logo





رفسنجانی و سرنوشت تاريخی:
شيائوپينگ يا اميرکبير و قائم مقام؟

سه شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۸ - ۱۵ دسامبر ۲۰۰۹

مسعود بهنود

یک هفته بعد از سخنان علنی اکبر هاشمی رفسنجانی در گلایه از نبود فضای تحمل نقد در کشور، و تاکید او بر جدی بودن اختلافات میان حکومتگران، یک وزیر کابینه، یک نماینده مجلس و مدیر خبرگزاری دولت حملات شدیدی را علیه او آغاز کردند، در همین زمان سه روحانی بلندپایه آشکارا به حمایت از وی پرداختند و گفتگوها در باره آینده رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در محافل سیاسی بالا گرفت.
آیا این مقطع مهمی است در زندگی کسی که تصور می رفت سرنوشت وی به سرنوشت جمهوری اسلامی بسته است؟ آیا سرانجام یکی از نسل دوم انقلاب که در راس قوه اجرايی نشسته خواهد توانست کسی را براندازد که قدرتمندترین مرد سی سال اخیر صحنه سیاسی ایران نام گرفته است؟
سئوالی که ناظران سیاسی را به تامل واداشته این است که آیا تاکید هفته پیش رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام بر اینکه " تا زمانی که مردم ما را بخواهند می مانیم و وقتی نخواهند باید کنار برویم" در حالی که برخی از اعضای بلندپایه حکومت و روحانیون معتقدند ولی فقیه نماینده خداست و مردم در انتخاب وی نقشی ندارند، زمینه را برای حذف آقای هاشمی رفسنجانی از صجنه سیاسی فراهم می کند؟
در عالم واقع، از میان کسانی که در صد سال گذشته بر ایران حکم رانده اند، از شاهان تا روسای دولت و چهره های نامدار و تاثیرگذار، اکبر هاشمی رفسنجانی در کنار دکتر مصدق و مهندس بازرگان جا نمی گیرد، اما شاید بتوان در صفی که امثال احمد قوام، محمد علی فروغی و مشیرالدوله در آن جای گرفته اند، برای عملگراترین دولتمرد جمهوری اسلامی جايی یافت.

از کجا آمد

علی اکبر بهرمانی مشهور به هاشمی رفسنجانی، روحانی زرنگ و مدبر اهل نوق رفسنجانی تا قبل از انقلاب بیشتر برای ماموران و واحد روحانیت در ساواک آشنا بود و نامش در ردیف اول "مریدان خطرناک خمینی" در پرونده های ساواک ثبت شده بود، اما مردم ایران و بلکه رسانه های جهان اول بار وی را وقتی شناختند که در سالن مدرسه علوی حکم نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان را خواند، در این حال هنوز یک هفته به سقوط رژیم پادشاهی مانده بود.
اما سیاسی ترین و مهم ترین حضور آقای هاشمی رفسنجانی، سه ماه بعد بود؛ در سومین روز بعد از ترور آیت الله مرتضی مطهری رییس شورای انقلاب، در مدرسه فیضیه قم و در حالی که بنیانگذار جمهوری اسلامی هم نشسته بود هاشمی سخن گفت، و خبر داد که حزب جمهوری اسلامی تاسیس می شود چرا که روحانیون قصد دارند در حکومت بمانند، حزب درست کنند و جامعه نوین اسلامی به وجود آورند تا انقلاب به سرنوشت مشروطیت دچار نشود.
این سخن که با وعده های آیت الله خمینی قبل از پیروزی انقلاب مغایرت داشت از جانب کسی بیان می شد که آشکار بود نزدیک ترین مشاور و همراز آیت الله است.
هیچ کس گمان نداشت که هم او سی سال بعد از جانب گروهی از نسل جدید پیروان آیت الله خمینی و مدعی حفظ ميراث های وی متهم به ضدیت با انقلاب و جمهوری اسلامی شود.
آقای هاشمی چند ماه بعد از پیروزی انقلاب یکی از سه تنی بود که از شورای انقلاب به دولت پیوستند. او در مقام سرپرست وزارت کشور اولین انتخابات جمهوری اسلامی را برگزار کرد.
در انتخابات ریاست جمهوری او ابوالحسن بنی صدر به مقام اولین رییس جمهوری تاریخ ایران رسید و نامزد حزبی شکست خورد که آقای هاشمی از رهبرانش بود.
از اولین دوره مجلس شورای اسلامی [که ابتدا نامش همچنان شورای ملی بود] اکبر هاشمی رفسنجانی به ریاست برگزیده شد و در آنجا ماند تا زمانی که ریاست جمهوری [و برای اولین بار توام با ریاست دولت] به او رسید، او همچنين از سوی آیت الله خمینی به فرماندهی جنگ و ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد.
مجمع تشخیص مصلحت نظام از آخرین نهادهايی بود که بنیانگذار جمهوری اسلامی به ساختن آن برای سامان دادن به نظام تن داد، تا در میان "رای مردم" و "شرع و قانون" که مجلس و شورای نگهبان نشانگرش بودند نهادی هم برای تشخیص "مصلحت نظام" به وجود آید و بنا به عملکردش کسی را بهتر از آقای هاشمی رفسنجانی برای ریاست این مجمع ندیدند.
اکبرهاشمی رفسنجانی در عین حال از ابتدای تاسیس مجلس خبرگان رهبری، نایب رییس متنفذ این مجلس بود، مجلسی که باید بر رفتار و عملکرد رهبر و سازمان های تحت امرش نظارت کند، در صورت لزوم او را برکنار سازد و در زمان مرگ یا عزل رهبر جانشینی برای وی برگزیند.
سه سال پیش با مرگ آیت الله مشکینی این سمت هم برخلاف میل هواداران دولت محمود احمدی نژاد و هواداران نظریه منصوب خدا بودن رهبر، در اختيار اکبر هاشمی رفسنجانی قرار گرفت.
تا به این نقطه برسد در مهم ترین جلسه مجلس خبرگان که ساعتی بعد از اعلام درگذشت بنيانگذار جمهوری اسلامی برپا شد، اين آقای هاشمی بود که در یک سخنرانی که لحن تهدید هم داشت از روحانیون معمولا سالخورده عضو این مجلس خواست همان جا بمانند تا رهبر بعدی را برگزینند و با گفتن "صلاح نمی بینم یک روز هم کشور بی رهبر بماند" زمینه رایزنی ها و تبانی ها را از میان برد و با نطق موثر دیگری که احمد خمینی، محمد رضا مهدوی کنی و احمد آذری قمی هم به او یاری رساندند، علی خامنه ای را به رهبری برگزید.
آیت الله علی خامنه ای زمانی که به رای مجلس خبرگان به عنوان دومین رهبر جمهوری اسلامی برگزیده شد هنوز واجد شرایط قانونی برای این سمت نبود و چند روز بعد مجلس بازنگری قانون اساسی، با تصویب ماده ای و حذف شرط مرجعیت از شرایط لازم رهبری، راه را برای گزینش وی هموار کرد. برای پرکردن این خلاء به نامه ای از آیت الله خمینی در جواب استفتای آیت الله مشکینی رییس مجلس خبرگان استناد شد، اما کم نبودند کسانی که چنین توجیهی را پذیرفتنی ندانستند.
اکبر هاشمی رفسنجانی از زاویه مصلحت نظام، در موقعیتی که اروپايیان به آن "شاه آفرین" می گویند چنین انتخاب مهمی را انجام داد و سال ها بعد زمانی که رهبر جدید جمهوری اسلامی مورد اعتراض آیت الله منتظری قرار گرفته بود، در خطبه های نماز جمعه تهران بازگفت که وی و همراهانش به خیال تشکیل شورای رهبری به جلسه تاریخی 14 مرداد 1368 رفته بودند و آیت الله خامنه ای خود مخالف این انتخاب بود.
در همین خطبه آقای هاشمی در توجیه انتخاب خود آیت الله خامنه ای را در آن لحظات ناگوار "خیرالموجودین" نامید، یعنی بهترین از میان حاضران.

به کجا رسید

علی اکبر هاشمی رفسنجانی از زمانی که برای آخرین باز از زندان رژیم پادشاهی به در آمد [پايیز 57] تا بیست سال زندگی را رو به اوج پیمود، هر آنچه خواست کرد و به جايی که می خواست رسید. تا هشت ساله ریاست جمهوری را به پایان برساند، در خطبه ای حفظ امانت رای مردم را تضمین کرد و زمینه ساز حماسه دوم خرداد شد.
او اولین صاحب قدرت در تاریخ دویست ساله ایران بود که نه با مرگ، عزل، کودتا، و یا ارتقا به سمت های بالاتر، بلکه به آرامی از کرسی قدرت به زیر آمد.
آیا چنین کسی با خیالاتی به آن بزرگی می توانست از آن پس به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام اکتفا کند و نصیحت گوی مشفق دولتمردان بعدی باشد؟
با استقرار دولت محمد خاتمی و طرح نظریه توسعه سیاسی، جناح راست که زیر ضربه رفته بود از آقای هاشمی دعوت می کرد که به میدان درآید، بهانه یا توجیه این دعوت "جلوگیری از به هدر رفتن دستاوردهای انقلاب" بود.
روحانی شصت ساله و زیرک ابتدا نشان می داد زمان برخاستن از سر میز را خوب می داند، اما در زمانی که روزنامه های هوادار اصلاحات به انتقاد از وی مشغول شده بودند ناگهان خبر رسید که وی نامزد نمایندگی مجلس ششم می شود، یعنی بازگشت به صحنه.
بعد از قتل گروهی از روشنفکران که آشکار شد بخشی از وزارت اطلاعات دولت اکبر هاشمی رفسنجانی در آن درگیر بوده اند، نقدها علیه آقای هاشمی وسعت گرفت، هنوز ده سال مانده بود تا وزیر اطلاعاتی دیگر بر سر کار آید و وی را متهم کند که چند بار به دوران خود وزارت اطلاعات را پاکسازی کرده است؛ افعالی که همه در پس پرده گذشته بود.
در روزنامه های زبان گشوده، که برای پیشبرد اصلاحات نظر به اکتشاف همه بدکاری های پیشین داشتند، کسی بیش از همه هدف قرار می گرفت که بیش از هر کس امضایش در پای اسناد رسمی بود و در تصمیم گیری های آن بیست سال نقش داشت و در عین حال انتقاد از وی هزینه چندانی نداشت.
در سال 1380 آقای هاشمی رفسنجانی در برابر افکارعمومی و روشنفکران از بند رها شده باید پاسخگو همه کارهای انجام داده و نداده آن بیست سال می بود، در حالی که خود در مقام "مصلحت" تاب پاسخگويی نداشت و حمایت گهگاهش از اعمال خشونت آمیز جناح راست هر دم به فاصله وی با اصلاح طلبان می افزود.
انتخابات مجلس ششم برای مردی که مردم وی را "نفر همیشه دوم" و گاهی "قدرتمندترین فرد جمهوری اسلامی" می دانستند اولین شکست را آورد؛ چندان که وقتی قرار شد وی با دخالت شورای نگهبان به عنوان یکی از نفرات آخر منتخبین به مجلس رود، انصراف خود را اعلام داشت.
نبرد هر روزه جناح راست با اصلاح طلبان در دوران هشت ساله ریاست جمهوری محمد خاتمی چنان سهمگین بود که در پایان کار هر دو جناح به شدت آسیب دیدند و هر کدام به دلیلی نتوانستند مردم را به پای صندوق های رای بکشانند، در این موقعیت، گروه های میانه رو هر دو جناح و هم تکنوکرات های خسته از جدال های سیاسی دور آقای هاشمی گرد آمدند؛ اما باز صحنه یک قربانی طلب می کرد.
ورود به صحنه نهمین انتخابات ریاست جمهوری به تعبیری "آخرین قمار" اکبر هاشمی رفسنجانی بود. هنوز نتیجه انتخابات اعلام نشده بود که از جانب روزنامه های خارجی "آسانسور" لقب گرفت، همان لقبی که به دنگ شیائوپینگ چينی داده شده بود که بعد از دوبار برکناری باز بر سر قدرت برگشت. اما این پیچیده ترین و سخت ترین بازی زندگی سیاسی وی منصوب می شد.

شکست ها

شکست در هفتاد و یک سالگی می توانست برای هر سیاست پیشه ای به معنای پایان زندگی سیاسی باشد، اما این بار نه وی که محمود احمدی نژاد همان کسی که با عملیاتی پیچیده به جای مهدی کروبی در مقابل آقای هاشمی قرار گرفت و در دور دوم دستش به عنوان برنده بالا رفت، با حملات مدام خود، اکبر هاشمی رفسنجانی را در ذهن ها و یادها زنده نگاه داشت. گرچه همین حملات یکی از دلایلی بود که وی را به ریاست دومین جایگاه عالی رساند و او را بعد از مرگ آیت الله مشکینی رییس مجلس خبرگان رهبری کرد.
اولین شکست آقای هاشمی رفسنجانی را، ناظران حاصل حملات روزنامه نگاران آزاد شده و به خصوص سه مقاله یک پاسدار سابق دانستند که در اثر روشنگری های دکتر عبدالکریم سروش به نقد گذشته خود پرداخته و به صف نواندیشان دینی پیوسته بود.
اما واقعیت این است که سال ها قبل از اکبر گنجی و مقاله های "عالیجناب سرخ پوش" در آستانه انتخابات مجلس ششم، عباس عبدی در دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی با مقاله ای در نقد سیاست تعدیل اقتصادی و دستاوردهایش، به این وادی خطر کرده و نود روزی را در زندان اطلاعات گذرانده بود.
اما انتقاد آرام و علمی عباس عبدی سردبیر روزنامه سلام و مقالات اکبر گنجی و عمادالدین باقی برای رمزگشايی از بدکاری های دستگاه های امنیتی پیشین، در برابر ضربات شمشیری که سومین فرد از آن نسل به روی اکبر هاشمی رفسنجانی کشید چیزی نبود.
آنچه حملات پی در پی دولتمردان را به کسی مانند هاشمی رفسنجانی تبدیل به حادثه ای بزرگ در صحنه سیاسی کشور کرده، نقشی است که آیت الله خامنه ای در آن میان گرفته است. حمایت بی دریغ رهبر جمهوری اسلامی از محمود احمدی نژاد باعث شده است که چالش به گونه ای دیگر تحلیل شود نه ایستادن نسل دوم در برابر نسل اول.
تاکید امامان جمعه شمیران و قم و مشهد و روحانیون با سابقه، چهره های باسابقه انقلاب بر اینکه اکبر هاشمی رفسنجانی را نمی توان حذف کرد درست در زمانی لازم آمده است که بدگويی علیه آقای هاشمی از اشارات مبهم و مقالات روزنامه های هوادار دولت، به تهدیدهای علنی دولتمردان با ذکر نام رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و نزدیکانش رسیده است.
در روزهای اوج گیری اختلافات بسیاری از مردم می پرسند آیا بعد از حذف اکبر هاشمی رفسنجانی از خطبه های نماز جمعه تهران، وی از ریاست مجمع تشخیص مصلحت هم کنار گذاشته می شود، یا روند حذف تدریجی به صورت طبیعی تری در پیش گرفته می شود یعنی در ابتدا اعضای مجلس خبرگان برای نشان دادن وفاداری خود به ولایت فقیه، رییسی دیگر انتخاب خواهند کرد.
اندکند از کسانی که در روزهای پایان زندگی آیت الله خمینی در حلقه شاهدان بودند، به گفته آنان رهبر، هر روز نخست ساعتی را در گفتگو با آقايان خامنه ای و هاشمی می گذراند و آنان را به وحدت کلمه نصیحت ها می کرد.
در آن زمان از میان نسل اول انقلاب سه تن مانده بودند عبدالکريم موسوی اردبیلی، علی خامنه ای و اکبر هاشمی رفسنجانی. آیت الله اردبیلی در همان اوایل از ریاست قوه قضاییه کنار گذاشته شد و با یک خداحافظی معنادار، امامت موقت جمعه تهران را هم واگذاشت و به قم رفت.
افکارعمومی از آن پس، سه تن را روی صفه و به عنوان حافظ میراث خمینی تصور کردند: احمد خمینی، علی خامنه ای و اکبر هاشمی رفسنجانی. مرگ نابهنگام، فرزند بنیانگذار جمهوری اسلامی را هم از صحنه راند و اکبرهاشمی رفسنجانی در نزدیک ترین مکان به صندلی رهبر ماند و با تغییر روسای قوا تغییری در وضعیت وی داده نشد؛ تا امروز روزی که رفسنجانی در شهر مقدس مشهد که خاستگاه آیت الله خامنه ای است و وعده گاه تاریخ فاش گوید که "اگر ما را نخواهند باید برویم" و اضافه کند که اختلاف ها خیلی جدی است.

نقش تاریخی

آنچه در این میان باقی می ماند نقشی است که اکبر هاشمی رفسنجانی از تاریخ می طلبد و نقشی که تاریخ به او تعارف می کند. اینها الزاما یکی نیستند.
نویسندگان زندگی نامه اکبر هاشمی رفسنجانی اولین الگوی ذهنی وی را امیرکبیر صدراعظم مصلح نیمه قرن نوزدهم ایران می دانند همان شخصیتی که اولین کتاب آقای هاشمی در باره زندگی و عملکرد اوست. اما آنها که در دوران سازندگی شعار دادند "هاشمی امیرکبیر" به پایان سرنوشت امیر کاری نداشتند، آنجا که سرانجام بین او و برکشیده اش ناصرالدین شاه قاجار شکاف افتاد و حکم عزل و انتصابش به حکومت کاشان نوشته شد تا بعد امر به "خلاصی امیرنظام" صادر شود.
اما تلخ تر از پایان کار امیرکبیر، پایان کار معلم وی قائم مقام فراهانی است که نایب السلطنه عباس میرزا موقع مرگ دست های وی را در دست پسر خود محمد میرزا گذاشت، در حرم امام رضا و به قید قسم به قرآن، شاه آینده تعهد کرد که قائم مقام را شریک قدرت نگهدارد و به نصایحش عمل کند و هرگز قصد جانش نکند. اما به این عهد وفا نشد.
نوشته اند که وقتی قائم مقام به دستور محمد شاه در باغ نگارستان تهران در بند شد، اول کار ماموران حکومت این بود که قلم و کاغذهای صدراتش را از او گرفتند که نتواند نامه نگاری کند.
آقای هاشمی رفسنجانی، در نقش تاریخی خود در نوشتن نامه در بزنگاه ها تبحری از خود نشان داده است، نامه ای در پایان سال 59 به آیت الله خمینی نوشت و در آن سرنوشتی را برای اولین رییس جمهوری گمانه زد که سه ماه بعد با عزل ابوالحسن بنی صدر محقق شد.
اما نامه فاش شده آقای هاشمی رفسنجانی خطاب به دومین رهبر جمهوری اسلامی که در آن به وضوح آشکار کرده بود که برای نظام و رهبر آن نگران است، چنان اثری نگذاشت. آیت الله خامنه ای از محمود احمدی نژاد حمایت کرد و فاش ساخت که در بین نظریات اکبر هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد، خود را به دومی نزديک تر می بیند.
با این همه هنوز نمی توان گفت تاریخ کدام جایگاه را برای اکبر هاشمی رفسنجانی ذخیره کرده است: دنگ شیائو پینگ که مظهر تعادل چین معاصر شد، و با بازگشتن به عرصه سیاست، دروازه های چین را به روی جهان گشود، و یا امیرکبیر و قائم مقام که معزولی نصیبشان شد.
دشمنان و مخالفان آقای هاشمی رفسنجانی در این دوره، بارها وی را به گرفتار شدن به سرنوشت ابوالحسن بنی صدر و آیت الله منتظری حوالت دادند و تنها راه رهايی وی را در سکوت و اطاعت وی دیده اند، کارهايی که تاکنون از وی برنیامده است.
با این همه کم نیستند کسانی که سخن رییس مجلس را تکرار می کنند: "هاشمی را که نمی توان حذف کرد".
منبع: بی بی سی

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد