logo





نظریه های ادبی

دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۸ - ۱۸ ژانويه ۲۰۱۰

بیژن باران

bijan-baran.jpg
ادبیات هنری کلامی است که به شاخه های شعر، داستان، روزنامه نگاری، نوشتار تخیلی، جستارهای غیرتخیلی تقسیم می شود. داستان در ژانرها/ انواع جنایی، عشقی، تخیل علمی، سناریوی فیلم/ تلویزیون، نمایش نوشته می شود. نقد بحث داستان برای فهم بهتر آن می باشد. همچنین نقد برای مقایسه یک داستان با دیگران، مقوله بندی سبکهای ادبی، قیاس ادبیات یک فرهنگ با دیگران، تدریس نقد در نهادهای آموزشی، ترجمه شمای داستانی در یک زبان به زبانهای دیگر نوشته می شود.
نظریه ادبی ابرسازه ای است که نقد زیر آن قرار دارد. گرایشها و جنبشهای ادبی بررسی نظرات ادبی در جامعه یا تاریخ اند. پس سلسله مراتب برای نقد ادبیات بقرار زیر است: ادیبان صاحب آثار ادبی در یک زبان و بازه زمانی. نقد این آثار کمک به ادیب برای ارزیابی اثرش و ارتقای سطح ادبیش می کند. در نقد ادبی حوزه های هنر، علوم، فلسفه بکار می روند تا حقیقت و معنی در اثر تشخیص داده شوند. نقد سنتی بررسی اصول بکار رفته در نظم و نثر است. در نقد نو زمینه اجتماعی حول و حوش اثر واشکافی می شود. در نقد ادبی بلاغت/ سخنوری برای تاثیر بر خواننده، سبک نحوه بیان، آرایه های ادبی مانند استعاره، ساختار برای تقارن، زبان نیز بررسی می شوند.
در این جستار شاکله های 20 نظریه ادبی برای نقد ادبیات داده می شوند. سپس از میان این 20 نظریه، نظریه ساختارگرایانه در ژانر ادبی داستان واشکافی می شود. سرانجام به نقد ساختارگرایانه آثار یک نویسنده معاصر فارسی پرداخته می شود. کوشش شده که 4چوبی برای نقد داستان تشریح شود که جهانشمول بوده؛ برای آثار دیگر هم بتوان آنرا بکار برد.

*
نظریه های 20گانه نقد ادبی. تعمیم عامتر/ تئوریک یک نقد ادبی، نظریه ادبی نام دارد. در سده اخیر 20 نوع نظریه تبیین شده که هر کدام از تلفیق علوم انسانی دیگر با نقد ادبی حاصل شده. پس ژانرهای داستانی از تخیل و خاطرات نویسنده محلی نتیجه شده؛ به نقدهای ادبی ملی می انجامند. نقدهای ادبی با علوم انسانی دیگر تلفیق شده در نظریه های علمی جهانشمول، سبکها، مکتبها، جنبشهای ادبی مقوله بندی می شوند. این روش تقلیل گرایانه از تعداد بیشمار داستانهای محلی به 20 رویکرد تئوریک در نظریه نقدهای ادبی میرسد. هر کدام از این نظریه ها تعریف شده با چند مولف نامی آن برای مطالعه بیشتر ذکر می گردد:
1. آرکی تیپیک، اسطوره ای: س گ یونگ ژانر/ پلات ادبی را تکرار ابرشخصیت/ آرکی تیپ اسطوره ای و فرمولهای مربوط بآن مانند جنبه های مونث/ مذکر، ضمیر جمعی، سایه، ظاهر/ پرسونا، آرکی تیپ میداند. در اینجا آرکی تیپ در برگیرنده شخصیت، روایت، تم/موضوع نوعی/ تیپیک قلمداد می شود. منظور از آرکی تیپ یک الگوی فراگیر یا نمونه کامل مانند رستم زورمند، شهرزاد سرگرم کننده، ضحاک مستبد، آرش کمانگیر ایثارگر است که از روی آنها شخصیتهای دیگری مانند فلان پهلوان مثلا تختی، روایتگر، قلدر محلی، کنشگر ملی در محاوره یا ادبیات ساخته می شوند.
یونگ ژانر/ پلات ادبی را تکرار ابرشخصیتهای اسطوره ای از گذشته های هزاره ای و فرمولهای مربوط بان در حیطه های خواب، فانتزی، مذهب، در ناخودآگاه قلمداد کرد. در ضمیر جمعی ساکنان فلات ایران نثویت نیک و بد به اشکال گوناگون اهورا/ اهریمن، خیر/ شر، نور/ تاریکی، خدا/ شیطان، گرم/ سرد، سفید/ سیاه بصور گوناگون تجلی می کند. گاهی این منطق بدوی در عصر مدرن که همه چیز با سایه روشن، شک، عدم ایقان همراه است در تصمیگیری و موضعگیری افراد الویت دارد.
2. آوانگاردی، سوررئالیسم، دادایسم: آ برتون، ت تزارا، م دوشان خط فاصل هنر و حیات را مخدوش کرده؛ عناصر فرهنگ عامه را به هنر وارد کردند. آوانگارد بمعنی خط جلوی جبهه است که در هنر، عصیان بضد هنر قبلی/ سنتی می باشد. در سبک ورای واقعیت/ سوررئالیسم تخیل، رویا، فانتزی، عدم خردگرایی الویت دارند. دادا معنی گریزی، پوچی، نیهیلیزم و کاربرد شانسی/ کتره ای را متبادر می کند. این نظریه نقد بر جنبه های نو/ اتفاقی در شکل کتاب، مضمون، زبان اثر ادبی تکیه می کند. نمونه: گلارا نویسنده دهه 40 بود که کتاب نکبت خود را با روی جلد گونی نشر کرد. نظریه آوانگاردی در مورد این اثر روی بدعت جلد گونی تاکید می کند.
3. پدیده شناسی، تاویلی/ هرمنوتیک: ا هوسرل واقعیت را پدیده محض دانست. او مشعر با نیت به فکر و "در جهان هستن" فرد را برای درک پدیده ها کافی انگاشت. نقد تاویلی م هایدگر عنوان می کند که خواننده باید "حیات درونی" متن را تجربه کند تا آنرا بفهمد؛ تاویل متن نسبی است زیرا خواننده و متن در وضع گذاری اند.
4. پذیرشی- واکنشی خواننده: و ایسر، ه یاوس، ل روزنبلات براین باورند که توان خواننده یک متن مفروضات/ تعصبات او را دربر دارد. این نوع خوانندگان یک "جامعه مفسران" را با کارکردها، ارزشها، مفروضات تفسیری می سازند. این "جامعه" متن را از تفسیرهای من درآوردی مصون نگه میدارد. زیبایشناسی خواننده در معینات زمانی و تاریخی محدود است. آفاق انتظارات، خواننده تلویحی، تحلیل اشراقی برخی دیگر از مقولات این رویکرد نظریه ادبی اند.
5. پسااستعماری: ف فانون، ا سعید، و سویاینکا، س رشدی در افول استعمار به بازسازی فرهنگ بومی - شامل ادبیات، سیاست، تاریخ در تقابل با فرهنگ اروپایی - پرداختند. در اینجا عدم هویت، تبعید جمعی، مرکزیت اروپایی، امتزاج/ هایبرد شدگی، امپریالیسم کاربرد دارند.
6. پساساختارگرایانه، نظریه ساختارزدا/ ساختارشکن واکنشی به ساختارگرایی است که زبان را ثابت و بسته نمی بیند. در این نظریه یک شعر یا داستان مجموعه معنی ها/ دالهایی است که هیچگاه نمیتوان به یک معنی ثابت تقلیل داد. دریدا این بحث را در " ساختار، نشانه، نمایش در گفتمان علوم انسانی 1966" در تقابل با سنت غربی لوگوسنتریسم/ لغت- مرکزی مطرح کرد که در هر اثر یک معنی ثابت انگاشته می شود. فوکو، بارت، لاکان در آثارشان عدم تصمیم گیری، تفاوط ، زدایش، لغت- مرکزی، منطق تکمیلی، توفیر، دلالت اشراقی را مطرح کردند. تفاوط differance با اکسان روی e است که 3 معنی توفیر، تاخیر و تفاوت را دربر می گیرد. این نظر براین است که کلمات از آنچه دلالت می کنند، دور بوده؛ باید با کلمات دیگر تشریح شوند.
7. پسامدرینسم گاهی با پساساختارگرایی مترادف آمده، در برگیرنده تئوریهای هنر، ادبیات، فرهنگ، معماری می باشد. آدام کاتز گفتمان و پراتیک پسامدرن را ناشی از این فرضیه می داند: واقعیت از تکثر نامحدود اشکال و پدیده های ناهمگن تشکیل می شود. پسامدرنیسم نوعی اقتصاد سیاسی موقعیت های ناهمگون برای بازتولید حوزه هایی از دانش و پراتیک است که به ناهمگونی ارجحیت می دهد. فوکو، دلوز، دریدا، لاکان، لیوتار، بودریار و گواتاری نامیان این مشربند.
کاتز وجه مشترک همه این نظریه پردازان را در این می بیند که آن ها بخش موضعی، محلی و خاص را بر کل ترجیح می دهند. آنها باور ندارند که این دو را بتوان در ساختارها و پروسه های کلی کنار هم قرار داد؛ ارتباطی اندام وار/ ارگانیک میان آن ها برقرار کرد. میتوان پسامدرنیسم را با الهام از اندیشه الن میکسینزوود در شک گرایی، علیه کلیت و ذات گرایی، گفتمان گرایی، نفی جهت تاریخ بسوی عدالت اجتماعی، گفتمانی کردن واقعیت، مخالف روایت کلان و درستی/ نادرستی گزاره ها، نفی پلورالیسم خلاصه کرد. {1}
ایحاب حسن، نظریه پرداز آمریکایی، متولد 1925 در قاهره، جدولی برای تقابل 2 گانه مدرنیسم و پسامدرنیسم تهیه کرده که مقولات عمده هر کدام در برابر هم قرار دارند. در ستون مدرنیسم این مقولات قرار دارند: هدف، طرح، مراتب/ هیرارشی، هیپوتاکتیک، کل گرایی، حضور، ریشه عمودی/ عمق، سنتز، شهریت، نخبه گرایی. در ستون پسامدرنیسم مقابل مقولات قبلی این هایند: بازی، بخت/ شانس، آَشوب/ آنارشی، پاراتاکتیک، ساختارزدایی، غیبت، سطح/ ریشه افقی، آنتی تز، تکه گویی، ضد-اقتدار آورده شده اند. یعنی هر کدام از 10 مقوله مدرنیسم در برابر 10 مقوله پسامدرنیسم قرار می گیرند؛ اینگونه می شود که هدف مقابل بازی، طرح مقابل بخت، تا به آخر. در این جا فرمول تز، آنتی تز، سنتز هگلی/ مارکسی مورد نظر است. نمونه: تز- انسان پرواز نمی کند. آنتی تز- انسان پرواز می کند. سنتز- وسیله ای/ هواپیمایی بساز که انسان پرواز کند.
8. نوتاریخیگری شاخه ای از پسامدرنیسم است که در اواخر دهه 70 سده گذشته در دانشگاههای آمریکا در تخالف با غیرتاریخییت نقد نو آغاز شد. این گرایش در نقد ادبی در پیوند با مطالعات رنسانس و بازنگری آثار شکسپیر پیدا شد. نتایج آن بقرار زیر اند: یافتن جایگاه تاریخ در متون ادبی، تاریخی کردن ادبیات، یافتن پیش زمینه های تاریخی-اجتماعی ادبیات، بسترسازی برای ادبیات.
این جربان قوانین، یادداشت ها، سفرنامه ها، روایت های انسان شناسانه، ضرب المثل ها، متون ادبی دیگر را در رابطه با یک دیگر بازخوانی می کند. یعنی با نوعی گفتگو بین تاریخ و ادبیات، تاریخ را نه یک دانش عینی، مشتمل بر تعدادی فاکت خارج از متن میداند. بلکه تاریخ را در رابطه با ادبیات برآمده از مسیر تاریخ می داند. بقول فوکو "گفتمان پراتیک/ عمل زبان" بوده که بوسیله ارکان جامعه مانند قانون، طب، کلیسا، "برای مناسبات قدرت با مردم بکار می رود." در این جا قدرت با اخلاق و حقیقت 3 محور می سازند. پس قدرت صاحب دانش است؛ آنرا برای کنترل بکار می برد.
فوکو تاریخ را همراه عنصر سوبژکتیویزم/ ذهنیگرایی دانسته که از عدسی تعصب تاریخنگار میگذرد. در این جا جزییات بی اهمیت در رسومات فرهنگی "توصیف قطوری" برای درک نیروهای متضاد در فرهنگ قلمداد می شوند.
9. روانکاوانه: ز فروید، ژ لاکان در نقد ادبی به روانکاوی مولف، شخصیتها، خواننده و پروسه آفرینش ادبی با مثلث ضمیر ناآگاه، داوری نیمه آگاه، وجدان آگاه پرداختند. آنها متن و رفتار را با علل ذهنی مرتبط می دانند.
10. ژانری بررسی اشکال گوناگون ادبیات مانند داستان، رمان، شعر، نمایش، فیلم را دربر می گیرد. این نوع نقد در برگیرنده شاکله ها، ساختارها، قراردادهای مربوط به این ژانرهاست که تعصبات نهفته مانند مذهبی، جنسی در اثر را واشکافی می کند. دریدا جستار قانون ژانر را نوشت. کتب متعدد در ژانرهای تخیلی، شعر، نمایش، داستان در رابطه با ایده الوژی، ثبات، تغییر در ادبیات بچاپ رسیده اند.
11. ساختارگرا، نشانه شناسی: ف سوسور، لوی –استراوس، بارت، یاکوبسن، اکو، فوکو بر درک ساختارهای درون اثر تاکید می کنند. مواد مورد نیاز بررسی نشانه های رسومات اجتماعی در نشانه شناسی زبان و رفتار وجود دارند. یک اسطوره از یک ساختار کلان و اجزای ریز تشکیل شده. این مواد شامل تقابل 2گانه، تکرار جزء ریز اسطوره، همزمانی، درزمانی، روایت شناسی ساختاری می باشند. همچنین این مواد نشانه مانند چراغ راهنمایی و نماد مانند کبوتر برای صلح یا ترازو برای عدالت را هم دربر می گیرند.
در نظام نشانه شناسی معنی از تفاوت، اضداد، تقابلها مشتق می شود. در چراغ راهنمایی، قرمز = توقف است. معنی قرمز باین بستگی دارد که سبز یا زرد نیست؛ با این 2 رنگ تفاوت دارد. نماد برای تجسم یک تجرید با یک شیی ملموس است. برای مقوله ی مجرد ناملموس عشق نماد قلب بکار می رود. برای عاشق شدن نماد بصری تیر در قلب بکار می رود. کریستوا در ارتباطات نشانه را از نماد این گونه تفکیک می کند: نماد= زبان دربرگیرنده دستور، صرف و نحو، منطق می باشد. نشانه = جنبه های غیرزبانی برای بیان انگیزه و مهر، ریتم/ وزن می باشد. صدا برای بیان محرکات قوی ولی بیان ناپذیر مانند خشم، ترس، اشمئزاز، شگفتی، شادی، غم است که اکثرا با واژهای آخ، آه، وای، تفو، به، نه، جون زبانی می شوند. این محرکات جهانشمول بوده؛ در تمام نژادها و حتی پستانداران مشترک اند؛ صداهای مربوطه در این جانواران شباهتهایی هم باهم دارند. نمونه: خشم با غریدن همراه است.
12. سفرنامه ای. در آثار سعید، اکو، بودریار ین مقولات انعکاس یافته اند: امپریالیسم، استعمار، پسااستعماری، قومیتنگاری، تبعید، چندفرهنگی، ملی گرایی، هویت، فرهنگ بصری، تئوری نقشه های کشوری بدون در نظر گرفتن اقوام، جهانگرایی، محلیگرایی، "ابصار امپریالیستی،" مناطق مراوده، تردد مرزی، سیاح/ مسافر، حاشیه، منطقه امپریال، مهاجرت/ برگشت، ترک زادگاه، وطن/خارجه، ورود/ خروج، روایت جاده ای، کولونی اقلیتها.
13. شرح حالی/ اتوبیوگرافیک. در میانه سده 20م توجه از شرح حال مشاهیر عمدتا مرد به آثار اتوبیوگرافیک معطوف شد. ساختارگرایی و پساساختارگرایی روی محدودیت زبان در تصویر ساده حقیقت، اشارات تاکید کرده؛ منکر عینیت می شوند. دریدا و دیگران به اتوبیوگرافی زنان در بررسی دید زنانه تاکید کردند.
14. فرمالیسم روسی، انجمن زبانشانسی پراگ، زبانشناسانه، دیالوژیزم توسط باختین، یاکوبسون از دهه 20 در شوروی و اروپای غربی رواج یافتند. در این نظریه ها ادبیات نوع خاصی از زبان قلمداد می شود که تقاطع اضداد زبان شاعرانه و زبان محاوره ای است. فرمالیسم زبان محاوره را برای مکالمه و ترابری پیام در جهان اشیای خارج از زبان و زبان ادبی را متمرکز برای ایده مولف میداند. زبان محاوره گرایش به عادیگرایی زبان داشته؛ زبان ادبی گرایش به عجیب گرایی زبان دارد. دیالوژیزم در تخالف با لوژیزم سنتی یعنی دیالوگ/ محاوره را در تقابل با لغت و منطق سنتی قرار می دهد. باختین با بررسی آثار داستایوسکی این تنیجه را گرفت: دیالوگ در داستان منجر به چندصدایی شخصیتها می شود که ربطی به جهانبینی مولف در متن ندارد.
15. فمنینیزم. دبووار، نویسنده کتاب جنس دوم و همکار سارتر، پیشکسوت نظریه فمینینزم است. این مشرب در 3 شاخصه زیر مطرح شد: الف- تمرکز ضروری روی نظریه روانکاوانه و زنگرایی است. ب- تفسیر از فرهنگ پدرسالاری فاصله می گیرید. ج- سیاست جنسیت الویت دارد. دبووار صفات اجتماعی و فرهنگی زن را در تن زن با مسئله "دیگری بودن" زنان در فلسفه غرب ارایه داد. او از تعصبات ذاتی اصول ادبی تحت سلطه اعتقادات و ادیبان مذکر سخن گفته؛ ارزیابی معیارهای غربی را خواستار شد.
این معیارهای یکسویه در مورد فرهنگ، جنسیت، روشنفکری، نوعی گرایی stereotype روانکاوانه در باره زنان در مقولات زیرین تبلور یافتند: الف- تکجنسی، خنثی، وجود 2 جنس در انسان Androgyny از نظر نقش جنسی باین معنی است که "زن در مرد" و "مرد در زن" بیانگر شباهت این 2 می باشد. پس ترکیب مذکری و مونثی در 2 جنس باید سلطه گری مرد بر زن را پایان دهد. ب- نوشتار زنانه Ecriture feminine تجارب و احساسهای زن را تحکیم می بخشد. اکسان روی حرف e بخاطر صفحه کلید انگلیسی، نه فرانسه، حذف شده. مقوله "نوشتار زنانه" تجربه را بر زبان اولویت داده؛ به نوشتن غیرخطی، ادواری صحه گذاشته؛ صفاتی که جامعه پدرسالاری آنها را تحقیر می کند.
منظور از غیر خطی تقابل با پلات کلاسیک خطی در محور زمان است؛ نوشتن ادواری هم پروسه نوشتن را که مرد بیوقفه انجام میدهد؛ زن بخاطر تعهداتش باوقفه انجام می دهد؛ ولی با پیگیری آنرا بپایان میرساند. ج- جوهرگرایی در ذات یگانه جوهر مونث، از روی بیولوژی متفاوتش ورای شروط فرهنگی، است. د- مرکزیت مادگی/ واژن با تجربه زنانه درون خود با تجربه مردانه بیرون از خود توفیر دارد. ه- تن زن در زبان مذکر بیان ناپذیر است. زیرا در سنت مذکر با نظام نمادین رجولیت، قضیب، شق از تن زن نه میتوان گفت و نه می توان نوشت.
هلن سیکو Cixous در ادامه حرفهای لاکان می نویسد: جنسیت زنانه ، لذت تنانگی زن، ارگزم، انزال، حالت اوج شهوانی زن در نظام رجولیت بیان ناپذیر است. و- پدرسالاری، جنسیتگرایی را در نظام پدرسالاری نهادینه کرده؛ با سلطه طولانی مذکر، ستم بر زن را با هنجارهای مردانه توجیه پذیر کرده. ز- مطلق گرایی که از کلام بی چون و چرای آسمانی مشتق شده جای هر گونه زنانگی را مسکوت می کند. زیرا منطق مرد یا این یا آن منتج از غریزه لیمبیک عصر خزندگان در گریبانگری و گریز است. منطق زن بدیل بینابینی 3م تعامل، مذاکره، مصالحه، مسامحه، مدارا، انعطاف را وارد معادله می کند.

در ادبیات کلاسیک، نویسنده و موضوع مذکر اند. تاریخ بیهقی و 4مقاله عروضی اثر نظامی از عهد غزنویان 2 نمونه اند. در ادبیات مدرن، نویسنده مونث و موضوع غیرمونث است. آثار پروین اعتصامی یک نمونه است. از دهه 20 ش نویسنده مونث و موضوع مونث آغاز شد که پس از انقلاب 58 این روند شتاب یافت. بزودی آثار یک شاعر ایرانی زن را از زاویه دید مونث در شعر واشکافی کرده؛ آرایه های ادبی در آثار این شاعر با آرایه های ادبی سنتی مذکر در شعر فارسی کلاسیک، مدرن، پسامدرن مقایسه خواهند شد.
در غرب در دهه 60 موج 2م فمنینیزم برای پذیرش زن در محیط کار؛ در دهه 90 موج 3م برای بسط تعریف 2باره جنسیت و سکسوالیته اتفاق افتاد. موج 3م منجر به بازتعریف ازدواج برای دربرگیری دگرباشان شد. این بازتعریف ازدواج مسایل ارث، ولی فرزند، طلاق، بیمه درمانی همسر را در برمیگیرد.
16. مارکسی: انگلس، ت ایگلتون، ت جیمیسون، ل آلتوسر، آ گرامشی، گ لوکاچ، ت آدورنو رویکرد اجتماعی در نقد ادبی را بنا به شرایط مادی تضاد طبقات، تقلید واقعیت عینی برای تولید متن بکار بردند. مکتب فرانکفورت ادامه این رویکرد است که به بررسی مقولات کالاشدگی، مصرف، دیالکتیک مادی/ تاریخی، اوضاع مادی پرداخت. روبنا شامل نظام اجتماعی، سیاسی، ایده الوژیک متناظر با زیربنای اقتصادی شامل شیوه و ابزار تولید و نیروهای مولد است.
17. نو: 2 شاعر و نقاد، ت س الیوت، ج ک رنسام متن ادبی را درخود و مستقل از بافتار تاریخی، اجتماعی، روانی نویسنده بررسی کردند.
18. وجودگرایانه/ اگزیستانسیالیزم: نیتچه، کرکه گارد، هایدگر، سارتر، کامو، س دبووار، م مرلوپونتی این دیدگاه را مطرح کردند: هر فرد تنها و مسئول رفتار خود بوده؛ پوچی/ ابسورد منجر به این می شود که هر فرد محکوم به آزاد بودن است.
19. امپرسیونیزم. این نوع نقد طیف کامل غرایز، محرکات، احساسهای منقد را در بر می گیرد. این نوع نقد داورانه، عاطفی، مداحانه، توهین آمیز، عوامفریبانه، غیرمنصفانه، جهتدار می باشد. معمولا در اثر سطح عواطف، اعتقادات، بطور ذهنی/ سوبژکتیو نقد تحریر می یابد.
20. نفعی. این نوع نقد ناشیانه، بداهه گرایانه، پاداشی، از روی نفع فردی/ گروهی، غیرتخصصی، می باشد. معمولا در اثر سطح نازل اصول زیبایشناسیک، بازارگرمی، تبلیغ، مطامع تلویحی، نان قرض دادن، نقد نشر می یابد. البته نظر دادن در باره یک اثر یا یک کتاب در محفلی دوستانه ربطی به نقد آثار ادبی با کاربرد یکی از این نظریه /تئوری ها نداشته؛ این نظریه ها در سطح جهانی ادبیات را مداقه می کنند.
ساختارگرایی . ساختارگرایی رویکردی برای علوم انسانی است که یک حوزه مشخص مثل اسطوره شناسی را بمثابه سیستمی پیچیده با اجزای مرتبط بهم تحلیل می کند. این علم را سوسور 1857- 1913 با زبانشناسی و نشانه شناسی ربط داد. ولی روشنفکران فرانسوی چون لاکان و فوکو آنرا نه تنها چون یک شیوه فکری بلکه بمثابه جنبشی فکری جانشین اصالت وجود، اگزیستانسیالیزم دهه 60 قرن 20م، قلمداد کردند. مکتب اصالت وجود سارتری باخلجان و بیگانگی مدرنیستی همراه بود. اکنون ساختارگرایی سوسوری، واکنشی به اگزیستانسیالیزم بوده؛ جای آنرا گرفته؛ در برخی علوم در اروپا هم راه یافته است. در این جنبش فکری ساختارگرایی در علوم زیست شناسی/ بیولوژی، معماری، فلسفه علم، روانشناسی، نقد ادبیات، زبانشناسی، انسانشناسی نبز بکار میرود.
ساختارگرایی بمثابه گرایش فکری 4 جنبه دارد: 1- هر سیستم دارای یک ساختار است. 2- هر ساختار تعیین کننده موقعیت هر جزء در یک کل است. 3- ساختارها اقلام واقعی دارای معنی ورای ظاهر سطح اشیاء اند. 4- قوانین ساختاری نه در تغییر بلکه در همزیستی مداقه می شوند. در آثار سوسور کاربرد ساختارگرایی در زبانشناسی آغاز کار شد. پس در تحلیلها، ساختارگرایی را سوسور در زبان، آلتوسر و لاکان در فرهنگ، لوی استراوس در جامعه برای تحلیل بکار بردند. پساساختارگرایی فرمالیستهای معروف به روسی از جمله کریستوا و ساختارزدایی پولانزاس و دریدا جنبه دیگری از آن است.
ساختارگرایی در نظریه/ تئوری نقد ادبی رویکردی برای تحلیل مواد روایت است. در این رویکرد ساختارهای نامتغیر زیرین متن بر اساس نظام/ سیستم نشانه شناسی سوسور قرار دارند. ساختارگرایان ادعا می کنند: هر متنی ساختاری باید داشته باشد زیرا تفسیر متن برای خواننده متبحر/ نقاد آسانتر از خواننده کم تجربه است. آنها نتیجه می گیرند: هرچه نوشته شده تابع قواعد مشخص، "دستور ادبیات" است. "دستور ادبیات" شامل اصول فراگیر شعر و داستان است که در کتب عروض، بلاغت و نقد ادبی آموخته می شوند. این قواعد در نهادهای آموزشی تبیین شده، یادگرفته می شوند.
یک خطر در ساختارگرایی نقد ادبی، تقلیل گرایی است. زیرا همه داستانهای عشقی در همه اعصار تابع یک ساختار نامتغیر است؛ آنها چیز جدیدی ارایه نمی دهد. نمونه: یکلیا و تنهایی او نوشته تقی مدرسی چیزی بیش از لیلی و مجنون نظامی دربر ندارد. زیرا در هر دو داستان، یک پسر و دختر عاشق هم می شوند. در نقد ساختارگرایانه "ارزش نوین یک متن ادبی" در ساختار نو آنست نه شخصیت پردازی و راوی ساختار. از این زاویه جریان سیال ذهنی که جویس، ویرجینیا وولف، فولکنر آغازگران آن بودند ساختاری جدید در داستان بود- زیرا داستان نه روایت بلکه تحریر فکرهای گاهی متمرکز گاهی پراکنده شخصیتهاست.
در نقد فرویدی منازعه ریز/ مایکرو مرگ و زندگی مورد توجه نقاد قرار می گیرد؛ در نقد مارکسی تنازع کلان/ ماکرو طبقاتی مشتق از پایه اقتصادی جامعه اولویت دارد. نقد ساختارگرایانه منجر به پیدایش 2 ساختار یکی در سطح و دیگری در ژرفا در داستان می شود. لوی استراوس ساختار در ژرفا را در اسطوره، داستان، جوک/ لطیفه بکار برد. این ساختار در ژرفا حاوی معنی هم هست.
در آثار آریایی هزاره یکم ق.م. مانند میتراییزم آذری، زروانیزم لری/کردی، آهوراییزم شرق و جنوب فلات ایران ساختار در ژرفا ثنویت نبرد نیکی و بدی است. این نبرد در نسخ گوناگون در کتابهای پیدرپی تکرار می شود. عمران صلاحی در تحلیل درخشانی از جکهای رایج فارسی این ساختار در ژرفا را آشکار می کند. تغییرناپذیری ساختار در ژرفا را جوکهای ظاهرا گوناگون، در یک الگوی مکرر در جوکهای متعدد، نشان می دهد. یک شاخه ساختارگرایی نشانه شناسی است که دکتر سجودی در تحلیل ساختارگرایانه اشعار حافظ و سپهری پیروزمندانه بکار برده.
نقد ساختارگرایانه، یک متن ادبی را در ساختاری بزرگتر و محاط بر یک ژانر مشخص قرار می دهد. ژانرهای ادبی داستانهایی از نوع بستریات، جنایی، علمی- تخیلی می تواند باشد. در این نوع تحلیل متن ادبی با طیف ارتباطی مابین متن، مدل ساختار روایتی جهانشمول، فهم روایت بمثابه یک سیستم الگوها/ موتیفهای مکرر، بررسی می شود. نقد ساختارگرایانه تحلیل سازماندهی داستان بنا گزینش ترکیبات مشخص درون متن است. در این نوع تحلیل هر عملی، از عمل روایت گرفته تا خوردن استکان چای از نعلبیکی با حبه قند، درون سیستم گزینه ها انجام می شود که معنی آن در رابطه با اعمال ممکن در آن سیستم است نه در رابطه با رویدادهای ورای طبیعت یا کشوری در غرب.

منابع.
0- مقدمه تئوری ادبی مدرن، دکتر ک سیگل، کالج مری میلواکی. www.kristisiegel.com/theory.htm
http://www.hafteh.de/?p=4091 1
http://www.nashrebidar.com/ 2

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد