آه، پیش از “تو” جهان،
در جنس نثر ی کسالت بار می چرخید
امروز تار ممنوعه ا ی از مو هایت ،
روزگار را شعر “می خواهد
تا زخم مهتاب و
لکه های تاریک ابر بر آفتاب را
از خرمن موهایت بزداید ،
به باد بسپارد
و در کشاکش این نکبت هزار ساله
عشق را که پرسشی ممنوعه
خفته در تار تار ریخته بر پیشانی ات را
بر فراز این کشتزار سوخته
به رقص بنشاند
تا درخت در انتظار احتضار را
به قامت بهار مژده دهد .
ببین
اینجا و اکنون
لکنت واژه ها شکست
روز پاور چین پاور چین
شولای شب را
به زیر و بمی تازه
ترانه می خواهد .