logo





چرا راست افراطی؟

دوشنبه ۸ دی ۱۴۰۴ - ۲۹ دسامبر ۲۰۲۵

اسماعیل رضایی

تغییر، الزام روند تکامل تاریخی می باشد. فرایندی که با عادات، سنن و ساختارهای ذهنی موروثی به چالش کشیده می شوند. عادت به کهنه، درک زمان را با مشکل توهمات ذهنی در آمیخته و زمینه را برای گرایشات ارتجاعی آماده می سازد. همراه با این عادات و ساختار ذهنی متوهم، مردم امروز ضمن در گیر بودن با بحران های عینی، با انباشت تجربه های تاریخی شکست نیز دست به گریبان می باشند. این بازنمایی ناکامی و شکست مداوم چپ چه واقعی و یا چه ساختگی،نوعی حافظه منفی جمعی را برقرار ساخته که هر گونه گام های برابری خواهانه و رهایی بخش را بی اعتبار نموده است. فرایندی که بسترهای برآمد جریان های ارتجاعی و راست افراطی را به عنوان تنها نیروهای موثر و ممکن به مردم تحمیل کرده است.
جهان در تب و تاب تغییر و نوشدن، مبارزه و مقاومت را در مسیر شدن و گشتن جامعه و انسان قرار داده است. رهایی از بن بست ها و سلطه و هجمه طبقاتی گشودن راه های نوینی را مطالبه می کند که بتواند توده ها را جذب و بسیج نماید.در این افت و خیزها و ناهمواری های مبارزاتی نیروهای مترقی به ویژه چپ رسالت بس سنگینی را بر عهده دارند که هرگونه بدکنشی و بد اقدامی می تواند خسارت های جبران ناپذیری را در رهایی جامعه از یوغ ارتجاع و استبداد وارد سازد. راست افراطی امروز با تجربه زیسته گذشتۀ سازوکارهای سرمایه و عادات و سنن نهادین ساختار غالب سرمایه با ابزار و امکانات گسترده تهییجی و تحمیقی، هرگونه سهل انگاری جریان های چپ را می تواند به چالشی از طریق اهرم های فشار و تعدی سازوکارهای سرمایه بر جامعه و انسان، به بازتولید عوامل تداوم ارتجاع و استبداد سرمایه مبدل سازد.

برآمدن راست افراطی را نمی توان به توانمندی ساختار رو به افولی نسبت داد که بر توهمات تاریخی توده هایی استوار می باشد که اکنون در برابر انتخاب های جدید با چالش های عمیق از جمله عادات، سنن و ساختار های ذهنی موروثی روبرو هستند. فرایندی که نشان از بحران درک زمان بوده و مردم با تجربه زیسته گذشته و ناکامی متناوب نیروهای مترقی به ویژه چپ در برابر اهرم های فشار و ترهیب سرمایه، بسوی گزینه هایی گام بر می دارند که با درک علیت تاریخی و رهایی از ستم طبقاتی مغایرت دارند.چرا که چپ نشان داده که تا کنون در تمام انتخابات مردمی خود در یک پروسۀ زمانی کوتاه و یا بلند مدت تسلیم شده و یا در ساختار سرمایه تحلیل رفته است. این شکست ها و ناکامی های چپ به عنوان پایان راه بدیل های دیگر در برابر سرمایه داری بطور گسترده از سوی رسانه های عمال سرمایه تبلیغ شده؛ و خود را تنها نیروی قادر به بازگرداندن نظم از دست رفته به مردم نشان می دهند. این نمودهای بی بدیل نشان می دهند که از یک طرف سرمایه داری هنوز از پتانسیل لازم برای تداوم حیات خود برخوردار می باشد؛ و از طرف دیگر نیروهای مترقی و چپ بایستی در اشکال مبارزاتی خود تغییرات اساسی داده؛ تا بتوانند متناسب با دگرگونی بنیا ن های مادی جامعه و برای تاثیر گذاری مطلوب بر مردم گام بردارند. چپ هنوز از اعتماد به نفس کامل در برخورد با بنیان های ستم سرمایه برخوردار نیست، و در موفقیت های حکومتی و پارلمانی همواره جانب احتیاط و مماشات با عوامل و عناصر سرمایه را از نظر دور نمی دارند. این روند اعتماد توده ها را به چپ تضعیف و به تقویت جریان های راست افراطی مدد رسانده است.

راست افراطی آخرین مرحله از تلاش و اهتمام ساختار کنونی و فرتوت سرمایه محسوب می شود؛ فرایندی که بسترهای یک دگرگونی اساسی را در ساختار سرمایه برای یک تعادل نسبی در جامعه ایجاد خواهد کرد. چرا که راست افراطی مرتجع ترین جریان نظام منحط سرمایه داری است که در تمامی تلاش های خود با بن بست های سخت و شکننده ای روبرو خواهد شد که جامعه های انسانی را برای یک تغییر اساسی مهیا می کند.آگاهی های کنونی برآمده از رشد و دامنه ابعاد دانش و فناوری و تعمیق آن با رویکردهای ضد اجتماعی و ناانسانی راست افراطی در یک پروسۀ زمانی کوتاه، توده ها را برای یک دگرگونی اساسی بسیج خواهد نمود. این روند قطعا با تمهیدات و مبارزات اصولی جریان های مترقی و چپ زودتر و مطلوب تر شکل می گیرند. چپ ها تاکنون از همگامی با زمان و دگرگونی های تاریخی دور بوده؛ و نتوانستند افق روشنی برای مبارزات و پیشبرد اهداف رهایی بخش بگشایند. متاسفانه هر جا که موفقیتی کسب کردند؛ به سرعت در مناسبات سرمایه ادغام شده و اهداف بنیادین را به سود بهبودهای حداقلی و موقت شرایط موجود رها کردند. این ناتوانی چپ در درک زمان، خلائی ایجاد کرد که راست افراطی توانست آن را پر نماید. در حقیقت چپ از ساختن آینده بازماند و راست افراطی با بازنمایی گذشته، خود را مانند یک بدیل سازگار با زمان عرضه کرد.

مردم تا زمانی که به اقناع نرسند؛ امکان جذب و هدایت به شرایط مطلوب را نخواهند داشت. چرا که انتخاب های جدید و حمایت پایدار مردمی با اقناع که درک آگاهانه از شرایط گذر اجتماعی و تاریخی را با خود دارد؛ امکان پذیر می باشند.راست افراطی در خلاء ناآگاهی و یاس و نا امیدی توده ها است که توان مانور و برآمدن قدرتی خود با تکیه بر سنت و عادت تثبیت شده مردم را دارا می باشد. و برای مبارزه با تبلیغات مسموم، بیش از هر چیز نیاز به در هم شکستن عادات نهادینه شده ادراک سیاسی مردم می باشد. این روند با اقناع توده ها ممکن می باشد؛ اقناعی نه مانند خطابه های انتزاعی، بلکه پاسخی زمان مند به نیازهای بالفعل جامعه می باشد. چپ تا زمانی که نتواند اهداف خود را در پیوند با تجربه زیسته مردم صورت بندی کند؛ در میدان رقابت با راست و راست افراطی شکست خواهد خورد. شکست از نیروهایی که نه حقیقت تاریخ که بر پیشینۀ اقناعی ریشه دار سنت و عادت مردم سوار هستند. اکنون چپ ناگزیر است که متناسب با زمان و نیازهای مردم، عامل سرمایه را با تحدید حدود و افشای نقش تخریبی آن بازتعریف نموده؛ و از این مسیر، بسترهای اعتماد پذیری توده ها را فراهم سازد. بی تردید سرمایه از قدرت دفاعی بالایی برخوردار می باشد؛ ولی اعتماد و مردم اقناع شده؛ قدرتی به مراتب بالاتر از قدرت سرمایه را در اختیار خواهند داشت.

در رزم بی امان چپ با نظام سلطه سرمایه داری با نماینگی راست و راست افراطی، سرمایه صرفا یک عامل اقتصادی صرف نیست؛ بلکه سامانۀ پیچیده ای است برای بسیج ذهن و منش عمومی که از طریق تهدید، تخریب و بی اعتبار سازی چپ، مسیرهای مبارزات رهایی بخش را مسدود می کند. در این تقابل و تضاد، چپ زمانی قادر است سربلند و پیروز بیرون آید که با مبارزات اصولی و زمان مند برای مهار نیروی تخریبی سرمایه باید بتواند نقش سرمایه را محدود، نامشروع و تاریخی کند.چرا که اگر چه قدرت سرمایه از توان دفاعی و سازمان یافتگی لازم برخوردار است؛ ولی فاقد عنصر بنیادین اعتماد می باشد؛ پاشنه آشیلی که در صورت اقناع توده ها، می تواند توازن قوا را بطور کیفی به نفع چپ دگرگون سازد. بنابراین مسئله مرکزی چپ بایستی جلب و جذب توده ها از طریق اقناع و جلب اعتماد بالا باشد؛ نه صرفا مبارزه با راست و راست افراطی را در دستور کار خود داشته باشند. در این میان، اگر چپ به هر دلیلی نتواند با مبارزات اصولی خود در توده ها نفوذ موثر نماید؛ راست افراطی با تکیه بر کنش تاریخی، تجربه زیسته و امکانات عظیم تخریبی و تهیجی خود قادراست؛ تمامی تلاش های ضعیف و نارسای چپ را به نفع خود مصادره به مطلوب نماید.

اصولا در فرایند تحول و تکامل تاریخی، هرگاه بسترهای شکل گیری سازوکارهای نوین متناسب با الزامات و نیازهای زمان فراهم نباشد؛ خلائی پدید می آید که تا تحقق امر نو و در غیاب حضور نیروهای مترقی و چپ، این خلا با اشکال کهن و نمایندگان آن از جمله راست افراطی پر می شود. چرا که تحول تاریخی هرگز معلق باقی نمی ماند و در عدم تکوین سازوکارهای نوین، خلاء ایجاد شده نه خنثی، بلکه فعال بوده و به سرعت توسط اشکال کهن قدرت اشغال می شود. اشغال قدرت توسط راست افراطی بیان روشن فقدان سازوکارهای نوین است که توسط نیروهای ارتجاعی در تعویق زایش سازوکارهای متناسب با زمان پر می شود. بنابراین رسالت چپ چه در قدرت دولتی و چه خارج از دایره قدرت دولتی بایستی گزینش و پیگیری راه های تحقق امر نو باشد. مماشات با عمال سرمایه و هراس از آن به بهانۀ بیم از خسارت های سرمایه ای، نه تنها مسیر اصلاح و زایش امر نو را مسدود، بلکه فضا را برای بازگشت ارتجاع فراهم می سازد. همین هراس است که امروزه در بسیاری از تجارب، چپ های در قدرت را واداشته تا میدان تقابل با کجروی های سرمایه را رها کرده؛ و عملا عرصه ها را به راست افراطی واگذار نمایند. در چنین موقعیتی چپ در دام هراس مدیریتی فرار سرمایه، بی ثباتی بازار و واکنش های نیروهای مسلط گرفتار آمده؛ و از کنش های رهایی بخش فاصله می گیرد. این مماشات به نام حفظ ثبات، نه تنها اصلاح امور را ناممکن می سازد، بلکه ابتکار عمل را به نیروهای ارتجاعی می سپارد. در وضعیت کنونی چپ اگر به نام واقع گرایی از تحدید سرمایه سر باز زند؛ به نگهبان وضع موجود مبدل شده؛ و عنان را به دست نیروهای ارتجاعی چون راست افراطی واگذار می کند. چپ باید بپذیرد که سرمایه هرگز داوطلبانه محدود نمی شود؛ بلکه در تقابل و تعارض با امکان تغییرات الزامی زمان ممکن می گردد. چپ بایستی با حدود بخشی به سرمایه، توده ها را قانع کند که قدرت سیاسی می تواند منافع عمومی را بر منطق انباشت افسار گسیخته سرمایه مقدّم بدارد.

اکنون مناسبات درونی سرمایه داری دگرگون شده است. سرمایه داری از الگوی صرفا رقابتی به سوی رقابتی حمایتی گذر کرده است. بدین مضمون که کلان سرمایه داران، هم زمان که برای انباشت بی رویه و سترون با یکدیگر رقابت می کنند؛ ناچارند برای حفظ پیوندهای درونی، هژمونی مشترک و چارچوب های رو به زوال، از یکدیگر حمایت کنند. ضمن اینکه سرمایه نیز از حوزه های مولد فاصله گرفته و به شکلی فزاینده به تراکم سترون روی آورده است؛ تراکمی که نه به تولید اجتماعی که به بازتولید خود و انباشت قدرت مالی مدد می رساند. راست افراطی بر بستر این دگرگونی و بر ویرانه های نظمی که بر دامنه ناامنی و ترس افزوده است رشد کرده و به آسانی از سد نیروهای مترقی و چپ که بر چارچوب های مبارزاتی گذشته متوقف شده اند؛ گذر می کند. چرا که اگر در گذشته تامین اجتماعی و رفاه عمومی برای اداره اجتماعی کافی بود؛ اکنون با تغییر درونی مناسبات سرمایه که امنیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را به شدت تحت تاثیر قرار داده و دامنه ناامنی، فقر و بزهکاری را فزونی بخشیده است؛ دیگر به تنهایی جوابگو نیست. چپ برای بازپس گیری ابتکار تاریخی از راست افراطی باید با درک اینکه بحران ها در مقطع کنونی متناسب با تاریخ تحولات اجتماعی زاده می شوند؛ اشکال مبارزاتی خود را برای عدالت، رفاه ، امنیت و... باز تعریف کرده و متناسب با نیازهای کنونی تغییر یافته گام بردارد. زیرا امنیت بدون عدالت اجتماعی منابع خشونت را فعال می نماید؛ و چپ بایستی با باز تعریف امنیت به عنوان حقوق پایه انسانی برای زیستی بی بیم و هراس، سرمایه و ارتجاع را منزوی نماید. چپ بایستی با ایجاد امید بر اساس تجربه ملموس تغییر در شیوه های زیستی انسان ها، امنیت شغلی، امنیت زیستی و امنیت اجتماعی را متناسب با ریتم تغییرات زمانه شکل دهد. علت اساسی موفقیت راست افراطی را بایستی بر موج توهمات توده ها بر بستر ضعف مبانی تئوریک نیروهای چپ که همچنان بر سنت های کلاسیک و ناکافی ابرام دارند؛ جستجو کرد. چرا که توهمات توده ها در خلاء نظری و عملی شکل گرفته و در پیوند با ضعف مبانی تئوریک به ساده سازی ها، اسطوره سازی و تهییج احساسات غنا می پذیرد. روندی که بسترهای برآمدن راست افراطی را در خلاء نظری و ابرام بر سنت های کلاسیک چپ فراهم می سازد.

از دیگر عوامل برآمد راست افراطی را بایستی در هراس و وحشت دائمی مردم از تحریم ها و انزوا توسط قدرت مسلط سرمایه دانست. وضعیتی که بسیاری از کشورها را به فقر و نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی سوق داده است. فرایندی که توده ها در یک آزمون و خطای مداوم به دنبال راهی برای رهایی از ناامنی و فقر و بی ثباتی های مداوم زیستی می گردند. قطعا این روند اگر با تمهیدات انقلابی و رهایی بخش چپ پر نشود؛ به انتخاب های پرهزینه و ارتجاعی منتهی می گردد. تحریم و انزوا در یک پروسۀ زمانی به سازوکارهای درونیِ تولید ترس و فروپاشی اعتماد اجتماعی بدل می شوند. در غیاب نیروهای رهایی بخش این راست افراطی است که بر بستر ترس های نهادینه شده در مردم، به عنوان نیرویی قاطع و رهایی بخش بر سرنوشت مردم مسلط می شوند. زیرا تحریم ها و انزوا ضمن فرسودن اقتصاد، زمان اجتماعی را نیز از ریتم طبیعی خود خارج ساخته، و با آینده ای نامطمئن با افق های کوتاه و تصمیمات و واکنش های شتابزده همراه می گردد. پس چپ ها در برابر تحریم و انزوا با دو مساله اساسی روبرو هستند؛ از یک طرف مبارزه در برابر فشارهای بیرونی که زندگی روزمرۀ مردم را به ویرانی می کشاند؛ و از طرف دیگر مقابله با نیرو های مسلط داخلی است که این فشارها را به ابزار سرکوب و برآمد ارتجاع مبدل می سازند. از این رو، وظیفه چپ نبایستی صرفا مبتنی بر قضاوت تاریخی توده ها بنا شود؛ بلکه بایستی با کاهش هزینه تاریخی خطای آن ها در پیوند دادن تجربه زیستۀ مردم با امکانات واقعی تغییر باشد. چپ بایستی با اتخاذ بهترین اشکال مبارزاتی خود نشان دهد که رهایی با انزوا و اقتدارگرایی حاصل نمی شود؛ بلکه در بازسازی پیوندهای اجتماعی، اقتصادی و بین المللی ممکن می گردد.

نتیجه اینکه: تغییر، الزام روند تکامل تاریخی می باشد. فرایندی که با عادات، سنن و ساختارهای ذهنی موروثی به چالش کشیده می شوند. عادت به کهنه، درک زمان را با مشکل توهمات ذهنی در آمیخته و زمینه را برای گرایشات ارتجاعی آماده می سازد. همراه با این عادات و ساختار ذهنی متوهم، مردم امروز ضمن در گیر بودن با بحران های عینی، با انباشت تجربه های تاریخی شکست نیز دست به گریبان می باشند. این بازنمایی ناکامی و شکست مداوم چپ چه واقعی و یا چه ساختگی،نوعی حافظه منفی جمعی را برقرار ساخته که هر گونه گام های برابری خواهانه و رهایی بخش را بی اعتبار نموده است. فرایندی که بسترهای برآمد جریان های ارتجاعی و راست افراطی را به عنوان تنها نیروهای موثر و ممکن به مردم تحمیل کرده است. چرا که چپ ها هر جا که به موفقیتی دست یافتند، به سرعت با مناسبات سرمایه در آمیخته؛ و اهداف بنیادین خود را به نفع بهبودهای حداقلی و موقت شرایط وا نهاده اند. در حالی که چپ در موفقیت های تاریخی خود بایستی با درک زمان و نیازهای آن به اقناع توده ها پرداخته و به در هم شکستن عادات نهادینه شدۀ سیاسی توده ها روی آورد. چپ در مسیر مبارزات اصولی خود ناگزیر است متناسب با زمان و نیازهای توده ها، عامل سرمایه را با تحدید حدود و افشای نقش تخریبی آن برای ایجاد بسترهای اعتماد پذیری توده ها باز تعریف کند. چرا که اعتماد و توده های اقناع شده؛ قدرتی به مراتب فراتر از قدرت سرمایه را با خود دارند. براین اساس در مقطع کنونی رسالت چپ نبایستی تنها مبارزه با راست افراطی باشد؛بلکه بایستی بازسازی اعتماد عمومی از دل زمان تاریخی باشد که اقناع، اعتماد و کنش جمعی را به هم پیوند دهد. برآمد راست افراطی محصول خلائی است که نیروهای مترقی و چپ تحقق امر نو و نیازهای آن را با سازوکارهای گذشته به چالش می کشند. اگر با راهکارهای مبارزاتی مناسب روند تحقق امر نو تسهیل نشود؛ و با مماشات با عمال سرمایه و هراس از درگیری به بهانه خسارت های سرمایه ای مد نظر قرار گیرد؛ مسیر زایش امر نو مسدود و فضا برای ارتجاع و راست افراطی گشوده می گردد. چپ در قدرت تا کنون در دام هراس از فرار سرمایه، بی ثباتی بازار و یا ترس از واکنش تخریبی نیروهای مسلط به مماشات متوسل شده؛ و عملا به حذف کنش رهایی بخش روی آورده است. پس چپ بایستی با گریز از مدیریت ترس، با جسارت تاریخی، به جای نگهبانی وضع موجود، با انباشت افسار گسیخته و تخریبی سرمایه برای تحقق بنیان های نوین مبارزه نماید. چپ بایستی بپذیرد که سرمایه هرگز داوطلبانه محدود نمی شود و وعده های ثبات به اقناع توده ها منجر نمی شود؛ بلکه تجربه ملموس تغییر است که نشان می دهد قدرت سیاسی می تواند منافع عمومی را تامین و تثبیت کند. پس چپ برای گذر از راست افراطی و نیروهای ارتجاعی بایستی اشکال مبارزاتی، گفتمان و سیاست گذاری های خود را متناسب با مناسبات نوین دگرگون سازد.

اسماعیل رضایی
29:12:2025



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد