشتم.
مسعود عزیز، گزارشات این فرد حاکی از آنست که او باید فردی در حد و اندازه مجتبی خامنه ای در سه دهه حکومت اسلامی باشد؟! کسی که میتواند به همه زندانها و بازداشتگاهها سر بزند و رهبران و حاکمان شرع و بازجویان و قربانیان را ببیند ، برایشان خط تعیین کند، او واقعا باید آدم مهمی در دستگاه حکومتی باشد !؟و...اما گزارشات او از کل فاجعه ای که بر ایران و مردمش گذشته ، داستانهای جانی دارلی و چندش اوری ترسیم است که جز برای ترساندن و رماندن مردم در مبارزه علیه جنایت کاران اسلامی بکار نمیاید. من شما را انسان دلسوز و شریفی میدانم که دل در گرو رهایی انسان داری ، به این لحاظ هم هست که فکر میکنم بایست دقت بیشتری در رابطه با این باصطلاح گزارشگر و شاهد بخرج دهید. روشن است که ما به اندازهی کافی حقانيت داريم، و رژيم به اندازهی کافی جنايت کرده و نيازی به دروغگويی و ترويج روايات جعلی نداريم. |
سوال محمود 2012-07-12 10:03:20
|
آقای نقره کار عزیز
من اغلب نوشته های سابق شما را خوانده ام و شما را انسانی منطقی و شریف می دانم. وقتی انتشار این سلسله خاطرات را شروع کردید شماره اول و دوم ان را خواندم و فهمیدم که ترکیبی است از راست و دروغ و دیگر نخواندم . چند روز پیش نوشته اقای مصداقی را خواندم . بسیار منطقی و درست است. شما ادم با وجدانی هستید و فکر می کنم یا باید به نوشته صداقی پاسخ منطقی بدهید یا ادامه انتشار این متن را متوقف کتید
|
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد