logo





شیدان وثیق (صالح) از میان ما رفت

شنبه ۲۲ آذر ۱۴۰۴ - ۱۳ دسامبر ۲۰۲۵

باقر مرتضوی

دوست و رفیق عزیزمان شیدان وثیق در روز یکشنبه ۱۶آذر ۱۴۰۴ برابر با ۷ دسامبر ۲۰۲۵ با یک ایست قلبی از میان ما رفت. او گرچه ۷۵ سال بیش عمر نکرد ولی در این زمان کوتاه آثاری بسیار ارزشمند و روشنگر در عرصه دمکراسی، عدالت اجتماعی و لائیسیته از خود به‌جای گذاشت. او خواسته که پیکرش را سوزانده، در جائی آرام خاک کنند، درست در همان آرامشی که خود در زندگی، همیشه کم‌صدا و آرام، در همه جا حضوری جدی و باثمر داشت.

شیدان برعکس بسیاری از ایرانیان دیپلم متوسطه را نه در ایران بلکه در فرانسه به پایان رسانده بود. به همراه پدرش که شغلی در پاریس داشت، در نیمه دوم ۱۹۶۰ به فرانسه آمده بود و دیپلم و دانشگاه را در پاریس به پایان رساند.

او در کشاکش درگیری‌های سال‌های ۱۹۶۸ که چندین ماه خیابان‌های اروپا را در دفاع از مبارزات قهرمانانه و پرطنین خلق ویتنام در برگرفته بود، به این جنبش پیوست. در حین تحصیل، به جنبش جوانان ۶۸ پیوست و در خیابان و دانشگاه فعال شد. همزمان و همراه با این موج مبارزاتی به جنبش دانشجوئی ایرانیان – کنفدراسیون، پیوست و فعالانه در تمام حرکت‌های "کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحایه ملی) علیه رژیم شاه شرکت داشت.



شیدان فارغ‌التحصیل رشته نقشه‌برداری بود، ولی علاقه‌ای وافر به فلسفه و ادبیات، او را حتی تا آخرین سال‌های زندگی‌اش به سالن دانشگاه و کلاس‌های فلسفه کشانده بود. عشق او به عدالت، دمکراسی، سوسیالیسم و استقلال ایران، او را به جریان‌های سیاسی کشاند. در این راه، و در دوستی با زنده‌یاد محمود بزرگمهر به گرایش جنبش چپ مائوئیستی آن دوران کشیده شد و به سازمان "اتحاد مبارزه برای ایجاد حزب طبقه کارگر" پیوست و در نشریه تئوریک این سازمان، "مسائل انقلاب و سوسیالیسم"، قلم‌زنی حرفه‌ای شد و آثار بسیار زیادی از خود به‌جای گذاشت.

شیدان در سال ۱۹۷۸ در آستانه انقلاب به ایران رفت و در سال ۱۳۵۸ در تشکیل حزب رنجبران ایران صمیمانه و فعالانه شرکت نمود.

من شیدان را در سال‌های عضویتش در کنفدراسیون ندیده بودم، در سال ۱۳۵۸ که کنفرانس سازمان انقلابی حزب توده ایران در تهران چندی پس از انقلاب برگزار گردید، جزو نمایندگان "سازمان اتحاد مبارزه برای ایجاد طبقه کارگر" که به کنگره دعوت شده بودند با او آشنا شدم. او انسانی آرام، کم‌حرف، بی‌سروصدا و باوقار بود. همه این خصوصیات تصنعی نبودند، بلکه این فروتنی عمیق در وجودش تنیده شده بود.

شیدان در کنگره اول حزب رنجبران ایران در سال ۱۳۵۸ به عضویت در دفتر سیاسی این حزب انتخاب شد. عضو فعال هیئت تحریره نشریه "خلق" ارگان تئوریک این حزب بود که در ایران بیش از ۱۰ شماره از آن منتشر شد. در همین شماره‌ها، شیدان ۱۲ مقاله تحلیلی و تحقیقی در آنها نوشته است. شیدان بعد از تشکیل حزب رنجبران همراه هیئتی به چین سفر کرد.

وی در سال ۱۳۶۰ که حزب دچار اختلافات و چندپارگی درونی گردید و به دو جناح "کردستان" و "تهران" منشعب شد، جزو جناح تهران بود و بار سنگین مبارزات آن دوران را در شرایط مخفی علیه رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی به دوش کشید. ازآن دوران نیز از او مقالات و نوشته‌های فراوانی برجای مانده است که اکثر آنها را می‌توان در کتاب‌های "از وحدت تا فروپاشی" پیدا کرد.

وی بعد از فروپاشی حزب رنجبران دوباره به خارج آمد و همراه تنی چند از دوستانش اقدام به تأسیس سازمان "شورای موقت سوسیالیست‌های چپ ایران " نمود و در نشریه "طرح نو"، ارگان این شورا چندین و چند مقاله در حوزه‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و نظری نوشت. شیدان هم‌چنین در تلاش برای ایجاد جنبش جمهوری‌خواهان دمکرات و لائیک زحمات بسیاری کشید و در اولین نشست آن حضور پُررنگی داشت. در این دوره است که بهترین و اثرگذارترین کتاب تئوریک خویش را تحت عنوان "لائیسیته چیست" در سال ۱۳۸۴ به رشته تحریر درآورد. این اثر به عنوان کتابی مرجع در این عرصه تبدیل شد و چندین بار در ایران تجدید چاپ شده است.

من اینجا به یاد و به نام او آخرین جمعبندی‌اش را از دوران فعالیت و مبارزه و تجربیاتش در درون حزب رنجبران ایران می‌آورم و یادش را گرامی می‌دارم.

در مرگ شیدان خود را شریک غم خانواده، دوستان و رفقایش می‌دانم.
باقر مرتضوی
۱۲ دسامبر ۲۰۲۵

نظراتی در برخورد به گذشته
صالح [شیدان وثیق]
(۲۵ اسفند ۱۳۶۲) – (۱۵ مارس ۱۹۸۴)

۱-درباره‌ی شرایط تشکیل حزب

۱-۱: در دوره‌ی اعتلای عمومی جنبش مردم و در زمانی که سازمان‌ها و جریانات سیاسی (از جمله سازمان‌های مدعی مارکسیسم) فعالانه وارد صحنه‌ی مبارزه‌ی سیاسی می‌شدند (سال‌های ۵۷ تا ۵۹)، کاملاً طبیعی و اجتناب ناپذیر بود که گروه‌ها و سازمان‌هایی که از لحاظ مواضع سیاسی و ایدئولوژیکی به طور نسبی بیشتر از دیگران به یکدیگر نزدیک بودند، به خاطر نفی حیات محفلی و کیفیتی و حاشیه‌های گذشته‌ی خود و برای ایجاد یک حرکت متشکل و سازمان یافته و سراسری که بتواند با نیروی کمی بیشتر بر روی روند عمومی جنبش و علی‌الخصوص جنبش چپ تأثیر ملموس‌تری بگذارند، به گرد هم جمع و متحد شوند تا به طرز فعال‌تر و مثمرثمرتری در این جنبش شرکت کنند.

۲-۱: در آن زمان، به استثنای حزب توده (که حسابش جدا بوده و هست)، سازمان‌های مدعی مارکسیسم را به طور عمده می‌توانستیم به سه گروه تقسیم کنیم: جریان چریکی و طیف‌های وابسته به آن، جریان دگماتیسم و کمونیسم بدوی و سکتاریستی خط ۳ و بالاخره گروه‌های کوچک‌تری که برخی از آن‌ها بعداً در حزب رنجبران متحد شدند.

این دسته‌ی سوم نه نقطه‌ی اشتراکی با جریان چریکی داشت و نه میت‌وانست با خط ۳ متحد شود. در عین حال که آن‌ها نیز تمایلی به وحدت با هواداران اندیشه مائو تسه دون نداشتند. لذا دسته‌ی سوم اگر نمی‌خواست به حیات محفلی منزوی و حاشیه‌ای خود ادامه دهد، راه دیگری جز اتحاد بر سر یک سلسله اصول اولیه و تمیز دهنده‌ی خود از دیگر جریانات که در آن زمان عبارت بودند از: پذیرفتن م.ل.الف، پذیرفتن مقوله‌ی سوسیال امپریالیسم و طرح کلی تئوری سه جهان، و پذیرفتن تئوری انقلاب دمکراتیک نوین، نداشت. آن‌چه که علاوه بر اصول فوق، این گروههای دسته‌ی دوم را به همدیگر پیوند می‌داد، خواست بیرون‌آمدن از حالت محفلی و آغاز یک حرکت سراسری و حزبیت یافته با نیروی بیشتر از طرفی و عدم امکان برآوردن این خواست از طریق وحدت با سایر جریانات (چریکی و خط ۳) بود. زیرا جریان چریکی از دید گروه‌های دسته‌ی سوم همیشه و به درستی آبشخوری برای حزب توده و سوسیال امپریالیسم تلقی می‌شدند. و جریانات خط ۳ نیز، به دلیل دگماتیسم و اراده‌گرایی حاکم بر آن‌ها، موانعی بودند بر سر راه کشف تئوری انقلاب در شرایط خاص کشور، تلفیق مارکسیسم با شرایط مشخص و بنابراین مانعی در راه طرح شعارها و تاکتیکهای منطبق با واقعیت جامعه.

۳-۱: آیا اکنون که مانند همه‌ی سازمان‌های چپ، در اکثریت قریب به اتفاق‌شان، حزب ما نیز دچار بحران، انشعاب و پراکندگی شده است، می‌توان ضرورت تاریخی اتحاد اولیه را مورد سئوال قرار داد و به نفی آن پرداخت؟ و با علم به این‌که از همان ابتدا یک سیستم انحرافی تدریجاً بر رهبری حزب غلبه نمود، بدون شک پاسخ منفی است. زیرا این اتحاد در دی‌ماه ۵۸ پاسخی بود به یک ضرورت در یک شرایط تاریخی معین که در بالا به آن اشاره شد. از سوی دیگر این اتحاد و کار مشترک چهارساله بین رفقایی از جریانات مختلف، با تاریخچه، سوابق، تجارب و [؟] گوناگون، دستاوردهای تجربی و ذهنی بیشمار و گرانبهایی به ارمغان آورده که برآیند آن از هر جهت نمی‌تواند نسبت به آن‌چه که تک تک این سازمان‌ها و گروه‌ها در صورت ادامه‌ی حیات به طور جداگانه (اگر ادامه‌ی حیاتی ممکن بود!) به دست می‌آوردند، قابل مقایسه باشد.

۴-۱: اکنون می‌توان درباره‌ی اصولیت نامی که بر این حزب گذاشته شد، دربارهی اساسنامه‌ی آن و معرفی این حزب به عنوان حزب طراز نوین طبقه‌ی کارگر، و حتا درباره‌ی روند سریع ادغام این سازمان‌ها سئوالات و ایراداتی مطرح کرد. اما سئوال اساسی و راهگشا این است که چه سیستمی بر حزب ما حاکم شد . آیا این سیستم می‌توانست تدریجاً و طی پروسه‌ای هر چند طولانی ما را به حزب واقعی طبقه‌ی کارگر نزدیک کند (هر چند که تحقق این امر نیز بستگی به یک سلسله شرایط و عوامل عینی و ذهنی خارج از اراده‌ی‌ ما دارد) و در آن مسیر هدایت کند یا نه؟ بودند احزابی که با تعداد اعضاء و پایه‌ی کارگری بسیار بسیار اندک و با کیفیتی نه چندان متفاوت با کیفیت حزب ما در ابتدای تأسیس‌ا‌ش، پس از مدت کوتاهی به "پیشروترین، و با عزم‌ترین بخش پرولتاریا " و در برگیرنده‌ی آگاه‌ترین لایه‌های این طبقه و سایر زحمتکشان تبدیل شدند و هستند احزابی که با پایه‌ی کارگری وسیع و نیرومند خود تنها نام کارگر را با خود یدک می‌کشند و از مضمون اصلی حزب کارگری تهی می‌باشند. هم‌چنین این سئوال باید مطرح شود که پس از تشکیل حزب، آیا اتحاد درونی ما رو به عمیق‌تر و محکم‌تر شدن رفت و یا برعکس تحت لوای یک وحدت ظاهری، سطحی و صوری و به دلیل حفظ چنین وحدت کاذبی، از به جریان افتادن یک مبارزه‌ی سیاسی – ایدئولوژیک سالم در درون حزب جلوگیری نمودیم و بدین ترتیب در باطن امر جدایی‌های سیاسی- ایدئولوژیکی را در داخل حزب دامن زدیم؟ در هر دو مورد پاسخ منفی است. به عبارت دیگر، حزب ما از یک سو به دلیل حاکم شدن یک سیستم انحرافی و غیرمارکسیستی به سوی "تحکیم" خود در جهت یک حزب کمونیستی گام بر‌نداشت و از سوی دیگر، وحدت درونی‌اش نیز در سطح باقی ماند، صیقل نیافت، به طوری که با سخت‌شدن اوضاع و مبارزه‌ی طبقاتی و در دریای طوفانی پس از شکست انقلاب، این وحدت کاذب همانند قصری ساخته شده از کاه، از هم پاشید.

۲- حاکمیت تدریجی یک سیستم انحرافی و مشخصات اصلی آن

۱-۲: انحرافات حزب یک سیستم جامع غیرمارکسیستی و متعلق به طبقات غیر پرولتری را در تمام عرصه‌های ایدئولوژیکی، شیوهی تفکری، سیاست، تاکتیک، تشکیلات، سبک کار و مناسبات زندگی درون حزبی تشکیل میدادند.

۲-۲: در بٌعد جهانبینی و فلسفی: تفکر حاکم به ماتریالیسم عامیانه (و دیگر) و سوبژکتیویسم مبتلا بود. ذهنیت عامیانه و غیر‌دیالکتیکی "افکار عمومی" بر ذهنیت حزب حاکم میگردید. تفکر حاکم غالباً از شناخت واقعیت‌ها از طریق توسل به ابزار ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیکی عاجز بود و در نتیجه به یک‌جانبه‌گری و سطحی‌گرایی مبتذل در ارزیابی‌ها و "تحلیلهای" خود، به نفی آشکار تئوری و تحقیق و بررسی و ضرورت تحلیل طبقاتی به بهانه‌ی مخالفت با "کتاب‌پرستی" به دگماتیسم مصلحت‌طلبانه و حرکت از مفیدیت بلاواسطه‌ی دگم‌ها و "تئوری‌ها" و بالاخره به تعمیم برخی تجارب مقطعی تعمیم‌ناپذیر (آمپریسم) درمی‌غلطید.

۳-۲: در بٌعد ایدئولوژی پرولتری (مبارزه‌ی طبقاتی، استواری بر روی منافع و مصالح پرولتاریا و آمیزش با این طبقه). در حزب ما بیش از پیش، ایمان نسبت به پرولتاریا و زحمتکشان و کار اساسی در ارتباط با این طبقه (هر چند که این کار طولانی، سخت و در کوتاه‌مدت کم‌ثمر می‌باشد) جای خود را به ایمان نسبت به حرکت‌های بورژوازی و خرده‌بورژوازی و ایمان به "کسب قدرت" از طریق اتکاء به بالایی‌ها میداد. اراده‌ی حزب جدا از توده و زحمتکشان را به جای اراده‌ی توده تلقی می‌گردید. کاریریسم در سیاست و عملکردهای ما نقش برجسته‌ای را پیدا نمود و کار مرکزی در ارتباط با طبقه‌ی کارگر به عنوان بخشی جنبی و فرمالکار، تابعی از سیاست دنباله‌روانه و راست‌روانه گردید. این ایدئولوژی بورژوایی و خرده‌بورژوایی در مقابل آن ایدئولوژی کمونیستی قرار می‌گیرد که "کسب قدرت پرولتاریا" را در ارتباط مستقیم با رشد آگاهی و سازماندهی پرولتاریا و زحمتکشان و به حاکمیت رسیدن آنان به اتکاء نیروی متشکل خودشان می‌داند و در همین رابطه نیز "ارتش پرولتاریا"، "آلترناتیو زحمتکشان" و غیره را نیز در ارتباط مستقیم با حرکت آگاهانه و متشکل و انقلابی زحمتکشان آگاه به مصالح و منافع خویش می‌فهمد. هر چیز دیگری چون "کسب قدرت"، "ارتش زحمتکشان"، "مبارزه‌ی طبقاتی"، آلترناتیو و غیره به نام زحمتکشان و به جای آن‌ها و در فقدان شرکت مستقیم، عملی، آگاهانه و متشکل آنها مطرح گردد و صورت پذیرد چیزی جز واریانت‌های مختلف بورژوایی یا خرده‌بورژوایی نخواهد بود.

۴-۲: در بٌعد سیاست، خط مشی و تاکتیک: اپورتونیسم راست بر حزب حاکم شد. چه در دوره‌ی دنباله‌روی از هیئت حاکمه‌ی وقت و چه هنگامی که شعار سرنگونی رژیم را مطرح کردیم و در عمل به دنباله‌روی از عملیات مخالفین خمینی یعنی بخش‌هایی از خرده‌بورژوایی افتادیم. در دوره‌ی اول، امکان یک دوران تاریخی- ائتلاف بورژوایی- پرولتاریا (اتحاد کذایی بزرگ ملی) را به مثابه "نظم نوین" تبلیغ کردیم. جذابیت جنبش میلیونی مردمی آنچنان ما را مسحور خود کرده بود که اساسی‌ترین اصول مارکسیستی و ماتریالیسم تاریخی (چون مقام مذهب در تاریخ و جامعه) و تفکر دیالکتیکی و تحلیل پدیده‌ها از موضع و منافع طبقات و مبارزه‌ی طبقاتی را به دست فراموشی سپردیم تا جایی‌که دبیر اول حزب از آموزش‌های "انقلاب اسلامی" و "اسلام مبارز" برای تجدید نظر در مارکسیسم و تئوری‌های مارکسیستی سخن می‌راند. به جای حفظ هوشیاری خود نسبت به طبقات حاکم و آماده کردن تشکیلات برای مقابله با احتمال جدی یک سرکوب خونین، دچار خوش‌بینی افراطی و ابلهانه نسبت به "امکان برقراری ثبات و آرامش" شدیم. "مثبت‌گرایی" را در برابر "دید منفی و منفی‌گرایی" دامن زدیم. از این رو تشکیلات خود را هر چه بیشتر "رو" آوردیم. علنی‌گرایی و قانون‌گرایی را به عرش اعلا رساندیم و همه چیز خود را در معرض دید پلیسی کسانی قرار دادیم که در نهان شمشیرهای خود را برای سر به نیست کردن نسل چپ‌ها و کمونیست‌ها در جنگی خونین و در روز موعود تیز می‌کردند. پس از این تجربه‌ی تلخ دوباره همان سیاست اپورتونیستی و خویش‌باورانه و "جبهه‌ی واحد" تخیلی‌ساز به صورت "دولت ائتلافی"- مقوله‌ای که سیاه روی سفید از گنجینه‌ی الگوهای چینی کپی کردیم- مطرح گردید. در هر حالت "دولت اتحاد بزرگ ملی" و "دولت ائتلافی" و یا در حالت سوم با طرح "دولت جمهوری دمکراتیک خلق" به اتکای "ارتش پرولتاریا" و کذا... (و این بار توسط باند دیلم [محسن رضوانی])... در تمام این حالات، چیزی که هیچ‌گاه جای مهمی را در سیاست‌ها و عملکرد ما احراز نمی‌نمود، سیاست اصلی کمونیست‌های ایران در اوضاع خاص ایران یعنی پیوند با زحمتکشان و با جامعه‌ی خود، سیاست شناخت دنیای کار و زحمت، سیاست تبلیغ و ترویج و سازماندهی در میان زحمتکشان، سیاست آمیزش سوسیالیسم و معرفت نسبت به منافع و مصالح زحمتکشان با جنبش کارگری... می‌باشد. و در زمینه‌ی فعالیت سیاسی عمومی نیز چیزی که همیشه باعث نگرانی باند و تفکر حاکم بر حزب ما بود این بود که مبادا شعارها، تاکتیکها و سیاستهای ما "متحدین" ما را "متحدینی" که فقط در "جبههی واحد" تخیلی ما وجود داشت را برنجاند. در این‌جا نیز منافع متحدین نامرئی ما که نه در دنیای واقعی، بلکه در تئوریه‌ای عام وجود داشتند، بیش از منافع زحمتکشان و توده‌های مردم مورد عنایت گروه و دلبری قرار می‌گرفت.

۵5-۲: در بٌعد تشکیلات، سبک کار و مناسبات زندگی درون حزبی: نسخه‌برداری دگماتیسمی از مدل سیستم‌های تشکیلاتی احزاب بزرگ حاکم بدون توجه به شرایط جدید و ویژه‌گی‌های خاص جمع ما و جثه و امکانات حزب، ضعف در اعمال دمکراسی درون حزبی و حاکم شدن یک سیستم مرکزیت بوروکراتیک و الزامات آن که راه را برای رشد مبارزه‌ی سیاسی- ایدئولوژیکی درون حزبی و مبارزه‌ی سالم بین دو مشی و برخورد آرا مسدود می‌نمود. ضعف در اعمال خط مشی توده‌ای به دلیل عدم اعتقاد و ایمان رهبری و بخصوص باند حاکم به نظرات اعضاء و صلاحیت پایه در اظهارنظر و شرکت در تعیین سرنوشت خود، حاکم شدن معیارهای‌غلط و غیرمارکسیستی و کمونیستی در عضوگیری، زیرپاگذاردن معیارهای ایدئولوژیکی و سبک‌کاری در انتخاب افراد، مسئولین و کادرها، "کادرسازی" بر مبنای تشکیلاتچی‌گرایی و نمونه قرار دادن تشکیلاتچی‌های نخاله، بی‌فرهنگ، مزدورپرور، مهره‌چینی و بوروکرات، جاه‌طلب، انتخاب افراد بیشتر بر مبنای "پا" بودن تا این‌که صاحب نظر باشند و با مغز خود بیاندیشند و استقلال رأی داشته باشند و قانونگرایی، علنیگرایی، "جنبشی کارکردن"، "عمده کردن" "کار عام" تا سرحد بی‌توجهی به کار خاص و از زیر در دوره‌ای از حیات حزب، زیر پا گذاردن قوانین کار در شرایط مخفی و سازماندهی طبق آن، سرگروهبان‌بازی و دخالت‌های بی‌رویه و اتوریتاریسم دبیر اول و تشکیلاتچی‌های از قماش خودش و کمیته‌بازی‌های صوری به جای ایجاد پایه‌های واقعی در بین توده و ایجاد ارگان‌های رهبری و کمیته‌های بالا بر مبنای ریشه و پایه دوانیدن حوزه‌های پایه در مراکز توده‌ای، عدم کوشش جدی در تلفیق عنصر آگاهی و عنصر عملی پیوند با زحمتکشان و با مردم در وجود کادرها و اعضاء، ایجاد شبکه وسیعی از کادرهای مزدبگیر که به کارهای عام حزبی در آپارات حزب می‌پرداختند به جای تشویق همه‌ی رفقا به پیدا کردن شغل در مراکز کارگری، کارمندی و... و زندگی در میان مردم و زحمتکشان، (در حالی‌که کارمندان حقوق‌بگیر یک حزب باید تعداد بسیار بسیار کمی باشند) بلند پروازی‌های تشکیلاتی تحت عنوان "بزرگ دیدن" و "افکار بزرگ داشتن" و "فیل هوا کردن" برای "لانسه کردن حزب" که محصول فلسفه، شیوه‌ی تفکر و ایدئولوژی بورژوایی و خرده‌بورژوایی و سیاست کاریریستی بود که در بالا شرح آن رفت....

علاوه بر موارد فوق، در زمینه‌ی سبک‌کار باید از فساد مالی در دم و دستگاه باند دیلم، مهره‌چینی و باندبازی، دودوزه بازی و دغل‌کاری و نان قرض‌دادن‌های این باند و شخص دبیر اول نام برد که در صورت ادامه‌ی این نوع سبک‌کارها و عدم مبارزه‌ی جدی با آن‌ها، می‌توانست تمام تشکیلات را به انحطاط کشانیده همان تجارب تلخ باند کامبخش‌ها و کیانوری‌ها را در حزب ما به فجیع‌ترین شکل تکرار کند.

۶-۲: در بٌعد مفهوم ارزش‌ها: باند حاکم مفاهیم ایدئالیستی و متافیزیکی خود را از ارزش‌هایی چون "مبارزه"، "عمل"، "مرکزیت دمکراتیک"، "تشکیلات"، "تعرض و عقب‌نشینی"، "تحلیل از اوضاع"، "آلترناتیو"، "پاسیفیسم" و... در طول ۴ سال گذشته به نمایش گذاشته است که کاملاً با مفهومی که این ارزش‌ها در مارکسیسم دارند بیگانه است. از این رو حتا زبان حاکم بر حزب (که در واقع همان زبان و ادبیات باسمه‌ای و بدوی سازمان انقلابی بود) با زبان علمی و مارکسیستی مغایرت می‌داشت. تئوری"مثبت دیدن"، "اوضاع همیشه و در هر حالت عالی است"، "همیشه تعرض مطرح است حتا در واقعیت انکار‌ناپذیر ضرورت عقب‌نشینی" و... بیش از آن‌که بیگانگی طراحان این فرمول‌ها را با شرایط واقعی به نمایش بگذارند، عقب‌ماندگی فکری، تجرد پریمیتیویسم (Primitivisme) و بدویت فکری آن‌ها را نشان می‌داد و هم‌اکنون نیز با طرح خزعبلاتی چون "بدیل چپ" (که به استناد یک برنامه به روی کاغذ و احتمالاً وحدت با چند گروه چپ) نشان می‌دهد.

۷-۲: سیستم انحرافی فوق در جهات مختلف‌اش از بدو تشکیل حزب به درجات معین و بتدریج متبلور گردید. با طرح این حقیقت که یک سیستم غیر‌مارکسیستی بر رهبری حزب ما حاکم شد، ما نمی‌خواهیم منکر مارکسیستی بودن حزبمان شویم و اصلاً همه چیز را از همان اول باطل پنداریم. هر تشکیلاتی در دوره‌ای از حیات خود می‌تواند تحت حاکمیت اپورتونیسم و یا سیستمی انحرافی قرار گیرد. مهم این است که طی یک روند مبارزه‌ی داخلی و رشد آگاهی در درون تشکیلات، نطفه‌ها و عناصر سالم بتوانند با عوامل ناسالم و منحط مبارزه کنند و نو را جای [خوانا نیست] کهنه کنند. اگر چنان‌چه مقابله‌ای صورت نپذیرد، بتدریج سیستم غیرمارکسیستی و فاسد تحکیم می‌یابد و تمام ارگانیسم را به انحطاط و استحاله سوق می‌دهد. در مورد حزب ما نیز به مثابه تشکیلاتی مارکسیستی (یا مدعی مارکسیسم) در حد متعارف آن و در چهارچوب آن‌چه که به عنوان جنبش مارکسیستی در کشور ما وجود دارد و معروف است، وضع بدین گونه بوده و هست. از همان ابتدا نطفه‌های غیر مارکسیستی در حزب ما و در رهبری آن موضع گرفته بودند و در مدتی کوتاه به صورت یک سیستم جامع انحرافی در رهبری حزب غلبه پیدا کردند. اما خوشبختانه مبارزه با این سیستم نیز کم کم رشد پیدا کرد و شکل گرفت و در نهایت پس از فراز و نشیب‌های مختلف به دفع منادیان این سیستم پرداخت. این مبارزه‌ی نو علیه کهنه، مبارزه‌ی مارکسیسم با مارکسیسم عامیانه و نخاله، اگر چنانچه به نتیجه‌ی مطلوب برسد یعنی اگر باقیمانده‌ی سالم حزب واقعاً از گذشته‌ی خود، از انحرافات و اشتباهات خود و از نارسایی‌ها و سبک‌کارهای منحط گذشته درس بگیرد و به طرد جدی آن‌ها بپردازد، و بتواند بر روی پایه‌های نوین و منزه از آلودگی‌های سیستم‌یافته‌ی گذشته (حتا به طور نسبی، نمی‌گوییم کاملاً پاک و خالص شوند، بلکه می‌گوییم در اساسی‌ترین زمینه‌های ایدئولوژیکی، سبک‌کاری و سیاست و تشکیلاتی با انحرافات گذشته تسویه حساب کنند) به کار مشترک و متشکل خود ادامه دهد... در این صورت می‌توان ادعا کرد که حاکمیت سیستم انحرافی گذشته، برگ کوتاهی بود از تاریخچه و حیات طولانی حزبمان، حزبی که مارکسیسم را راهنمای خود قرار داده و به خاطر ایجاد حزب طراز نوین طبقه‌ی کارگر توسط پیشتازان برخاسته از زحمتکشان و روشنفکران وابسته به آنان متواضعانه گام برمی‌دارد.

۳- ترازبندی کلی

۱-۳: حاکمیت این سیستم انحرافی بر حزب ما باعث شد که عملکرد حزب در صحنه‌ی جامعه‌ی ایران در مجموع و در جنبه‌ی غالبش منفی بوده، رشد دفاع از جلاد مرتجعی به نام خمینی و اسلام ضد ترقی، ضد انسانی، ضد پیشرفت و ضد آزادی تحت لوای "اسلام مبارز"، شرکت در مضحکه‌های انتخاباتی‌ا‌ش و رأی دادن ما به جمهوری اسلامی، قانون اساسی و به دولتمردان و آخوندهای ارتجاعی در مجلس خبرگان و شورای آخوندی، همصدا شدن با کارزارهای ضد آزادی فالانژهای فاشیستی رژیم در جریان مسائل علمی، دانشگاه‌ها، مطبوعات، سفارت‌گیری...، هیستری ضد شوروی را که در اذهان عمومی ما را به نوعی طرفدار آمریکا نمایان می‌ساخت (اگر چه در واقعیت امر چنین نبود)، عدم توجه لازم به [خوانا نیست] پیشروان توده و به خصوص افراد روشن‌بین نسبت به مسائل آزادی، دمکراسی که به وسیله‌ی خمینی پایمال می‌گردید، عمده کردن مقوله‌ی استقلال به طور یک‌جانبه و کم‌ بها دادن به مبارزات مردم برای دمکراسی و آزادی و به خواست‌های عدالت طلبانه‌ی زحمتکشان تحت این توجیه تئوریکی که برای حفظ "جبهه‌ی واحد" (؟!!؟) "منافع بورژوازی ملی را باید تضمین کنیم" و دیگر این‌که باید "حد" نگه داریم، "سودجویی و حق داشته باشیم" (؟!!؟)، بی‌توجهی به اشکال جدید ستم و سرکوبی که خمینی و اعوان و انصارش در رژیم جدید روا می‌داشتند: چون مسئله‌ی "یا حجاب یا توسری"، دخالت در امور زندگی.

۲-۳: اما در کنار این عملکردهای منفی و به غایت نابخشودنی، برخی نکات مثبتی در عملکرد ما نیز وجود داشتند که اگر چه در این موارد نیز ناخالصی و انحراف موجود بود، لکن به هر حال نادیده گرفتن آنها به هیچوجه جایز نیست. این جنبههای مثبت عبارت بودند از:

-طرح شعار استقلال و اتکاء به نیروی خود و نه آمریکا و نه روسیه.

- طرح مسئله‌ی حزب توده به مثابه یک جریان وابسته به شوروی و عامل مستقیم و سرسپرده‌ی این ابرقدرت و جاده صاف‌کن وی در ایران (در حالی‌که جریانات چپ یا با حزب توده مماشات می‌کردند و یا وی را صرفاً یک جریان رفرمیستی معرفی می‌نمودند و از درک ماهیت اصلی این حزب عاجز بودند و بنابراین افشاگری‌هایشان نیز از کارآرایی لازم برخوردار نبود.)

- و بالاخره کوشش در نشان دادن چهرهای دیگر از کمونیسم وکمونیست‌ها در جامعه (بخصوص در سطح محافل سیاسی)، چهرهای که مانند سایر جریانات مارکسیستی، چپ‌نما، دگماتیک، شعاری، خیال‌پرداز، اراده‌گرا و سکتاریست و بچه‌گانه نبود، بلکه واقع‌بین، جدی و مسئول بود. چهرهای که با لفاظی‌های کودکانه و ماجراجویی‌های ولنتاریستی و نخاله‌گری و شعارهای در ظاهر اولترا انقلابی و افراطی که غیر‌عملی و پوچ و به دور از واقعیت بود، مرزبندی داشت، (اگر چه در این موارد نیز کوشش‌های ما همراه بود با شعارها و سیاست‌های راستروانه و فرصت‌طلبانه که بسیاری از اصول و مبانی کمونیستی را به خاطر جلب نظر بورژوازی به بایگانی سپرد).

۴- چرا و چگونه سیستم انحرافی بر حزب حاکم شد؟ منادیان اصلی آن چه کسانی بودند؟

۱-۴: این سیستم عمدتاً در گروه حاکم بر سازمان انقلابی متبلور بود. نگاهی به خط‌مشی و سیاست‌های حاکم بر این سازمان و بر سیستم سازماندهی، سبک‌کاری و شیوه‌ی تفکر حاکم بر آن قبل از تشکیل حزب به طور انکار‌ناپذیزی نشان می‌دهد که همان سیستم، همان معیارها، همان ارزش‌ها و حتا همان زبان و شیوه‌ها بر حزب نوبنیاد ما نیز در طی مدت کوتاهی غلبه کردند. برنامه‌ی حزب، اساسنامه‌ی آن، شکل تشکیلات و انتخاب مسئولین مناطق و غیره... به گونه‌ای بود که در واقع می‌توان از ادغام سایر سازمان‌ها در سازمان انقلابی سخن راند تا از وحدت دیالکتیکی آن‌ها در یک تشکیلات جدید و نوین.

۲-۴: علت غلبه‌ی سیستم حاکم بر سازمان انقلابی را باید در عوامل زیر پیدا کرد:

-در برابر سیستم جامع این سازمان، بقیه گروه‌ها فاقد چنین سیستمی بودند. هر گروه در زمینه‌ی خاصی تجارب و شناختی داشت و از این رو جریانی که از سیستم فکری و تشکیلاتی جامع‌تری (هر چند کاملاً انحرافی) و از نیروی کمی و به اصطلاح "کادری" بیشتری برخوردار بود، توانست سیطره‌ی سیاسی- تشکیلاتی خود را بر سایر گروه‌ها اعمال کند و تا اندازه‌ای دیگران را مرعوب خود نماید.

- تنها سازمان انقلابی دچار انحراف نبود. اگر در او یک سیستم جامع فکری و تشکیلاتی و سبک کاری انحرافی حاکم بود، در بقیه‌ی نیروهای تشکیل‌دهنده‌ی حزب نیز جنبه‌هایی کم و بیش قابل‌ملاحظه‌ای از همان انحرافات و سبک‌کارهای غلط یافت می‌شدند. از این‌رو، این گروه‌ها در ابتدا از جمله به دلیل همان ضعف‌ها، نارسایی‌ها و انحرافات خودشان تحت سیطره‌ی سیستم انحرافی حاکم بر سازمان انقلابی قرار گرفتند و نتوانستند با این سیستم مقابله‌ی جدی و همه‌جانبه‌ای بکنند. لاکن چون در اکثریت این رفقا (از سازمان‌های دیگر) و همچنین در بین اعضاء و کادرهای سازمان انقلابی پتانسیل رشد و تکامل و اصلاح‌پذیری موجود بود، چون انحرافات آنان دارای عمق و ریشه و سیستم‌یافتگی موجود در باند حاکم بر سازمان انقلابی نبود، آن‌ها توانستند بتدریج نسبت به انحرافات، آلودگی‌ها و فساد آگاهی یابند، با آن‌ها مبارزه کنند و در جهت اصلاح تشکیلات برآیند. (اگرچه هنوز همه‌ی کسانی که از سیستم باند حاکم بریده‌اند از تأثیرات این سیستم خلاصی نشده‌اند و کموبیش مقداری از انحرافات گذشته را با خود حمل می‌کنند). بدین ترتیب تضاد عمده‌ای به وجود آمد. بین آن دسته افرادی که هم منادی اصلی این انحرافات به صورت یک سیستم جامع‌الاطراف در گذشته بودند و هم ادامه‌دهنده‌ی سرسخت آن و از سوی دیگر آن دسته از رفقایی که عمدتاً شامل رفقای سایر سازمان‌ها و عده‌ای از رفقای سازمان انقلابی می‌گردید که برغم سهمی که کم‌وبیش در تمام اشتباهات و انحرافات گذشته‌ی حزب داشتند، تصمیم بر مبارزه برای پاک کردن دامان خود از این آلودگی‌ها و کثافات گذشته گرفتند. هر چند که در همین بخش از رفقا نیز مبارزه برای جایگزینی نو بر کهنه، سبک کارهای درست به جای سبک‌کارهای غلط، مشی کمونیستی و مارکسیستی به جای مشی‌های غیر مارکسیستی و غیر‌پرولتری ادامه داشته و ادامه خواهد داشت.

* جو وحدت یک‌ساله‌ی اول تشکیل حزب، مبارزه‌ی انحرافات و مبارزه بین دو مشی در درون حزب را تحت‌الشعاع یکجانبه‌ی خود قرار داد.

* سیستم انحرافی حاکم به تدریج ماهیت خود را بر همه‌ی رفقا نشان داد. از این رو آگاهی نسبت به آن نیز بتدریج در میان رفقا و در سطوح مختلف از بالا تا پایین رشد پیدا کرد. از این جهت مبارزه‌ی موفقیت‌آمیز با انحرافات نیز نمی‌توانست طبیعتاً از همان ابتدا و سریع و با شدت آغاز شود. در واقع احتیاج به یک دوره‌ی گذشت زمان داشت تا از یک سو انحرافات، ماهیت خود را به طرز عریان نشان دهند و از سوی دیگر تعداد کثیری از رفقا در همه‌ی سطوح و در تجربه‌ی شخصی خودشان به ماهیت پدیده پی برده و به حقیقت دست یابند.

۵- تکامل مبارزه در درون حزب تا انشعاب باند حاکم

۱-۵: همان‌طور که گفتیم مبارزه با انحرافات و با باند دیلم تدریجاً شکل می‌گیرد و عمیق می‌گردد. در ابتدا این مبارزه شکل بسیار ناموزونی داشت. کسانی که در کارهای پایه‌ای شرکت داشتند (کار تودهای و تبلیغات علنی در محیط‌های دانشجویی و مردمی...) با مسئله‌ی "بردن" شعارها و سیاست‌های حزب در درون مردم مواجه می‌شدند. آن‌ها برخی مواضع سیاسی حزب و بخصوص به سبک ارگان انتقاد داشتند. (تیز نبودن لحن ارگان، عدم توجه کافی به مسائل و درخواست‌های زحمتکشان و مسئله‌ی عدالت اجتماعی، عمده کردن بیش از حد مقوله‌ی استقلال و کم‌توجهی به حرکت‌های سرکوبگرانه، عمده كردن شوروی و ناباوری نسبت به افکار خوشبینانه‌ی رهبری نسبت به روند اوضاع و حاکمین). اما در مجموع این عده از رفقا -چه در سطح رهبری کمیته‌ی دائم تا کمیته‌ی مرکزی و چه در سطح پایه‌ها- اقلیتی نبودند و جو "وحدت‌طلبی" به علاوه‌ی ارعاب، شانتاژهای باند حاکم (هر مخالفتی با راست‌روی‌های حزب "چپول‌بازی" لقب داده می‌شد) و به علاوه نبود شرایط و ظرف مناسبی برای پیشبرد یک مبارزه‌ی سالم سیاسی– ایدئولوژیکی (نه گمر و نه نوسازی نقش چنین طرحی را بازی نمی‌کردند) عوامل بازدارنده‌ای بودند برای اصلاح سیاست حاکم به‌رغم وجود یک اپوزیسیون کوچک و پراکنده و غیر‌مصصم. در نشست‌های اول کمیته‌ی مرکزی و درس کادرها و اعضاء، تقریباً همه‌ی سیاست‌ها و مواضع و تصمیمات سیاسی حزب به اتفاق آرا مورد تأیید قرار می‌گرفت (حتا مخالفین نیز گاهی علیرغم مخالفت‌هایشان به خودسانسوری پرداخته و رأی مثبت می‌دادند). در دوره‌ی اول حزب تا پاشیده شدن دفاتر حزبی مخالفت‌هایی نیز با سیاسته‌ای تشکیلات و سبک‌کارهای رایج در حزب صورت می‌پذیرفتند ولی از حالت جرقه‌ای و واکنشی پا فراتر نمی‌گذاشتند. به طور کلی، در این دوره مسائل سیاسی بر سایر مسائل و انحرافات نهان و آشکار سبک‌کاری، تشکیلاتی... سایه افکنده بودند. از یک سو بدین خاطر که مسائل سیاسی در آن زمان از اهمیت درجه اولی برخوردار بودند و از سوی دیگر بدین جهت که انحرافات تشکیلاتی و سبک‌کاری و ایدئولوژیکی هنوز کاملاً خود را نشان نداده بودند. و در ضمن درجه‌ی اهمیت این نوع انحرافات نیز برای اکثر رفقا روشن نبود.

هم‌زمان با هجوم رژیم به دفاتر حزبی، مواضع حزب ما نیز نسبت به حاکمین تغییر می‌کند. رهبری سند حسین رشتی را به مثابه یک جهت‌گیری سیاسی جدید منتشر می‌کند. البته این سند نه با اپورتونیسم و تفکر انحرافی و غیرمارکسیستی پشت آن، بلکه صرفاً و تنها با سیاست پشتیبانی از رژیم خمینی مرزبندی می‌کند و سرنگونی آن را به دنبال سایر جریانات مخالف خمینی مطرح مین‌ماید. از این رو، جرثومه‌ی انحراف و اپورتونیسم در رهبری حزب ما می‌توانست خود را پشت این سند پنهان سازد و اکنون به پوششی به ظاهر چپ و "پیشتاری" در اصلاح راستروی گذشته بر حاکمیت خود در رهبری حزب ادامه دهد. اما سند حسین رشتی نمی‌توانست برگ جدیدی از تاریخ حزب را بگشاید بدون آن‌که حزب گذشته‌ی خود را مورد نقد، حداقل از نقطه‌نظر مواضع سیاسی‌اش، قرار ندهد. چیزی که همه‌ی رفقای حزبی انتظار آن را داشتند که کمیسیون جمع‌بندی می‌بایست چنین هدفی را دنبال کنند. اما در این‌جا نیز رهبری وقت نمی‌توانست و نتوانست اپورتونیسم راست در حزب ما را به طور کلی ریشه‌یابی کند. در آن زمان نظرات گوناگون وجود داشتند. از یک طرف، گروه "کمونیست‌های نخاله" طبعاً هرگونه کوششی برای ریشه‌یابی علل انحراف سیاسی گذشته را به بیراهه می‌کشاندند و از طرف دیگر در بین رفقای مارکسیست نیر افکار روشنی وجود نداشت. از نقطه نظرات چپ‌روانه و دگماتیستی و رؤیاهای "هژمونی پرولتاریا" تا نقطه‌نظرات توجیه‌گرانه‌ی راست‌روی گذشته در بین آنان اظهار وجود می‌کرد.

از این رو، صف‌بندی بین مارکسیسم و غیر‌مارکسیسم نه می‌توانست به وجود آید و نه به وجود آمد. زیرا هنوز مبارزه‌ی درونی و رشد آگاهی به درجه‌ی تکامل‌یافته و پختگی لازم نرسیده بود و التقاط فکری بر اذهان چیرگی داشت، مرزبندی مارکسیسم و غیرمارکسیسم به وسیله‌ی دگماتیسم و آمپریسم مخدوش می‌گردید. بدین ترتیب صف‌بندی‌های کاذبی به وجود می‌آید. یعنی در کنار جریان پیگیر انتقادی به راستروی گذشته در شکل اپورتونیسم راست که در عین حال آغشته به دگماتیسم و اراده‌گرایی نیز بود، نخاله‌ها و اپورتونیست‌هایی نیز قرار می‌گرفتند که پرچم مبارزه با اپورتونیسم راست را بلند کرده بودند و از سوی دیگر عده‌ای از رفقای سالم و مارکسیست نیز در کنار اپورتونیستها و نخاله‌های دیگر به توجیه فرصت‌طلبانه‌ی سیاست‌های گذشته (تحت این عنوان که در پیاده کردن سیاست‌های درست دچار اشتباه شدیم) به دفاع از سند ۶ صفحها‌ی که کاریکاتوری بود از جمع‌بندی سیاسی پرداختند و به تصویب آن در دفتر سیاسی بزرگ خدمت کردند. بغرنجی مسئله در آن زمان در این بود که انحرافات در سطح مواضع سیاسی طرح می‌شدند و تازه در این سطح نیز امکان کشف ریشه‌های ایدئولوژیکی انحراف و جدا کردن انتقادات کاذب دگماتیستی و آمپریستی از انتقادات اصولی مارکسیستی موجود نبود. می‌بایست خط اپورتونیستی پس از دوره‌ی جمع‌بندی، بیشتر ماهیت خود را به نمایش می‌گذاشت، می‌بایست سایر جنبه‌های انحرافات حاکم (تشکیلاتی و سبک‌کاری) برملا می‌شدند و بالاخره می‌بایست افکار مارکسیستی و انتقادات مارکسیستی راه خود را از لابه‌لای مجموعه‌ی افکار و نقطه‌نظرات دگماتیستی، اراده‌گرایانه و آمپریستی پیدا می‌کردند (این ممکن نبود جز در جریان رشد تجربه و رشد آگاهی و تأثیر واقعیت‌ها) تا این‌که تمام سیستم انحرافی مورد هدف قرار گرفته و یک مبارزه‌ی همه‌جانبه علیه آن صورت تحقق به خود می‌گرفت. در پاییز و زمستان سال ۶۰، این کار صورت گرفت. در این دوره، موارد تشکیلاتی و سبک‌کاری جای برجسته‌ای در انحرافات اشغال می‌کنند. پس از سند جمع‌بندی و سخت شدن اوضاع این موارد عبارت بودند از ترکتازی عده‌ای در دفتر سیاسی کوچک و مختل شدن کار این جمع، افتضاح جریان دستگیری اول و گیر افتادن کیف دبیر اول، سپس جریان گرگان و جریان تکنیک، شیوع مزدور‌پروری و مهره‌چینی در سطوح بالای حزبی، قدرت‌طلبی‌های منطقه‌ای، سرگروهبان‌بازی دیلم، مقاومت تشکیلاتچی‌ها در برابر انتقادات و تلاش‌های مذبوحانه و توجیه‌گرانه‌ی آن‌ها که دیگر کسی را در حزب نمی‌توانست فریب بدهد، مختل شدن کار دمکراسی در درون حزب به طوری که تحت فشارهای شدید پایه، رهبری بخش‌هایی از سند ۲۸ صفحه‌ای تصویب نشده در دفتر سیاسی را در نوسازی با مقدمه‌ای توجیه‌گرانه و ماستمالی کننده به چاپ می‌رساند. هجوم نامه‌های اعتراض‌آمیز رفقا از همه سو از ارگان‌های رهبری تا پایه‌ها و بالاخره پافشاری عده‌ای در ادامه‌ی سیاست‌های اپورتونیستی و دنباله‌روانه با مطرح کردن "عمده بودن مبارزه‌ی مسلحانه" بدون هیچ‌گونه تحلیل و ارائه‌ی دلیل قانع کنندهای بخصوص این‌که تجربه‌ی شکست عملیات مجاهدین، گرگان، سربداران و کمیته‌های نبرد را پشت سر داشتیم.

سرانجام، پس از جلسه‌ی اسفندماه، با شورش باند دیلم بر علیه سند سیاسی و تصمیمات آن جلسه که به طور انکارناپذیری از حمایت اکثریت رهبری و پایه‌های حزب برخوردار بود و سپس اخلال این باند تا انشعابش از حزب مواجه می‌شدیم. از بعد از اسفند، مبارزه‌ی وسیعی از بالا تا پایین بر علیه باند فراکسیون آغاز می‌شود، این مبارزه از هر لحاظ مبارزات قبلی را ادامه می‌دهد، تعمیق می‌بخشد و تکامل می‌دهد. اگرچه در بین طیف ضد فراکسیون وحدت‌نظر بر روی همه‌ی مسائل وجود ندارد و بسیاری مسائل سیاسی- ایدئولوژیکی مورد بحث است و اگر‌چه بخشی از پایه‌های حزب نیز در مبارزه بر علیه فراکسیون متزلزل و مرددند و از اتخاذ موضع صریح بر علیه باند دیلم طفره می‌روند (این‌ها همان بخش "میانی" یا "بی‌طرف" می‌باشند که تعداد کمی در داخل کشور وجود داشتند و در خارج نیز اکثریت حزب را تشکیل می‌دهند).

۲-۵: خلاصه کنیم: هر گونه تحلیل یا ارزیابی که تضاد را تا انشعاب باند دیلم در اسفند ۶۱ فقط در سطح رهبری ببیند (دعوای بین رهبران) یا بین کمیته‌ی مرکزی از یک طرف و رهبری کُد یا د.س از طرف دیگر و یا بالاخره بین "پایینی‌ها" و "بالایی‌ها" و یا... در یک کلام تضاد به صورت افقی (حال در هر شکل و ترکیبی) نشان دهد، با هیچ واقعیت مبارزه‌ی درون حزبی از ابتدا تا کنون تطابق ندارد. تضاد در درون حزب ما به طور عمده "عمودی" بود. در جریان تضاد و مبارزه، حزب ما در مجموع به سه دسته از بالا تا پایین تقسیم شد: فراکسیون، ضد فراکسیون و افراد بی‌طرف. در ابتدا مبارزه با انحرافات حزب هم در سطح بالا (حتا در کمیته‌ی دائم) و هم در سطوح پایین آغاز شد. البته همان‌طور که گفته شد در این مرحله در پایه حساسیت بیشتری نسبت به مواضع غلط حزب وجود داشت. در دوره‌ی قبل و پس از جمع‌بندی تا پاییز ۶۰، مبارزه بین مارکسیسم و غیر‌مارکسیسم به خصوص در زمینه‌ی مسائل سیاسی در همه‌ی سطوح حزبی جریان داشت. رفقای کمیته‌ی مرکزی فعال‌تر شدند اگرچه التقاط هم‌چنان بر مواضع همه کم و بیش حاکم بود. بالاخره پس از شکست تجربه‌ی مجاهدین و رو شدن بسیاری از انحرافات سبک‌کاری و تشکیلاتی و طرح شعارهای چپ‌روانه از جانب نمایندگان راست در حزب، مبارزه در شکل مارکسیسم در مقابل غیر‌مارکسیسم که نمایندگان واقعی خود را در قالب فراکسیون و باند دیلم پیدا کرده بود، به جریان افتاد. رفقای رهبری در این مبارزه سهم بزرگ و تعیین کننده‌ای ایفا کردند. البته بدون شرکت و نقش کمیته‌ی مرکزی و اکثریت آن نیز این مبارزه نمی‌توانست به سرانجام رسد. بخشی از پایه‌های حزبی در این مبارزه فعالانه شرکت کردند و بخشی دیگر در انتخاب بین فراکسیون و اکثریت کمیته‌ی مرکزی ضد فراکسیون تردید به خود راه دادند. انشعاب باند دیلم به معنی پایان مبارزه با انحرافات و سبک‌کارهای حاکم گذشته نیست زیرا چه در بخش‌های بیطرف و چه در بخش ضد فراکسیون میراث گذشته و مبارزه بین نو و کهنه وجود دارد.

۶- تکامل مضمون مبارزه‌ی درونی و ماهیت اصلی سیستم انحرافی حاکم

۱-۶: مضمون اختلافات و مبارزات درون حزب سیری از سطح به عمق را در طول ۴ سال گذشته پیموده است. در ابتدا برخی جوانب سیاست‌های رهبری مورد انتقاد قرار می‌گرفت اما هنوز از "اپورتونیسم"سخن به میان نمی‌آمد. در مقطع "سند جمع‌بندی" عده‌ای از رفقا که تعداد قابل‌توجهی را در کمیته‌ی مرکزی تشکیل می‌دادند، از اپورتونیسم راست حاکم بر حزب سخن راندند و معتقد بودند که انحرافات خصلت خط‌مشی‌ای داشتند و نه صرفاً تاکتیکی. در این مرحله، هنوز مسائل تشکیلاتی و سبک‌کاری مطرح نبود، در عین‌حال که جنبه‌هایی از آن‌ها توسط عده‌ای درمیان گذارده می‌شد. (به عنوان مثال انتقاد عده‌ای به دستگاه عریض و طویل و به جلسه‌نشینی‌ها در دفتر به جای کار توده‌ای و برقراری تماس زنده با مردم، مسئله‌ی مالی و مزدبگیری تعداد زیادی از رفقا، کار عام و علنی‌گرایی حزب و بی‌توجهی به کار خاص و رعایت اصول مخفی‌کاری و عدم هوشیاری نسبت به دشمن). پس از تصویب سند جمع‌بندی ۶ صفحه‌ای توسط دفتر سیاسی و به دنبال درخواست بسیاری از رفقا برای انجام یک جمع‌بندی عملکردی و تشکیلاتی، کمیسیونی تشکیل گردید که برخی از جنبه‌های مهم انحرافات تشکیلاتی و سبک‌کاری را برای اولین بار در حزب مطرح کرد و به صورت منظم نیز تدوین نمود. اما اوضاع نابسامان حزب و رهبری در آن زمان و اخلال‌های مختلف از سوی عناصری که بعداً باند فراکسیون را تشکیل دادند، مانع ادامه‌ی کار این کمیسیون شد و سند تهیه شده نیز در بایگانی حزب مدفون گردید. تا این‌که با برملا شدن انحرافات سبک‌کاری و تشکیلاتی در سطح وسیع حزب و روشن شدن ریشه‌ی ایدئولوژیکی- شیوه‌ی تفکری و طبقاتی انحرافات و مضمون اختلافات و خصلت مبارزه با باند فراکسیون نیز از محدوده‌ی مبارزه با نقطه‌نظرات "سیاسی" آن‌ها (مثلاً به اصطلاح نظرات سیاسی آن‌ها در چهارچوب طرح شعار مبارزه‌ی مسلحانه منفرد از توده) خارج می‌شود و تمام عرصه‌های فلسفی، شیوه‌ی تفکری، تشکیلاتی، سبک‌کاری مناسبات درون حزبی و حتا عرصه‌ی مبارزه بر سر مفهوم ارزش‌ها را در برمی‌گیرد.

۲-۶: بدین ترتیب انحرافات حاکم بر حزب ما به تدرج به صورت یک سیستم کامل از تفکر تا سیاست و تا سبک‌کار تظاهر می‌کند. در نتیجه مبارزه‌ی ریشه‌ای با این سیستم نیز نمی‌توانست و نمیتواند صرفاً با جنبه‌هایی از آن (مثلاً جنبه‌های سیاسی آن انجام پذیرد بلکه تنها با نقد مجموعه‌ی انحرافات در جمیع جهاتش و در ارتباط دیالکتیکی و تنگاتنگ آن‌ها با همدیگر به صورت یک کلیت فکری ایدئولوژیکی، سیاسی، تشکیلاتی، سبک‌کاری... و تنها با افشای ماهیت و خصلت طبقاتی (و در این مورد بورژوایی) چنین سیستمی است که می‌توان عمیقاً با آن تسویه حساب نمود.

۷- انتقاد از خود و سهم رفقا و ارگان‌های مختلف در انحرافات و اشتباهات گذشته

۱-۷: بین منادیان و مباشرین و مبتکرین اصلی سیستم منحط و انحرافی حاکم بر حزب که مسببین اصلی انحراف بودند و اکنون نیز ادامه‌دهندگان جدی و سرسخت این انحرافات تحت پوشش‌های دیگری می‌باشند (یعنی باند دیلم) از طرفی، و سایر رفقا که بخش بزرگی از آن‌ها دست به مبارزه بر علیه این گروه زدند و اکنون مصمم‌اند با برخوردی صادقانه به گذشته‌ی خود، با انحرافات و سبک‌کارهای گذشته تسویه حساب کنند، از سوی دیگر فرق بزرگ و اساسی باید قائل شد. هرگونه مخدوش کردن مرز بین حاکمین و محکومین، هر چند که بخشی از محکومین نیز در سطح ارگان‌های رهبری در مرحله‌ای از فعالیت خود به دنبال خط حاکمین افتادند یا به آلودگی‌های آنان آغشته شدند و یا خود مبتلا به برخی از این آلودگی‌ها بودند و هنوز نیز هستند..، نه تنها حقیقت را وارونه جلوه می‌دهد بلکه به آرایش محکومین، به سبکک‌ردن جرم آنان و در نتیجه به مماشات و سازش با انحرافات آن‌ها می‌انجامد.

۲-۷: با رفقای حزب (منهای باند فراکسیون)، اکنون که این گروه را از میان خود طرد نموده‌اند، باید به گذشته‌ی خود، سهمی که خود در انحرافات داشته‌اند، برخوردی جدی و صادقانه کنند. باید از گذشته‌ی حزب جمع‌بندی علمی ارائه دهند، عملکرد گذشته‌ی حزب را مورد نقد و بررسی قرار داده و آن را در معرض قضاوت مردم قرار دهند.

۳-۷: تک تک رفقای کمیته‌ی دائم و دفتر سیاسی به عنوان بالاترین ارگان‌های رهبری باید عملکرد گذشته‌ی خود را مورد نقد و بررسی قرار دهند تا آن‌جا که مربوط به دنباله‌روی از سیستم حاکم، عدم مبارزه‌ی قاطع با آن یا عدم هوشیاری نسبت به انحرافات در دوره‌ی اول حزب و یا در مرحله‌ی بعدی می‌شود و یا تا آن‌جا که مربوط به شرکت آن‌ها در پیاده کردن این سیستم در دوره‌ای از فعالیتشان می‌شود، باید از خود انتقاد کنند. علل و ریشه‌ی اشتباهات و انحرافات خود را پیدا کنند تا از بروز مجدد آن‌ها جلوگیری نمایند. هر رفیقی با برخوردی ابژکتیو به سهم احتمالی خود در انحرافات گذشته می‌تواند میزان نقش خود را در سیاست‌های گذشته معین نماید. در عین حال باید اذعان داشت که پس از اسفند ۶۰، به طور مشخص، رفقای رهبری در مجموع نقش بسیار برجسته و تعیین‌کننده‌ای در مبارزه با انحرافات و باند فراکسیون ایفا نمودند. در صورت عدم پایداری رفقا در مبارزه با فراکسیون، بدون شک سیستم حاکم بر حزب می‌توانست پابرجا باقی بماند.

از این رو، در هرگونه ترازبندی از نقش رفقای رهبری در طول فعالیت ۴ ساله‌ی حزب، مقامی که این رفقا در رهبری مبارزه‌ی ضد فراکسیونی ایفا کردند (بخصوص پس از اسفند ۶۰)، جای بس مهمی را باید احراز نماید.

۴-۷: در مورد رفقای کمیته‌ی مرکزی و کادرها و مسئولین فعال حزبی، مسئولیت آن‌ها به دلیل نقش کم و بیش صوری آن‌ها در تعیین سرنوشت حزب، به میزان رفقای ارگان‌های بالاتر نیست. عده‌ای از این رفقا (اقلیتی) از ابتدا انتقاداتی به سیاست‌ها و سبک‌کارهای رهبری داشتند ولی در همین زمینه نیز پیگرد و کوشا نبودند. اکثریت بزرگ و شکننده‌ی کمیته‌ی مرکزی و کادرها در همه‌ی نشست‌ها و جلسات بر تصمیمات رهبری مهر تأیید می‌زدند. از این رو تک تک آنان نیز با برخوردی صادقانه به گذشته‌ی خود باید سهم خود را در "پذیرفتن" سیستم حاکم بر رهبری و عدم مبارزه‌ی جدی با آن و احتمالاً علت دنباله‌رویه‌ای خود را ریشه‌یابی کنند. اما رفقای کمیته‌ی مرکزی نیز (منهای هواداران فراکسیون)، در مجموع پس از اسفند ۶۰، نقش بسیار ارزنده‌ای در مبارزه‌ی ضد فراکسیونی ایفا کردند. بدون چنین نقشی امکان منفرد کردن و طرد فراکسیون در داخل کشور وجود نداشت. از این رو، در ترازبندی در نقش این رفقا باید به این نکته‌ی مهم توجه خاص مبذول داشت و ارزش مهمی برای آن قائل بود.

فرانسه، ۱۵ مارس ۱۹۸۴
نوشته دست خطی از اسناد داخلی حزب رنجبران ایران



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد