logo





خانوادۀ زندانی سیاسی، یک پدیدۀ مدنی جدید؟

زمینه ها و زمانه ها - رادیو بین المللی فرانسه

دوشنبه ۲ آذر ۱۳۸۸ - ۲۳ نوامبر ۲۰۰۹

فرنگیس حبیبی

khanevadehaye-zendanian.gif
اگر زندانی سیاسی یک واقعیت پایدار و دیرینه در فرهنگ سیاسی ایران است، واژۀ "خانواده های زندانیان سیاسی" به عنوان یک جزء مهم جامعۀ مدنی، به ویژه از چند ماه در رسانه ها حضور چشمگیری یافته است. پیش از این، با شنیدن کلمۀ زندان کسانی را در نظر می آوردیم که در آن گرفتارند یا در آن شغل و مقامی دارند. امروز، به خاطر فعالیت دنباله دار خانواده های زندانیان سیاسی که در بیرون زندان ولی درگیر زندانند، این عبارت حضور اجتماعی بارزتری یافته است.

درگفتگو های جداگانه ای با چند تن از اعضاء خانواده های چند زندانی سیاسی تصویری از وضعیت کسانی را جستجو کردیم که عزیزی را درزندان دارند. ژیلا بنی یعقوب، روزنامه نگار و فعال زنان، که همسرش، بهمن احمدی اموئی، پنج ماه است در زندان بسر میبرد، در جایی گفته است که "همسر زندانی سیاسی بودن خود یک شغل تمام وقت است". این شغل از مراجعه به نهاد های مختلف قضایی و امنیتی گرفته تا پر کردن جای خالی انسان زندانی در دنیای عاطفی و واقعیت های کوچک روزمره، چیزی بیش از یک شغل تمام وقت است و آسیب های عاطفی و روانی بسیاری را به همراه دارد. از همین رو می توان آرزو کرد که این همسران هرچه زودتر از این "شغل" فارغ شوند تا بتوانند به حرفۀ سازنده تری روی آورند.

مهدیۀ محمدی، همسر احمد زیدآبادی، روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی، در طبقه بندی مشکلاتش بزرگترین مشکل را نبود همسرش در خانواده میداند. او میگوید این سومین باریست که همسرش زندانی میشود. اما این بار دشواری ها به یک کابوس تبدیل شده اند. کوچکترین فرزند خانوادۀ زیدآبادی هشت ساله است. او در روز دستگیری پدرش تا چند ساعت در بهت بوده است و نمی فهمیده که پدرش را چرا و به کجا برده اند. سپس دو ماه را در سکوتی غمبار گذرانده است. سکوتی که در شب اولین ملاقات به شور و شعفی بی پایان تبدیل شده است. در روز ملاقات مأموران زندان چنان رفتار تحقیر آمیز و آزار دهنده ای با خانواده می کنند که سکوت بار دیگر بر وجود کودک مستولی می شود با این تفاوت که هر چند لحظه یکبار به خودش سیلی می زده است. مهدیۀ محمدی می گوید روزی که دادگاه محمد علی ابطحی را دیده است بسیار خوشحال شده چون فهمیده است که مقامات چنین اعترافاتی را می خواهند . پس جان همسرش میتواند در خطر نباشد. او البته می افزاید که احمد زید آبادی چنین فکر نمی کند و بی شک مردن را به انجام چنین اعترافاتی ترجیح می دهد.

قدسی میرمعز، همسر دکتر محمد ملکی، رئیس دانشگاه تهران در دولت مهندس بازرگان، می گوید نگرانی های خانواده های زندانیان سیاسی اول مربوط به سلامتی و امنیت جانی آن ها ست. سپس دلواپسی ها از اتهاماتیست که به زندانی میزنند. او نیز تا به حال همسرش را سه بار در پشت میله های زندان دیده است. اولین بار در دهۀ شصت بوده است . محمد ملکی در آن زمان به جرم اعتراض به بستن دانشگاه ها پنج سال زندانی کشیده است. بار دیگر در سال هشتاد و دو هفت ماه را در سلول انفرادی گذرانده است و اینبار چهار ماه است که در اوین است. در حال حاضر او در بیمارستان های تهران به دنبال همسرش می گردد، چون کسی از زندان به او خبر داده است که محمدملکی را به بیمارستان منتقل کرده اند. او می گوید کسی در زندان پاسخگو نیست و با توجه به بیماری های متعدد همسرش ، او در بیخبری هراس آوری بسر می برد.

مهسا امرآبادی، روزنامه نگار جوانی است که خود در جریان اعتراضات پس از انتخابات هفتاد و دو روز در بازداشت بوده است. همسرش مسعود باستانی، روز نامه نگار، به شش سال حبس تعزیری محکوم شده است. مهسا امرآبادی می گوید در وحلۀ نخست خبر شش سال حبس بکلی پریشانش کرده بود و فکر می کرد زندگیش به بن بست رسیده است. اوکه در روزنامۀ اعتماد ملی کار می کرد امروز بیکار است و تمام روزنامه هایی که ممکن بود وی در آن ها مشغول به کار شود توقیف شده اند. با این حال وی با نگاهی امیدوار به آینده نگاه می کند. می گوید از همبستگی مردم با خانواده های زندانیان دلگرم است. او تجربه درد و کار مشترک با دیگر خانواده های زندانی را تجربه ای بسیار جالب و زیبا توصیف می کند و می گوید همۀ تصمیماتی که خانواده ها برای انجام اقدامات در دادسرا یا در دادگاه انقلاب می گیرند با بحث و نظرخواهی و بطور دموکراتیک گرفته می شود و همبستگی عجیبی در میان همۀ خانواده ها، اعم از کسانی که قبلاً وزیر و کیل بوده اند یا روزنامه نگار و یا مردم گمنام، دیده می شود.

سپهرناز پناهی، همسر سعید لیلاز، روز نامه نگار و کارشناس اقتصادی، می گوید پنج ماه است که همسرش در زندان بسر میبرد. این پنج ماه به اندازۀ پنجاه سال بر زندگیش سنگینی کرده است. او دو فرزند دارد که سخت به پدرشان وابسته اند. اما او بیشتر نگران وضع مادر سعید لیلاز است که بیمار است و سخت به فرزندش نیاز دارد. او می گوید سخت ترین دوران، زمان بازجویی است. چون خانواده در بیخبری کامل بسر می برد و نمی داند عزیزش زنده است یا مرده. سپس سنگینی اتهامات نگرانی بر انگیز می شود. او می گوید از زمانی که تغییراتی در دادسرا ایجاد شده است و با آمدن دادستان جدید به جای قاضی سعید مرتضوی رفتار مسئولان تا اندازه ای تغییر کرده و امیدوار کننده شده است. او نیز از پیوند دوستی میان خانواده های زندانی سخن می گوید: " در شرایط عادی، سال ها وقت لازم است تا یک ارتباط نزدیک و دوستانه بین انسان ها برقرار شود. ولی راه مشترک و درد مشترک میان خانواده ها باعث شده است یک اتحاد و دوستی عمیق در همین مدت کوتاه بین ما بوجود آید". او از خانواده هایی صحبت می کنند که عزیزانشان از زندان آزد شده اند ولی همچنان در تجمعات شرکت می کنند ، زیرا نمی خواهند این پیوند سست شود.

زمینه ها و زمانه ها


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد