logo





ایران من زخمی ست

دوشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۱۰ مه ۲۰۱۰

شهاب طاهرزاده

گلها از صدای اذان می ترسند
کبوترها از پرچمهای سیاه
ایران من زخمی ست و
کسی به التیامش بر نمی خیزد


نگاه چه بی رحم شده است
عادت چه ماندگار
دیدن پژمردگی و سربزیری
تسلیم به گذشته
به میراث آنانکه تشنه به خون گل سرخ بودند و
شیفتهء تاراج یاس


یاد چه بی رحم شده است
تحمیق چه پایدار
شادخواران دیروز
بیرق سیاه بر دوش گرفته اند
و به عبادت غم ستایان میروند


در سرزمین من
زمان شتابی ندارد
تاریخ بداعتی
هر که از راه می رسد
و پرچمی می نشاند
مقدمش مبارک است
و باغ باغ گل سرخ قربانی اش می کنند
در سرزمین من
میهن آنسوی صحراهاست
و قهرمان
بیگانه ای که می گوید
زیستن تنها حق خداست


چرا باید مناره قضاوت کند
نگاه مرا
در آستانهء آسمانی بکر؟
چرا باید پرچم سیاه بدزدد
سهم مرا در میهمانی ی بهار؟
چه احتیاجی ست
به اینهمه علامت
وقتی پرچم خورشید در اهتزاز است بر بام آسمان؟


ایران من زخمی ست
چون جان من و تو
بین دو نشانه
دو پرچم تقسیم شده است
چون کسی نمی داند
معنای زیستن بدون مرز و علامت چیست
ایران من زخمی ست
چون تصویر دشمن
بر دیوار هر اتاقی ست
حرف دشمن
در دهان هر رهگذریست
ایران من زخمی ست
چون دروغ از ما جلو افتاده است
و ما از خود بی تفاوت می گذریم


اکنون خونبار شما
گواه دیرینه های دروغین شماست
چگونه باور کنم
قهرمانان دروغین تان را؟
چگونه اشک بریزم در پی اشک
برای توفانی که صیاد هویت بود؟
چگونه می خواهید
در صف شما باشم
شما که ایمانی به زمین ندارید
شما که پشت کرده اید به آفتاب
شما که دوست ندارید
رنگین کمان را
و نه طعم بادامین رودی در خواب را؟
شما که خوشبختی را
در سرفرازی ی مرگ می جویید
نه در افتخار زندگی
شما که از توافق دو دست
از تحمل دو نگاه
از تناسب سادهء= دیگری همان منم
چیزی نمی دانید؟
شما که به سیاهی آنقدر جرات دادید
تا خاموش کند
روز را برسرهرکوچه
بر سر در هر خانه؟
شما که راهتان از راه نسیم صبحگاهی جداست
از راه پروانه ها و نیلوفرها جداست؟
شما که مشت بر سینه می کوبید
تا بکشید
واپسین ترنمهای زندگی را در قلبتان؟


چگونه میخواهید در صف شما باشم
وقتی برای من
گلبرگ زیباترین نام است
خورشید مقدس ترین پرچم
و زمین تنها تکیه گاهم؟


من از زبان سروی سخن می گویم
که در حصار مناره هاست
از زبان یاسی سخن می گویم
که دارد جان می دهد
از این حضور سنگین پای سیاهی
و چناری که می تکد
در حسرت صدای کلاغی


من بر آنم
تا زندگی را از بند حریم برهانم
تا هنوز نمرده است آخرین اقاقی
واپسین پروانه
ایران را از سیاهی رها کنم
دستی بلند کرده ام
بسوی خورشید
تا شعله ای برگیرم
ایران را
با هزار زخم کهنه مداوا کنم

2003
شهاب طاهرزاده

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد