logo





نقدی بر بیانیه فعالان ملی مذهبی

يکشنبه ۱ آذر ۱۳۸۸ - ۲۲ نوامبر ۲۰۰۹

سعید قاسمی نژاد

said-ghaseminejad.jpg
نیروهای ملی – مذهبی از نیروهای خوشنام و سرمایه های جامعه ما هستند. در این سالها جامعه ما ،از جمله نگارنده ،بر سر خوان تجربه آنان نشسته است و آنان همواره مشاورانی امین و یارانی مهربان برای فعالین سیاسی جوانتر ، خصوصا فعالین دانشجویی بوده اند. از این رو نقد نیروهای ملی – مذهبی نه به معنای نقد صلاحیت اخلاقی آنان که نقد برخی ایده های این جریان ریشه دار و موثر در فضای سیاسی کشورمان است. نیروهای ملی – مذهبی در بیانیه مفید و روشنگری که به تازگی منتشر کرده اند نوشته اند :
« ما عليرغم موفقيت های قابل توجه جنبش سبز طی ماههای اخير نمی توانيم نگرانی خود را نسبت به مخاطراتی که پيش روی جنبش قرار دارد پنهان کنيم . يکی از مهمترين تهديد های جنبش نه از جانب اقتدار گرايان که بيشتر از سوی برخی از دوستان جنبش است که بر نگرانی ها و دغدغه ها می افزايد . با توجه به اعمال خشونت از سوی اقتدارگرایان ، جنبش سبز ايران بالقوه استعداد آن را دارد تا در دام چپ روی افتد و دامنه مطالبات و انتظارات را بیرون از ظرفیت های واقعی ، افزايش دهد يا بخواهد ره صد ساله را يک شبه طی کند . در چنین وضعی ، نه تنها امکان دريافت پاسخ مناسب را نداشته ، بلکه امکان بسيج ، وحدت و نیرو گرفتن اقتدارگرایان را فراهم می کند . از اين رو مايليم نگرانی خود را نسبت به اظهارات برخی فعالان سياسی و اجتماعی در داخل و خصوصاً خارج کشور که از مطالبات مشترک این جنبش که در بیانیه شماره هشت آقای موسوی آمده است ، فراتر می روند ، اعلام داشته و آنها را به اتخاذ مواضع مسئولانه تر دعوت کنيم . از سویی ما ،کمبود یک رسانه نزدیک به رهبران جنبش را احساس کرده و هم چنین بر نیاز و ضرورت رهبری نسبی شبکه های فعال غیر متمرکز ، از سوی رهبران جنبش تاکید می نماییم .»

بیانیه اخیر اگر چه همچون همیشه واجد نکات بسیار مفید و روشنگریست اما ایرادها و ابهامهایی دارد که نقد آن را ضروری می سازد.
نکته و ایراد اول دشمن شناسی وارونه آن است.این باور که بعضی دوستان جنبش تهدید بسیار مهمی را متوجه جنبش کرده اند که اقتدارگرایان هم نتوانسته اند آن را متوجه جنبش کنند خود شاید خطری باشد که متوجه جنبش می شود.وقتی دوستان ملی – مذهبی به عنوان نیرویی موثر در جنبش دوستانی را خطرناکتر از دشمنان جنبش بخوانند لابد عقل و اخلاق اقتضا می کند یا آنان را به زبان خوش به راه راست هدایت کنند و اگر به راه راست هدایت نشدند با افشای آنان نزد مردم امکان ضرر رساندنشان به جنبش را بگیرند.من البته معتقد نیستم که این یکی از مهمترین خطراتی است که متوجه جنبش شده است چرا که جنبشی که اعضایش در زندانها شکنجه و اعدام می شوند و در خیابان کتک می خورند و کشته می شوند و از زمین و آسمان مورد تهدید است لاجرم با خطرهای بزرگی مواجه است و اختلافات درونی و طبیعی از این دست اگر هم برایش خطری باشد خطری عظیم نیست.
نکته دوم آن است که ظرفیتهای واقعی جنبش را چه کسی معین می کند؟ آیا برای شناسایی ظرفیتهای واقعی جنبش دستگاهی اختراع شده است که می توان با آن معین کرد فلان ظرفیت واقعی است و فلان ظرفیت غیرواقعی؟ آیا تلقی دوستان از جامعه ظرفی صلب است که فی المثل 10 لیتر آب در آن جا می شود و بیشتر نه؟ یا اینکه جامعه موجودی ارگانیک است، با هزار رمز و راز که هر قدر بکوشیم و تلاش بیشتر بکنیم جامعه دلیرترمی شود و ظرفیت آن بیشتر؟آیا براستی ما ظرفیتهای جامعه مان را می شناسیم؟خوب نیست به تحلیلهایمان قبل از انتخابات نگاه کنیم و اینکه هیچ کداممان تصور چنین ایستادگی و خیزشی را از جامعه ای که جامعه ای در حضیض اخلاق و خفته و ... خوانده می شد نداشتیم؟اگر ایران امروز را با 32 سال پیش، قبل از پیروزی انقلاب مقایسه کنیم براستی کدام یک ظرفیت بیشتری برای تغییرات بنیادین در خود می پروراند؟حکومت یکدست شاه با اقتصادی کار آمد که سابقه رشد عظیم و جهشی اقتصادی را با خود یدک می کشید،در جامعه جهانی محترم بود،آزادیهای فرهنگی و اجتماعی را بسیار بیش از حکومت کنونی به رسمیت می شناخت،حقوق زنان را به رسمیت می شناخت، تبعیض مذهبی را دامن نمی زد، در عرصه بین الملل قدرتمند بود ،مردم رفاه بیشتری داشتند و .... یا حکومت جمهوری اسلامی که دچار شکافهای درونی بسیار حاد و شدیدی است، کارنامه عمیقا ناموفق اقتصادی دارد،تبعیض مذهبی و قومی به شدیدترین وجهی در آن جاری است، با حقوق زنان دشمن است،دشمن درجه یک هر نوع آزادی اجتماعی و فرهنگی است ، در عرصه بین المللی هزار و یک مشکل دارد ،مردم به شدت فقیرند و .... در سال 56 چه کسی باور می کرد جامعه ظرفیت تغییر حکومت شاه به خاطر نبود آزادیهای سیاسی را داشته باشد که امروز آن عزیزان به این راحتی ظرفیتهای جامعه را تعیین می کنند؟متاسفانه از مضرات نداشتن رسانه این است که بعد از مدتی آدمی حرفهایی را که رسانه های دیگران به کرات تبلیغ کرده اند باور می کند؟نکند دوستان ملی – مذهبی هم باور کرده اند که علت شکست اصلاحات تندرویهای اکبر گنجی و عماد باقی بود و نه چیزدیگر؟جا دارد امروز پس از دیدن نتایج مبارک برخورد متفاوت مهندس موسوی و شیخ مهدی کروبی با قضایا در آن افسانه هایی که برای به خواب کردن کودکان گفته می شد تجدید نظری کرد.
سوم آنکه معیار راست روی و چپ روی و تندروی و کندروی کیست و چیست؟شاقول را به دست که باید داد؟ همگان همانجا را که نشسته اند حد فاصل تندروی و کندروی و میزان اعتدال می دانند.آقای خامنه ای هم مدعی اعتدال است و .... در بحثهای استراتژیک باید مشخص تر صحبت کرد تا دیگران مجبور نباشند برای رمز گشایی از سخنان ما پیش خود حدسهایی بزنند.
چهارم آنکه مبادا خلق و خوی سران حکومت در مایی که با آنان مبارزه می کنیم هم اثر بگذارد و ما را نیز چون آنان سازدچرا که از دیرباز گفته اند اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم میدوزد . این چپ رویها را به به اظهارات برخی فعالان سياسی و اجتماعی در داخل و خصوصاً خارج کشور نسبت داده اید که خطراتی عظیمتر از دشمنان را متوجه جنبش می کنند. اگر این حرفها میان مردم خریداری ندارد چرا باید نگران آنها بود ،حرفی است می زنند،باد هواست می رود و خبری نمی شود.اگر این حرفها حرف مردم است چرا باید نگران بود که مردم حرفشان را بزنند؟ آیا مردمی که به خیایان می آیند کتک می خورند و کشته می شوند نباید حرفشان را بزنند؟باید حرف دل شما را بزنند؟این آخر چه منطقی است که ما به مردم بگوییم به خیابان بیایید و هزینه بدهید اما حرف دل خود را نزنید حرف دل ما را بزنید؟آیا سخن آقای خامنه ای معقولتر نیست که می گوید به خیابان بیایید،هزینه هم ندهید ،پاداشتان هم می دهم ولی حرف دل مرا بزنید؟ معیار مسئولانه سخن گفتن چیست؟از چه چیز آزرده شده اید؟ من البته می توانم حدس بزنم کدام شعار مردم آن عزیزان را اینگونه آزرده است ولی از آنجا که قصد نیت خوانی ندارم و معتقدم اگر بزرگان سیاست ایران صلاح می دانستند خود صریحتر سخن می گفتند ،نقد آن را به وقتی می گذارم که آن عزیزان صریحا در این باره سخن بگویند تا بتوان عیار ملیت در ترکیب ملی-مذهبی و میراث عظیم اسلام سیاسی در اندیشه روشنفکران مذهبی را به محک نقد گذاشت.
نکته پنجم آنکه کشیدن خطی چنین حایل میان داخل و خارج به مثابه نهادن خشت کژی است که شایسته نیست معمار آن ، عزیزان بزرگوار ملی مذهبی باشند.بسیار از عزیزانی که امروز در شورای فعالان ملی مذهبی حضور دارند سی سال پیش در چنین روزهایی در حال دفاع پرهیجان وشورمندانه از اشغال سفارت امریکا بودند و حتی خلاف خواست مهندس بازرگان به اسم نهضت آزادی در دفاع از آن اقدام بیانیه می دادند.امروز مشخص شده است که آن اقدام یکی از مخوفترین اشتباهات رخ داده در تاریخ پنحاه ساله اخیر بود که حداقل یک جنگ هشت ساله را به ما تحمیل کرد.آیا آنان در خارج از کشور بودند که تندرو بودند و اشتباه کردند؟دکتر ابراهیم یزدی سالهای متمادی از عمرش را پیش از انقلاب در خارج از کشور گذرانده بود و با اشغال سفارت مخالف بود.آیا دکتر ابراهیم یزدی در داخل کشور بود که تندرونبود واشتباه نکرد؟کسانی چنان میان خارج و داخل مرز می کشند که گویا تنفس هوای داخل کشور آدمی را تحلیلگر و اندیشمند می کند و حضور در خارج از کشور آدمی را مالیخولیایی و جن زده و نفهم.گویا آنانکه در خارجند مشتی بیعار و بیکارند که نه چیزی می فهمند و نه چیزی می دانند. مهمترین استدلالی هم که همواره چاشنی بحثهاست این است که اگر راست می گویید به ایران بیایید و آنجا حرفهایتان را بزنید. این استدلال اتفاقا عنصری خود افشاگر دارد یعنی در ایران هر حرفی را نمی شود زد حتی اگر درست باشد چرا که زوری بالای سر است که گذشتن از مرزی را به هیچ وجه مجاز نمی دارد و آدمی بهتر است بعضی حرفها را نزند تا بتواند اقلا حرفهای دیگر را بزند. امروز به لطف تکنولوژی فضایی مهیاست که می توان با استفاده از آن بسیاری حرفها را به گوش مردم رساند ،حرفهایی را که شاید نتوان از داخل کشور زد، این چه حرفی است که چون فشار حکومت در داخل به اکثریت فعالان سیاسی اجازه نمی دهد این حرفها را بزنند و به گوش مردم برسانند آنهایی که در داخل کشور به هر دلیل این حرفها را می زنند یا کسانی که در خارج از کشور می توانند با خیا لی اسوده تر این حرفها را بزنند باید سکوت کنند و خود را با سانسور و قوه ارعاب جمهوری اسلامی هماهنگ کنند؟ نیروهای سیاسی و فرهنگی خارج از کشور توانسته اند با نیروهای سیاسی و فرهنگی کشورهای میزبان خود ارتباط برقرار کنند و از این طریق امکانات و ارتباطات بسیاری را در اختیار جنبش سبز و نیروهای داخل کشور قرار داده اند،این چه انتظاری است که این نیروها صدای مردم را از فیلتر بعضی نیروهای سیاسی داخل کشور رد کنند و سپس به گوش جهان برسانند و از طرف دیگر در ارتباط با مردم داخل هم حرفهای خود را نزنند وحرفهای دیگران را تکرار کنند؟این با کدام اصل اخلاقی و منطق دموکراتیک منطبق است؟ من البته معتقدم آنچه در مورد فعالان خارج ازکشورگفته شده است بیش ازانکه هدفش فعالان خارج از کشور باشد هدفش تخفیف کسانی که اندیشه ای مخالف فعالان ملی مذهبی دارند به عنوان افرادی پرت از قضایا و دور از ماجرا و در کنج عافیت نشسته بوده است. والا لابد آن دوستانی که در خارج از کشور چون آن عزیزان می اندیشند از خطر چپروی و سخنان غیرمسئولانه گفتن محفوظند.این به هر حال برای جریانی سیاسی رفتاری طبیعی است ولی زمانیکه از جانب یک جریان مهم سیاسی بیان می شود ممکن است کسانی که ظرائف نزاعهای سیاسی را خوب در نمی یابند قضیه را جدی بگیرند و جنگ حیدری – نعمتی داخل- خارج را براه بیندازند و قوزی بر قوزها بیفزایند.
یقین دارم که این چند نکته و انتقاد مایه دل آزردگی عزیزان ملی مذهبی نمی شود چرا یکی از چیزهایی که نسل من بر سر سفره آن عزیزان آموخته است نقد پذیری و تساهل و تسامح در برخورد با عقاید مخالف بوده است خصوصا وقتی که انتقاد از سر احترام و همدلی بیان می شود.
منبع: ادورا نیوز

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد