موافقت ایران با پیشنهاد تبادل سوخت هستهای خارج از مرزهای کشور و واکنش شخصیتهای سیاسی به این مسئله یکی از مهمترین اتفاقاتی است که میتواند به عنوان شاهدی بر نابسامانی اوضاع سیاسی ایران در عرصه داخلی و خارجی مورد استناد قرار گیرد. در نگاه اول صدور این بیانیه به معنای سر به راه شدن دولت احمدینژاد و دور شدن او از الگوی همیشگی بیترمز بودنش در راندن قطار هستهای تعبیر شد.
فردای صدور این بیانیه صادق خرازی، سفیر خاتمی در فرانسه و خویشاند نزدیک رهبر در سرمقاله روزنامه شرق ضمن خبر دادن از اینکه این تغییر سیاست به "توشیح رأی ولایت" رسیده، از تمامی گروهها و افکار سیاسی خواست از این بیانیه حمایت کنند. از نظر او هرکس این سؤال را مطرح کند که چرا پیش از این با تبادل سوخت موافقت نشده تا فشارهای سیاسی و اقتصادی کمتری به ایران وارد شود، خلاف منافع و مصالح ملی عمل کردهاست؛ و البته به دولت نیز رهنمود داد که اگر بعد از این بیانیه باز هم تحریم ایران در شورای امنیت ادامه یافت این بیانیه را از درجه اعتبار ساقط کند.
عباس عبدی نیز در همان روز و در همان روزنامه موافقت ایران با تبادل سوخت را خبری باور نکردنی دانست و همسو با خرازی گروهها و افراد سیاسی را به پرهیز از انتقاد از آن یا طرح این سؤال که چرا ماهها این تصمیم به تعویق افتاد فراخواند با این منطق که "جلوی ضرر را هر وقت بگیریم منفعت است". ملی مذهبیهایی مثل تقی رحمانی و رضا علیجانی و عزتالله سحابی و اعظم طالقانی نیز از این بیانیه حمایت کردند.
حال چند سوال مهم مطرح است:
۱- آیا این بیانیه برای "جلوی ضرر را گرفتن" صادر شدهاست؟ اگر این چنین بوده چه ضرورتی داشت ۲ ساعت بعد از صدور آن، رامین مهمانپرست سخنگوی وزارت خارجه دوباره بر طبل غنی ساختن اورانیوم در داخل ایران بکوبد؟ اگر برای اعتمادسازی و ممانعت از صدور قطعنامههای تحریم علیه ایران با تبادل سوخت موافقت شده چرا بند اول آن داخل پرانتز دوباره بر ضرورت غنیسازی در ایران تأکید شدهاست؟ آیا ضرری از ایران با این بیانیه دفع شد یا منفعتی به ترکیه و برزیل رسید؟ آیا دولت ایران علیرغم تأکید روسیه بر اینکه احتمال تأثیرگذاری هر توافقی در تهران بر صدور قطعنامه تحریم علیه ایران کمتر از ۳۰ درصد خواهد بود، باور داشت که با اینکار از تحریمها جلوگیری خواهد کرد؟ اگر چنین است چرا حسین شریعتمداری که قطعاً از عبدی و سحابی و علیجانی به مراکز قدرت نزدیکتر است در سرمقاله خود چندین بار تأکید میکند که ما میدانیم که این بیانیه اثری ندارد فقط توانستیم آبروی غربی ها در دنیا ببریم و ثابت کنیم که آن ها با ما لجاجت میکنند نه ما با آنها .
سوال دوم این است که واقعاً در عرصه دیپلماسی و سیاست جلوی ضرر را هر وقت بگیریم منفعت است؟ آیا تأکید بر خطیر بودن مملکتداری و رجل سیاسی بودن برای این نبوده که این ضربالمثل را در عرصه سیاست بی معنا کند؟ تا سیاست و دیپلماسی عرصه جولان نوآموزان و ماجراجویانی نشود که گمان میکنند دنیا با شکیبایی، لجاجتهای آنها را تحمل میکند و به محض ابراز ذرهای تعقل آغوش خود را به سوی آنها میگشاید؟ مگر تدبیر امور یک مملکت و در دست داشتن سرنوشت ۷۰ میلیون انسان کار پیش پا افتادهای است که بتوان هر چند وقت یکبار آن ها را به لبه پرتگاه برد و با یک بیانیه کودکانه باز گرداند؟ مگر اصلاً این همه بیمسئولیتی در سیاست میتواند راهی به جلو باز کند؟ اگر امروز از ملیمذهبی تا اصلاحطلب بگویند در این مورد خاص از دولت حمایت میکنیم، مشکل مرتفع میشود و میتوانیم این گونه برداشت کنیم که جناحهای سیاسی در عین اینکه گردنشان زیر تیغ تیز از دست دادن موجودیتشان است در عین حال از بلوغ سیاسی برخوردارند؟ آیا واقعا آن ها که از این اعلامیه حمایت کردند متن آن را مطالعه کردهاند؟ و میدانند که این حمایت بی قید شرط چه مسئولیتی برای آن ها به دنبال دارد؟
۲- حال که همه میدانند ۲۴ ساعت بعد از این بیانیه، آمریکا و انگلستان و فرانسه و چین و روسیه بر سر تحریم ایران همسو شدهاند باید چه نتیجهای بگیریم؟ آیا حالا آن ها که از این بیانیه به شور آمدند و از آن حمایت کردند و بعد از مدت ها آن را خبری خوش ارزیابی کردند، مانند حسین شریعتمداری و لاریجانی خواهند گفت این غرب است که لجاجت میکند و زور میگوید؟ آن حمایت نتیجهای غیر از این دارد؟
آیا غربیها اکنون حق ندارند این سؤال را از خود بپرسند که مگر در تاریخ ۶ آبان ۸۸ آمریکا حاضر نشد برای تأمین سوخت هستهای راکتور تهران ضمانتنامه کتبی بدهد؟ مگر در ۱۵ آبان ۸۸ البرادعی اعلام نکرد ایران اورانیوم خود را برای غنی شدن به ترکیه تحویل دهد و غنی شده آن را از روسیه پس بگیرد؟ مگر در همان زمان احمدینژاد اعلام نکرد که هیچ کدام از اینها را نمیپذیرد چرا که نمی خواهد زیر بار زور رود؟ مگر علی لاریجانی در آن زمان تبادل سوخت را کلاهبرداری سیاسی نام نگذاشت؟ پس حالا طبق چه منطقی همان احمدینژاد برای ثبت "زیر بار زور رفتنش" دوربین به دست میگیرد و لاریجانی از نمایندهها می خواهد از این بیانیه حمایت کنند و خرازی هم از توشیح آن توسط مقام ولایت خبر میدهد؟ آیا جز این است که ایران طی سالهای اخیر بر سر پرونده هستهای یک پیام بیشتر به دنیا مخابره نکرده: "ما فقط حرف زور را میفهمیم دیپلماسی یک شوخی کسالت بار است". به احتمال قوی آمریکا، روسه، چین و فرانسه و انگلیس نیز از عجله ایران برای امضای موافقتنامه دقیقاً همین برداشت را کردهاند که ایران احمدینژاد فقط حرف زور را میفهمد و برای همین هم هنوز داسیلوا و اردوغان به خانههایشان برنگشته قطعنامه تحریم ایران را به رخشان میکشند.
بنابراین تنها برداشت سیاسی که میتوان از اخبار هسته ای چند روز اخیر داشت این است که بازی زمان خریدن برای ایران به سر آمدهاست. اینک تمام حرکتهای ایران برای کشورهای جهان قابل پیشبینی است و نمیتوان تا به ابد با نان سنگک دادن در نیویورک و تهران و با باج اقتصادی دادن زمان خرید و از دیگران خواست به نام منافع ملیای که خود ناتوان از حفاظت از آن بودهاند، حقایق را نبینند و نگویند. نمیتوان امروز به نام منافع ملی پشت سر دولت احمدینژاد ایستاد و فردا که قطعنامه علیه ایران صادر شد از استدلال شریعتمداری و لاریجانی مبنی بر لجاجت و شرارت غرب و از هر فراخوانی که دولت به نام دفاع از منافع ملی داد پشتیبانی نکرد. نمیتوان در مقابل کسانی که منافع ملی را با منافع جناحی و گروهیشان یکی میدانند از منافع ملی بد دفاع کرد.
منبع> سایت جمهوری خواهی