آیا طبیعت انسان قابل تغییراست یا تحت دلائل وموقعیت ها تغییرحاصل می شود؟ زندگی و هم چنین تاریخ به ما نشان داده است که رهبران افراطی براساس این که ایمان قوی به عقاید خود دارند لجاجت, حسادت و یکدندگی حرفه آن ها شده و نسبت به عقاید دیگران بی اعتنا و حتی استهزاگرند. چنین رهبرانی که خود نیاز به هدایت دارند تغییر بذیرنیستند، بلکه گاهی زمانه ایجاب می کند که چهره واقعی خودرا ببوشانند. این گونه اشخاص قادرند به طور منفی سازمان دهنده اعمال توطئه گری وفتنه انگیزی باشند. همچنین خاصیت های قلدری وزورگوئی در آن ها هویداست. جهالت نیز یکی از خواص درونی بارز آن ها م یباشد. چنین افرادی هدف مشخص آن ها راحتی و آسایش خویش بوده واجازه نخواهند داد عامل و ی اشخصی مانع خودخواهی و خودکامگی آن ها شود. همین مشخصات م یتواند درمورد رهبران بیرحم و جنایتکار مانند استالین و هیتلر و موسولینی و غیرو...صدق کند. صفات اولیه انسان که با آن ها به دنیا آمده و نیز با آنها وداع می کند، قابل تعمیر و تغییر نیستند. سبس موضوع این ست که در چه خانواده ای, چه محیطی, تحت چه شرایطی و زیر نظر چه اشخاصی تربیت می شود. چنین خواصی اصولااکتسابی هستند که می توانند تغییر بذیرباشند. کسب صفات و نیز تغییر آنان مانند هر چیز دیگری در زندگی بستگی به اراده شخصی انسان دارد. آن چه که از زمان کودکی که ترجیح م یدهم بگویم از دوران نوزادی, هرموجودی از روز صفر که دیده به جهان م یگشاید، هرآن چه در اطراف او می گذرد درک و ضبط می کند. با سبری شدن زمان همه آن چه براو گذشته و می گذرد عادت می شود. عادته ای زندگی با طبیعت خاص انسان که زنتیکی به ارث برده ادغام می شوند. به مرور شخصیت او شکل می گیرد. به عقیده من تغییر طبیعت انسان غیرممکن است، اما تغییر عادات اکتسابی امکان بذیرست. برای مثال کلمه عادت به یک شخص روحانی از نوع مذهبی اشاره می کنیم. به او تعلیم داده شده که هرآن چه در کتاب مقدس نوشته شده اعم از خوب و بد و حتی وحشتناک باید اجرا شود. این اشخاص درلوای مذهب خود را روحانی می نامند درحالی که روحانی بودن واقعی چه مذهبی و چه غیرمذهبی م یتواند معانی بسیار متفاوتی داشته باشد که به تفسیر و توضیح فراوان نیازدارد. در واقع روحانی یعنی انسانی که با راستی ودرستی (درونی وخارجی) سروکاردارد که خود را با یک آدم معمولی مقایسه نمیکند. با اینکه این تفاوت بین یک شخص عادی ویک روحانی میتواند جزئی باشد اما اساسی است. انسان معمولی تغییرات دراو براثر واکنشهای اطراف بوجود خواهند آمد که قادرباشد هدفهای ملی یا کشوری و خواسته های خویش را مانند مصالحه, مقام وسود را کسب کند. او مانند برگیست که توسط باد به هرجهتی وزیده میشود. اما شخص روحانی (البته بمعنی واقعی روحانی نه تظاهر) بصورت دیگری انتخاب میکند. منظور اینکه شخص ازایده های نادرست وغلط درمورد زندگی شخصی, ازاینکه او درست یا نادرست, خوب یا بد وامثال این صفات, خود را آزاد میکند. زیرا ازقبل به منزه بودن خود آگاهست. بدین معنی که شخص روحانی افکارخود را مشغول قضاوت ومقایسه با دیگران نمیکند. یک رهبر خوب باید تا حدود زیادی دارای این صفات باشد. او باید روحیه بالانس شده ای داشته باشد منظور اینکه قبل ازهرکس با خود درصلح باشد. درواقع دوست خود باشد. کسیکه دوران اولیه زندگی که مهمترین روزهای سرنوشت ساز او بوده دریک محیط کاملا سنتی افراطی, خفقان آور ومحدود بزرگ شده باشد مخصوصا اگرباصفات طبیعی او درتضاد باشند قادرنخواهد بود که درآرامش بسرببرد. برای مثال شاید بتوان آقای کروبی را نمونه قرار داد. این رهبر ابوزیسیون بس ازگذشت سالهای دراز حکومت مستبد, جنایتکار, برازدروغ وتزویر وریای اسلامی, نشان داد که با بسیاری ازآنهمه نادرستی وناباکی مخالف است. چنانچه ایده های او را تجزیه وتحلیل کنیم متوجه خواهیم شد که او اصالت خاصی دارد. اما چرا بموقع ازبیان حقیقت ودفاع ازشهروندان اقدامی بخرج نداد؟ باتغییرموقعیت آن حجاب زورگو رادیکال اسلامی که روی همه دخترها وزنها ونیزبصورت دیگری روی جوانمردان هموطن را بوشانده بود هم اکنون روی همان رهبران دیکتاتور کشیده شده است. آیا آقای کروبی درآنروزها شجاعت وشهامت کافی نداشت؟ یا شاید حفظ جاه ومقام وموقعیت برای او ایجاب میکرد که سکوت را برشورش ضد بی عدالتی وبی وجدانی ترجیح دهد. شاید همین قضیه درمورد آقای موسوی نیزصدق کند. ازقرار معلوم آیت اله بروجردی ومنتظری در برابر هیچ قیمتی راضی به بنهان کردن حقایق نبودند. فرض کنیم که آقای موسوی نسبتا دارای صفات خوبی باشد, لیکن دفاع او ازهسته اتمی وهمینطور تعقیب همان نظام ارتجاعی چگونه خواهد توانست دموکراسی وآئین حقوق بشری را برقرار کند؟ بدون شک آزادیخواهان ایرانی که اکثریت را تشکیل میدهند ازکلمه هسته اتمی ونظام ولایت ترور, حساسیت شدیدی بیدا کرده اند. بنابراین دموکراسی نیمه ونصفه بس از اینهمه ویرانی وقربانی به اندازه کافی چیزی را تغییر نمیدهد بلکه تکرار همان فاجعه ها ومصیبت ها خواهد بود. ازاینها گذشته این دونماینده منتخب مردم که شاید هم انتخاب نشده اند بلکه وسیله ای برای جلورفتن جنبش باشند, چگونه با آن عقاید افراطی قادرخواهند بود خواسته مردم را که جز عدالتخواهی, آزادی وبرقراری مساوات نیست, برآورده کنند؟
روحانیون مذهبی درایران طی سال های دراز حاکمیت برایرانزمین درواقع خواسته, امید و رویای هموطنان را سلب کردند بدین معنی که بطورکلی زندگی را ازآنها گرفتند چه ازطریق شکنجه واذیت وآزار وسبردن به جوخه دار وچه آنهائی که زنده ماندند اما مانند مرده متحرک زیستند. جنایاتی که طی سی سال گذشته درایران صورت گرفتند حتی در زمان هیتلرنازی انجام نشده. چنین ظلمی قابل جبران نخواهد بود. الا اینکه نسل های جدید بس از فروباش شدن حکومت استبدادی و خونخوار اسلامی توسط مبارزین به زندگی واقعی نائل شوند. اما سئوال اینجاست که رهبر این جوانان آزادیخواه کیست ؟ مشخص هست که از قبل تعدادی از آنها آقای موسوی را انتخاب کردند البته تنها عده ای و نه همه. آیا دو نماینده مذکورکه بمردم بیوستند براستی طبیعتی روحانی وباک دارند یا موقعیت خاص باعث شده که چهره دیگری ازخود نشان دهند؟ همانطور که دربالا توضیح دادم انسان قابل تغییراست اما نه همه ونه همیشه. انسان اصیل اصالت خود را درهرزمانی حفظ خواهد کرد. لیک گاهی ترس از محیط ویا محدودیت های مذهبی, اخلاقی, خانوادگی ویا بخاطر حفظ جاه ومقام سکوت را درهرشرایطی ترجیح میدهد وازدرون رنج میبرد. او درواقع یک روحانی است اما به اندازه کافی شجاعت بیان حقیقت ودفاع ازآزادی بیان را ندارد. اینک فرصت مناسبی برای اوبوجود آمده که چهره واقعی یعنی همان آدم روحانی خوب را نشان دهد.
شاید هم برخلاف این خواص توصیف شده نسبت به آنها, موقعیت طوری بیش آمده که به نوع دیگری ماسک جدیدی را برچهره خود کشیده اند. اینحالت بینهایت میتواند خطرناک باشد چه برای شخص وچه برای مردم مبارز که سینه ورزیده وچابک خود را مقابل باتوم وچاقو وگلوله سبرکردند.
اینکه میگویند هرشخصی مذهبی است آدم بدیست بعقیده من ربطی ندارد. درکتابهای مقدس عوامل مخربی مانند سنگسار ویا کافران را بکشید وغیرو...وجود دارند اما هرانسانی بوسیله هوش شخصی خود قادربه این میباشد که به چنین موهوماتی نه تنها باورنکند بلکه حتی لحظه ای وقت به مفهوم آن که وحشتناک است, هدر ندهد. چنانچه طرف مذهبی بزرگ شده گناهی ندارد. همانطور که گفتم همه چیز ازروز ازل به عادت تبدیل میشود. لیک روحانی مذهبی چنانچه حقیقی وبه اندازه کافی بافراست باشد میداند که نباید درسیاست واموراجتماعی دخالت کند وگرنه روحانی نیست بلکه دلقکی دغل بازست که درلباس مذهب ازهرچیزوهرکسی سواستفاده میکند. روحانی واقعی بروظائف مناسب خود مانند نیایش دراماکن دینی وخواندن روضه برسرمتوفیان وغیرو میتواند مفید باشد. لیکن همین اشخاص روحانی نما بس ازبه قدرت رسیدن, خود به کشتن مردم بی دفاع وبیگناه برداختند وبرجسدشان به جای دعا وروضه هلهله وچلچله خواندند. روحانی حقیقی واقف است که دخالت مذهب با دنیای سیاست کاملا مغایرت دارد. آیت اله بروجردی سمبل یک روحانی واقعیست وقابل تحسین. مثال دیگر خانم زهرا رهنورد همسر آقای موسوی که سومین زن روشنفکرجهانی شناخته شده در بوشش او حتی یک تار ازموهایش دیده نمیشود. او عقیده براین دارد که حجاب یک سمبل اسلامی بوده که براساس عادت شخصی نمیتواند ازآن دورباشد. اما با این موافق است که این مسئله انتخابی بوده و ربطی به ایمان شخصی ندارد. میتوان گفت که او نیز روحانی واقعی ست. اما آیا مبارزین آزادیخواه موافقت خواهند کرد که خانم رهنورد با آن لباس اسکیموئی, الگوی یک زن نمونه ایرانی باشد؟ فکر نمی کنم. مگر این که این اشخاص مذکور خودرا تغییر دهند. تغییری درست که با سرشت طبیعی آنها و همین طور باجامعه روشنفکر و مدرن ایرانی قابل تطبیق باشد.
این موضوع که مذهب محو شود به گذشت زمان نیاز دارد که فرهنگ مدرن ایرانزمین به نسلهای جدید آن را تعلیم دهند و سبس عادت شود. باو جود این مهم که شخصا براساس اصول خدا شاه و میهن تربیت شدم باور به این دارم که نظر عمومی بایستی جلوه گر واقعیت ایران فردا باشد. فردائی که درآن مذهب و سیاست بدون ادغام در کنار یکدیگر جداگانه مربی نسل های آینده باشد. شاید درچنین روزهائی شاهد بازیابی فرهنگ دیرینه غنی ایرانمان که درطی تاریخ عظیم آن موفقیت خود را درصحنه جهانی ثابت کرده, باشیم.
01.01.2010