در شهر تو، شبدرها
کی شیرین می شوند؟
در سرزمین من، آن سال
در سردی بهمن رسیدند.
من، اسب سفیدی را ندیدم
که می گفتند
بر دروازه بسته شده
به انتظار ناجی موعود.
ولی هوای شهر، بوی شبدر می داد
و پره ی بینی ها
و سینه ی دشت ها
از همیشه، فراختر می نمود
و شهر، یک صدا شیهه می کشید.
15 ژانویه 1986
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد