logo





نامه سرگشاده به برادرم آقای موسوی

شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۶ فوريه ۲۰۱۰

رضا هیوا

reza-hiwa.jpg
برادر رئیس جمهور، آقای میر حسین موسوی
"در سالهای اول انقلاب اسلامی اکثریت مردم قانع شده بودند که انقلاب همه ساختارهایی را که می توانست منجر به استبداد و دیکتاتوری شود از بین برده است و من هم یک نفر از این جمع بودم. ولی الان چنین اعتقادی ندارم."
این جمله از شماست. می‌بایست هفت ماه بعد از شروع جنبش سبز می‌گذشت تا این جمله را از شما شنید. آقای رئیس جمهور شما تنها ایرانی نیستید سر خورده اید و این را خوب می‌دانید. و اگر اندکی نازک بین تر به ساختارهای جمهوری اسلامی بنگریم شاید ریشه این قدرت مطلقه ای را که نمی‌گذارد ریشه استبداد از میهنمان کنده شود پیدا کنیم.
دوازده سال پیش بعد از به روی کار آمدن آقای خاتمی موجی از امید همه میهنمان را فرا گرفت. ریاست جمهوری، اکثریت مجلس، بخش بزرگی از شوراها، مطبوعات… همه با اصلاح طلبان بودند… بجز "ولی فقیه". نتیجه اش را همه می‌دانیم.
خدمت تاریخی که شما و آقای کروبی به جنبش انجام دادید، و با آن مبارزه شهروندانه نافرمانی مدنی را آغاز کردید، بی اعتنایی به "فرمان رهبر" بود در روزهای بعد از انتخابات. این واکنش برای مردم آشکار ساخت که برخی از درس های دوره اول "اصلاح طلبی" دارد به کار می‌آید. این مقاومت و بی اعتنایی شما، مشروعیت بیشتری به جنبش داد.
چند ماه پیش از شما زنده یاد، پیر عزیزمان آقای منتظری به نوع دیگری از گذشته یاد کردند:
‏"اين جانب كه همه مى دانند مدافع سرسخت حاكميت دينى و از پايه گذاران‏ ‏ولايت فقيه - البته نه به شكل مرسوم فعلى، بلكه به گونه اى كه مردم او را‏ ‏انتخاب نمايند و بر كارهاى او نظارت داشته باشند - بوده ام و [...] اكنون در مقابل مردم آگاه‏ ‏ايران به خاطر ستم هايى كه تحت اين نام و عنوان بر آنان ‎رود احساس‏ ‏شرمندگى كرده و خودم را در پيشگاه خداوند بزرگ مسئول و در مقابل‏ ‏خون هاى ريخته شده شهداى عزيز و تجاوزات به حقوق مردم بيگناه‏ ‏مورد عتاب مى بینم."
و کمی بعد آزادمردانه و با کرامت ادامه دادند:
‎"براى انسان اقرار به اشتباه ننگ نيست، زير‏ ‏بار حق نرفتن ننگ است."
امروز بخش بزرگی از مردم کشورمان، از جمله نگارنده، بر این باوریم که سرطان اصلی ساختار کشور ما اصل "ولایت فقیه" است. من در نامه ای به آقای منتظری از ایشان پرسیدم آیا پس از سی سال ظلم "هنوز" ایشان از "ولایت فقیه" حمایت می‌کنند. ایشان در پاسخ نوشتند که : "ولایت فقیه را در شکل کنونی اش قبول ندارند" و افزودند که "اگر مردم بخواهند … به یک نوع ولایت که ولی را مردم مستقیما انتخابات کنند باور دارند". چند نکته را لازم به توضیح می‌دانم:
یک) یکی از پدران اصل ولایت فقیه، رادمردی که فخر و نور چشم همه ما بود، خودش دیگر به ولایت فقیه به "این شکل" اعتقاد نداشت. آیا می‌توان ایشان را "ساختار شکن، منحرف، افراطی" نامید؟ داستان داستانِ تجربه تاریخی است. ایشان هم مانند شما و میلیون ها هم میهن دیگرمان در روزهای نخستین انقلاب خیلی خوش بین بودند. باید از تاریخ درس گرفت.
"براى انسان اقرار به اشتباه ننگ نيست، زير‏ ‏بار حق نرفتن ننگ است."
اصل "ولایت فقیه"، آقای رییس جمهور، با مردم سالاری آشتی پذیر نیست و آن را دیگر نمی‌شود به مردم تحمیل کرد.
دو) "اگر مردم بخواهند" آقای منتظری نوع دیگری از "ولایت فقیه" را پیشنهاد می‌کنند. اگر مردم بخواهند یعنی رای و رفراندوم. قانون اساسی را نمی‌توان با مذاکرات پشت پرده وصله و پینه زد. "مردم صاحب اصلی مملکتند" این آنان هستند که باید بگویند آیا چه نوع ساختاری را می‌خواهند. تجربه ایشان، تجربه خود شما، آقای رئیس جمهور، نشان می‌دهد که سرطان استبداد یک مساله فردی نیست. چیزی در ساختار این جمهوری پوسیده و استبداد پرور است. "اگر مردم بخواهند…". بار دیگر این آقای منتظری است که تابو را می‌شکند.
سه) تنها راه مسالمت آمیز برای خروج از این بن بستِ ساختاری شکستن همگانی تابویِ اصل "ولایت فقیه" است. باید به مردم کشور این مجال را داد تا با استفاده از این درس تاریخی، که برای کسب آن همه خون ریخته شده، در یک رفراندوم پر شکوه این اصل را دفن کند. آقای رییس جمهور، اصل ولایت فقیه باید به رفراندوم گذاشته شود. همانگونه که خودتان می‌گویید، قانون اساسی وحی منزل نیست و در سال ۶۸ یکبار تغییر داده شده. مردم را از "ساختار شکنی و فجایع ناشی از آن" نترسانید. تغییر قانون اساسی در همه کشورهای دنیا رخ داده و می‌دهد. بگذارید روش مرعوب کردن مردم از هر تغییری در انحصار "ولی فقیه" و صدا و سیمایش بماند.
چهار) در سال ۶۷ آقای منتظری در نامه به آقای خمینی می‌نوشتند که "در زندان های جمهوری اسلامی ظلم هایی می‌شود که در رژیم شاه هم نمی‌شد". ایشان به دلیل افشای این جنایات بود که آن کشیدند که همه می‌دانیم. مساله جنایت و قدرت مطلقه با سالم سازی ساختار آغاز می‌شود. جنایاتی که آقای منتظری در سال ۶۷ افشا کردند همگی در زمان آقای خمینی رخ دادند. مساله مساله فرد نیست تا به دنبال یک "ولی فقیه خوب" بگردیم.
پنج) در اوائل انقلاب کسانی از برادران مردم سالار فکر می‌کردند که می‌توان ساختاری ساخت که هم مذهبی باشد و هم مردم سالار. امروز بخش بزرگی ازین گروه بر آنند که باید دین را از ساختار حکومتی جدا ساخت. که این هم برای مردم و مردم سالاری بهتر است و هم برای دین. گفتمان در باره جدایی دین از سیاست گفتمانی بر علیه دین نیست و باید تابوی موجود را در اطراف آن برداشت تا بتوان از تجارب سی و یک سال گذشته آزادانه و بدون برچسب های کفر، انحراف و افراط گرایی سخن گفت.
شش) آقای موسوی، من توجه شما را به یک نکته در خاطرات زنده یاد آقای منتظری جلب می‌کنم. در نامه نگاری ایشان با آقای خمینی در باره جنایات سال ۶۷ نامه های فراوانی هست. همه نامه ها بدون استثنا، هم در توجیه آن جنایات و هم در دفاع از زندانیان، سرشار بودند از آیات قرآن و جملاتی از نهج البلاغه و … امروز هم از ائمه جمعه که علنا از اعدام بی گناهان به عنوان وسیله "زهر چشم گیری" دفاع می‌کنند تا کسانی چون خود شما که از مردم سالاری سخن می‌گویید، همه جا سخن از "اسلام واقعی" می‌رود. منشوری در جهان وجود دارد بنام "منشور جهانی حقوق بشر"، که جمهوری اسلامی نیز آن را امضا کرده است. این منشور عصاره ای است از شریف ترین و انسانی ترین تجارب همه بشریت، همه ادیان و همه جهان بینی ها. آیا زمان این فرا نرسیده است که بحث در باره "اسلام واقعی" به حوزه های علمیه و مساجد منتقل شود و امور حکومتی را مردم و صندوق های رای تعیین کنند؟ چرا در بیانیه هاتان رسما اعلام نمی‌کنید که. مانند سایر کشورهای مردم سالار جهان، بزرگترین منبع تعریف حقوق انسانی در کشورمان "منشور جهانی حقوق بشر" است؟ برای ساختن فرهنگ مردم سالارانه، که خود بر حق و سر سختانه از آن دفاع می‌کنید، فکر نمی‌کنید که باید بیشتر به این منشور استناد نمود تا تفاسیری که جایشان در حوضه های علمیه است؟
چهارده قرن از اسلام می‌گذرد و مباحث درین موارد هنوز ادامه دارد. در مورد سایر ادیان شرایط بهتر ازین نیست. از قرون وسطی تا واتیکان امروز، گفتمان مسیحیان در باره شکل حکومت هنوز ادامه دارد. شاید مانند اروپاییان، بدون توهین به دین، زمان آن رسیده است که در تجربه "انسان" و "تاریخ" به دنبال پاسخ بگردیم تا در متون دینی. ما نمی‌توانیم چهارده قرن دیگر صبر کنیم تا شاید کسی در یکی از حوضه های علمیه "اسلام واقعی" را کشف کند. و آقای موسوی، فراموش نکنید که شما "رئیس جمهور" مردم هستید و نه "مدرس حوضه علمیه".
هفت) پیر آزاده مان آقای منتظری در پاسخ به پرسشی در باره تخریب گورهای عزیزان در گورستان خاوران (کفر آباد) پاسخ می‌دهند:
"قبرستانی که افراد مسلمان از هر مذهب و گروه در آن دفن شده اند محترم است و تخریب و اهانت به آن جایز نیست. بلکه هتک حرمت غیر مسلمانان نیز محل اشکال است."
این شاید بهترین مثال برای نشان دادن حکومت دینی است. اگر کسی به آزادگی ایشان نیز حقوق را در راستای تعلق دینی تعریف و تضمین کند، چه رسد به یزدی ها و … ما می‌خواهیم که حقوق برای همه "شهروندان" تعریف شود، زن و مرد، مسلمان و غیر مسلمان، کرد و بلوچ و فارس، … در گفتار و کردار حقوق بشری صاحب حق "شهروند" باید باشد. والسلام!
برادر عزیز، کسانی را که خواستار پایان دادن به "ولایت فقیه" هستند "افراطی" ندانید. نه تنها این اصل "سرطان زا" ست، بلکه آقای خامنه ای همه پل های پشت سرشان را برای ارتباط با مردم خراب کردند. روزی که شاه به تلویزیون آمد تا "انقلاب" مردم را به رسمیت بشناسد و قول دهد که به "قانون اساسی" احترام خواهد گذاشت دیگر دیر شده بود. انقلاب ها و جنبش ها نیز بسان هر ساختار زنده دیگر زاده می‌شوند، می‌رویند، دگرگون می‌شوند و می‌میرند. جنبش ما برای تضمین این که دیگر بار رای اش را نمی‌ربایند، بسان یک پزشک با تجربه، آسیب شناسی کرده و ریشه سرطان را یافته.
آقای رییس جمهور، نتیجه بی اعتنایی جنبش اصلاح طلبان در زمان آقای خاتمی به آسیب شناسی مردمی و اطاعت از "فرمان رهبر"، دلسردی مردم بود که در انتخابات بعدی خود را نشان داد. این تجربه تلخ تاریخی را تکرار نکنیم. با تکرار این بی اعتنایی و دلسردی است که مردم را به آغوش کسانی خواهند افتاد که خواب های خوشی نه برای آزادی میهنمان دارند و نه برای استقلال آن. شما که بارها، به حق، از خطر جنگ داخلی و حضور نیروهای نظامی در مرزهای کشور سخن گفته اید نباید بگذارید که بار دیگر مردم از امید تاریخی دست یافتن به آزادی و عدالت با تکیه بر نیروهای داخل کشور مایوس شوند.
برادر رییس جمهور، شما پیش از انتخابات یک کاندیدای محبوب بودید. ولی روزی که در مقابل "فرمان رهبر" ایستادید تبدیل شدید به "میر حسینی" که همراه "یا حسین" در شعارها می‌آید. در یک چیز شک نکنید که اگر روزی با "رهبر" بیعت کنید نه تنها از چشم خلق خواهید افتاد، بلکه هدیه ای خواهید داد به کرکسانی که در کمین این روزند. فردای آن روز مردم خواهند گفت: "از خودشان بود!". و همانگونه که امروز بدون هیچ تردیدی شما را رییس جمهور خود می‌خوانم، اگر روزی با ضحاک بیعت کنید قلم بر شانه می‌نهم و به پشت کردن به خون عزیزانمان افشاتان می‌کنم.
در خاتمه از شما تشکر می‌کنم که بعد از سی سال سخنرانی های عوام فریب، شما در مصاحبه تان با "کلمه" اعلام می‌کنید که "مردم برای آزادی و عدالت به میدان می‌آیند". نمی‌دانید که شنیدن این جمله چقدر شیرین است. از شنیدن جملاتی چون "مردم برای اسلام به میدان آمدند" کلافه ایم. مردم برای چیزی به میدان می‌روند و جانشان را به خطر می‌اندازند که ندارند: استقلال، آزادی، عدالت. عوام فریبانی که این جمله را تکرار می‌کنند، و خود را نیز نمایندگان آسمان در روی زمین می‌دانند، فراموش کرده اند که مردم ما ۱۴ سده پیش مسلمان شدند! حتی آن روز هم برای اسلام به خیابان نیامدند. اسلام با پای خودش آمد.
آقای رئیس جمهور، به شعارهای مردم در دهه فجر گوش دهیم. اینان "افراطیون" نیستند، بلکه صاحبان کشورند، با جانشان بر کف و امیدشان که آسمان می‌دَرَد.
من آن کرم شب تابم
که بر هر بام
هر معبد
هر میکده
رسیدن خورشید را
به روستای سرما زده مان
نوید می‌دهم

با احترام بی کران
رضا هیوا
پاریس، چهارده بهمن ۱۳۸۸

Reza Hiwa
2010-02-03#11.26

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد