logo





گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم
بخش نخست: گذر تاریخی فئودالیسم*

دوشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۴ - ۰۸ دسامبر ۲۰۲۵

اسماعیل رضایی

زمانمندی و علیت تاریخی در روند تکامل تاریخی جامعه و انسان نقش اصلی را بازی می کنند. در این روند تکاملی برای گذار به بارزه های نوین حیات جمعی، نیازمند رشد بنیان های مادی و آگاهی های مطلوب کمیت یافته ای است که قادر به پذیرش و هضم کیفیت های نوین باشند. در واقع فهم و شناخت تغییر شکل روابط تولیدی و دگرگونی بنیادی در ساختار آگاهی و اشکال قدرت و مالکیت مسیر گذار فرماسیون های اقتصادی و اجتماعی را تعیّن می بخشند. در گذر از فئودالیسم به سرمایه داری برای کمیت یابی عوامل تغییر، مراحل گوناگونی متناسب با رشد و کمال بنیان های مادی و آگاهی های عمومی طی شد؛ تا بسترهای کیفی نظام سرمایه داری فراهم آید.
تکامل تاریخی گویای دگرگونه حیات اجتماعی و انسانی در یک پروسۀ قانونمند و دیالکتیکی می باشد. عنصر بنیادین تحولات محیطی تلاش و تکاپوی انسانی می باشند که در پیوند با جامعه و طبیعت روند دگرگونی های اجتماعی را پی می گیرند. ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و فکری و دیگر تعاملات اجتماعی بر اساس بنیان های تحولی شکل می گیرند؛ و تداوم هستی اجتماعی و انسانی را مفهوم می بخشند. فرماسیون های تاریخی نیز با فراروییدن کمیت های بنیان های مادی و به تبع آن آگاهی های انسانی روندهای دگرگونه خود را طی کردند. سرمایه داری نیز یکی از فرماسیون های تحول تاریخی است که با سقوط و فروپاشی بنیان های مادی فئودالیسم وارد عرصه های زیستی انسان ها گردیده است. فئودالیسم از بطن داده های کلیسایی و زمان ایستا و تقدیر شده؛ بسوی سرمایه داری با پیشرفت مداوم و تولید بی وقفه برای انباشت لجام گسیخته سوق یافت. تحول از فئودالیسم به سرمایه داری را می توان به صورت اقتصاد زمین محور به اقتصاد پول محور و صنعتی، از وابستگی های شخصی به وابستگی های کالایی، از سلطه اشراف و کلیسا به دولت های ملی و بورژوازی، از ایمان و سنت به عقل و علم و بالاخره از چرخه کشاورزی به زمان تولید و انباشت خلاصه کرد.

دگرگونی در فرماسیون های اقتصادی و اجتماعی با تغییر در روابط تولیدی و همچنین با تغییر بنیادین در ساختارهای قدرت، مالکیت و آگاهی های عمومی همراه بوده است. در فئودالیسم زمین منبع اصلی ثروت محسوب شده، و تولید اصولا کشاورزی و عموما برای رفع معیشت بوده است. فئودال ها و اشراف به عنوان مالکان زمین یا اربابان، دهقانان و سرف های وابسته به زمین را مورد استثمار خود داشتند. روابط تولیدی نه بر اساس فروش نیروی کار بلکه بر روابط شخصی استوار بوده و دهقان یا همچون مالکیت بر زمین تعریف می شده و یا بخشی از محصولش را به ارباب می داده است. نیروی دینی قرون وسطایی مسیحیت به عنوان امر اجتماعی مقدس و تغییر ناپذیر و همراه با قدرت سیاسی اشراف و کلیسا و با نقش میانجی پادشاهان، روندی غالب محسوب می شدند. فئودالیسم نیز مانند تمام فرماسیون های اقتصادی و اجتماعی در مرحله ای از رشد جمعیتی، کمبود منابع و زمین و فشار و استثمار سنگین بر دهقانان، دچار تضادهای درونی و بحران های حاد و شکننده گردید. مرحله ای که با پیشرفت ابزار و تکنیک که به افزایش تولید منجر شده؛ و مازاد تولید را شکل داده؛ و بسترهای تجارت را فراهم نموده است. در این مرحله جامعه های انسانی با رونق بازارهای محلی و شهرها روبرو بوده که به تقویت بورژوازی یعنی بازرگانان و صنعتگران منجر شد.

با بحران و ضعف و فترت ساختی فئودالیسم، جنگ های داخلی، شورش های دهقانی و ضعف ساختارهای حکومتی اربابان و اشراف محلی پدید آمد. مقاومت فئودال ها با ایجاد رعب و وحشت و ترور و شکنجه از طریق کلیسا دامنه مبارزات مردمی را توسعه بخشید. با توسعه دامنه فقر و بیماری یک عدم تعادل عمیق زیستی بوجود آمد که ضرورت دگرگونی های بنیادی و ساختی را قطعیت بخشید. از عوامل مهم این دگرگونی می توان به حذف مبادله کالایی و گسترش دامنه پول در مبادلات تجاری و همچنین به شکل گیری دولت های متمرکز پادشاهی نام برد. در عرصه های فرهنگی می توان به رنسانس و نقد مذهب و به تبع آن کاهش قدرت کلیسا و همزمان کشف سرزمین های جدید و گسترش دامنه مبادلات تجارت جهانی که انباشت اولیه سرمایه را به دنبال داشت؛ نام برد. بنابراین فئودالیسم با سه مرحله تاریخی از قرن 9 تا 13 و 13 تا 15 و 15 تا 18 همراه بوده؛ و همچنین مراحل تحول تاریخی، مرحله کشاورزی،تولید و توزیع کالایی، مرحله انتقالی، انفعالی و سرانجام سرمایه داری را طی کرده است. فئودالیسم با منبع زمین به عنوان ثروت و قدرت و کشاورزان وابسته به زمین و ارباب و همچنین با روابط اقتصادی شخصی و ایستا و با تولید برای مصرف و نه برای مبادله در بازار آغاز بکار کرد. این فرماسیون به دلیل ایستایی و عدم تحرک کافی برای رشد و توسعه دامنه نیروهای مولده همراه با رشد جمعیتی، تدریجا از پاسخگویی به نیازها باز ماند. با رشد نیروهای مولده، تدریجا کالایی شدن روابط تولیدی آغاز گردید؛ و تضاد بین ساختار سیاسی و فکری، و استقلال و عقلانیت اقتصادی شکل گرفت.

با کالایی شدن روابط تولیدی، اقتصاد پولی و بازارهای شهری شکل گرفت؛ و به رونق بازرگانی و دریانوردی مدد رساند که آغازی بر تجارت جهانی گردید. شهرها مرکز تولید گردید، و شا خه های متنوع تولیدی نمود یافت. این روند مناسبات پولی را موجد شد، و ذخیره پولی به عنوان سرمایه برای مبادله مفهوم یافت. مجموعه این رویکردهای تاریخی و پیشرفت و توسعه دامنه تکنیک و فن، در ایجاد نیازهای نوین و بیداری عمومی نقش اساسی داشته که به رنسانس و اصلاح دینی روی آورد؛ و روان و اندیشه انسان ها را از قید و بندهای اسارت بار کلیسایی تا حدود زیادی آزاد نمود. این نمود های نوین روابط و مناسبات اجتماعی، کار را از ارزش های سنتی و خدا محوری اش به سوی ارزش های نوین و سود محوری هدایت کرد که پول را از ابزار مبادله ای به قدرت اجتماعی مبدل ساخت. نظام فئودالی قدرت جذب و هضم مجموعه این تحولات و دگرگونی های ساختی را نداشته؛ و به تعارض با آن برخاست. این تضاد و تعارض مناسبات و روابط مالکیت را دگرگون ساخت، و زمین های کشاورزی تحت قیمومیت و تصرف فئودال ها در آمد و از دهقانان خلع ید شد که به بیکاری آنان و تبدیل آنان به کارگران آزاد منجر شد. انباشت اولیه سرمایه، با استعمار و غارت جهانی توسط قدرت های نوظهور در اروپا مصادف شد. روندی که دو طبقه کارگر و سرمایه دار را شکل داد،؛ و روابط تولیدی را از وابستگی شخصی به وابستگی کالایی مبدل ساخت. با انقلاب صنعتی و اختراع ماشین بخار و احداث کارخانه های تولیدی و به تبع آن تولید انبوه، تولید کننده از ابزار تولیدی بطور کامل گسست و به دنبال آن حقوق مدنی و حقوق مالکیت جدید با تشکیل دولت های بورژوازی سربرآورد. با حذف فئودال ها و اشراف از قدرت، فرد گرایی به جای رعیت پروری نشست، و مفهوم آزادی با مالکیت و کار گره خورد. با تثبیت و گسترش دامنۀ سرمایه داری در سطح جهانی، امپریالیسم با نمود صدور سرمایه به مستعمرات و برای تسهیل صدور سرمایه تخریب ساختار فئودالی در آسیا، آفریقا و... آغازگر عصری شد که تولید صنعتی و کالایی در یک بازار جهانی جای تولیدات سنتی گذشته را گرفت. اگر چه فئودالیسم به عنوان یک فرماسیون اقتصادی و اجتماعی از میان رفت؛ ولی عارضه های سوء فرهنگی و سیاسی آن چون سلسله مراتب آجتماعی، اطاعت و فرمانبری، مرد سالاری و مالکیت پدرسالارانه جایگاه خود را در نظام سرمایه داری حفظ نموده، و به تخریب مناسبات انسانی تداوم بخشیده است.

اندیشه ورزی پیرامون اقتصاد در دوران فئودالیسم یعنی قرون وسطی که بر زمین داری و سلسله مراتب دینی استوار بود؛ به معنی امروزی خود جایگاهی نداشت. ولی در درون مباحث دینی پیرامون عدالت در مبادله، مالکیت، کار، بهره و ارزش در قالب دین و حقوق الهی تبادل نظر می شد. براین اساس اندیشه اقتصادی با اندیشه دینی گره خورده بود، و اقتصاد دانان عصر فئودالیسم بیشتر از فیلسوفان، متکلمان و حقوقدانان بودند. از مهمترین متفکران مسیحی عصر فئودالیسم که در باره مالکیت و عدالت اقتصادی سخن گفت؛ می توان به آگوستین قدیس اشاره کرد. وی در کتاب«شهر خدا» مالکیت خصوصی را امری طبیعی ندانسته، بلکه آن را نتیجه گناهان انسان می دانسته، و همچنین عدالت در مبادله را بر سود ترجیح می داده است. از بزرگترین فیلسوفان اسکولاستیک یا مدرسی عصر فئودالیسم«قرون وسطی» می توان به توماس آکویناس اشاره کرد که اندیشه اش پایه رسمی اقتصاد الهیاتی در کلیسا محسوب می شود.وی معتقد بود که عرضه و تقاضا در ارزش واقعی کالا نبایستی نقش داشته باشند؛ بلکه قیمت عادلانه در مبادلات اقتصادی بایست جای آن را بگیرد. او بهره بر پول یا ربا را همانند فیلسوفان اسلامی به دلیل سترون بودن حرام دانسته و مالکیت خصوصی را امری مجاز و در خدمت خیر عمومی، و کار را نه برای سود بلکه برای خدمت به جامعه و نجات روح انسانی قلمداد می کرده است. در اسپانیا می توان از فرانسیسکو ویتوریا از مکتب سالامانکا نام برد که درباره عدالت در استعمار و تجارت جهانی بحث کرد. همچنین از دومینیکو سوتو و مارتین آسپیلی کویتا که در زمینه پول، ارزش و قیمت و درباره تورم بحث و تحلیل های نظری ارائه داشتند. از متفکران اسلامی در زمینه اقتصاد می توان به ابو یوسف، فارابی و ابن خلدون نام برد که در زمینه های مالیات عادلانه، نقش اقتصاد در نظم اجتماعی روابط تولید، تقسیم کار، مالیات،تجارت، چرخه اقتصادی و رکود اقتصادی بحث و تحلیل ارائه داده اند. از بطن این نظریه ها و بحث و تحلیل های اقتصادی، علم اقتصاد بورژوازی با نظریه پردازانی چون آدام اسمیت و ریکاردو نمود یافتند.

بنابراین در تحول و تکامل مراحل گذر تاریخی فئودالیسم جامعه و انسان از نظم الهی بسوی نظم طبیعی گام برداشتند. بدین مضمون که با رشد شهرها و دامنه تجارت، پول و علوم تجربی،نظام الهی سلسله مراتبی با اعتقاد به اینکه ارزش هر چیز از ذات و اخلاق برآمده؛ و منبعث از مبادله در بازار نمی باشد؛ یا عادلانه بودن قیمت کالا براساس ارزش واقعی آن و یا سوء استفاده نکردن از نیاز خریدار، و سود مشروع و گناه بودن سود بیش از حد و همچنین حرام دانستن ربا، بسوی کارکردی، یعنی هماهنگی خود جوش میان منافع؛ قیمت ها براساس عرضه و تقاضا و مشروعیت پول و سرمایه برای سود بیشتر و انباشت لجام گسیخته سوق یافت. آدام اسمیت واضع نظریه دست نامریی بازار در کتاب ثروت ملل از دست نامریی برای نفع شخصی و در راستای منافع عمومی سخن می گوید. او معتقد بود بازار از یک خود تنظیمی برخوردار است که با رقابت آزاد خود سبب توزیع بهینه منابع و منافع شده؛ و نیازی به اخلاق و دولت ندارد. او معتقد بود که هرکس که دنبال منافع خود باشد؛ نظم خود به خود برقرار می شود. بنابراین زمان مقدس، ایستا و عدالت ازلی فئودالیسم به زمان پویا و خود تنظیم گر سوق یافت. روندی که نظم در خدمت بازار به جای نظام اخلاقی نشست و جستجوی تعادل را از آسمان به زمین محوّل کرد.

در مرحله انتقالی و انفعالی ساختار فئودالی، مرکانتیلیست ها و فیزیوکرات ها به تبیین و تحلیل و ارائه نظریات جدید برای ساختار بورژوایی در حال تثبیت پرداختند. مرکانتیلیسم«سوداگرایی» اولین مکتب اقتصادی دوران گذار از فئودالیسم به سرمایه داری محسوب می شود. مرحله ای از تحول تاریخی که دولت های تازه تاسیس، برای انباشت هرچه بیشتر ثروت و قدرت و طلا بودند. مرکانتیلیسم دارای یک همزمانی با شکل گیری دولت های ملی و استعماری اروپا می باشد. مرکانتیلیست ها بر این باور بودند که با افزایش صادرات و کاهش واردات و همچنین ذخیره طلا و نقره، می توان قدرت سیاسی را تثبیت و تحمیل کرد. زمینۀ تاریخی ظهور مرکانتیلیسم مصادف است با پایان قرون وسطی، مقطعی که فئودالیسم در حال زوال بود. از چهره های شاخص مرکانتیلیست می توان از توماس مان با کتاب ثروت انگلستان در تجارت خارجی نام برد که معتقد بود تراز مثبت تجاری منبع واقعی ثروت می باشد. یا ویلیام پتتی که ثروت ملی را علاوه بر طلا در کار و زمین هم می دانست. جرج استیل و توماس گرشام از دیگر اندیشمندان اقتصادی انگلستان در ظهور اقتصادی بورژوازی بودند. در فرانسه می توان از ژان باتیست کولبر وزیر دارایی لویی چهاردهم نام برد که معتقد به تعرفه سنگین بر واردات و حمایت از صادرات و همچنین سازماندهی دریانوردی و مستعمرات بود. و در ایتالیا از آنتونیو سرا و جرمینو مونتانا نی نام برد که بر تولید و تجارت به جای صرفا طلا و نقش پول در اقتصاد ملی بحث کرده اند. در مرکانتیلیسم مراحل انتقالی و انفعالی از فئودالیسم به سرمایه داری شکل گرفتند. بدین مضمون که بازار جهانی اولیه، دوران استعماری اروپایی، پیدایش بورژوازی تجاری و فراهم شدن بسترهای انقلاب صنعتی به وجود آمدند. برخلاف مرکانتیلیست ها که از انسجام مکتبی و علمی لازم اقتصادی برخوردار نبودند؛ فیزیوکرات ها اولین مکتب علمی اقتصادی بوده؛ و انتقال از فئودالیسم به اقتصاد کلاسیک را به عهده داشته اند. این مکتب اقتصادی قبل از انقلاب فرانسه و مرحله فروپاشی قطعی فئودالیسم و رشد روزافزون بورژوازی شکل گرفت. فیزیوکرات ها معتقد بودند که اقتصاد نباید زیر فرمان شاه یا دولت قرار گیرد؛ بلکه بایستی تابع قوانین طبیعی باشد.

از متفکران و بنیانگذاران اصلی فیزیوکراسی می توان از فرانسوا کنه نام برد که با کتاب معروف خود به نام جدول اقتصادی، بر قوانین طبیعی آزادانه اقتصاد تاکید داشت.او همچنین معتقد بود که کشاورزی به دلیل وابستگی به طبیعت، ثروت واقعی تولید کرده؛ و صنایع و تجارت نه خالق ارزش ها بلکه عوامل تبدیل کننده ارزش ها را به عهده دارند. در جدول طبقه بندی کنه سه طبقه متمایز در اقتصاد نقش دارند. طبقه مولد یا کشاورزان، طبقه مالک یا فئودال ها و زمین داران و سوم طبقه غیرمولد یا صنعتگران، بازرگانان و دولت می باشند. بر طبق نظر فیزیوکرات ها ثروت از کشاورزی آغاز و میان سه طبقه توزیع و دوباره به کشاورزی باز می گردد. براین اساس اقتصاد بسته و ایستای فئودالی به سوی اقتصاد باز و در گردش گام برمی دارد. در فیزیوکرات ها تفکر نظام مند اقتصادی درباره تولید، توزیع و گردش ثروت با توجه به حدود بخشی آن در کشاورزی، زمینه را برای آدام اسمیت و اقتصاد کلاسیک سرمایه داری فراهم نمود. چرا که فیزیوکرات ها اگرچه آخرین مدافعان نظم فئودالی محسوب می شوند؛ ولی زبان عقلانیت بورژوازی را رواج دادند. زیرا اولین کسانی بودند که منشا ثروت را نه در تجارت بلکه در تولید جستجو کرده اند. آن ها با منطق علم و قانون طبیعی، ایده قانون طبیعی بازارو آزادی اقتصادی را رواج داده که ناخواسته پایه فکری سرمایه داری را شکل دادند. در مجموع در نظم فئودالی علاوه بر رابطه شخصی ارباب و رعیت، انسان ها با فرهنگ، مذهب و دانش در خدمت تثبیت نظم الهی و سلسله مراتبی روبرو می باشند. در مرحله گذار یا انتقال نظم فئودالی به سرمایه داری، نگرش عقلانی به جای خداباوری و تقدیر الهی می نشیند و عرصه قانون طبیعی روند پیشرفت اجتماعی را در پیش می گیرد. با رشد بنیان های مادی نوین،زندگی از تولید خودکفا به مبادله و پول وابسته شد؛ و کار از فعالیت معنوی به صورت فعالیت فنی و قابل سنجش مبدل گردید. دولت های ملی پدیدار شدند؛ و فرد از رعیت و خدا بندگی به شهروند مبدل شد. جان سختی عادات و سنن فئودالی در مرحله گذار و بویژه مرحله انفعالی یکی از چالش های اساسی نظم نوین سرمایه داری بود که برخی از نمودهای آن چون پدرسالاری، حاکمیت پدرسالارانه و سلسله مراتب اجتماعی همچنان در نظام سرمایه داری حضور دارند.

نتیجه اینکه: زمانمندی و علیت تاریخی در روند تکامل تاریخی جامعه و انسان نقش اصلی را بازی می کنند. در این روند تکاملی برای گذار به بارزه های نوین حیات جمعی، نیازمند رشد بنیان های مادی و آگاهی های مطلوب کمیت یافته ای است که قادر به پذیرش و هضم کیفیت های نوین باشند. در واقع فهم و شناخت تغییر شکل روابط تولیدی و دگرگونی بنیادی در ساختار آگاهی و اشکال قدرت و مالکیت مسیر گذار فرماسیون های اقتصادی و اجتماعی را تعیّن می بخشند. در گذر از فئودالیسم به سرمایه داری برای کمیت یابی عوامل تغییر، مراحل گوناگونی متناسب با رشد و کمال بنیان های مادی و آگاهی های عمومی طی شد؛ تا بسترهای کیفی نظام سرمایه داری فراهم آید. فئودالیسم با منبع اصلی ثروت یعنی زمین برای کشاورزی و کسب معیشت و وابستگی یک جانبه و اجباری دهقانان به ارباب برای گذران زندگی آغاز شد؛ و پیشرفت ابزار، افزایش تولید و مازاد تولید به پیدایش بازارهای محلی و شهری منجر شد که بنیان های طبقه بورژوازی«بازرگانان و صنعتگران» را شکل داد. با رشد بنیان های مادی، بهره گیری از مواهب و برآمدن نیازهای نوین و ناتوانی ساختارهای موجود در پاسخگویی به نیازها، موجب شورش های دهقانی و ضعف اشراف زمیندار گردید که ضمن فراهم شدن بسترهای نیروهای کار آزاد از میان دهقانان بی زمین، روند تثبیت جایگاه طبقه بورژوازی را تسهیل کرد. بنابراین جامعه از اقتصاد زمین محور به اقتصاد پول محور و صنعتی، و از وابستگی های شخصی به وابستگی کالایی، از سلطه اشراف و کلیسا به دولت ملی و بورژوازی، و همچنین از ایمان و سنت به عقل و علم و از چرخه کشاورزی به تولید انبوه و انباشت سرمایه روی آورد. در نتیجه فئودالیسم در مجموع پنج مرحله، کشاورزی، تولید و مبادله کالایی، مرحله انتقالی و انفعالی را برای رسیدن به سرمایه داری طی کرد. طی شدن این مراحل مفهوم تکامل تاریخی و انباشت آگاهی برای یک دگرگونی تاریخی را به وضوح نشان می دهد.

ادامه دارد.

اسماعیل رضایی
01:11:2025

________________

*این مقاله با داده های chat G.P.T نوشته شده است.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد