logo





ظلم تا کجا؟

سه شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۱۸ مه ۲۰۱۰

راشل زرگریان

rashel.jpg
چگونه میتوان باورنکردنی را باورکرد؟ فرزاد کمانگر, مهدی اسلامیان, علی حیدریان, فرهاد وکیلی وشیرین علم هولی نامها وچهره های افسانه ای که اسطوره شدند. هنگامیکه به این 5 مبارز سیاسی نگاه کنیم درمییابیم درهریک ازآنها منحصربفرد بودن, شجاعت وقاطعیت, تحصیل ونجوم وسحرآمیزی بطور مثبت فریاد میرند که با جبروظلم مخالفم. با زور وقلدری سازش ندارم. اندوه وسیاهی را نفی میکنم. زندگی را میخواهم. زندگی واقعی که درآن حقوق انسانی ازهرجهت اجرا شود. معرفت وجوانمردی را طلب میکنم. مایلم هرچه بیشتر نور وروشنائی را جلا دهم وظلمت وتاریکی را نابود کنم. ضحاک صفتان سیاهی را طالب شدند وستارگان درخشان را درچند دم کوتاه قعر خاک کردند.

رنجنامه شیرین را خواندم. همیشه فکرمیکردم دارای قلب وسیعی هستم اما هرچقدر به اندوه این هموطن نزدیک شدم دریافتم که قلبم کوچکتر ازآنست که تاب وتحمل هضم اینهمه غم را داشته باشد. براستی چگونه جلاد بی شرم وتلخ قادربود طناب را به گردن شیرین ظریف ولطیف بیاندازد؟ هیتلر معشوقه ای داشت بنام آوا براون. اما او لقبی بهش داده بود بنام "چابرل" به آلمانی یعنی ابله. جلادان ومزدوران به زن ارزش واحترام قائل نیستند. آیا تمساحان بروطن ما حکومت میکنند؟ تمساح هر موجودی سر راهش قرار بگیرد می بلعد. اما این جنایتکاران گرانبهاترین مغزهای مملکت را له کردند. درحالیکه میتوانستند ازطریق صلح ودوستی وکمک به این جوانان آنها را بخود جذب کنند وسطح زندگی خود وکشور را بالا برند. اما این جاهلان ودرعین حال بدطینتان مانند دایناسورها که غذای خود را بادست خویش نابود میکردند شایسته ترین جوانان کشور را به باد فنا دادند وظلم وستم را به نهایت بی نهایتی سوق دادند.

مرگ نابهنگام وجانکاه این جوانان مبارز چاقوی تیز وبرنده ای است در قلب هر انسان. هنگامیکه جوانی اولین بار بخود می خندد یعنی به سن بلوغ رسیده اما فرزاد کمانگر درسن بائین مقابل بی عدالتی ونامردی ونابرابری به حال وطن گریست, در حقیقت او به سن نبوغ رسید. نوشته های فرزاد کمانگر نشان دهنده هدایت عشق ومحبت و رهنمود دوستی ودانشند. درضمیرناخودآگاه از او رهبری ساخته بودم که آینده ایرانزمین را نورانی کند. نه...هنوزهم باور نمیکنم. درچهره یک به یک این جوانان مبارز عشق به وطن آنچنان موج میزند که قلب هر آزاده ای را گرم کند اما ازدست دادن آنها روح وجان میلیونها هموطن را سوزاند. چنین اندوه زرف آغاز دارد اما بایان نه. برای آنها عشق به وطن همه چیز بود وفداکاری ومعرفت به نفس به دیگران همه چیز در وجودشان عشق بود.

همسر فرهاد وکیلی با بچه هایش بنزد قاضی به تهران میرود وبه او میگوید بچه ها را آوردم که قاتل بدرشان را بشناسند. شهامت دروجود این هموطنان دراساس بایه ریزی شده که درمقابل شیاطین وروحهای خبیث ایستادگی کنند واز ابراز آنچه در افکار واحساساتشان میگذرد شجاعانه باسخ دهند. مبارزین دلیر مولد عشق وایمانند واهریمنان سازنده نفرت وانزجارند. اما سرانجام خوب بر بد بیروز است هرچقدر انتظار طولانی باشد.

11.05.2010

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد