logo





فلسفه شوپنهاور و نظر مارکسیست ها

از شکست انقلاب تا فلسفه یاس

چهار شنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۲۱ آپريل ۲۰۱۰

نصرت شاد

nosrat-shad.jpg
شوپنهاور ، فیلسوف آلمانی ، در میان هگل گرایان زمان خود در شهر برلین نتوانست شنونده ای بیابد و با هگل در دانشگاه رقابت کند . او گرچه علیه ایده آلیستها مبارزه نمود ولی خود نیز یک فیلسوف ایده آلیست ماند و حتی به جادو و جنبل اعتقاد داشت . مورخین مارکسیست فلسفه ، خردگریزی ، ناامیدی ، و بدبینی رنج آور او را نتیجه شکست انقلاب بورژوایی در مقابل قدرت زمینداران کلان و نظام فئودالیستی در میانه قرن 18 در آلمان میدانند .
او گرچه علاقه زیادی به حیوانات داشت ، خود را ولی میزانتروپ یعنی دشمن انسان میدانست . وی در آغاز مخالف دمکراسی و در پایان عمر خود، مخالف انقلاب 1848 آلمان بود . برتراند راسل در کتاب تاریخ فلسفه غرب مینویسد که او انسانی خودخواه ، نامهربان ، تیره و ضد زن بود . فلسفه التقاطی او تحت تاثیر فلسفه کانت ، افلاتون و فلسفه هندویی و بودیستی کشور هند است . فلسفه شوپنهاور کوششی برای فرار از این جهان و ضرورت مبارزه عرفانی با آن بود . راسل او را بزرگ ترین فیلسوف ناامید و بدبین در تاریخ فلسفه غرب میداند گرچه غالب فیلسوفان هم عصر او خوشبین بودند . پدر شوپنهاور یک سرمایه دار مرفه بود که در میانه سالی خودکشی نمود و مادرش یک زن ادیب ود که در دوره گوته در شهر وایمار محافل ادبی براه انداخت و با بعضی از اهل قلم آنزمان رابطه فرهنگی یا عشقی داشت . مادر شوپنهاور به سبب ناامیدی و انتقادهای شوپنهاور از وی ، رابطه با پسرش را برای همیشه قطع نمود . دشمنی شوپنهاور با زنان را بعدها روانشناسان به سبب اختلاف زودرس او با مادرش میدانند .
سیستم فلسفی شوپنهاور ادامه سیستم فلسفی کانت و مخالف فلسفه کلاسیک و ادامه فلسفه ایده آلیسم آلمان است . ایده آلیسم او به سبب تقلیدش از کانت است ، چون او همه چیز را ظاهر و فرم میداند که مطابق اراده است . شوپنهاور مینویسد که هرچه شناخت انسان از جهان و خودش عمیق تر باشد رنج او بیشتر است . او تنها راه نجات را زندگی در هند و پیروی از فلسفه هند میدانست . شوپنهاور میگفت که قاره آسیا در سعادت زندگی میکند مگر انجایی که دین متنفر اسلام وجود دارد . او نفوذ عناصر دین یهود در مسیحیت را نیز علت سقوط و زوال مسیحیت در اروپا میدانست . وی میگفت که دو راه برای گریز از فشار اراده و غریزه وجود دارد ؛ علاقه به هنر و یا سلاح عرفان و اخلاق که به نفی غرایز و خواسته ها بپردازد .در نظر او شناخته های انسان ، تصورشدههای او هستند و اراده بالاتر و قوی تر از شناخت انسان است و راه نجات انسان تسلط بر اراده و ایماان به اسطورههای بودیستی و هندویی است . در نظر شوپنهاور واقعیت عینی قابل شناخت نیست چون تمام واقعیات تنها تصور و خیال ذهن شخص هستند . او اراده را یک جبر کور و مداوم میدانست که همیشه می خواهد در زندگی انسان به نقطه تکامل و اوج خود برسد . برای سرکشی در برابر اراده نیاز به همدردی ، عشق به همنوع و عدالت است که پایه های اصول و اخلاق فلسفه او بودند . در نظر شوپنهاور هستی یعنی رنج، چون اراده شر است و منبع تمام رنجهای انسان میباشد . متافیزیک ناامیدانه ارادی ، هسته فلسفه تراژدیک شوپنهاور بود . او در جستجوی اشکال رهایی از فشار اراده بود . در نظر شوپنهاور جسم ، ظاهر و فرمی است که واقعیت اش اراده میباشد . ظاهر و فرمی را که شوپنهاور مطرح می نمود ، خارج از زمان و مکان بود .
در نظر شوپنهاور زندگی تمام موجودات آگاه میان نیاز ، بی حوصله گی و رنج در نوسان است . راسل مینویسد که فلسفه ظاهرا اخلاقی او فقط شر و ناامیدی است . در نظر شوپنهاور سعادت ، رفاقت و خوشحالی وجود ندارد چون آرزوهای ارضا نشده موجب رنج انسان میشوند . در نظر او همدردی ستون اخلاق و زادگاه عمل است ، و خوشبینی یک پدیده پوچ و نشانه یک زندگی نا آرام است و تنها پدیده ثابت و مداوم در جهان ، تغییر و تحول است . از نظر تاریخی و سیستماتیک فلسفه شوپنهاور فلسفه ای موقت و گذرا است . چون رنج بطور التزامی همراه زندگی انسان است ، همدردی باید پایه اخلاق انسان شود . عناصر سازنده تصور شامل ذهن و عین است . او فیلسوفان عین گرا را ماتریالیست و فیلسوفان ذهن گرا را ایده آلیست نامید . در نظر او جهان بعنوان شناخت ، از اراده تشکیل شده است . دو موضوع بنیادین اتیک (اصول اخلاق) در نظر او ، آزادی اراده و اصول اخلاقی هستند .

برای شوپنهاور خلاف هگل علم راهی برای آزادی نیست بلکه منبع رنج است . نظرات شوپنهاور در قرون 19 و 20 روی هنرمندان و فیلسوفانی مانند واگنر ، توماس مان ، هبل ، ویلهلم بوش ، نیچه و برگسن اثر گذاشت .تئوری موسیقی واگنر ، عقاید بدبینانه ادبی ویلهلم بوش ، بنده اراده بودن فکر فروید ، زیر تاثیر فلسفه شوپنهاور بودند . شوپنهاور خود مدتی تحت تاثیر رمانتیک های ادبی مانند نوالیس ، پیک ، و هوفمن بود . او راهگشای نظرات افرادی چون فروید ، هارتمن و ماکس شلر نیز بود . در پایان قرن 19 تئوری فلسفه زندگی و نظریه روان پژوهی نیز متکی به نظرات او بودند . او عقل و اراده انسان را مخالف همدیگر میدانست . مفاهیم اسطوره ای فلسفه او خارج از جریانات اصلی فلسفه غرب قرار دارند .
از جمله آثار شوپنهاور – اصول شناخت ، جملات برگزیده برای زندگی عملی ، و مقالاتی در مجله تایمز لندن هستند . او در پایاننامه دکترایش به اصول شناخت می پردازد و به تقلید از کانت به شرایط ممکن شناخت میپردازد . در کتاب جملات برگزیده میگوید که اراده نباید تاثیر مهمی روی زندگی انسان داشته باشد . مجموعه آثار 6 جلدی او نخستین بار در سال 1874 منتشر شد . او در آنجا به نظریه هایی درباره – شناخت ، متافیزیک ، استتیک و اخلاق پرداخت .
شوپنهاور در سال 1788 در بندر آزاد دانسیگ در شمال لهستان امروزی بدنیا آمد ولی بعد از حمله دولت پروس آلمان به آنجا ، او به شهر فرانکفورت فرار کرد و در سال 1860 در آنجا در گذشت . آرتور شوپنهاور در دانشگاه فلسفه و پزشکی خوانده بود .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد