از سالها پیش بصورت دو گرایش ظاهر شد و بعدها به جدالی میانه دو جبهه تبدیل گردید . از یک سو سرمایه داری آزاد با خواسته هایی چون انتخابات آزاد ، آزادی احزاب، تساوی حقوق زنان با مردان ، احترام به نظم، قانون و حقوق شهروندی ...از سوی دیگر سرمایه داری دولتی در حاکمیت با اقتصاد مسلط دلالی و میلیتاریزه شده با عقب افتادهترین شیوه حکومت داری ومشخصا ضد تولید . نظم ، قانون و هر آنچه نشانی از حقوق شهر و شهروندی دارد به هیچ میانگارد و هرجا که با منافع اش سازگار نباشد زیر پا می گذارد. از آنجا که دلال است سود خودرا در بحران و بحران آفرینی میجوید . از پارلمان ، انتخابات و حقوق مدنی بیزار است. بجای همهٔ اینها ولایت فقیه دارد و برای اینکه خودرا امروزی بنمایاند انتخاباتی دارد با هزار فیلتر و سد واما و اگر ها. در لوای همین حاکمیت مذهبی تلاش دارد دستکم نیمی از نیروی کارآمد جامعه را که زنان باشند خانه نشین کند.حتی اگر از قهر بینالمللی بگذاریم همین عوامل جلوی رشد نیروهای تولید را گرفته است ، که این خوشایند سرمایه داری آزاد بالنده امروز ایران که میتواند نقش تعیین کنندهای هم در منطقه داشته باشد و به سرعت رشد کند نیست.
اگر امروز ایران چنین موقعیتی پیدا کرده شاید بخاطر نیروی عظیم جوانان تحصیل کرده و فنی باشد که سرمایه داری در صورت فتح این بازار میتواند از زیر فشار بحران اقتصادی موجود نفسی تازه کند.گرچه جنگ این دو جنگ تودها نیست ، اما مردم با یورش به مرزهای ممنوعه حاکمیت و گذر از آن به درستی دریافتند که در این رویارویی به بخشی از خواسته های معوقه خود دست خواهند یافت.
هستهٔ اصلی این جنبش زنان هستند ، یعنی نیمی از نیروی کار که از فردای روز انقلاب ۵۷ خواستههایشان را به شیوه بسیار مسالمت آمیز فریاد زدند و هرگز یکدم از پای ننشستند . آنچه این خیزش را یکتا و تاریخی میکند مبارزه مسالمت آمیزش نیست بلکه ویژگی آن وابسته نبودن به حزب و دار و دسته می باشد . مالک و اربابی ندارد و از همه مهم تررهبری و سازمان دهی اش شکل کلاسیک ندارد.همهٔ اینها (رهبری و سازمان دهی)در خیابان و به روز انجام میشود. امروز ممکن است این فرد و فردا کس دیگری در رهبری قرار گیرد . از این رو به شدت آزاد منش است از بالا دستوری نمیرسد ، گویی راه کارها در هوا موج میزند و مردم خود از آنچه در جمع بفکرشان میرسد انتخاب میکنند و رویش "کلیک" میکنند. نه اینکه هیٔتی آن بالا باشد تصمیم بگیرد و برای اجرا به پائین دیکته کند. حرکت این جنبش تجربه سالیان دراز مبارزه مردم از عریضه نویسی و نامهٔ سر گشاده گرفته تا نبرد مسلحانه بر ضد دیکتاتوری برای کسب آزادی است.شخصیت و هویت آن به درستی در تقابل با طرف مقابل ( حکومتیان) میباشد.
زاینده است ، هروز خود را نو میکند. از پیشرفتترین شیوها ، تکنینکها و ابزارو وسایل موجود برای نیل به اهداف خود بهره میگیرد. علیرغم فجایعی که جبهه سیاسی اقتصاد دولتی،دلالی،نظامی به میان داری ولایت فقیه به وجود آورده ، شور و شوق و جوانی این جنبش را در عمل کردهای آن میبینیم. سبز کردن برنامه ۹۰ تلویزیون که چیزی شبیه طنز و دست انداختن حریف است. حتا سرخوشی و شوخ طبیعیاش رادر زبان ساده شعارها میتوان حس کرد:"ننگ ما ننگ ما رهبر الدنگ ما" ،" ما اهل کوفه نیستیم مزد بگیریم بایستیم".
اگر روزهای آغازین ، مردم فرار میکردند و بعدتر چهرهشان را میپوشاندند ، حالا گارد ویژه، نظامیها و لباس شخصیها هستند که از جلوی این نیروی طوفنده در میروند و تلاش دارند که چهرشان ناشناخته بماند. شاید آن روز دور نباشد که جایگاه آنها هم در دادگاها عوض شود.
به باور من سرمایه داری آزاد بخوبی میداند با حفظ اسلام در حکومت داری کارش راه نمیافتد. آقایان موسوی ،کروبی و ... نمایندگان گرایشی هستند که از یک سو مخالف اقتصاد دلالی و واگذاری (بخوان تصرف) صنایع و موسسات اقتصادی و مالی به سپاهیان هستند و از طرف دیگر میخواهند اسلامیت را در کنار جمهوریت حفظ کنند و حاکمیت را در سایه اسلام. این یعنی تکرار همان تجربه های مصیبت بار و بی اعتبار سالهای گذشته است. مردم ما از خاک ریز چنین تفکراتی عبور کرده اند و در این مدت شش ماه بعد از انتخابات ,حرکت غرور آفرین مردم بخصوص در روز عاشورا جایی برای اسلام در حاکمیت باقی نگذاشت. نشان دادند نه تنها جمهوری اسلامی را نمیخواهند بلکه هیچ نوع تبعیض و امتیاز ویژه را از هر جنس که باشد بر نمیتابند. توان انجام آن را هم دارند که از رهبران قرار گرفته در راس جنبش فراتر روند. حرکت مردم در حین گذار رهبران خود را میزاید. مگر تا روز انتخابات کسی میدانست آقایان موسوی و کروبی کجا قرار میگیرند و ایضا آقای خاتمی در اولین دوره ریاست جمهوریشان؟! کسب آزادی فردی و رهایی از هر نوع قید مذهب، جنس،رنگ،نژاد و ... انگیزه اصلی این خیزش بوده و خواهد بود.
ریزش نیرو و کنار گذاشتن ، حتئ مقابله با افراد مردد همچون آقایان ؛ رفسنجانی ، محسن رضایی ، جوادی آملی و خیلیهای دیگر در خیمه گاه آنسوی خیابان از ماها پیش آغاز شده است. بدون شک در این سو هم اتفاق خواهد افتاد اما با تفاوتی. ریزش نیرو در آن جبهه همراه با پیوستن به این اردوگاه است اما بریدن از سبزها و پیوستن به آنطرف دور از تصرف.
بیانیه شماره ۱۷ آقای موسوی نشان از آن دارد که پیام مردم را در روز عاشورا گرفته است از این رو نگرانیاش را از خطر حذف اسلام در حاکمیت آینده پنهان نمیکند. گر چه بیانیه ظاهراً شجاعانه و محکم است اما در محتوا ندیده گرفتن و عقب نشینی حتا از کفّ خواستههای مردم در روزهای آغازین بعد از انتخابات یعنی نامشروع دانستن دولت آقای احمدی نژاد و تجدید انتخابات بود. آخر اگر این دولت و حاکمیت در قبال مجلس و نهادهای حقوقی مملکت پاسخگو بودند،مگر مردم مرض داشتند به خیابان بیایند و خود را به کشتن بدهند؟!
آری میتوان و باید مذاکره کرد اما بر سر چی و کی؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد