شاید هنوز زمان قضاوت در باره بحران سیاسی بعد از خرداد 88 ایران زود باشد و بسختی بتوان به هر حرف و حدیثی که در سراسر ایران دهن به دهن می گردد، دل بست. شاید باید وسواس داشت و اگر نظام امکان عمیق اندیشی را بر نمی تابد و به ویرانی و فروپاشی ملت ایران دل بسته است، هوشیارانه نقشه شوم را عقیم گذاریم و باز شاید حکومت حاضر نیست بر سر منافع مردم تن به مصالحه دهد و با چنگ و دندان از نظام خودکامه و حکومت کودتایی دفاع کند و آینده ایران را اسیر توهمات و هوس های عده ای قدرت طلب کند. علیرغم همه ی وحشت هایی که حکومت بر جان و ناموس مردم افکنده، اندکی مجال یابیم و نقشه های شوم اقتدارگرایان حکومتی را مرور کنیم، حادثه ها را عقلانی و با درایت وزن کنیم و آن گاه بقول حافظ طرحی نو براندازیم. حتی اگر حکومت همه ی این چیز ها را هم از مردم گرفته باشد، باز نباید اسیر بازی های پشت پرده و سناریو های سیاه که دیکتاتور ها طرح ریزی می کنند ، شویم. همه ی این حرف ها هشداری است که هوشیار باشیم که از هول حلیم توی دیگ نیفتیم.
در ایران امکان تحلیل آزادانه و مستقل از بین رفته است. رژیم از آزادی بیان، اجتماعات، رسانه ها و آزادی احزاب سیاسی هراس دارد، خفقان و استبداد ارکان اصلی نظام بشمار می رود، متفکرین تحت پیگرد و زیر فشار های دستگاه امنیتی هستند و لاجرم شکاف میان مردم و دولت روز بروز عمق و گسترش می باید. مردم دیگر نمی خواهند مثل سابق زندگی کنند و حکومت نیز نمی تواند مثل سابق بر مردم هژمونی اعمال کند. این ها نشانه هائی از اعتلای جنبش اعتراضی و دفاع پیگیر مطالبات سیاسی و اجتماعی است که جنبش در سرلوحه اهدافش قرار داده است. اما تحقق مطالبات سیاسی و اجتماعی جنبش به آسانی میسر نیست و ضروری است تا شرایطی که جنبش در آن بسر می برد را بدقت تجزیه و تحلیل کنیم.
جنبش اعتراضی و تحول خواه مردم ایران در آغاز پوست اندازی است. گرایش دمکراسی خواهی این جنبش در قیاس با سایر جنبش های متعددی که به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران پیوند خورده اند، از نظر حضور و پشتیبانی کمیت نیروها بی سابقه است. تا حدود بسیاری بافت این جنبش به بافت جنبش انقلابی همه گیر شبیه است. دمکراسی خواهی و استبداد زدایی مقوله های سیاسی هستند اما کمتر مقوله های طبقاتی در عصر امروز مبارزات سیاسی شناخته می شوند، این نگرش به وسعت و افق جنبش توان نیرومندی بخشیده است که ولایت فقیه و دستگاه سرکوبش را به عقب نشینی علیرغم سیرت استبداد طلبانه اش کشانده است. ار اینروی تاکتیک بجا خشونت زدایی فرصت مهار استبداد مذهبی را فراهم کرده است. امتناع از راست روی و یا چپ روی شرط بقا و پایداری جنبش اعتراضی و تحول خواه را تضمین می کند. هر جنبشی شبیه به موج است و بی شک ناخالصی هایی نیز بهمراه دارد. بی گمان در این مرحله، جنبش از هر فکری که تغییر نوع مناسبات اجتماعی و سیاسی از اهدافش باشد، استقبال می کند. هوشیاری و تجربه مبارزاتی به تقویت آماج ها و هدف های جنبش یاری می رساند و از به انحراف کشیدن جنبش جلوگیری می کند. بی تردید طیف های وسیع سیاسی در ایران چشم بر این فرصت دوخته اند تا از این موجی که سراسر ایران را فرا گرفته است، حداکثر بهره برداری های جناحی و فکری به انجام رسانند و البته در کلیت این فکر هیچ اشکالی دیده نمی شود اما این که کدام آلترناتیو می تواند ایران را از این وضعیت ناگوار و دردآور نجات دهد، به نگاه و هدفی که این جناح ها در مد نظر دارند، بستگی دارد.
بیانیه اخیر آقای میر حسین موسوی و مصاحبه های آقای کروبی که بعنوان " رهبران جنبش سبز" به مردم معرفی شده اند تا حدودی بر احتیاط و دوراندیشی خواست جنبش صحه می گذارد. این آقایان هر چند که بر سازش ناپذیری اصلاحات نظام تأکید دارند اما از فرارویی جنبش نیز در هراس هستند و به هیچ قیمتی حاضر نیستند در اعتلای جنبش مردم تا هدف نهایی اش که تغییر نظام جمهوری اسلامی است، همراهی کنند.
این آقایان هنوز متوجه کلاه گشادی که خامنه ای برای این ها دوخته است، نشده اند و شاید نیز هرگز متوجه این فریب کاری نشوند. اما صراحت این آقایان به شفاف سازی هدف های جنبش کمک بزرگی خواهد کرد و از این پس مردم خواهند فهمید که این جناح اصلاح طلبان حکومتی است و خواهان حل اختلاف درونی برای بقا و حیات نظام است و حسابش سوا می شود.
مردم ایران خواهان تغییرات اساسی اجتماعی و سیاسی هستند و بدرستی با هر نوع خشونت طلبی و دیگر شکل های اعتراضی که بخواهد بر این وحدت خدشه ای وارد کند، مرزبندی دارد. این روحیه مایحصل سال ها زندگی در سایه حکومت خشن و استبدادی جمهوری اسلامی است و در حقیقت راز ماندگاری این جنبش است و البته در انتظار نتایج زودهنگام نیست، از اینرو هزینه های پیروزی را کاهش می دهد بی آنکه گامی از خواست های جنبش پا پس کشد و هر فکری که تا حالا این را نفهمیده است، اگر نادان نباشد، فریبکار است.
جمهوری اسلامی در بحران عمیقی فرو رفته است و نفس های آخرش را می کشد. نجات این نظام لطمه ای بزرگ به جنبش دمکراسی طلبی ایران است. بنابر این از اکنون باید در فکر پی ریزی بنیان های دمکراسی در ایران بود. طبیعی است با توجه به شکست دمکراسی در حیات سیاسی ایران باید این دمکراسی تضمین شود و راهکار های قانونی در برابر تخطی احزاب و شخصیت های سیاسی از دمکراسی در نظر گرفته شود.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد