logo





در مسیر یک جدال سرنوشت ساز

يکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۸ - ۱۳ دسامبر ۲۰۰۹

ایرج فرزاد

iraj-farzad.jpg
۱۶ آذر امسال از چندین نظر با تظاهراتهای سالهای پیشین متفاوت بود.
مهمترین تمایزات اینها بودند:
این روز محدوده دانشجو و دانشگاه را پشت سر گذاشت و مردم در ابعاد جدیدی در آن شرکت کردند. درب منازل بویژه در تهران بروی تظاهرکنندگان باز بود.
از حضور فعال "انجمن های اسلامی" و "دفتر تحکیم" خبری نبود. بعلاوه بطور کلی ابتکار عمل از دایره سیاستهای جریانات بازمانده از دو خردادیها و ملی اسلامی ها و اصلاح طلبان حکومتی خارج بود، در مقابل از طرف "نهضت آزادی" نسبت به "سوءاستفاده" نیروهای غیر خودی در شکستن ساختار اسلامی جنبشی که خود اینها نیز به آن متعلق اند، "هشدار" داده شد. موسوی و کروبی، این بار بسیار محافظه کارانه تر از موارد تظاهرات قبلی، از هر تلاشی برای همسوئی با تظاهرات این روز خودداری کردند. شاید برخلاف تظاهرات روز "قدس" و ۱۳ آبان که در هر حال به نحوی سمبلهای اسلامی را در زمینه های پیشین جهادهای اسلامیون با خود حمل میکرد و دومی، علاوه بر سالگرد اشغال "لانه جاسوسی" توسط "دانشجویان پیرو خط امام"، به تعبیر موسوی، با سالروز تبعید "امام راحل" انطباق یافته بود، روز ۱۶ آذر برعکس در تاریخ "انقلاب اسلامی" ریشه ای نداشته است. پاره کردن عکس خمینی در این تظاهرات دلیلی شد تا موسوی یک بار دیگر با "اندیشه" های امام خود در این جملات بیعت کند:
"حضرت امام خمینی احیاگر دین در قرن حاضر و بیدارگر بزرگ ملت‌ها برای مبارزه با مستکبران است. ایشان به گردن همه ملت ها به ویژه ملت های مسلمان و مردم ایران حق بزرگی دارند و قطعا هیچ انسان منصف و مومنی به خود اجازه نمی دهد چنین اهانتی به عکس ایشان بکند."
با همه اینها اگر آشکارا می بینیم که این دوروئی سیاسی در مغازله سیاسی با جریانات ناسیونالیسم ایرانی و ذهنیت این گرایش، در مدح "سه آذر اهورايى" رنگ می بازد، باز هم این حقیقت برجسته تحولات معاصر جامعه ایران را در جلو صحنه جدالهای سیاسی جامعه ایران مشاهده میکنیم که مبارزه مردم ایران از سنت اسلامى و رسوبات این ذهنیت مهندسی شده در دوران جنگ سرد که: " مردم مسلمان ایران" بخاطر "اسلام" انقلاب کردند، خارج شده است. در هر حال، این حسابگریها و استخاره ها، و البته پولتیک زدنهای آماتوری در پوشش توریه و تقیه اسلامی، از چشم مردمی که با شجاعت کم نظیر تهدیدات و عربده کشیهای ارگانهای سرکوب را به هیچ گرفتند، پوشیده نمیماند.
و آنچه که در این تظاهرات برجسته بود، تسلیم نشدن به نیروی ارعاب و تهدیدات شداد و غلاظ نیروهای سرکوبگر رژیم و بی محلی نسبت به نصایح محافظه کاران و منفی بافان بود. این تظاهرات ضربه ای کاری بر کارائی حربه "ارعاب" رژیم وارد کرد. رژیم اسلامی ناچار میشود به گزینه های احتمالی دیگری برای کارآ نشان دادن قدرت ارعاب و خانه نشین کردن مردم فکر کند که در ادامه به محدودیتهای واقعی چنین اقدامات و تصمیمات محتمل و "اضطراری" برای اعلام حالت "فوق العاده" اشاره خواهم کرد.
نکته قابل توجه دیگر این بود که بخشهای زیادی از نیروهای بسیج، "نقابدار" بودند. این نشانه ترس از دورنمائی است که در آن ریزش و تزلزل ارکان رژیم اسلامی برجسته است. نیروهای رژیم نمیخواهند در رودروئی با سرنوشتی که در انتظارشان است، فردا در مقام عناصر سرکوب کننده مردم، با چهره و سیمای شناخته شده در پشت میز محاکمه قرار بگیرند. رژیم اسلامی با نمایش اجساد سوراخ سوراخ شده دست اندرکاران و مهره های رژیم شاه و کسانی که در دادگاههای انقلاب توسط خلخالی "جنت مکان" به جرم "کشتار مردم" به مرگ محکوم شدند، در عین حال همان سرنوشت را برای عناصر و مهره های اصلی و "سربازان امام زمان" که در اتفاقات چند ماه پیش جلو دوربینها مغز مردم را نشانه گرفته اند، پیش بینی میکند. مستقل و صرفنظر از اینکه در جریان بزیر کشیدن رژیم اسلامی، حس انتقام جوئی اسلامی در میان مردم بپاخاسته زمینه چندانی ندارد و اکثریت نیروها و احزاب اپوزیسیون مخالفت خود را با حکم شنیع مجازات اعدام اعلام کرده اند، با اینحال نزدیک شدن منظره اوضاع جامعه ایران به دوران مشابهی که تحت آن رژیم شاه سقوط کرد، سایه وحشت را بر ذهنیت تمامی عناصر و نهادهائی که رژیم اسلامی را در تاریخی از کشتار و نسل کشی و سی سال قتل زنجیره ای پاسداری کرده اند، گسترده است.
دختران بطور برجسته ای در صف مقدم تظاهرات بودند. نفس این مساله برای رژیمی که بنیانگذار آن، خمینی، تاریخ جهاد اسلامی اش را با رژیم شاه در ۱۵ خرداد سال ۴۱ با مخالفت هیستریک علیه دادن حق رای به زنان و اعلام منع شرعی اعزام آنها به سپاه دانش و سربازی و یا پذیرش نمایندگی مجلس شورایملی و سنا در دوره سلطنت آغاز کرده است، یک ضربه کاری است. زن با همین منزلتی که در دستگاه تفکر اسلامی دارد، در صف مقدم اعتراضات به جمهوری اسلامی قرار گرفته است.
١٦ آذر امسال عليرغم هر نواقصى که ملانقطی ها و منزه طلبان منفی باف در عبارت پردازیهای مغلق و پرطمطراق خود به خیزش چند ماه اخیر مردم ایران می چسپانند، از منظر شکستن سد ارعاب و اختناق اسلامی و وارد شدن جامعه ایران به یک رویاروئی صریح با جمهوری اسلامی و اسلام سیاسی، نشان از تغيیراتى سرنوشت ساز است که در راه است۔ معلوم شد كه جامعه ایران دارد آخرین نقاط اتصال خود به بند ناف "انقلاب اسلامی" را با همه روایات "اصلاح طلبانه" و تلاش سردمداران خودی و غیر خودی منادیان "حقوق بشری" و "خشونت گریزی" جنبش "سبز علوی" پاره میکند. اين اتفاقات ما را به نكات قابل تامل و بازخوانى محتوا و قانونمندیهای حرکات و خیزشهای اخیر جامعه ایران میرساند.
اما به نظر نمیرسد که رژیم اسلامی به این سادگی در برابر بی اثر ماندن قدرت ارعاب جامعه ساکت بماند. یک "گزینه" محتمل این است که "مقام معظم رهبری" بپرد وسط معرکه، و با توجه به غرولندی که در دوایر بالای سپاه پاسداران علیه احمدی نژاد براه افتاده است، با توجه به فاصله گرفتنهای معنی دار برخی از "شخصیتهای نظام"، و با توجه به اینکه نشان دادن منظره کهریزک و قتلهای فجیع در زندانها و تجاوزات جنسی زندانبانان مکتبی و مومن به زندانیان سیاسی مردم را مرعوب نکرده است، با توجه به ناکارآ بودن "تواب" سازی از چهره های شاخص خودی؛ حالت "فوق العاده" اعلام کند. بهانه و توجیه آن هم میتواند علاوه بر فشارهای "فتنه" داخلی، تهاجم خارجی، ندیده گرفتن "حق ملی" غنی سازی اورانیوم و قرار گرفتن در محاصره نیروهای ناتو و آمریکا در غرب و شرق و حضور نظامی "وهابی های عربستان" در جنوب اعلام شود. در چنین حرکت محتملی، هدف اساسی نشان دادن این است که جمهوری اسلامی از قدرت سرکوب عریان و ایجاد رعب و وحشت و فرستادن مردم به خانه ها و وادار کردنشان به سکوت، تهی نشده است. بنابراین، اگر سیر رویدادها بر همین روال پیش برود، احتمال اینکه در میان نیروهای نظامی و حتی بسیج و بدنه سپاه پاسداران تردید ایجاد شود و تردیدها به بی تفاوتی و حتی ریزش منجر شود، زیاد است. اعلام حالت اضطراری به این ترتیب دو نشان را با یک تیر میزند. هم به عنوان آخرین حربه، قدرت قاهره اسلام سیاسی در سرکوب بیرحمانه را در مقابل مردمی که ترسشان ریخته است قرار میدهد و هم به نیروهای نظامی و شبه نظامی خود انسجام میدهد. اما، این گزینه احتمالی دیگر چشم اسفندیار است و نوشداروی بعد از مرگ سهراب. کارکرد آن بسیار کوتاه مدت خواهد بود و توده وسیع کارگرانی را که اکنون به نبرد مرگ و زندگی با مساله معیشت درگیرند، به صحنه جدال سیاسی خواهد کشاند. بعلاوه، کارگران بخش صنایع کلیدی را قطعا به اعتصاب خواهد کشاند و بدین ترتیب کل جامعه در یک مصاف رودر رو با رژیمی قرار میگیرند که در حالت اضطراری و فوق العاده، از آخرین ظرفیتهای جنون آدمکشی به منظور "متنبه" کردن جامعه استفاده میکند. رژیم اسلامی بطور قطع در سرازیری سقوط قرار خواهد گرفت. گزینه امروز را به فردا رساندن، صرفا تردید و تزلزل در میان لایه های نظامی رژیم را دامن خواهد زد و سیر اعتراضات "خودبخودی" وسیع تر و گسترده از پیش ادامه خواهد یافت. با توجه به ویژگیهای رژیم اسلامی، تن دادن به چنین سیر واگرائی تدریجی و اضمحلال فرسایشی، کمتر محتمل است.
در چنین میدان سیاسی است که ترسیم یک چشم انداز واقعی از سیر رویدادها، و شناخت اصولی سیر یک پروسه تاریخی تر در جامعه ایران ربط مستقیمی با تبدیل شدن به نیروهای واقعی سیاسی و قابل انتخاب از سوی جامعه دارد. به نظر من هر نیروی سیاسی که نتواند قانونمندیهای حرکت جامعه ایران را که با تظاهرات و خیزشهای چند ماه اخیر ابعاد خیره کننده ای یافت، تشخیص بدهد، اولین قربانیان این تحولات خواهد بود. فی الحال جامعه از برخی از این نیروهای شبه سیاسی عبور کرده است.
از سوی دیگر، ارائه یک تصویر واقعی، ابژکتیو و ماتریالیستی از فلسفه مبارزات مردم ایران و ترسیم چشم اندازی که نیروهای پیشرو و سوسیالیست در مقابل جامعه میگیرند، پیش شرط واقعی مقبولیت آلترناتیوها در جدال بر سر تعیین سرنوشت سیاسی جامعه ایران است. اولین نقطه شروع یک موضع سیاسی نادرست، و پایه غیرواقعی بودن آلترناتیوهای مختلف، در تعریف از خود سوال و طرح وارونه و اختیاری صورت مساله نهفته است. مثل هر مورد دیگر مسائل اجتماعی، راه حل برای هر معضل اجتماعی در گروه تعریف واقعی و ماتریالیستی و علمی از خود معضل است. آیا جامعه ایران یک جامعه اسلامی است؟ آیا مشکلی که اسلام سیاسی در ایران و منطقه ایجاد کرده است، "سانسور" و "محدود کردن آزادی بیان" و یا "نقض حقوق بشر" و رعایت نکردن "دمکراسی" مثلا در مضحکه های "انتخابات" است؟ آیا جمهوری اسلامی قادر شده است جامعه ایران را بطور نهادینه اسلامی و به این ترتیب به "قعر قرون وسطی" پرتاب کند؟ آیا واقعا پس از درمانده شدن جمهوری اسلامی برای تحمیل اختناق اسلامی به جامعه ایران پس از سی سال قتل و قصاص و اعدام های دسته جمعی، هنوز "اسلام" قادر به بسیج مردم زیر "پرجم سیاه یا سبز" است؟ این ذهنیت وارونه از کجا آمده است که بیان رسمی فاشیسم اسلامی را به پای "افکار مردم" مینویسد و از روی سر در شورای نگهبان و احکام و آیه های قرائت شده توسط دژخیمان در پای چوبه های دار حکم میدهد که "جامعه ایران سنتی و اسلامی" است؟ آیا نفس جدال جامعه ایران با راس شبه بلوک اسلام سیاسی، بی اهمیت است و چون "ایران سرمایه داری است"، جایگاه مبارزه مردم در بزیر کشیدن راس این شبه بلوک ارتجاعی، به مبارزه "کارگر" و به مبارزه برای سوسیالیسم نامربوط است؟ آیا واقعا جامعه ایران در یک "انقلاب" بسر میبرد؟
جمهوری اسلامی نه تجسم دولتی گرایش "مردم مسلمان" ایران است و نه علیرغم سی سال قتل و نسل کشی توانسته است جامعه ایران را "اسلامی" کند. رژیم اسلامی طی این سی سال نتوانسته است در رویاروئی با مردمی که در مناسبات اجتماعی و در متن زندگی روزمره بشدت غیر اسلامی اند، آنها را به "قهقرا" و به دوره "قرون وسطی" پس بزند. رژیم اسلامی برخاسته از گرایشی است که از دوره انقلاب مشروطه به این طرف و بویژه پس از قطعیت یافتن پروسه سرمایه داری شدن و صنعتی شدن جامعه ایران پس از اصلاحات ارضی، رو به انقراض بوده است. حفظ لاشه این گرایش رو به موت فقط زیر سایه استبداد سلطنتی و سازش و مماشان ناشی از عقب ماندگی احزاب بستر اصلی گرایش ناسیونالیسم ایرانی میسر شده است. این مومیائی سیاسی فقط زیر درفش و شنل ناسیونالیسم و به اعتبار لاقیدی سیاسی "ناسیونالیسم چپ" نسبت به ظرفیت موهوم اسلام "مبارز" در صحنه سیاست جامعه ایران به عنوان یک بارگاه تولید خرافه پوچ حفظ شده بود. این گرایش همراه با نا شخصیتهای همیشه حاشیه ای و مرتجع و یهود و بهائی و زن ستیز خود، فقط در متن جنگ سرد و در تقابل با "خطر" به چپ چرخیدن جامعه ایران در جریان تحولات انقلابی سال ۵۷، به قدرت دولتی دست یافت.
چشمها در چهارگوشه جهان بار دیگر بر ایران و تحولات آن متمرکز شد. علت اساسی امید بستن جهان متمدن به تحولات جامعه ایران، بسیار روشن است. رژیم جمهوری اسلامی در راس شبه بلوک اسلام سیاسی قرار دارد که در یک کشور سوق الجیشی مهم مانند ایران، قدرت دولتی را در اختیار دارد. این شبه بلوک، اما، در حاشیه خود و زیر چتر همین قدرت دولتی اش، موجب قوت قلب سربرآوردن و تداوم حرکاتی است که تحت عناوین مختلف در هر حال "جنبش اسلامی" را نمایندگی میکنند. به نظر من در شرایط حذف رژیم اسلامی، نه طالبان در افغانستان و پاکستان از قدرت مانور و زمینگیر کردن نیروهای ناتو برخوردار بودند و نه در همسایگی جنوبی ایران، یک عشیره پرت و فراموش شده قادر میبودند که "جنبش حوثی" های شیعه را مسلح و مجهز کنند، طوری که حکومت عمان و عربستان سعودی را به مصاف بطلبند. پاسخ به این سوال که آیا جریانات اسلامی، از جمله حزب اله لبنان و حماس در فلسطین بدون پشتوانه مادی و معنوی اسلام سیاسی تکیه زده بر قدرت دولتی در ایران، از چنان ظرفیت بسیج مردم برای "مقاومت فلسطین" برخوردار میبودند، با تردیهای بسیار جدی همراه میبود. بنابراین وارد شدن مبارزه مردم ایران با راس هیولای اسلام سیاسی، از نظر تقابلی که مدنیت و آزادیخواهی و جنبش پیشرو بویژه در خاورمیانه با شبه بلوک اسلام سیاسی دارد، از منظر آزادیخواهی اهمیت "استراتژیک" دارد. سقوط اسلام سیاسی در ایران، یک رکن مهم و پایه مادی جنبش و حرکاتی که در شنیع ترین شکل خود مناظر قتل عامها و نسل کشیها را در ایران خلق کرده و در چهارگوشه جهان مشوق و محرک و هم بستر جنبشی عملیات جنون آمیز انتحاری و انفجارهای انتحاری و نمایش سربریدن ها بر صفحه تلویزیونها است، ویران میکند و فرو میریزد. سقوط اسلام سیاسی در ایران و از تک و تا افتادن جنبشهای اسلامی حوال و حوش این شبه بلوک، زمینه واقعی را برای قرار گرفتن زندگی و مبارزه مردم خاورمیانه در یک متن تولید و بازتولید مکانیسمهای اقتصادی و سوخت و سازهای مدنی و فرهنگی فراهم میکند. سوسیالیسم فقط میتواند در بستر شکوفائی و رفاه و رشد مردم، ذهنیتها را تسخیر کند.
با سقوط رژیم اسلامی، برخلاف تحلیلهای غیر ماتریالیستی و غیر واقعی، جامعه ایران و مردم ایران هیچ بدهکاری ای به "رنسانس" انقلابات ضدفئودالی قرن هیجدهم پس نخواهند داد، برعکس زمینه های عینی قرار گرفتن سوسیالیسم، به عنوان بدیلی که از تاریخ و ادبیات و تجارب سیاسی غنی خود، اتفاقا، طی همین سی سال اخیر، برخوردار است، در تقابل با گرایش ناسیونالیسم و در جدال بر سر تعیین سرنوشت سیاسی جامعه ایران، در دستور ذهنیت فعال و اکتیو سیاسی جامعه قرار خواهد گرفت.

Iraj.farzad@gmail.com
۱۲ دسامبر ۲۰۰۹

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد