به یاد ستار کیانی
ستار از دیرینه یارانی است، که بخشی از زندگیم را در کنارش گذرانده ام. بیش از سه سال در یک سلول(1) با هم بوده ایم. در برابر تهاجم و سرکوب پلیس با تکیه بر امثال او توانستیم از حیثیت و حرمت انسانیمان دفاع کنیم. در اعتراض به محدودیت هایی که برایمان ایجاد می کردند، یکماه اعتصاب غذا کردیم. با تکیه به همدیگر درد و غم و شادیمان را تقسیم می کردیم. در جشن ها با هم سرودهای شاد می خواندیم و در سوگواری ها، غمخوار همدیگر بودیم و ....
ادامه ...
***********
ساسان کیانی
با یاد و خاطره ستار کیانی
برادر بزرگم نصیر را به خاطر نمی آورم. تازه به دنیا آماده بودم که رژیم شاه او را اعدام کرده بود. لالایی دوران کودکیم داستان دلاوریهای نصیر ۲۱ ساله بود، که در جنگ با اهریمن کشته شده بود. بزرگتر که شدم خیلی وقتها با هق هق گریه مادرم که سعی در فرو خوردنش داشت بیدار میشدم، دلیل رنجش را به درستی نمیدانستم، اما آنچه بود تلخکامی بی پایانی بود که سراسر وجودش را گرفته بود. سال ۶۷ وقتی ستار را اعدام کردند در نامه ای برایش نوشتم: "اکنون علت دردی را که از بدو تولدم در چهره داشتی، احساس میکنم."
ادامه ...
***********
سعید
روایت یک فرار
زنگ در به صدا درآمد. در خانه را که باز کردم. چونان سایه ای توی خانه لغزید و بی حرکت ایستاد، درست روبرویم، دستم بی اختیار جلو رفت دستانش را محکم فشردم. خودش بود. سایه ها توی تاریک و روشن راهرو روی صورت رنگ پریده اش عمیق شیار می کشیدند. چشمهایش بی قرار توی چشمخانه بازی میکردند و سخت می درخشیدند. در آغوشش کشیدم.
ادامه ...
************
شعری از ستار کیانی
صحرای کوچکم!
در تو
بار دیگر
موضوع شعر و قافیه را
باز جسته ام
در تو
روایت سبزی ز مادرم
این بحر بیکرانه ی مهر و عشق و وفا
باز آفریده ام
در تو
او را برای سالیان درازی
زیبا و سر خوش وشاداب
دیده ام
در رویش مداومت ای شاخه امید
تمثیل روشنی از رود زندگی
تصویر کرده ام.
صحرای کوچکم
ای آهوی خطائی صحرای قلب من
در غمزه کودکانه چشمان آهویت
آشیانه امنی گزیده است
پرهای بسته ام .
اوین- شهریور ۶۶
+++++++++++
نامه ستار کیانی از زندان