درود از من به ایرانِ جوان باد
به گُردان وُ دلیرانِ جهان باد
شما از شرزگان وُ عاشقان پیش!
زمین در مُشت تان چون آسمان باد
چنان رخشان وُ زیبا در خروشید
جهان را از شما این ارمغان باد
ز خیزش ها شبِ خاموش روشن
رساتر بانگ تان آتشفشان باد
همه اِستاره ها بشکفته بر خاک
چنین پیوسته با هم کهکشان باد
زنان را جنبش اینک از خِرَد شد
درودِ روزگاران بر زنان باد
چنانچون چشمه ی اندیشه جوشان
به دشتِ تشنه ی ایران روان باد
دگر تاریخِ خواب آلوده هیچ ست
ز پیکارِ شما آنک نشان باد
دهان بگشوده بند از دست وُ پا ریز
رهایی از شما در این زمان باد
سراسر واژه ها چون شعله چرخان
زبانِ شعله را اینک بیان باد
شکوفایی شکوه وُ شوکت آمد
که خورشید از شما شعرِ گران باد
شما پروردگارِ رازِ پرواز
که پرواز از شما آوازه خوان باد
زنان مهرآورانِ این سپهرند
که تا گردون به پا بادا چنان باد
نه خاموشی نه سازش، شورِ گفتار
که ما را شورِ گفتار همچو جان باد
چنان اِستاده رویارویِ وحشت
چنین اِستاده قامت آرمان باد
سخن فریاد شد در خانه پیچید
چنین پژواک وُ تندر بیکران باد
کرا یارا که بندد راهِ دریا
چنین توفنده دریا بی امان باد
سیاهی ها زدودید از دلِ شهر
چنین تابان و زنده آشیان باد
همه برگِ درختان در سخن شد
ستایش آفرین گو، هر زبان باد
همه بنیادِ بیداری زنانند
چنین بنیادِ گیتی جاودان باد
2010-01-07
http://rezabishetab.blogfa.com