logo





همزبان با منطق الطیر(۲)

پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴ - ۱۸ دسامبر ۲۰۲۵

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

mohammad-binesh1.jpg
(بخش دوم) آغاز حکایت

ابتدای منطق الطیر ابیاتی ست در باب توحید و چگونگی ِ نظام آفرینش، که دانش ِ علمی زمان عطار را نشان می دهد. ( برگزیدهٔ ابیات ):

آفرین جان آفرینِ پاک را
آن که جان بخشید و ایمان خاک را ۱
عرش را بر آب بنیاد او نهاد
خاکیان را عمر بر باد او نهاد ۲
آسمان چون خیمه ای بر پای کرد
بی ستون کرد و زمینش جای کرد ۳
دام ِ تن را مختلف احوال کرد
مرغ جان را خاک در دنبال کرد ۴
روح* را در صورت ِ پاک او نمود
این همه کار از کفی خاک او نمود ۵
چون دمی در گِل دمد آدم کند
وز کف و دودی* همه عالم کند ۶

بیت ۴ : روح انسانی، پرنده ای ست که اسیر دام ِ تن ِ خاکی شده ست.
بیت ۵ : منظور از روح در این بیت نفس ناطقهٔ انسانی ست که در تشکّلی جسمانی و بری از کشش های غریزی در هر کس بصورت بالقوه وجود دارد و از جهان غیبی ست ، و با نفوس نباتی و حیوانی که همراه با تولد جسم أدمی پدید می‌آیند متفاوت ست. (۱) کدکنی آن را اشاره به جبرئیل می داند که بصورت انسانی زیبا بر مریم جلوه کرد. با توجه به معنای مصرع دوم، چنین تعبیری خالی از وجه ست. زیرا فرشته از خاک نیست .(۲)

بیت ۶ : کف و دود* ، اشاره دارد به خلقت أسمان ها و زمین که : « خدای تعالی ///// باد را بر زمین چیره کرد، چندان که آن را بشکافت . پس بگونهٔ موج و دُهْن (روغن) و دود در آمد. پس کفِ آن را فسرده کرد تا بگونهٔ زمین در آمد و موج ِ آن را فسرده کرد تا به گونهٔ کوه‌ها در آمد و دود را فسرده کرد، تا به گونهٔ آسمان در آمد.» (۳)

سپس عطار ابتدا مجموعهٔ جهان کثرت را در ستایش وی همدل و همزبان می خواند:

عقل ؛ کارافتاده* جان؛ دلداده زو ست
آسمان گردان، زمین اِستاده زوست ۷
هم زمینش خاک بر سر مانده ست
هم فلک چون حلقه بر در مانده ست* ۸
جمله در توحید ِ او مستغرق اند
چیست مستغرق ؛ که محو ِ مطلق ند ۹

بیت ۷ : * کار افتاده؛ با تجربه. آگاهی عقل آدمی از جهان اطراف و استعداد عاشقی که ظاهرا کار دل ست؛ همه به سبب تاثیر قدرت و صنع خداوندی ست .

بیت ۸ : تعبیر شاعرانهٔ شگفت انگیزی ست . می گوید این که آدمیان دست حاجت در حلقهٔ افلاک زده، به واسطهٔ أنها به درگاه الهی تقرب می‌جویند، خودِ افلاک نیز سرگشتهٔ محضر حق اند و در مشیّت ِ وی از خویش رفته اند.

پس از آن عطار دوگانه بینی (ثنویّت) را کنار نهاده ، ظاهرا به شیوهٔ وحدت وجودیان به تبیین هستی پرداخته، صانع و صُنع و مصنوع را یکی دیده است: ( ابیات بر گزیده)

عرش بر آب ست و عالم بر هواست
بگذر از آب و هوا؛ جمله خداست ۱۰
عرش و عالم جز طلسمی* بیش نیست
اوست و بس، واین جمله اسمی بیش نیست ۱۱
در نگر کاین عالم و آن عالم اوست
نیست غیر ِ او، وگر هست آن هم اوست ۱۲
مرد می باید که باشد شه شناس
کو ببیند شاه را در صد لباس ۱۳

بیت ۱۰ : * عرش؛ تخت پادشاهی. اشاره دارد بر سریر الهی که تأویلات مختلفی از آن کرده اند؛ فلک محیط . در تأملات ِ نظری، به قدرت بی رقیب خداوندی تعبیر می‌شود.

بیت ۱۱: طلسم؛ معرّب ِ طِلِسما یونانی. « به معنی گره ناگشوده ست و گفته اند اسم مقلوب «مسلّط» ست/// علمی ست که در باره کیفیت و ترکیب قوای فعالهٔ‌ آسمانی و منفعلهٔ زمینی /// برای انجام اعمال شگفت انگیز بحث می‌کند. (۴) یعنی درگاه خدایی و جهان کثرت چیزی نیست غیر از آثار تجلیات حق. بیت ۱۲ نیز به این معنی آمده‌ست.

بیت ۱۳ : آدمی می بایست حضرت حق را در جلوه های متفاوتش تشخیص دهد.

(ادامه دارد)

زیر نویس ها:

۱: برای اطلاع نک؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلامی؛ ص۴۷۷ـ الفاحوری ؛ ترجمه آیتی
۲ : شفیعی کدکنی؛ منطق الطیر ؛ ص۴۵۰
۳ : آفرینش و تاریخ (۱/۲۷۸) مولانا نیز در همین رابطه سروده ست
آن کو ز خاک ابدان کند مر دود را کیوان کند
ای خاک تن وی دود دل بنگر کدامت می‌کند
۴ : زمانی؛ کریم - شرح جامع مثنوی معنوی - دفتر سوم ص ۱۵۲ (به اختصار)


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد