به سبب اينکه چپ تعريف و شناخت درستی از مذهب ندارد، فقط مذاهب رسمی و شناخته شده را مذهب می داند. اگر تعريف درستی از دين فراهم شود و بدانيم چه نوع عقيده و اعتقادی است، آنگاه بسادگی میتوان دريافت که بسياری از ما مارکسيست ها مذهبی هستيم. از اين رو رفتار درست و روشنی را با مذهبيون در کارنامه ی چپی ها نمی توان پيداکرد که بعدا به آن اشاره خواهم کرد.
من خود را در ارائه ی تعريفی جامع از مذهب توانا نمی دانم، اما يکی از ويژگی های مذهب عنصر تقدس است و برای اکثر ما چپ ها نه تنها مارکس و لنين و... حتی در سطوح پائين تری ، رفقائی مثل مسعود احمدزاده، حميد اشرف و گلسرخی حالت تقدس پيداکردند. به طوریکه هنوز که هنوز است کسی نيامده بگويد:" آخر رفيق گلسرخی! چطور می شود سوسياليسم را تا حد مرام حضرت علی کاهش داد؟!".
ويژگی اساسی سوسياليسم نفی رابطه ی سرمايه داری، زمينی و غير مقدس بودن امور است، در حالی که در هيچ يک از مذاهب شناخته شده رابطه ی سرمايه داری نفی نشده است. نه تنها الهيات که تقدس لازمه ی وجودی آن است بلکه هر چيز ديگری تحت هرنام وقتی حالت تقدس پيداکند، ديگرنمی تواند آزادی بخش باشد. اگر اعمال انقلابی يکی دوکشيش و روحانی اينجا و آنجا ما را به هيجان می آورد ، عمل آنها نه به واسطه ی وجود عناصر سوسياليستـی در مذهب است بلکه تحليل مادی ديگری را طلب می کند. ناگفته نماند که مجاهدين خلق و تمام طيف های اسلام سياسی هرگز و در هيچ زمانی رابطه ی سرمايه داری را نفی نکرده اند. آنچه مورد پذيرش آنها نيست نه بهره کشی سرمايه داری بلکه فرهنگی است که سرمايه داری با خود می آورد. به زبان ديگر آنها سرمايه داری را با فرهنگ قبيله ای وعقب افتاده می خواهند نمی دانند که اينها از هم تفکيک ناپذيراند و در بهترين حالت به چاله ی سرمايه داری دولتی می غلتند.
اين سرنوشت محتوم تنها مذهبيون با شناسنامه نيست بلکه آن دسته از مذهبيونی که شناسنامه ی مارکسيستی دارند و در بالا به آن اشاره شد شامل می شود.
مخدوش بودن مفاهيم و مرزها درعرصه و هنگامه ی جنبش اجتماعی، چپ ها را وا می دارد که چگونه برخورد کردن با مذهبيون را در آثار مارکس جستجو کنند. اما به رفقا از اولترا چپ مارکيست گرفته تا مارکسی بايد گفت بيهوده مثل برادران مذهبی که برای پيداکردن پاسخ هرپرسشی قرآن را زير و می کنند ، اينقدر مارکس را کلافه نکنيد؛ اين مرد به گواهی آثارش مطالعاتی نه تنها در مورد اديان بلکه در مورد خيلی از رشته های ديگر هم نداشت. حالا يا وقت نداشت و يا مسئله اش نبود. چرا اصرار داريد که اين مرد پاسخ هر پرسشی را در آستين داشته است وا گرنمی دانسته ارزش و منزلت تئوری هايش بی اعتبار می گردد.
اينگونه است که برخورد چپ با مذهب و مذهبيون هميشه دوگانه و بستگی به فرصت ها و موقعيت ها، متفاوت بوده است- بسيار سازشکارانه يا بسيار کينه توزانه.
وقايع قبل و بعد از انقلاب، از سينه زنی رفقا در کنار برادران مذهبی در زندان قصر گرفته تا اعدام های انقلابی که همه از ان آگاهيم، گويای همين حقيقت است. و اينهم نمونه ی تاريخی ترش:
لنين ازيک مورد"مقاله ی سوسياليسم و مذهب- دسامبر 1905 " می گويد:
" مذهب در رابطه با دولت يک امر خصوصی است و همه در داشتن هرنوع اعتقاد مذهبی يا غير مذهبی آزادند." در موقعیتی ديگر می گويد:" حزب نمی تواند و نبايد نسبت به تاريک انديشی در شکل اعتقادات مذهبی بی تفاوت باشد." با اينهمه او مخالف آوردن ماترياليسم و بی خدائی در برنامه ی حزب است . و و باز در سال 1918 هم او با گنجاندن بندی در برنامه حزب تأکيد کرد که : " حزب بايد بکوشد پيوند ميان طبقات بهره کش و سازمان های مذهبی را متلاشی کند. " اين فرمول جز سرکوب مذهبيون معنای ديگری نداشت. يادآوری می شود که لنين بعد از انقلاب 1917 نظر سوسيال دموکراتهای آلمان را که مذهب را امر خصوصی می دانست به باد حمله گرفت.
تروتسکی نيز يکی از برجسته ترين نظريه پردازان مارکسيسم هم که نظراتش در باره ی مذهب چندان تفاوتی با لنين و پلخانف نداشت، ازاين امر مستثنی نبود. بطوريکه انقلابيون عضوگيری شده از شرق را مستثنی می کرد و معتقد بود که نفی بی واسطه ی اسلام به عنوان شرط عضويت در حزب عملی نيست.(تروتسکی- وظائف آموزش کمونيستی)
به باور من:
سوسياليسم در کشورهای عقب افتاده نه عملی است و نه اتفاق خواهد افتاد. بنای سوسياليسم توان و پشتوانه ی علمی و عملی می خواهد. اينکه سعی شود بنا به موقعيت ها مذهب شناخته شده ای را يک جوری با سوسياليسم نزديک و سر هم بندی کرد، تهی کردن آن از محتوی است. بطوريکه ناخواسته راه برای بنيادگرائی دينی و غير دينی هموار می شود. آن هائی که درانتظار امکان برپائی جامعه ی بدون طبقه دراینگونه جوامع هستند، چاره ای جزاین ندارند که نگاهشان به مذهب، در شرايط گوناگون متفاوت و فرصت طلبانه باشد و نهايتا اگر روزی به قدرت رسيدند دمار از روزگارشلن در آورند. همانطوری که نمونه اش در شوروی سابق اتفاق افتاد.
شايد تمام اين ناهنجاری ها از آنجا ناشی می گردد که بخواهيم به هر ضرب و زوری شده، سوسياليسم را در جائی پياده کنيم که طبقه ی کارگر آنجا هنوز کيفيت و کميت لازم را برای اداره ی جامعه ندارد- کجا رسد در مملکتی که تاريخا ديکتاتوری مسلط و پايدارش، کارگران را حتی از داشتن تشکل صنفی محروم کرده اند .
نهايتا، به زعم من تا زماني که تعريف روشنی از مذهب نداشته باشيم ازچگونگی رو به رو شدن با آن عاجزيم.
نوامر 2009. لندن
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد