logo





سه بلوک مختلف، سه هدف متفاوت و تکلیف ما

سه شنبه ۱۰ فروردين ۱۳۸۹ - ۳۰ مارس ۲۰۱۰

دنیز ایشچی

در چنین شرایطی کدام جریان روی دیگری تاثیر میگذارد زیاد مطرح نیست، کدام جریان با تاثیر گذاری کدام سازمان را در راستای اهداف و آرمانهای خود هدایت میکند، بیشتر مطرح است. نقش افکار عمومی بین المللی، سازمانهای مدافعه از حقوق انسانی بین المللی و لابیگریهای سیاسی در این رابطه قابل توجّه ، مطالعه و بررسی میباشد. تا چه اندازه سازمانهای سیاسی مردمی، با تاثیر گذاری بر افکار عمومی سازمانهای انسانی مردمی بین المللی و افکار عمومی جهانی،سازمانهای بین المللی، لابیگریها مناسب بر سیاستهای بین المللی تاثیر گذاشته و از آن در راستای آرمانهای مردمی مستّقل خود استفاده خواهند کرد.
در یکی از نوشته های اخیر خود، گروه بندی بلوکهای ذینفع در مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران را به سه دسته تقسیم کرده بودم. دسته اوّل، بلوکهای قدرت جهانی که عمدتاُ در دو دسته کشورهای جهان اوّل غربی از یک طرف و کشورهای بلوک چین، روسیه و هندوستان از طرف دیگر میشود تقسیم کرد. دسته دوّم حکومت جمهوری اسلامی اسلامی ایران شامل هم پوزیسیون و هم اپوزیسیون حکومتی با تمام نهادهای اقتصادی سیاسی و امنیّیتی حاکمه اش که بیش از سی و یک سال است خون مردم را در شیشه کرده است. دسته سوّم مربوط میشود به بلوک خود مردم عادی در شرایطی که خواهان استقرار نظامی بر پایه حکومت مردم بر خودشان میباشند، به کمک سازمانهای سیاسی مردمی که نمایندگان آنها هستند.
آیا اهداف این سه بلوک با همدیگر همخوانی دارند؟ تا چه اندازه اهداف انها از همدیگر مستقّلند؟ تا چه اندازه این بلوکها با نفوذ و تاثیر بر جبهه های دیگر تلاش در پیشبرد اهداف خود دارند؟ آیا امکان این وجود دارد که بعضی از احزاب سیاسی مردمی از استقلال سیاسی خود منحرف شده و در راستای منافع بلوکهای قدرت دیگر حرکت بکنند؟ نقش لابیگری در پیشبرد اهداف سیاسی معامله ای به نفع کیست؟ اهداف اساسی مردم و سازمانهای سیاسی نماینده آنها بر چه محورهایی استوار است؟ چگونه این اهداف را باید مستّقلاُ و فقط در راستای استقرار نظام حکومت مردم بر مردم بطور کنترل شده تحقّق داد؟
تقسیم بندیها، بخودی خود تصویری از واقعیّت هستند که ما ترسیم میکنیم، نه خود واقعّیت. تقسیم بندیها به درک ما از واقعّیت هم کمک میکند، هم جزئّیات را بیشتر میشکافد و هم ارتباطات بین بخش بندیهای مختلف را با همدیگر نمایان تر میکند. بنابر این سلیقه های شخصی و هنر پیوند دادن مسائل مربوط به هم در گروهبندیها درجه واقعبینانه تر بودن تقسیم بندیها را بیشتر نمایان میکند.
آنچه که بدیهی میباشد این است که در مورد سازمانهای سیاسی مردمی، هم سنگ بنا و نقطه پایه حرکت آنها وهم جوهره تایین کننده راستای حرکت روزمره آنها منافع مردم خودشان میباشد. اگر چنین مبنایی را روح اصلی و اساسی حرکت و مبارزه سازمانهای سیاسی مردمی بنامیم، بقّیه فاکتورها همیشه نقش ثانویه خواهند یافت. نه تنها بقیّه نقش ثانویه پیدا میکنند، بلکه از پتانسیلهای موجود احتمالی آنها در خدمت آرمانهای مردمی استفاده میکنیم، نه بر عکس آن که مردم را به آلت دست سیاستهای حکومت ارتجاع کودتا و قدرتهای سیاسی افتصادی بین المللی تبدیل کرده باشیم.
این همیشه بخشهای خاکستری مربوط به مناسبات با و موضعگیری در مقابل قدرت حاکمه و قدرتهای بین المللی و یا مناسبات با آنها میباشد که معلوم میکند سنگینی وزنه به کدام سمت بیشتر می چربد. خصوصاُ زمانیکه این موضعگیری از موضعگیری در مورد یک موضوع خاّص، به یک سیاست عمومی تبدیل میشود. سنگینیهای موضعگیریها به سمت منافع جناههای حکومتی ضّد و یا غیر مردمی و یا بلوکهای قدرت بین المللی از شاخصه های خطری میباشد که ممکن است سازمانهای سیاسی مردمی دچار آن گردند.
واقعیّت سیاست جهانی بر پایه تلاش خستگی ناپذیر بلوکهای سیاسی اقتصادی جهانی در راستای تامین منافع استراتژیک بلند مدّت خودشان در راستای کنترل بر منابع انرژی، بازارهای کار- مصرف و سرمایه گذاری جهانی از طریق استراتژیهای ژئوپولیتیکی منطقه ای آنها میباشد. سازمانهای سیاسی مردمی بعنوان نمایندگان شهروندان جهانی مردم منطقه خود تا چه اندازه میتوانند با حفظ استقلال سیاسی خود بر مبنای جوهره منافع و آرمانهای مردمی خود، مناسبات خود را با بلوک بندیهای جهانی تنظیم بکنند؟

برای هرکدام از جبهه های بلوک بندی جهانی، در وحله اوّل تامین منافع استراتژیک ژئوپولیتیک شان مطرح است، تا آرمانهای مردمی مردم منطقه یا مسائل انسانی و حقوق بشر. این سیاست را در مورد موضعگیریهای حمایت آشکار از حکومت کودتا توسّط دولتهای چین و روسیه بصورت بمراتب واضحتری میتوان دید، تا بلوک غرب. در مورد بلوک غرب پس از روی کار آمدن دولت باراک اوباما، استراتژی محوری برقرای مناسبات و مذاکره با حکومتهای کشورهایی مثل برمه، کره شمالی، سوریّه و ایران در دستور برنامه قرار دارد.مضمون و اساس چنین استراتژی را باید درراستای استراتژی محوری آنها و مجموعه عمومی اوضاع سیاسی نظامی خاورمیانه ، عراق و افغانستان بررسی کرد.
اگر در مقابل سیاستهای منطقه ای دولتهای روسیّه و چین، جایگاهی برای مدافعه از حقوق بشر و آزادیهای فردی و اجتماعی مردمی وجود ندارد، اگر بی بی سی و صدای آمریکا متناسب با سیاست مناسبات و مذاکرات با حکومت کودتا در ایران هر روز بیشتر و بیشتر نرمتر شوند، آیا جای تعجّب وجود خواهد داشت؟ در چنین شرایطی سیاستهای مستّقل مردمی ما چگونه میتواند پیش برده شود. سازمانهای سیاسی مردمی به چه طریق نه تنها چالشهای مربوط به آرمانهای مردمی را هدایت خواهند کرد، بلکه در مقابل سیاستهای منطقه ای بین المللی بلوکهای دیگر، جوهره آرمانهای مستقّل مردم خود را نمایندگی خواهند کرد.
در چنین شرایطی کدام جریان روی دیگری تاثیر میگذارد زیاد مطرح نیست، کدام جریان با تاثیر گذاری کدام سازمان را در راستای اهداف و آرمانهای خود هدایت میکند، بیشتر مطرح است. نقش افکار عمومی بین المللی، سازمانهای مدافعه از حقوق انسانی بین المللی و لابیگریهای سیاسی در این رابطه قابل توجّه ، مطالعه و بررسی میباشد. تا چه اندازه سازمانهای سیاسی مردمی، با تاثیر گذاری بر افکار عمومی سازمانهای انسانی مردمی بین المللی و افکار عمومی جهانی،سازمانهای بین المللی، لابیگریها مناسب بر سیاستهای بین المللی تاثیر گذاشته و از آن در راستای آرمانهای مردمی مستّقل خود استفاده خواهند کرد.
شرط اولیّه موفقّیت در چنین راستایی داشتن تئوری و پلاتقورم و استراتژی مستقّل جهت ایجاد تحوّل در جامعه خود میباشد که طبیعتا با ساختار سازمانی مناسب مردمی همراه خواهد بود. شرط دوّم اتکّا به مردم خود و تنها آنها بعنوان نیروی دگرگون کننده و نیروی باز سازنده تاریخ جامعه آینده خود میباشد. کسانی که آماج خود را در تحوّلات درون حکومتیان غیر مردمی و یا قدرتهای بین المللی میگردند و ازتوان تاریخسازی مردم خود غافلند نمیتوانند نمایندگان راستین مردم خود باشند. آنها به قدرت تاریخساز مردم خود ایمان ندارند. آنها چه بخواهند چه نخواهند در راستای تامین منافع دسته ها گروههای خاصّ یا بلوکهای دیگر حرکت خواهند کرد.
استراتژیهای ژئوپولیتیک و منطقه ای قدرتهای بین المللی در راستای تامین منافع بلند مدّت آنها دوره به دوره قابل تغییر است. این تغییر گرچه در وحله اوّل به شکل برداشتن گامهای متفاوت و اتخّاذ شیوه های سیاسی متفاوت جهت حصول آرمانهای آنها میباشد، از طرف دیگر میتواند موجب بروز فرصتهای بیشتر برای پیشبرد آمال مردمی ما و سازمانهای سیاسی ما بشوند. بعنوان نمونه، در این که استراتژی بلند مدّت غرب در مورد کنترل بر بازارهای انرژی، کار، مصرف و سرمایه گذاری در کشورهای آسیای میانه همچنان بلاتغییر بوده و مسائل عراق و افغانستان را در این راستا باید دید. از طرف دیگر تغییر سیاستها در مورد مسائل عراق و افغانستان نه در جهتی غیر از استراتژی تعریف شده در بالا، بلکه بصورت اتخّاذ شیوه های متفاوت در راه حصول به آن اهداف میباشد باید ارزیابی گردد. آیا جاری بودن چنین سیاستها و و استراتژیهای عملّیاتی بلوکهای دیگر برای سازمانهای سیاسی مردمی ایجاد فرصتها و امکاناتی در راستای پیشبرد سیاستهای مسّتقل خود فراهم خواهد کرد؟
اینکه چنین تغییراتی برای مردم ما و سازمانهای سیاسی مردمی آن ایجاد محدودیّت یا ایجاد فرصتهای بیشتری میکنند، یک مساله ای است کاملاُ باید مّد نظر بوده و متناسباُ در اتخاّذ تصمیمگیریها تاثیر خواهد گذاشت. مثلاُ خیلی از سازمانهای سیاسی کُرد در شرایطی که اکثرّیت مردم دنیا انتخاب "باراک اوباما" را بر "جان مکین جمهوریخواه" ترجیح میدادند، از انتخاب وی نا خوشایند بوده و "جرج بوش پسر" و سیاستهای جنگ طلبانه و تجاوزگرانه وی را بر سیاستهای مصالحه طلبانه "اوباما" ترجیح میدادند. آنها معتقد بودند که سیاستهای پدر و پسر " جرج بوش" فرصتهای بهتری برای آزادی کُردها فراهم میکند. توازن منطقی را در چنین شرایطی چگونه میتوان برقرار کرد؟ آیا قابل توجیح است که با خطرناکترین و جنگ طلبانه ترین نیروهای بین المللی همسو شد، زیرا تاکتیک منطقه ای ما امروز با هم همخوانی بهتری دارد؟ چنین نگرشی فقط بر پایه فلسفه هدف وسیله را توجیح میکند ماکیاولیستی " قابل توجیح میباشد. اگر بر اساس منطق پرینسیپهای انسانی ، حقوق بشر و برابری و عدالت و اخلاق مردمی و قانون بین الملل بخواهیم بنگریم، سیاستهای صلح طلبانه جناح "اوباما" بیشتربه نفع بشرّیت از آن جمله مردم منطقه خواهد بود. فراموش نکنیم که این سیاستها ممکن است فقط چهار سال دوام بیاورد و بعد از آن دوباره جمهوریخواهان روی کار بیایند که آنموقع همچنان هدف وسیله را توجیه خواهد کرد، انهم چه هدفهایی و چه وسیله هایی.
داشتن پلاتفورم و سیاست مستقّل شفاف و کاملا جدا از بلوک بندیهای اوّل و دوّم و ایمان به قدرت تاریخساز مردم بعنوان نیروی دگرگون کننده و بازسازنده آینده ایران رکن و جوهره نگرش و حرکت و عملکرد و استراتژی ما را تشکیل خواهد داد. با مردم خود و در صفوف آنها مستقّلاُ در راستای منافع آنها حرکت خواهیم کرد. سازمانهای سیاسی نماینده رهبری آنها را در چنین پروسه ای شکل خواهیم داد. فرصتهای و امکانات فراهم شده توسّط سیاستهای بلوک بندیهای دیگر، همیشه نقش ثانوی داشته و از آنها در خدمت پلاتفورم مستّقل مردمی استفاده خواهیم کرد. نیروهای دیگری را که پتانسیل همراهی با جنبش مردمی را دارند، با این جنبش همگام خواهیم کرد، نه برعکس آن که جنبشهای مردمی را فدای آرمانهای کوتاه نگرانه محفلهای حکومتی غیر مردمی و بلوکهای جهانی مختلف کرده باشیم.
درجه تحوّلگرایانه ، مردمی، مدرن ، فراگیر، عادلانه، مستقّل و انسانی بودن پلاتفورمهای سازمانهای سیاسی جایگاه پیشاهنگان آرمانهای مردمی را تعیین میکند، نه های و هوی های دستگاههای تبلیغاتی بین المللی و جناههای حکومتی نامردمی. درجه شفافّیت چنین پلاتفورمی در راستای استراتژی تعریف شده محوری، نقش آن فانوس دریایی را بازی خواهد کرد که در کوران طوفانهای اجتماعی همیشه راستای حرکتهای مردمی در مسیر هدفهای مردمی را به درستی نمایانگر خواهد بود.

۳۰ مارس ۲۰۱۰

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد