برای درک واقعه ی مشهد به جای صدور بیانیه و محکوم کردن، بایستی به بسترهای اجتماعی و تاریخی آن پرداخت و راه چاره ای یافت تا شاید بتوان از تکرار آن جلوگیری کرد.
واقعیت این است که ظهور و حضور شعبان بی مخ ها و پری بلنده ها در جامعه ایران قدمتی به درازای تاریخ این کشور دارد
و ریشه های آن از گنداب استبداد دیرپای نظام پادشاهی در ایران تغذیه می کنند.
در ماه های نخست بعد از انقلاب ۵۷ از همین گنداب تاریخی، شعبان بی مخ های ریشو و پری بلنده های چادری روییدند که نام خود را به زینب کماندو ها و نمکی ها تغییر داده بودند.
بنابراین با صدور بیانیه و محکوم کردن ( و سپس فراموش کردن) نه تنها آن گنداب تاریخی نمی خشکد و از تغذیه ی ریشه ها باز نمی ماند، بلکه چه بسا با برون دادن شعبان ها و پری خانم های دیگری می تواند فجایعی دردناک تر و سهمگین تر از کودتای ۲۸ مرداد و رژیم ولایت فقیه را پدیداورد.
بدون تردید آگاهی بخشی به جامعه و فعالیت موثر اجتماعی می توانند در درازمدت موثر واقع شوند، اما بایستی دید که در کوتاه و میان مدت چه می توان کرد که بار دیگر شعبان بی مخ ها و پری بلنده ها میدان دار نشوند و 'تاجبخش' نگردند.
اینکه اپوزیسیون بسیار 'نجیب' و دمکرات منش ایران با صدور بیانیه نوادگان شعبان و پری خانم را تمامیت خواه، مستبد و یا حتی فاشیست بنامند ( که هستند و خود نیز از اعلام آن آبایی ندارند) نه تنها مشکلی را حل نمی کند و موجب توقف آنها نمی گردد، بلکه آنها را جری تر و هارتر هم می کند.
پر واضح است که وقتی شما به یک فاشیست بگویید فاشیست، نه تنها از آن مکدر نمی شود بلکه خوشنود هم می شود که او را با صفتی که به آن افتخار می کند مورد خطاب قرار داده اید.
وقتی طرفداران رضا پهلوی، هنوز به قدرت نرسیده شعار ' مرگ بر چپی و مجاهد ' سرمی دهند ( گارد جاویدان و ساواک ) در تبعید تشکیل می دهند، مراسم ها و گردهمایی های اپوزیسیون را برهم می زنند و چماقداری و چماق کشی می کنتد.
آیا با صدور بیانیه و عتاب و خطاب یا خواهش و تمنا می توان آنها را به دموکراسی و احترام به حق آزادی بیان دیگران باورمند یا وادار نمود؟
صدها عکس، ده ها قطعه فیلم و هزاران سند و مدرک از کودتای ننگین ۲۸ مرداد در دسترس هستند، اگر به آنها نگاه کنید متوجه خواهید شد که شمار کل اراذل و اوباشی که در رکاب شعبان بی مخ و پری بلنده به تجمعات ده ها هزار نفری مردم، دفاتر روزنامه ها، مراکز احزاب و غیره حمله می کنند کمتر از دویست نفر هستند.
در روز کودتا شمار آنها به هزار نفر نمی رسید، اما همین شمار کم اراذل و اوباش نه تنها تمام دفاتر روزنامه ها و مراکز حزبی، بلکه کنترل همه ی خیابانهای اصلی تهران را در دست گرفتند و پایتخت را به اشغال خود در آوردند!
این در زمانی و در حالی بود که شمار طرفداران دکتر مصدق و حزب توده ایران و بقیه ی احزاب و گروه های سیاسی همسو با دولت ملی مصدق در کمترین برآورد حداقل به ده ها هزار نفر می رسیده است.
یعنی حدود دویست نفر اراذل و اوباش بیش از ده ها هزار نفر را از میدان به در کردند و کنترل تهران را به دست گرفتند!
واقعیت این است که به دست گرفتن شهر نه به واسطه ی قدرت و توان اراذل و اوباش، بلکه به دلیل حماقت و ندانم کاری و زیادی ' شیک و دمکرات' بودن جبهه ی مخالف صورت گرفته بود.
احتمالا در آن زمان سران جبهه ملی طرفدار مصدق، رهبران حزب توده ایران و بقیه ی احزاب و گروه ها تصور می کردند می کرده اند اگر به مقابله ی جدی با اراذل و اوباش بپردازند، آشوب و جنگ داخلی براه می افتد و از فرت 'دلسوزی برای وطن' آن را تقدیم اراذل و اوباش و کودتاچیان کردند!
در اوایل سالهای ۵۸ تا اواخر ۱۳۶۰ احزاب و گروه های سیاسی چپ و دمکراتیک ایران، از جمله حزب توده ایران و سازمان فدائیان خلق از چنان نفوذ و اعتباری برخوردار بودند که در شهرهای بزرگی جون تهران و تبریز و مشهد و غیره تجمعات ومیتینگ های ده هزار نفری برگزار کنند ، تجمعاتی که اغلب با حمله ی کمتر از صد نفر چماقدار به آشوب کشیده می شد و برهم می خورد!
به تعبیری ساده تر صد نفر چماقدار یک میتینگ چند هزار نفری را برهم می زدند و آن چند هزار نفر به جای مقاومت و مقابله، پراکنده می شدند و رهبرانشان با صدور بیانیه به محکوم کردن چماقداران اکتفا می کردند.
این چنین بود که کم کم میدان ها و خیابان ها به تصرف چماقداران درآمد و بقیه ی نیروهای سیاسی شدند چاپخانه ی 'صدور بیانیه های محکوم کردن' !
باز گردیم به واقعه ی مشهد، در مشهد شمار قابل توجهی از مردم ( شمار دقیق شرکت کنندگان معلوم نیست) در مراسم گرامیداشت یک وکیل مدافع حقوق بشر گرد هم آمده اند و شعار مرگ بر دیکتاتور در فضا طنین انداز است، خانم نرگس محمدی در حال سخنرانی است و....
ناگهان تعداد اندکی در حاشیه ی مراسم با سردادن شعار 'جاوید شاه' مراسم را مختل و سپس به آشوب می کشند.
نکته ی قابل توجه این است که بازهم همان داستان دردناک 'بی عملی' تکرار می شود و شمار اندکی با یا بدون چماق مراسمی را برهم می زنند که شمار شرکت کنندگان آن ده ها و چه بسا صدها برابر مهاجمین است، بازهم احزاب و سازمان ها مانند هفتاد سال پیش با صدور بیانیه 'محکوم' می کنند و اراذل و اوباش و چماقداران، یعنی نوادگان شعبان بی مخ و پری بلنده میدان را تصرف کرده اند.
حالا چند روز از واقعه می گذرد و اپوزیسیون ' بسیار دمکرات منش' و مدارا جوی مهربان ایرانی بر سر این مسئله جروبحث می کنند که آیا اراذل و اوباشی که مراسم را برهم زدند براستی طرفداران رضا پهلوی بودند یا ماموران اطلاعات رژیم!
چند نفری هم از افراد سرشناس اپوزیسیون اعلام کرده اند که لازم است بیش از گذشته با رضا پهلوی و طرفداران او 'صحبت شود' تا از این کارهای 'بد و غیر دمکراتیک' دست بردارند!
زهی خیال باطل. طرف می خواهد 'شاه' شود و دوباره بساط استبداد سلطنتی را برقرار کند، این رهبر با تجربه ی اپوزیسیون خواهان صحبت بیشتر با او و طرفدارانش است که ' دموکرات' باشند!
در خاتمه ی این نوشتار نه چندان منظم لازم می دانم تاکید کنم که اگر برای مقابله با دارودسته های چماقدار و اراذل و اوباش رضا پهلوی چاره اندیشی نشود و از هم اکنون در مقابل آن ایستادگی نشود، ۲۸ مرداد و اوایل سالهای بعد از انقلاب ۵۷ تکرار خواهند شد و شاه و شیخ دیگری با اتکا به همین اراذل و اوباش بر اریکه ی قدرت خواهد نشست.
اینکه رضا پهلوی و امثال او پایگاه اجتماعی دارند یانه، اینکه آیا بازگشت سلطنت به ایران اصولا امکان دارد یانه و امثال این نظرها و فرمایشات هیچ ربطی به اصل موضوع که عبارت است از 'بازتولید استبداد' با اتکا به اراذل و اوباش
ندارند.
هنوز گنداب استبداد دیرپا و تاریخی در ایران نخشکیده است و توان پدید آوردن نظام استبدادی دیگری را (با یا بدون تاج یا عمامه) دارد و هنوز اراذل و اوباش و چماقدارها وجود دارند و می توانند نقش ایفا کنند و تاج و عمامه ببخشند.
باید به مردم جرات داد و آنها را برای دفاع و مقابله با دارودسته های اوباش آماده کرد.
صدور بیانیه و محکوم کردن صرف کارساز نیست.
بایز افروزی ۱۷ دسامبر ۲۰۲۵
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد