logo





درختِ خانه

پنجشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۸ - ۲۵ فوريه ۲۰۱۰

رضا بی شتاب

bishetab.jpg
برای فروغِ فرخزاد

نمی خواهم نه اندوه وُ نه این غم
بجز شادی نجویم بیش یا کم
ملال وُ درد وُ بیماری بمیرد
ز هم پاشد همه این طاق وُ تارم
نه حسرت ها وُ افسونِ سرابی
نه دنیای دلم در دامِ ماتم
به دل گفتم مخور هان باده اش را
که در پیمانه ریزد دم به دم سَم
نشاط وُ شورِ هستی می رُباید
به ناگه بشکند او پشتِ آدم
بفرساید تنِ تُردِ خیالت
هجومِ محنت وُ حِرمان دمادم
تو را بی خان وُ مان وُ خسته خواهد
رهایت می کند در پیچِ هر خَم
فریبت می دهد این دشمن این غم
نشانش اهرمن با نقشِ خاتم
ز، هر گوشه کِشَد این غصه لشکر
که در شیشه کُنَد خونِ تو مُحکم
تو را نالان به عزلت می نشاند
سبکپا می کِشد سویِ جهنم
چنان در بند وُ دور انداز زاری را
که تا بیند رخِ شادی کُند رَم...
تبسم کرد وُ گفتا آگهم من
که در را بستم از دستش برَستم
به سوی آسمان بُردم نیازم
چکید از چشمِ شب دینار وُ درهَم
نمی دانی مگر عاشق شدم من
کِه دارد غیرِ عشق آیینه ی جم!
نگه زانو به زانویش نشستم
که غیرِ عشق پیشم نیست همدم
زلالِ یادِ او پروازِ جان ست
مجو بهتر از او همزادِ عالَم...
درختِ خانه ی رؤیایم آمد
زمین شد نغمه خوان در زیر وُ در بَم
نسیم افتاده در گیسویِ دلبند
شکوهِ روشنِ آرامِ هر یَم
همان بخشنده دستِ مهربانش
به رویِ زخمِ دل بگذاشت مرهم
ترنّم بود وُ یادِ روزگاران
به روی چهره ی آیینه ام نَم
سخن از خرّمی می جوشد امشب
گُل از زیبا بهاران می زَنَد دَم
دمید از سرخوشی گُلهای لبخند
به پشتِ پنجره بارانِ نم نم
گُلِ آزاده ام رقصید وُ رقصید
تمامِ جانِ او لبریزِ شبنم
«فروغِ» شعرِ شهر از در درآمد
جهان برجست از جا سخت خرّم
درختِ خانه وُ جانانِ من بود
زدیم از خانه بیرون هر دو با هم

2010-02-25
http://rezabishetab.blogfa.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد