جنبش مردمی ما در طی هفت ماه مبارزه به دستاوردهای گرانبهائی رسيده است. اين جنبش نشان داده که سرشار از قدرت مقاومت، استقامت و تداوم است. اين جنبش نشان داده که سرکوب خشن، زندان، شکنجه وحتی کشتن کور و بی دليل تظاهرکنندگان (همچون ترور خواهرزاده آقای موسوی و استاددانشگاهی که به اصلاح طلبان رای نداده ولی آزادی می خواهد) نمی تواند صدای مردم را خفه کند. شايد بزرگترين دستاوردش اينست که برای مردم روشن شده که نکته اصلی و گرهی، هدف غائی و غير قابل انکار اين مبارزه به دست آوردن آزاديهای سياسی، اجتماعی و فردی برای ايرانيان است. فکر می کنم اين ادعا واقع بينانه باشد که با توجه به تحولات اين مدت اکثريت مردم درک کرده اند که علت و هدف مبارزه کنونی" آزادی" است.
در مقابل، در همين مدت، سياست سرکوبگرانه دولتی شکست خورده است. سرکوب، شايعه پراکنی و دروغ بافی دستگاههای تبليغاتی دولت ادامه دارد و با اين که آنها به هر دری زده اند و از هر وسيله ای استفاده کرده اند با تمام اينها امروز نگران اتفاقات احتمالی 22 بهمن و پيامدهايش هستند.
در ابتدا سعی کردند مبارزه جنبش سبزرا به نيروهای خارجی وصل کنند و بگويند می خواهند انقلاب مخملی براه بياندازند.
بعد از تظاهرات عاشورا چهره های سرشناس جنبش را محارب، ملحد و منافق ناميدند ولی اين دهان دريدگی ها آنچنان رسوا بودند که خودشان به شکر خوردن راضی شدند و آقای خامنه ای آنها را "خواص"خطاب کردند.
بعد از بيانيه هفدهم آقای موسوی آقای رضائی نامه ای نوشت که نشان می داد بخشی از اصولگرايان موافق ادامه سياست حاکم نيستند و می خواهند همه به دور ميز مذاکره و مصالحه بنشينند.
در اين مدت تند رويها و درشت گوئيهای درونی اصولگرايان –عليه يکديگر - هم زياد شده است. همه يک حرف نمی زنند و در واقع چند سياست مختلف از طرف گروه بنديهای کوچک و بزرگ آنها عنوان می شوند. ترکيب کابينه دست کاری شده است و آقای احمدی نژاد در معرفی کابينه جديدش مشکل داشته است. بعضی عناصر سرشناس (هر چند رده دوم) اصولگرايان معزول شدند يا به دادگاه احضار شده اند و آقای احمدی نژاد دستگاه قضائی خودش را متهم به ديکتاتوری می کند.
پراکندگی و ناهماهنگی های مراجع تقليد همچنان ادامه دارد. بخشی از علمای عظما علنا در اردوی منتقد و مخالف دولت قرار دارند و بخش بزرگی هم در جمع مراجع تقليد ساکت و نگران هستند. اين وضعيت فرصت نمی دهد که مقام مرجعيت به صورت اسلحه ای در اختيار حکومت به کار رود و حتی برعکس، مقلدين فراوانی را به اردوی مخالف گرايش می دهد.
مسئولين حکومتی در صدا و سيما می گويند تاکتيکهای گذشته ما غلط بوده اند و به صورتی آزمايشی، يکی از نمايندگان اصلاح طلب مجلس را در يک برنامه "روبه فردا" دخالت می دهند و فردای آن روز برنامه "رو به فردا" دچار اغتشاش می شود. تعداد روزهای نشان دادن برنامه کم می شوند و آينده اش نامعلوم.
در همين هفت ماهه اخير ريزش نيروی اردوگاه حکومتی بسيار مشهود بوده است. قرار بود تظاهرات روز بعد از عاشورا نشان دهنده نفوذ حکومت در مردم کوچه و بازار شود ولی خودشان هم می دانسته اند که قدرت بسيج کردن حکومت افت کرده است. آنها جرات نکردند تظاهراتشان را در مکانهای وسيع و چشم گيری از قبيل ميدان آزادی برگذار کنند. در واقع انتخاب ميدان انقلاب به معنای اعتراف حکومتی ها به ريزش نيروهايشان بود.اين ريزش نيرو منطقا به مردم عادی کوچه و بازار ختم نمی شود و بايد در تمام ارکان حکومتی بازتاب داشته باشد. معلوم نيست چه کسانی هنوز از دولت دفاع می کنند و چه کسانی صرفا ساکت نشسته اند.
هر نگاه بی طرف و واقع بينانه ای به اين نتيجه می رسد که اردوی دولتی دچار اغتشاش و بلبشو است. براستی اغتشاش و بلبشوی اردوی دولتی در سی سال گذشته بی سابقه بوده است.
نظم حکومتی، اصول قراردادی ای که بعد از 57 برقرارکردند با وضعيت عمومی جامعه جور در می آمد و به آنها فرصت داد که برای سی سال با دغدغه اندک بر مملکت حکومت برانند. امروز، آن نظم بر هم خورده است. پيش فرضهای آن نظم متحول شده اند. جامعه 88 همان جامعه 57 نيست ولی هنوز بعضی ها اين تفاوت بنيادين را نفهميده اند.
برای اينکه بفهميد مبارزه چند ماهه اخير به نفع کدام طرف چرخيده لازم نيست راه دوری برويم. نگاه کنيد که عليرغم برخوردهای هيستريک حکومتی ها، چهره های سرشناس جنبش سبز حرف خود را با متانت و وقار تمام زده اند و يک سياست معين را با نرمش و وقار شايسته اوضاع مطرح کرده اند. آقای موسی هفده بيانيه داده، آقايان کروبی و خاتمی نامه نوشته و مصاحبه کرده اند. تازه هيچ کدام از اينها از امکانات صدا و سيما و يا روزنامه های پر زرق و برق دولتی برخوردار نبوده اند. طرف مقابل، عليرغم تمام اين امکانات و فرصتها، تا کنون چندين بار تغيير موضع داده و هر روز هم بيشتر پراکنده و چند زبانه شده است. در يک سو متانت برخاسته از اعتماد به نفس را مشاهده می کنيم و در سوی مقابل تزلزل رهبری ای را که اعتماد به نفس خود را از دست داده است.
در تمام هفت ماه گذشته ،اکثريت مردم ما در زير بمباران شلوغ کردنهای گيج کننده حکومت، شايعه پراکنی ها و اتهامات تبليغاتی حکومت بوده اند ولی باز هم توانسته اند به اصل موضوع برسند. امروز روشن است که جنبش سبز از جنس انقلابهای مخملی ساخته و پرداخته امريکا نيست، روشن است که از خارج کشور هدايت نمی شود. روشن است که جنبش سبزبرای صف بندی در مقابل روحانيت، در مقابل اعتقاد به دين و ايمان نيست. حتی اين اتهام که عده ای می خواهند انقلاب تازه ای (در معنای سنتی و متعارف آن ) راه بياندازند نيست.
آقايان موسوی و کروبی می خواهند در چارچوب همين قانون اساسی موجود، به آزاديهای مطروحه در همين قانون اساسی احترام بگذارند و آنها را در عمل و در سرتاسر ايران،به رسميت شناخته و به اجرا بگذارند.
فايده مبارزه مسالمت آميز، مبارزه ای که زمان را به نفع خود می داند و عجله ای ندارد که فردا صبح به اهداف خود برسد در اينست که به مردم فرصت می دهد اتهامات و ادعاهای دولت را همراه دفاعيات جنبش سبز، مزمزه کنند و برای خود، در دل خود، به نتيجه برسند.
اينچنين است که در حال حاضر اکثر مردم ما می دانند که دولت کنونی ايران به قانون اساسی جمهوری اسلامی هم وفادار نيست ، به آن اعتقاد ندارد و اصول آن را زير پا می گذارد.
در چنين شرايطی است که همه چشمها به 22 بهمن دوخته شده اند. هيچ کس نمی داند دقيقا چه خواهد شد. آيا جنبش سبز باز هم قدرت نمائی چشمگيری خواهد داشت و يا به خاطر خط و نشان کشيدنهای سپاه با احتياط بيشتری حرکت خواهد کرد. از طرف ديگر هيچ کس نمی داند آحاد افراد سپاه وبسيج تا کجا، تا چه مرحله ای، از دستورات سرکوبگرانه بالادستی هايشان اطاعت خواهند کرد.
در شرايط بحرانی کنونی ايران، نيرو بندی اجتماعی سيال است. در چارچوب يک مبارزه مسالمت آميز، اين خصلت بسيار قوی تر از شرايط مبارزه خشونت آميز است. در حالی که خط و مرزها ی سياسی روشنتر شده اند رفتار روزمره مردم به زمان بيشتری نياز داشته و به محاسبات وسيعتری وابسته است. بخشی از مردم به وضوح در اردوی آزادی خواه عمل می کنند. بخش ديگری هم در دستگاههای سرکوب دولتی مجبور به کار هستند ولی بخش بمراتب بزرگتری نياز دارند که اقدام بعدی خودشان را سبک سنگين کنند. ممکن است هر تک فردی قبول داشته باشد که نمی تواند از اين دولت انتظار آزادی داشته باشد ولی بايد حساب کند که نبود آزادی در زندگی شخصی او تا چه حد اهميت دارد، بايد با بقيه مسائلی که برای زندگيش مهم هستند رفع تکليف کند و بازهم اگر مخالف اين وضعيت بود بايد تکليف خودش را با سرکوب دولتی روشن کند. همين نوع سئوالات منظما ذهن اکثر بسيجی ها و پاسداران را هم آزار می دهند.
بدين معنی شرکت يا عدم شرکت در تظاهرات به عوامل مختلفی بستگی دارند و تا صبح روز 22 بهمن قابل تغيير چشم گيری هستند. اعدام دو نفر انسانی که دو ماه قبل از انتخابات دستگير شده بودند برای ايجاد رعب در مردم بود و حکم اعدام 9 تظاهر کننده هم به همين خاطر هستند. جناح جنگ طلب حاکميت اميدوار است با اين وحشيگريها بتواند فضای خفقان کننده ای در جامعه ايجاد کرده ومردم را وادار به قبول نظم بی رحمانه خود نمايد.
هيچ کس نمی تواند بگويد در 22 بهمن چه خواهد شد. هر دو اردوگاه می دانند که بسته به چند و چون وقايع، روز 22 بهمن می تواند روزی سرنوشت ساز شود. در عين حال هيچ کدام از دو اردوگاه نمی توانند پيش بينی قابل اعتمادی از وقايع آن روز داشته باشند.
به اين تر تيب زمينه ملموس و عاجلی برای مصالحه فراهم می شود. اگر اين همه عوامل متغير و قابل تغيير وجود دارند بهتر است به کمی کمتر رضايت بدهيم. سران هر دو اردوگاه می توانند ريسک باخت بزرگ را کنار بگذارند، کمی کوتاه بيايند و دست يابی به بقيه اهداف خود را به آينده محول کنند.
فکر می کنم در اين شرايط بود که درهفته های اخير شاهد انواع شايعات و گمانه زدنها در مورد مصالحه بوديم. مخصوصا سخنان آقای کروبی در مورد دولت احمدی نژاد از اين زاويه جلب توجه می کرد. در اين رابطه بعضی مقالات خوش بينی فراوانی از خود نشان می دادند که فکر می کنم با واقعيات صحنه ايران خوانائی نداشتند.
البته اين نکته که نوعی مصالحه در دستور کار بوده است واقعی است و بايد قابل فهم باشد. مذاکره برای نوعی کنار آمدن هرگز قطع نشده است. روابط سنگين و همه جانبه عناصر فعال در دو اردوگاه مسئله قطع مذاکره را غير ممکن می کرد. فکر می کنم اظهارات و بيانيه های آقايان موسوی و کروبی در اين دوره به نوعی، جواب به بحثهائی باشند که در مورد مصالحه انجام می گرفته اند . در اين فضا است که اين آقايان کف انتظارات خود را با نرمش تمام عنوان کرده اند. آنها گفته اند برای جلوگيری از دردورنج بيشتر حاضريم تا اين جا کوتاه بيائيم.
فکر می کنم علائمی که نشان می دادند اردوگاه حکومتی هم خواهان نوعی مصالحه هستند ديده شده اند. ولی اين علائم ضعيف بودند و نشان می دادند که جناح سرسخت حکومت هنوز هم دست بالا را دارد. اعلام حکم اعدام برای 9 تظاهر کننده ديگر دست بقيه حکومتی ها را هم در حنا گذاشته است. به نظر می رسد حالا ديگر نمی شود انتظار داشت که جلوی خشونت سرکوبگران در 22 بهمن گرفته شود.
فکر می کنم بسياری از نيروهای حکومتی خواهان مصالحه اند. آنها بالاخره قبول کرده اند که با بحران روبرو هستيم و حل بحران تنها از راه مذاکره و مصالحه ممکن است. با تمام اينها رسيدن به مصالحه با مشکلی روبرو است. می بايد فرمولی بيابند که طی آن نه سيخ بسوزد نه کباب. فرمولی که طرفين بتوانند ادعای پيروزی کنند و يا لااقل بگويند شکست نخورده اند. اين فرمول هنوز يافت نشده و يا ما نديده ايم.
مشکلترين بحث در اين زمينه اينست که کوچکترين امتياز به اردوی معترض دروازه ای را باز می کند که ديگر قابل بستن نخواهد بود. اين بحث هميشه برای حکومتهای ديکتاتور وجود داشته است. بايد بگويند اعتراضات مردم هيچ رخنه ای در ارکان دولت به وجود نياورده است. از روزی که قبول کنند اعتراضات مردم تاثيری (هر چند کوچک) داشته ديگر نمی توانند جلوی سيل بزرگتر مردم معترض را بگيرند.
اين نگرانی حکومت بازتاب واقعيتی از ايران امروز است. بعضی جوانب ايران در سی سال گذشته در هر صورت کنار رفته اند و ديگر در تحت هيچ شرايطی هم باز نمی گردند. ولی مسلما فرمولهای ميانه ای وجود دارند که می توانند خسارتهای وارده را به حداقل برسانند. مصالحه ای که بخشی از خواسته ها را جواب می دهد بايد منطقا بهتر از بربادرفتن همه چيز باشد.
تنها يک هفته به 22 بهمن باقی مانده است. به نظر می رسد که فرصت مصالحه ای که هزينه کمتری برای ايران داشته باشد از دست رفته است. می شد قبل از 22 بهمن به مصالحه ای برسيم و شرايط سالمتر و آرامتری را فراهم آوريم. اين فرصت را از دست داديم. بحرانی تلخ و با هزينه اجتماعی سنگين همچنان ادامه می يابد.
نمی شود تقصير اين هدر دادن فرصت را به گردن آقايان موسوی و کروبی انداخت. آنها با شجاعت سياستمدارانی که به راه خود و به پشتوانه شان اطمينان دارند نرمش نشان دادند. اين فرصت هدر شد چرا که جناح حاکم اعتماد به نفس خود را از دست داده است. آقای خامنه ای که قبول دارند ايران با بحران روبرو شده نمی توانند از "خواص"گله کرده و شکايت داشته باشند. تقصير از اردوی دولتی است. آنها دچار ذهنيت محصور شدگان شده اند. روشن شده که سياست سرکوب ماههای اخير اثر مطلوب آنها را ندارد. روشن شده که قدرت بسيج آنها ريزش پيدا کرده است. خودشان هم که يک راه واحد و يک طرح مشترک ندارند و شکافهای درونی اردويشان هر روزه گشادتر می شوند.درست به همين دليل دچار سخت سری شده اند. سخت سری ای که شکننده است و همپای زمان شکننده تر و بدعاقبت تر می شود. حالا بايد منتظر وقايع 22 بهمن باشند ولی از روز بعد باز هم همين آش است و همين کاسه.
شنيده ام که هزار سال پيش ، پايتخت امپراطوری روم شرقی – کنستانتينوپول- در محاصره مسلمانان بود . در حالی که موضوع روز می بايد همين مسئله مرگ و زندگی می بود رهبران حکومتی و مذهبی مشغول جر و بحث درمورد تعداد فرشتگان آسمانی بودند. آنها در واقع قبول کرده بودند که شکست خورده اند. روشن است که هيچ فرشته آسمانی هم به ياری آنها نيامد و امپراطوری روم شرقی سقوط کرد.
چهره های موثر اصولگرا بايد اين واقعيت را بپذيرند که هيچ فرشته ای به ياری آنها نخواهد آمد. اگر به ايران فکر می کنند، حتی اگر تنها نگران آينده مشی خودشان هستند بايد بزدلی را کنار بگذارند آنها بايد دير يا زود کنار بيايند، بايد به تفاهمی برسند که درد و رنج مردم را کمتر کند.
يقين دارم که زمانی در آينده، ما مصالحه ای خواهيم داشت. ولی به نظر می رسد که آن روز هنوز نرسيده است. ما هنوز هم بايد راهی آغشته به درد ورنج را تا آن زمان بپيمائيم.
برای ايرانی آرام و آزاد بکوشيم.
مجيد سيادت 15 بهمن
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد