logo





یادها- تظاهرات ۲۰ دی ۳۹

جمعه ۲۴ مهر ۱۳۸۸ - ۱۶ اکتبر ۲۰۰۹

بیژن باران

bijan-baran.jpg
در تظاهرات دانش آموزان ۲۰ دی ۱۳۳۹ سدها هزار دانش آموز در خیابانهای مرکزی تهران در آغاز با شعار "مهران با ۷ قبول شد/ ما با ۱۲ نمیشه" همدردی قاطبه مردم را جلب کردند. این شعار آغازین در رابطه با وزیر فرهنگ وقت، مهران، بود. در دوره تحصیلی او در مدرسه، دبستان و دبیرستان، نمره قبولی ۷ بود. وزارت فرهنگ در مهر ۳۹ نمره قبولی را به ۱۲ افزایش داد. افزایش نمره قبولی، نزدیک به ۲ برابر، منجر به ازدیاد دانش آموزان رفوزه شده که باعث اخراجشان از مدرسه می شد. این مقررات در راستای رجحان نخبه گرایی بر آموزش عمومی نیز بود. خروج بخشی از دانش آموزان باعث کاهش هزینه وزارت فرهنگ و تقلیل بودجه فرهنگی می شد.

در آن روزها در سینماهای شمال شهر، جوانان فیلم اسپارتاکوس با بازی کرک داگلاس را با اعجاب دیده بودند. در صحنه ای بردگان تیر چوبی بزرگی بر دوش را در مقابل دروازه ای حجیم عقب و جلو برده؛ با فشار گروهی می زدند تا در را بشکنند و بیرون بریزند. در 20 دی دانش آموزان شرف هم یکی از تیرهای چنار افتاده در باغ پشتی را بر دوش گرفتند. با شمردن 1، 2، 3 تیر را عقب/ جلو برده؛ محکم به در چوبی قفل شده میزدند. پس از چند بار در شکست، تاقباز افتاد رو زمین. بچه ها مثل مور و ملخ از حفره باز 4چوب در، به خیابان پشتی بیرون ریختند.

شرفیها به دبیرستان ابومسلم رفته؛ آنها هم به صف تظاهرات پیوستند. سپس بسوی دبیرستان البرز، خیابان شاهرضا، رفتند. درب آهنی آنرا پاره کرده؛ میله قفل آنرا درآورده؛ البزیهارا هم به خیابان کشیدند. شاگردی آشوری از شرف بنام گورگیز بود. بچه ها اورا گوزگیز میخواندند. او با این که از تب باتوم روی شانه خود می سوخت؛ ولی روی زین 2چرخه شعارهای صنفی میداد؛ صفوف پیش و پس او تکرار می کردند. با پیوستن بچه های دیگر دبیرستانها از دارالفنون، مروی، و غیره موجهای عظیمشان در وسط خیابان بسوی وزرات فرهنگ پیشروی کردند. این خیابان با درختان چنار در 2 طرفش چتر آتشین رنگ خزانی را بر سر دانش آموزان باز کرده بود.

دانش آموزان پس از حمله به وزارت فرهنگ، بیرون ریختن پرونده ها و قفسه ها از پنجره ها، به زورخانه شعبان بیمخ - بغل وزرات خانه روبروی پارک شهر - رفتند. آنجا را به آتش کشیدند. 7 سال پیش، در آن تابستان خونین، شعبان بیمخ تو خیابان بهارستان پدر مرا غافلگیر کرد؛ بقول خودش پدر را گردگیری کرد؛ با کفش کثیفش روی سینه پدر نقش بر کف خیابان فشار آورد. 7 سال بعد او چون جانوری جبون از زورخانه فرار کرده؛ دانش آموزان ساختمان آنرا به آتش کشیدند. در انقلاب 58 هم هیکل نخراشیده اش را به لوس آنجلس کشاند؛ همانجا هم تلف شد.

تظاهرات صنفی عظیم دانش آموزان را دکتر اقبال، رییس دانشگاه تهران و نخست وزیر قبلی، در رادیو "اغتشاشات پرتغال فروشان" خواند. این دروغگویی آشکار برای منافع حکومت وقت بود. او نخست وزیر مردم، منجمله چند 100 هزار دانش آموز، نبود. او منصوب حاکمیت بود؛ برای آن خوشرقصی میکرد. مانند همه تظاهرات ایرانی در سده 20م، این تظاهرات صنفی هم زود سیاسی شده؛ آژدانهای باتوم بدست دولتی در خیابانها چون سگهای وهابی بجان جوانان افتادند.

دومینوی اعتصابات از دانش آموزان به کارگران کوره پزخانه، معلمین، تاکسی رانها، اتوبوس رانها، دانشجویان یکی پس از دیگری سرایت کرد. دکتر اقبال، دبيركل حزب مليون، خود را "غلام جان نثار" دربار می نامید؛ جایش را در 5 شهریور 39 به شریف امامی داد. در 6 اسفند 39 اتومبیل اقبال، رییس دانشگاه، را دانشجویان به اتش کشیدند. در 16 اردیبهشت 40 دکتر امینی نخست وزیر شد که در 27 تیر 41 ساقط شد. نخست وزیر بعدی علم، دبيركل حزب مردم؛ پس از او منصور، دبیر کل حزب ایران نوین بود. منصور ترور شد؛ هویدا جای او را گرفت. این الگوی نصب پیاپی چند نخست وزیر در پیشاز انقلاب 58 هم تکرار شد.

در تظاهرات معلمان 12 ارديبهشت 1340 مقابل مجلس دکتر خانعلی با گلوله سرگرد شهرستانی بخاک افتاد؛ چندی بعد بجای زندان، قاتل ترفیع درجه سرهنگی گرفت. در رسانه های غرب حزب ملیون را حزب بله قربان و حزب مردم را حزب البته قربان می نامیدند. هر 2 در چند سال بعد ملغا شده؛ در تک حزب فراگیر دولتی رستاخیز ادغام شدند.

درخشش رییس فرهنگ شد. تا 15 خرداد 42 که ما امتحان نهایی در حوزه حسن آباد داشتیم. برای رسیدن به در مدرسه مقرره باید از وسط خیابان، دستها بر سر، راه میرفتیم. نظامیان با تانک، تفنگ، مسلسل عابران/ دانش آموزان را در تیررس خود داشتند.

*

وقتی به دبیرستان شرف پس از کودتای 32 وارد میشدی؛ روی پشت بامهای آن مسلسلهای محاط بر حیاط دبیرستان قرار داشتند. اگر کودتا قیام ملی بود؛ چه نیازی به تعبیه اسلحه های گرم پرسرعت بر پشت بام دبیرستان بود؟

در انتخابات تابستانی دوره 20م مجلس، تنها یک نماینده جبهه ملی از کاشان، الهیار صالح، انتخاب شد. یکی دیگر از وکلای منتخب، دبیر آشوری درس انگلیسی دبیرستان شرف، بود. بچه ها اورا تیچر می نامیدند. او در نوجوانی بوکسور بود. در کلاس درس با قامت رشیدش، 1 قرانی، پول سفید، را با 2 انگشت شست و نشان تا میکرد؛ می شکست؛ نیمی را بسوی چپ کلاس و نیم دیگر را بسمت راست پرت می کرد. گاهی با گروه کتابخوان 3 نفری ما درد دل می کرد. می گفت: منهم خسته شده ام. پس از صافی {ساواک}، 30هزار تومن خرج انتخابات کرده. با الغای انتخابات تابستانی، تیچر می نالید که این پول کلان – قیمت یک خانه 2 طبقه چند خوابه در یوسف آباد- را چگونه در آورد.

در آن زمان بخاطر یک نماینده خارج از صافی از کاشان، تقلبات گسترده سراسری، انتخابات مجلس ملغا شد تا دور بعد همه، یکدست، خودی باشند. رک به نوشتار ارزشمند دکتر محسن قائمقام، .. جبهه ملی http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/16647 . از خاطرات 39 تا 42 یکی دیگر هم این بود. در تظاهرات ميدان جلاليه/ پارک لاله، 28 ارديبهشت 40، دکتر شاپور بختیار در سخنرانی خود گفت: ایران همیشه یک کشور کشاورزی خودکفا بوده. تا سال 1337 که گندم از اتازونی وارد کرد. سپس در بخشی دیگر از سخنرانی نام مصدق را برد. حضار 100 هزار نفری چندین دقیقه کف زدند. در 2 متری من، جهان پهلوان تختی ایستاده بود. بمحض نام مصدق او بازوان ورزیده خود را در هوا دراز کرد؛ با دستهای سخی روی سرش پرشور کف زد. شایعه بود که شاه به امینی گفت: شما مردی (مصدق) را مرده بود، زنده کردید. البته فعالیت جبهه ملی ربطی به امینی نداشت. تغییر جو سیاسی جهان با برد کندی دمکرات در نوامبر 1960 و ورشکستگی مالی دولت عوامل تعیین کننده در خیزش مردم بودند. در دوره امینی سپهبد کیا، رییس ساواک، بخاطر تخلفات مالی با قانون "از کجا آورده ای" به زندان رفت. یک فقره از آن بیگاری سربازان در ساختمان سازی خود بود.

معکوس تغییر جو سیاسی جهان در 1332 اتفاق افتاد. در نوامبر 1952 آیزنهاور- نیکسون جمهوریخواه ترومن دمکرات را شکست داده؛ راس قدرت قرار گرفتند. ورود چرچیل محافظه کار به نخست وزیری در 1951- 1955 و تکاپوی او برای حمله به شوروی عامل دیگری شد. مرگ استالین در 5 مارس 1953 خلاء قدرت پدید آورد که مالنکف نتوانست آنرا پر کند. اینها عوامل بیرونی برای کودتای 28 مرداد بودند.

تغییر جو سیاسی جهان در 1358 باز منجر به عاملی تعیین کننده در کشور کمپرادور ایران شد. در 20 ژانویه 1977 کارتر دمکرات برای ریاست جمهوری سوگند خورد. شوروی در افغانستان گیر مرده بود. قیمت نفت در بازار جهانی سقوط کرد. با ترکیب عوامل درونی انقلاب اتفاق افتاد.



نقطه عطف 3 سال مبارزات علنی، خیابانی، اعتراضی اقشار و طبقات کلان جامعه 15 خرداد 42 بود. روز تقابل طیب و شعبان بیمخ که چند هزار نفر از مردم جان باختند. پس از آن، 2 سر ماجرا به جمعبندی ها و کنشهای اجتماعی پرداختند. برخلاف کشتار پس از کودتای 28 مرداد، در 15 خرداد رژیم نه با زبدگان سیاسی بلکه با توده های مردم خط کشی کرد. 15 خرداد 42 نقطه عطف مبارزات مردم شد: رژیم 40 ساله جامعه را از دیگاه سیاسی بعقب برد؛ به پیش از جنبش تنباکو 1275/ 1896 رساند. در مبارزات 39-42 جنبش سکولار عقب زده شد؛ از آن پس جنبش شیعه گرایی در راس قرار گرفت. در قطب مردم اینها اتفاق افتادند:

1. در قدر قدرتی امنیتی، جنبش زیر زمینی شد.
2. بمرور سرنگونی حاکمیت شعار روز همه شد.
3. مبارزه مسلحانه گروههای فلسطین و سیاهکل راه سازش را بست.
4. طیف توده فراگیر مردم در اقشار مبارز جدا، مستقل، تجزیه و صفبندی شد.
5. بویژه طیف چپگراها از شیعه گراها جدا شد؛ هر کدام سازمان چریکی خود را پدید آوردند.

در قطب حاکمیت وابسته هم این رویدادها رخ دادند:

1. 200$ میلیون خرج تاجگذاری شد؛ با واکنش منفی مردم.
2. چند سال بعد 11 بیلیون دلار، بزرگترین معاملات تسلیحاتی در تاریخ، انجام گرفت.
3. مبداء تقویم از دیدگاه شیعه به دیدگاه شاهنشاهی بر اقوال یونانیها و تقویم مسیحی/ گرگوری غرب تغییر کرد.
4. تمام احزاب ملغا و در حزب فراگیر رستاخیز ادغام شدند. همزمان با مخالفت مردم، راس حاکمیت گفت مخالفان می توانند گذرنامه گرفته به خارج مهاجرت کنند. طنز تاریخ بود که چند سال بعد، خودشان با خانواده 62 نفره و چمدانهای پر به خارج مهاجرت کردند.
5. بحرین با اکثریت شیعه، استان 21م در کتب درسی، در فاصله 1968-1971از کشور جداشد؛ با 3 جزیره که امارات هم خود را صاحب آنها میداند تاخت زده شد.
6. استعمار انگلیس از خلیچ فارس رفته؛ استعمارنو هم با بنیادگرایان اسلامی متحد و مشوق آنها در برابر چپهای سکولار و شوروی شد. این اتحاد با بنیادگرایان تحت لوای کمربند سبز در سده 21م باتلاقی برای استعمار نو شد.
7. انقلاب سفید تیر خلاص را به کشاورزی ایران زد؛ خیل خرافی روستاییان را بحومه شهرهای بزرگ فرستاد.
8. نیروهای امنیتی بویزه ساواک لگام گسیخته با ابزار شکنجه، کلاه خود آپولو ، چنگ و دندان، امعاء و احشای بیدارترین وجدانهای وطن را از تن جوانان بیرون کشیدند.
9. راس حاکمیت مردم را مسخره می کرد. میگفت حکومت بر مردم فقیر قابلی ندارد. روشنفکران خر اند. ما زندانی سیاسی نداریم. از بودجه اورت دربار خرج زندگی اشرافی شاهان مخلوع یونان و افغانستان و ثریا داده می شد. در گپی با باربارا والترز، خبرنگار تلویزیون آمریکایی، گفت: زنان بی هنر اند؛ یک آشپز درجه اول زن در جهان وجود ندارد..


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

در مورد تظاهرات
کامران فلاّحی
2009-12-13 18:38:01
مطالب فوق را به عنوان فردی که شاهد واقعیات بود و خود دانش آموز دبیرستان شرف تأیید مینمایم. مردی هستم 67 ساله و آثار تغییر جنس در وجودم تا کنون ظاهر نشده. دبیرستان شرف پس از انقلاب دخترانه شد. انتفاد خوبست و سازنده، مشروط بر آن که به جا باشد.

Rahnemaai
Bejan Baran
2009-11-07 22:38:11
پرسشها را می شود در وب و تصاویر images در http://www.google.com بفارسی یا زبان دیگری تایپ کرد؛ پاسخ یافت. اگر این کار در مورد "دبیرستان شرف تهران”، "خرج تاجگذاری"، "بودجه و مستمری دربار به شاه مخلوع یونان و افغانستان"، معنی "کودتا" با ورود توپ و تانک و نظامیان بشهر برای قتل شهروندان، "شعبان بیمخ"، ارقام مربوط به "قتل، اعدام، شکنجه" در ایران – از سربریدن کوچک جنگلی تا آمپول هوا به دکتر ارانی، تا 21 آذر در زنجان و تبریز تا دکتر فاطمی، شوشتری، روزبه، قندچی، بزرگ نیا، گلسرخی، دکتر خانعلی، تا 15 خرداد در تهران و قم تا قتل جزنی و دیگر زندانیان سیاسی در اوین و میدان ژاله در گوگل یافت. رقم آقای باقی هم ممکن است مربوط به پروسه انقلاب جمهوری باشد. میتوان در گوگل یافت که سفیر آمریکا در کشور شاهنشاهی (نه مشروطه) ایران در اواخر دهه 70 میلادی ریچارد هلمز، رییس سیا، بود. در همین بازه زمانی کاپیتالیزاسیون و بین 50 تا 90 هزار مستشار نظامی و غیر نظامی در تهران و دیگر شهرها مستقر بودند.
In January 1973, Nixon considered Helms to be better suited as the US Ambassador to Iran, due to his good relations with the ruling Shah, in charge of the area in terms of observing the oil industry and issues relating to government stability[1]. Within weeks of being approached about this position, Helms left the office as Director of the CIA and served from 1973 to 1976 as US ambassador to Iran in Tehran.
http://en.wikipedia.org/wiki/Richard_Helms
دستبوسی هم یک رسم فرهنگی دیرینه ایرانی است. میتوان عکسهای فراوانی در گوگل تصاویر در باره دستبوسی دیکتاتورها در ایران یا فت. ژنرال بختیار، نصیری، فرسیو هم آژدان بیچاره نبودند. در نظام جدید 1 قتل هم پیگرد قانونی دارد؛ چه برسد به 3 هزار انسان.


Javat
2009-11-06 19:14:43
جناب
دبیرستان شرف همیشه دخترانه بوده نه پسرانه.
28 مرداد اگر قیام ملی نبود چه بود؟ مصدق عزل شده و از دستور عزل با نیروی نظامی سرپیچی کرد. حالا کی کودتا کرد؟برعلیه دولت معزول که کودتا نمیکنند. شعبان جعفری در استخدام دولت مرادتان برای قلع وقمع منتقدان بود ودر این حالت بی مخ نبود ولی بعد بی مخ شد؟
انقلاب سال 57 بود نه 58!.
عمده اعضای جبهه به اصطلاح ملی به مدارج ومناصب بالا از جمله استادی وریاست دانشکده و... رسیدند در همان دیکتاتوری شاه.چرا اینها نمیگویید؟در همان دیکتاتوری , دکتر خانعلی را دبیرستانی بنامش کردند تا از یادها نرود.
در خرداد42 هزاران نفر کشته نشدند.
خسته نشدید از اینهمه دروغ؟عماد باقی در کتابش تعداد کشته های دوران پهلویها تا پیروزی انقلاب را با سندحدود3000 میشمارد که شامل تمامی موارد غیر سیاسی مانند قاتلین و... نیز هست.
در کنار متحجری چون خمینی قرار گرفتن ودر مقابل حق رای وازادی زنان و... ایستادن وبه ان افتخار کردن ,فقط هنری است که از امثال شما بر می اید.بعد میگویید جنبش سکولار عقب زده شد؛ از آن پس جنبش شیعه گرایی در راس قرار گرفت.چه کسی به دستبوسی امام به پاریس رفت؟
میفرمایید. 200$ میلیون خرج تاجگذاری شد؛این رقم را از کجا اورده اید؟مرجعتان مانند هزاران کشته خرداد42 است؟
مخالفان پهلوی شما بودیدکه به پول مقامات بالا در همان رژیم منفور میرسیدید وبعد به دستبوسی امام میرفتید ویا دیگرانی که از شوروی و لیبی و... پول وسلاح میگرفتند تا پاسبان و رئیس بانک بیچاره را بکشند ودیکتاتوری پرولتاریا راه بیاندازند


Bejan Baran
2009-10-28 02:22:16
هوشنگ جان اگر امکان دارد ایمیلی بمن بزن. سپاس از دقت نظرت. aalborzray@yahoo.com

آن روز را یاد باد
هوشنگ انگوری
2009-10-27 09:40:17
بیژن گرامی، من نیز آن روز از دبیرستان البرز همراه بودم. همانگونه که نوشته یی همراهی دانش آموزان البرز وزنه یی بود. از همین رو دانش آموزان دیگر مدارس برای همراه کردن ما به آنجا آمدند. یادش به خیر.
دو یادآوری را لازم دانستم:
1- شعار درست : مهران با 7 قبول شد / از ما 12 می خواد.
2- سال انقلاب 1357 است، نه 1358.
شاد باشی
هوشنگ

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد