در نوشته پیش کوشیدم نشان دهم که جامعه روشنفکری – سیاسی ایران درک واحدی درباره فدرالیسم ندارد. نیک پیداست، برای برخورد نظرهای مخالف پیرامون این موضوع باید درکی روشن و یگانه از آن در میان باشد.(1) این پنداشت که تمرکز زدایی را با فدرالیسم مغشوش می کرد، چنانکه در آنجا نوشتم، بوسیله رئیس جمهور اصلاحات بمیان نهاده شد، و سپس کنار گذاشته شد. درعوض این رویکرد که خودگردانی منطقه یی را معادل فدرالیسم می انگارد، گهگاه در متن های سیاسی بچشم می خورد، بعنوان نمونه، در کتاب «دمکراسی و هویت ایرانی» اثر آقای پیروز مجتهدزاده می خوانیم که رژیم ساتراپی هخامنشیان نوعی فدرالیسم بود.(2) بی تردید، جامعه دمکراتیک نیازمند توزیع قدرت و جلوگیری از پرتوان شدن آن در مرکز و گسترش پدیده خودگردانی است. این روند در همه کشورهای دمکراتیک بگونه های مختلف دنبال می شود. بیآنکه تمرکز زدایی یا خودگردانی را فدرالیسم بنامند.
در آن نوشته برای کمک به داشتن درکی یگانه از فدرالیسم بسراغ منابع معتبر رفتم، و افزون بر آن خواستم بکمک استدلال نشان دهم که سرشت اصلی و بزبانی جوهر فدرالیسم ریشه در شکل نگرفتن یگانگی حاکمیت یا شکننده شدن سرکردگی یگانه دارد، و غیره. ولی این کوشش من گویا به نتیجه نرسید و برخی از پرسش ها همچنان تأیید میکنند که امر توضیح فدرالیسم برای داشتن درکی روشن و واحد از آن پایان نیافته است.
بمیان نهادن دو موضوع حق تعیین سرنوشت، و حاکمیت یگانه، در واقع ابزار یا بهانه یی بود برای توضیح این موضوع که به جامعه سیاسی یا یک کشور باید بصورت یک کل نگریست، و وجه کلی پدیده را از نظر دور نکنیم. با بهره گیری از این روش برخورد و با آوردن مثال هایی مشخص برای روشن نمودن ماجرا نتیجه گرفتم، فدرالیسم در کشوری که کلیت سیاسی یگانه و یکپارچه یی را(حاکمیت یا سرکردگی یگانه) بوجود آورده است، مابازا ندارد، برعکس در کشوری که این کلیت لغزنده و شکننده باشد، و بجای آن، واحد های منطقه یی در قالب کلیت هایی با هویت تاریخی متمایز و اغلب رودررو با هویت مرکزی هستی یافته باشند، راهچار فدرالی می تواند مشکل گشا باشد.(3)
می بینیم که چند و چون استدلال در این باره، روی این موضوع گره میخورد که یگانگی حاکمیت یک کشور ریشه دار و همه جانبه است، یا اینکه سطحی و شکننده است. بزبان دیگر باید دید کلیت یگانه یا کلیت های متمایز که حاکمیت بر دوش آن استوار است، چگونه هستی می یابد، یعنی آن چیزی که من برایش واژه سریشم را ساختم. چیست آن سریشمی که یگانگی یک کلیت سیاسی، یک حاکمیت یگانه، یک کشور واحد تاریخی، مشخصاً ایران را معنا می بخشد؟
سریشم فرهنگی مردم ایران
نگارش در این زمینه برای آنکه از بند برخورد سطحی رها شود، باید برپایه یک پژوهش سیاسی ـ جامعه شناختی همه جانبه استوار باشد، و این کاری نیست که یک مقاله حتا دراز از پس آن برآید. نویسنده با اعتراف به کاستی کار خود در اینجا و با آگاهی به اینکه پژوهش هایی که در این زمینه یا پیرامون پرسمان هویت ایرانی انجام شده اند ـ ضمن سپاس از همت نویسندگان آنها و توجه به اهمیت کارشان ـ هنوز در آغاز راه اند،(4) اشاره هایی چند پیرامون سریشم یگانگی فرهنگی و تاریخی ایران بمیان می آورد، با تاکید بر اینکه آنچه در این نوشته می آید، گوشه چشمی است به دریایی مطلب که حتا در یک کتاب نمی گنجد!
گفتار کنونی درباره سریشم یگانگی از دو بخش تشکیل می شود:
- نخست توجه به پدیده هایی فرهنگی است که یگانگی عینی و اجتماعی ایرانیان را هستی می بخشند، پدیده هایی که در سیر تاریخ چند هزار ساله این سرزمین بطور خودبخودی و مستقل از اراده و تصمیم حکمرانان یا نیروهایی که نقشی در حرکت آگاه جامعه دارند، شکل گرفته اند. مانند شیوه های رفتاری در رابطه با ازدواج، مرگ، شادمانی، سوگواری، غذاخوردن، بزم و جشن و غیره.
- دوم تامل روی سازه های سیاسی و فرهنگی که روند سامان یافتن و پای استوار شدن یگانگی مردمان یک کشور را بطور ارادی و آگاهانه پیش می برند، مانند دست حکومت و کلاّ سیاست در بوجود آوردن یک کشور، و نقش آموزش، زبان، ادبیات، فلسفه و دین در شکل دادن ابزارهای مشترک ذهنی و باورهای مردمان.
بخش نخست گفتار، یعنی مقاله کنونی برای کسانی که به علقه های پیوستگی باستانی ایرانیان آگاهی و اذعان دارند، گفتاری پیش پا افتاده، و «توضیح واضحات» بنظر خواهد رسید. در عوض برای کسانی که نسبت به چسبندگی و یگانگی فرهنگی ایرانیان، علیرغم خطوط تمایز و اختلاف آنها تردید دارند، می توان مفید باشد. برخی از این افراد یا جریان های سیاسی، نه تنها ایران و ایرانی را بعنوان پدیده یی باستانی نفی می کنند، و آن را اختراع اخیر رضاشاه(5) یا روشنفکران پیرامون وی می دانند، بلکه آنچه را زیر نام ایرانی می شنوند و می بینند، فرآورده فارس ها بشمار می آورند که بزور بر دیگر اقوام تحمیل شده است. این نیروها روی خطاب مقاله کنونی هستند. باشد که اشاره های کوتاه نوشته حاضر موجب تامل بیشتر آنها در این زمینه گردد.
ناگفته نگذارم آنچه در اینجا زیر عنوان سریشم بمیان می آورم، با پرسمان هویت ایرانی که گفتگو و بحث درباره آن، از چند دهه پیش جاری بوده، یا درباره آن مقاله و کتاب نوشته شده است، هم متفاوت بوده، هم در رابطه تنگاتنگ با آن قرار دارد. بحث هویت ایرانی و در ارتباط قرار دادن آن با هویتهای منطقه یی، قومی و زبانی بخودی خود برای کمک به پیشبرد بحث فدرالیسم جالب و لازم است، ولی من آگاهانه از ورود مستقیم بدان می پرهیزم و بجای درمیان نهادن آن، گفتمان سریشم یگانگی ایرانیان را برمی گزینم که هم برای پربار کردن گفتمان هویت ایرانی مفید است، هم اینکه دسترسی به اشتراک نگرش پیرامون آن سادهتر بنظر میرسد تا دستیابی به همسویی فکری برسر هویت ایرانی.
گفتگو و تأمل درباره سریشم یگانگی را باید یک کارفکری روی سازه های مضمونی هویت ایرانی بشمار آورد. این کار کمک خواهد کرد تا گفتمان «هویت ایرانی» که بطور عمده در سطح کلیات (تاریخ، زبان و ادبیات فارسی، و مفهوم ایران و ایرانی بودن) بسر می برد،(6) پیشتر رفته و بیشتر صورت مشخص بیابد. با اتکا به این اشاره کوتاه و یادآوری اینکه کار و پژوهش روی هویت ایرانی و نیز هویتهای منطقه یی و قومی، حتا در شکل کلی آن، هم مفید و هم لازم است، دوباره تأکید میکنم، آنچه در زیر پیرامون سریشم خواهم نوشت، نه تنها بحث یا کاری جامع و تکمیل شده نیست، بلکه باید آن را بعنوان آغاز کار در این زمینه بشمار آورد. دریچه یی است که به روی سرسرا باز میشود تا به اندرون آن نظر افکنیم.
*****
شکل گرفتن ساختار سیاسی پایدار در جامعه بشری، یعنی بوجود آمدن حکومت (اتحاد چند قبیله در حکومت مادها یا در حکومت رم و آتن، یا در بین النحرین) سبب نزدیک شدن منطقه های جغرافیایی مختلف و بوجود آمدن پیوندهایی بین آنها گردید. این دگرسانی موجب شد تا بر سر امر امنیت داخلی یا جنگ با دشمنان و رفع و رجوع اختلاف ها و کشاکش های بین افراد و گروه های تشکیل دهنده آن مجموعه، همکاری ها و در نتیجه همسویی هایی بوجود آید. کارکردهایی مانند تأمین امنیت جانی و مالی، تسهیل آمد وشد، ایجاد راه های مراوداتی، بوجود آوردن پول واحد و دیگر ابزارهای دادوستد، و گسترش پیوندهایی از این دست که بوسیله دستگاه سیاسی بصورتی فزاینده رواج می یافتند، موجب نیرومند شدن اندرکنشی آنها و بهم پیوسته شدن افراد و گروه ها می گردید.(7) افزون بر این، دادرسی پیرامون درگیری ها و اختلاف منافع، حتا اگر در ظاهر بصورت رویارویی دو طرف منازعه نمود می یابد، که از سر اقتضا به حکم دادرس تن می دادند، باز کمک می کرد تا تارهای بهم پیوستگی بیشتر تنیده شوند.
برخورد با پرسمان های امنیتی، نظامی، اداری و غیره باگذشت زمان بویژه در درازنای چند هزارساله موجب پدیدآمدن اشتراک در شیوه عملکرد می گردد. پروبال گرفتن و پایداری این واقعیت سبب شکل گرفتن فرهنگ پرباری در زمینه سیاسی ـ اداری می شود. این فرهنگ اجتماعی ـ سیاسی باوجود تمایز و دوری آن از پرسمان های مشخص زندگی خصوصی مانند سبک پرورش کودکان، ازدواج، سوگواری و آیین وداع با مردگان و فرهنگ خوراکی و آشپزی، بخودی خود روابط اجتماعی ـ عمومی مردمان یک سرزمین را هویت می بخشد.
به زمین افتادن یا خم شدن و دست بوسیدن شاه و سران حکومت یا بزرگان ایل و قبیله بوسیله مردم عادی در کنار انتظار داوری عادلانه از آنها برای مبارزه با ستم و ستمگران، جلوههایی از این فرهنگ اند که در تاروپود زندگی اجتماعی و نه لزوماّ خصوصی ایرانیان فرو رفته است. کرنش کردن دربرابر توانمندان، خم شدن و دست بوسی تا برخاستن از جای خود بهنگام ورود بزرگان جلوههایی از این خوی رفتاری است که هم در در روابط اجتماعی غیرسیاسی نمود دارند، هم در روابط اجتماعی ـ سیاسی.
از این زاویه وقتی به رفتار اجتماعی مردم در کشورهایی که امر برابری بلحاظ اجتماعی و عینی در آنها رشد کرده، و جاافتاده است، نظربیفکنیم، مانند فرانسه و آمریکا تفاوت ملموس خواهد شد. یادآوری داستان «شرفیابی» سردار یونانی به درگاه خشایارشاه که پییر بریانت نقل می کند، از این لحاظ آموزنده است :« ...یکی از اشراف زادگان یونانی (ایسمنیاس) به دلیلی سیاسی می خواست پا به درگاه شاه ایران، خشایارشاه بگذارد، از او خواستند که بهنگام نزدیک شدن به تخت پادشاه خود را به خاک اندازد، و زمین را ببوسد. او که چنین رسمی را نمی شناخت و آن را توهین به شخصیت خود می دانست، نمی خواست چنین کاری را انجام دهد، و زمانیکه دریافت امکان نزدیک شدن به تخت شاه، مگر از این راه وجود ندارد، با این ترفند به پادشاه نزدیک می شود که به بهانه اینکه چیزی از دستش به زمین افتاد، زانو بر زمین زند و به خاک نزدیک شود.(8).»
با این نگرش، وقتی گفته می شود، کارکردهای اداری – حکومتی (9) نقش موش کور تاریخ را در هستی بخشیدن به سریشم هویتی یک کشور داشتند، موضوع بهتر و راحت تر به فهم می رسد. ناگفته نماند این کارکردها اغلب با سلطه و زورگویی گروهی بر گروه دیگر یا منطقه بر منطقه یی دیگر یا چیرگی یک قوم یا خلق بر اقوام و خلق های دیگر همراه بوده است. روند شکل گیری سریشم یگانگی اغلب با سلام و صلوات و با خوشرویی و مهربانی پیش نمی رفت. وقتی حکومت فرانسه در اثر جنگ بر سرزمین برتانی چیره شد، و آن را به پاره یی از کشور فرانسه تبدیل کرد، مردم عادی آن سرزمین تا آغاز سده بیستم به فرانسوی ها بصورت بیگانه می نگریستند، و در کنار زبان اداری و رسمی فرانسوی، از زبان خود در کوچه و بازار استفاده می کردند، حتا تا آستانه جنگ جهانی اول و بقولی تا جنگ جهانی دوم. زمانیکه داریوش هخامنشی بدنبال سرکوب گوماتا یا بردیا، طی یک سال جنگ داخلی همراه با کشتار و خونریزی پادشاهی خود را بر سرزمین های مختلف ایران تثبیت کرد، مردم ماد زیر فرماندهی فرورتیش دوم علیه او شوریدند، و گزارش های تاریخی حکایت از مغ کشی یعنی کشتار نمایندگان دینی مادها می کنند.(10) همین ماجرا بگونه یی دیگر در دوره اردشیر بابکان و نیز در آغاز سده نوزده میلادی با کشتار کرمانی ها بوسیله آقامحمدخان قاجار تکرار شد.
توضیح بالا و این چند نمونه یادآور آن هستند که روند بهم پیوسته شدن تاریخی پاره های مختلف یک کشور، گاه در اثر اتحادی صلح آمیزی به درهم رفتن و یکی شدن سیاسی ـ اداری آنها انجامیده است، گاه برپایه پیوندی نابرابر و چیرگی یکی بر دیگری صورت گرفته است. چیرگی یک نیرو بر دیگر نیروها اغلب با ناخوشایندی، رنجش و خاطره های تلخ سرکوب و کشتار همراه بوده است.(11) بنابراین، نابرابریهای درون یک کشور و تبعیض های موجود بین اقوام و سرزمین های مختلف، علیرغم سرشت رنجش زای آنها مانع از شکل گرفتن هویت یگانه و فرهنگ مشترک بر متن اختلاف و تمایز نمی شدند. یا بهتر بگویم، روند هستی یافتن سریشم یا همان شکل گرفتن بهم پیوستگی را همواره باید بصورت وحدت در کثرت دید، آن هم در کشوری که چندهزارسال پیوندهای درهم رونده آن بر متن زندگی کهن و باستانی جریان داشته، و چند دهه هست که بطور جدی وارد زندگی دوران نوین گردیده است.
*****
با وجود اهمیت بهم پیوستگی سیاسی ـ اداری، گزارش ها و آموزش های تاریخی و انسانشناختی به این نکته اشاره می کنند که نخستین پیوندهای پایدار و موثر بین منطقه های مختلف یک سرزمین بزرگ یا بین گروه های انسانی آنجا از نوع داد وستد بازاری بودند. بازار که خدای مقدس لیبرالیسم اقتصادی بشمار می رود، نخستین موش کور تاریخ در شکل دادن آن سریشم بود. پیوندهای بازاری بین افراد و گروه های انسانی متمایز از هم، موجب پدیدار شدن واژه ها و مفاهیم نوین ارتباطی می گردید، و به انسجام تدریجی آن سریشم کمک می نمود.
گسترش مناسبات تجاری مدتها پیش از آنکه بازار ملی بوجود آید، زمینه ساز رشد ارتباطات و در هم آمیختن های خانوادگی، ازدواج برون قومی، و برون منطقه یی می گردید. البته این سیر در دوره پس از انقلاب مشروطه و تحکیم سامانه اداری مرکزی، و برپای نظام آموزش دولتی همگانی شتاب فراوانی یافت، ولی پیش از این دوره هم اخبار مربوط به آمیخته شدن مردم نواحی مختلف و اقوام متفاوت کم نبود.
*****
اگر دادوستدهای تجاری بین افراد و گروه ها بیشتر جلوه بیرونی دارد، در عوض مراوده هایی که موضوع آن انتقال داستان ها، تفسیرها و روایت ها از زندگی و جهان بود، یعنی روایت های اسطوره یی و دینی ( در سطح ابتدایی) سبب بوجود آمدن پیوند های درونی بین افراد می گردد، پیوند هایی اندرذهنی (intersubjectif) بین افراد و گروه های انسانی هستند، پیوندهایی که دارایی فرهنگی - ذهنی مشترک را اندک اندک انباشته می سازند. انتقال داستان های مربوط به پهلوان های نیاکانی ازسوی مادران به کودکان و در مرحله یی بعد بوسیله شاعران، نویسندگان و آموزگاران جامعه، بر متن انتقال و وام گرفتن داستان ها و روایت های دیگران همگی در راستای نیرومند شدن آن سریشم عمل می کردند. گفتنی در باره ادبیات فارسی و جایگاه آن در شکل دادن به سریشم یگانگی ایرانیان فراون است. کدام ایرانی درس آموخته یی هست که با شعر حافظ فال نگرفته باشد، یا داستان خسرو شیرین را نشنیده باشد.
عشق و علقه یی که شعر و ادبیات در پیوندهای اندرذهنی ایرانیان پرورانده، از سویی ریشه در عظمت این دارایی مشترک دارد که نه تنها ساکنان این سرزمین بلکه بیگانگان نیز از آن بهره مند می شدند. کافی است به نقش و نگار های کاخ توپکاپی استامبول و شعرهای فارسی آن نظر افکنیم (12) یا روی این گفته حافظ تأمل کنیم : ...این قند پارسی که به بنگاله می برند. این موضوع را در پایین بیشتر بازخواهم شکافت.
آن عشق افلاتونی، از سوی دیگر، ریشه در عشق زمینی دارد که از دیرباز بین مردمان شهرهای مختلف ایران بوجود می آمد. باوجودآنکه تا همین صد سال پیش دایره ازدواجها عمدتا بلحاظ جغرافیایی از چند یا چند ده کیلومتر فراتر نمی رفت. روایت ها و داستانهای تاریخی سده های پیش در ایران خبر از ازدواجهای بیرون از دایره ایل وقبیله و شهر می دادند.
با این حساب، دور از واقعبینی نیست اگر بگویم در جهان ایرانی و در مناسبات بین مردم این کشور «عشق پیدا شد و...» و تجلی آن را در بسیاری از پدیدهها که بازتابگر وابستگیها و دلبستگی های مردم به همدیگر است، می بینیم. در جشن ها و شادی کردن ها، در رقص و پایکوبی ها و بویژه در موسیقی ایرانی و پیوندهای درهم تنیده آن با موسیقیهای محلی.
*****
موسیقی را پس از شعر باید یکی از سازه های مهم تشکیلدهنده سریشم فرهنگی مردم ایران بشمار آورد. زمزمه آوازها و نغمه های موسیقی در همه فرهنگهای مردمان کشورهای مختلف جاری است، و بخشی از هویت آنها را تشکیل می دهد. ام کلثوم خواننده مصری به نماد مردم عرب زبان تبدیل شده بود. اگر در دنیای ساز و آواز ایرانی، پدیده ام کلثوم را در قالب تنها یک خواننده نمی یابیم، ولی خوانندگان بسیاری چون قمرالملوک، مرضیه، شجریان و ناظری، گوگوش، داریوش و غیره همان پیوند نزدیک را با جامعه ایرانی داشتند.
موسیقی ایرانی یکی از سازه های فرهنگی یگانه ساز است که هم کلیت ایرانی را بر متن اجزای آن در شکل رابطه موسیقیهای محلی با موسیقی یگانه و نظام یافته سرزمین ایران نشان می دهد، هم اینکه پدیده یی با تاریخی کهن است که نه تنها کلیت یگانه ایرانی را معنا بخشیده و پاسداری می نماید، بلکه موسیقی های محلی و منطقه یی را در خاورمیانه حتا موسیقی عرب را زیر تاثیر فراوان قرار داد. آقای قدیر نصری در کتاب خود «مبانی هویت ایرانی» می نویسد: « اساس موسیقی عربی کاملا ایرانی است، بطوری که از میان پنجاه و دو مقام و گوشه معمول در موسیقی کشورهای مصر، سوریه و لبنان، سی مقام آن در بین آوازها و گوشه های ردیف موسیقی ایران موجود است.» (13)
کارشناسان تاریخ موسیقی پیشینه و چرایی این امر را به سلطه فرهنگ ایران در دوره ساسانیان بر خاورمیانه مربوط می سازند. پس از آنکه اعراب امپراتوری ساسانی را شکست دادند، آنها میراث دار سیاسی – اداری و تا حدودی فرهنگی بویژه موسیقی ایرانی شدند.(14)
پدیده وحدت در کثرت یا کثرت گردآمده در وحدت را از زاویه سریشم یگانگی ایرانیان بخوبی در بهم پیوستگی موسیقی محلی و ایرانی مشاهده می کنیم. (15) اهمیت موسیقی ایرانی را در پرورش پیوندهای یگانگی و هویت ساز باید در کنسرت ها و استقبال فراوان مردم منطقه های مختلف از آن علیرغم سنگ اندازی ها و مانع تراشی هایی که در این رابطه انجام می شود، دید. جلوه دیگر از اهمیت موسیقی ایرانی در پشتیبانی چند میلیون ایرانی مهاجرت کرده نمودار می شود که استقبال و جانفزایی شان از برنامههای موسیقی ایرانی موجب داغ شدن بازار کنسرت های ایرانی در بیرون از کشور است.
موسیقی ایرانی با شعر چنان درهم تنیده است که میشود آنها را تکمیل کننده همدیگر برای به صدا درآوردن تارهای روح ایرانی جماعت بشمار آورد. نه تنها قواعد و دستگاههای موسیقی ایرانی مرجع کار و آموزش برای پرورش موسیقی های محلی است، و دایره نفوذ آنها از مرزهای ایران فراتر می رود، بلکه چهره های برجسته موسیقی ایرانی پذیرفته سرتاسر ایران اند، وکنسرت های آنها همه جا علیرغم فشارها و مزاحمتها با استقبال مردم مناطق مختلف کشور روبرو می شدند، و می شوند. در اینجا نیز ما با رابطه وحدت در کثرت روبرو هستیم. موسیقی ایرانی، و بزبانی سازوآواز ایرانی در رابطه تنگاتنگ با موسیقیهای محلی قرار دارند که سازه های شکل دهنده فرهنگ پربار منطقه های مختلف ایران بشمار می روند. کارهای گروه رستاک و محبوبیت آن در ایران جلوه یی از این ماجراست.
*****
شادی کردن، رقص و پایکوبی در کنار غمگساری در صورت اجتماعی خود اغلب با آیین هایی همراه می گشت، و جلوه هایی از آنها به سرزمین های دیگر منتقل می شدند، و مایه شکل گرفتن آیین ها و آداب مشترک می گشتند. این پدیده چه در آنجا که با باورهای دینی آمیخته می شدند، در قالب مراسم دینی، و چه به تنهایی در شکل آیین های غیر دینی، دارایی فرهنگی مشترکی را بوجود می آوردند و سریشم یگانه شدن فرهنگی را نیرو می بخشیدند. پدیده برجسته در رابطه با آنچه به شادی و سرور مردم بر می گردد، برگزاری جشن ها و گرامی داشتن عید هاست.
*****
عید نوروز در همه روستاها و شهرهای این سرزمین جشن و سروری را با خود بهمراه می آورد که علیرغم همه مخالفت ها، دشمنی ها، سختی ها و محرومیت ها در سیر تاریخ همواره زنده و فروزان باقیمانده است. همه مردم ایران زمین به پیشباز این عید می روند، و با خانه تکانی و نو کردن اجزا و وسایل آن در حد توان، روند نوزایی بهار را که در بیرون می گذرد، در درون خانه جشن می گیرند. آماده کردن و آراستن سفره هفت سین و رسم دید و بازدید دوران عید در همه جای ایران جاری است، گذشته از آذری ها، فارس ها، کردها، ترکمن ها، بلوچ ها و لرها حتا عربهای خوزستان این رسم ها را پاس می دارند. پایداری این جشن و آیینهایی که با خود بهمراه دارد، خود رمز بزرگی است که از توان سریشم یگانگی ایرانیان خبر می دهد. افزون بر این عید بزرگ که همه ایرانیان را از هر قوم و تبار و زبان و مذهبی به هم نزدیک می کند، می توان از جشن شب یلدا نام برد که کمابیش همچون نوروز در سرتاسر ایران پاس داشته می شود، و نیز جشن های مهرگان و تیرگان که جنبه سرتاسری ندارند. گفتگو درباره مراسم و آیینهای پیرامون جشن نوروز فراوان است، در این میان، نکته قابل تأمل آنکه این آیینها هم جنبههای مشترک، همانند و سراسری دارند، هم جلوههای متمایز که نمایانگر وجود تفاوتهای فرهنگی بین منطقه ها و اقوام مختلف است.
یکی دیگر از نمودهای شادی و پایکوبی جمعی ایرانیان، بویژه جوانان، جشن چهارشنبه سوری است. از دیرباز، مردمان این سرزمین شب چهارشنبه پیش از فرارسیدن نوروز، گردهم می آمدند و با پریدن دستهجمعی از روی آتش، کهنگی و سرمای سال سپری شده را پشت سر می نهادند. آنها با نیروگرفتن نمادین از گرمای آتش، خود را برای فرازآمدن سال نو آماده می کردند. کمابیش همه مردم ایران (البته جوانان آنها) از زاهدان تا مریوان و از بندرعباس تا گرگان، از ترکمن و فارس و آذری تا بلوچ و کرد و عرب و گیلک در این شب به گرمای آتش نزدیک می شوند، و بدیهای خود را در آن دور می ریزند.
حال اگر به آنچه پیرامون عید نوروز می گذرد، مراسم سیزده بدر را هم بیفزاییم، به دایره گسترده فرهنگ مشترک ایرانیان پیرامون عید نوروز بیشتر پی می بریم و اهمیت این دارایی فرهنگی که گذشته از جنبه آیینی و سنتی ، بار ذهنی و اعتقادی نیز دارد، بیشتر ملموس خواهد شد.
*****
باورها و روایت های دینی درباره زندگی این جهانی و آن جهانی در کنار موازین و اصول اخلاقی سازه های مهم فرهنگ یک کشور بشمار می روند.(16) نشان دادن جلوه های مختلف یگانگی در این زمینه کار ساده یی نیست. بررسی آنها چه در زمینه باورها و داستان های دینی و چه در پهنه قواعد و پندارهای اخلاقی بصورتی جامعه شناسانه (نه از زاویه دین شناسانه یا آموزش اخلاقی) کار کارشناسانه مهمی خواهد بود که نتیجه آن به فهم اهمیت شکل گرفتن آن سریشم کمک خواهد کرد. در این رابطه به دو نمونه اشاره می کنم؛ یکی آیین های سوگواری تاسوعا و عاشوراست، دومی مفهوم مظلوم بودن است.
تاسوعا و عاشورا هم مراسم سوگواری است، هم فرصت خودنمایی و تحرک جوانان که در ظاهر قیافه شان گرفته و غمگین بنظر می آید، حال آنکه شور و شوق در آنها موج می زند. در زبان فرانسوی واژه یی وجود دارد (défoulement) که معادل انگلیسی آن (release) است، در فارسی چیزی بین رهایی و خالی کردن را در برابر آن می نهند که مفهوم را بخوبی نمی رساند. جوانان امروزه در همه جا بهترین عرصه را برای این کار در میدان های ورزشی یا کنسرت های موسیقی و رقص می یابند. مراسم ماه محرم برای مردان جوان ایرانی همان جایگاه را از لحاظ روانشناسی اجتماعی دارد که میدان های ورزشی و سالن های کنسرت.
اینک به حسب و حال جوانان ایرانی در این زمینه نظر افکنیم: از خوی و اردبیل و تبریز تا بجنورد و سرخس و مشهد، از رشت و زنجان تا سنندج و کامیاران و کرمانشاه، از سبزوار و زابل تا زاهدان و میرجاوه، از بندر عباس و بوشهر وبندر لنگه تا آبادان و اهواز و شوشتر گرفته، تا شهرها و روستا های مرکزی ایران، همه جا جوانان با دسته های سینه زنی و گردهمایی های نوحه خوانی و غیره نیاز خود را به دفولمان و فوران شور و حال خویش بیان می کنند. درست است که گرامیداشت تاسوعا و عاشورا در اصل به مذهب شیعه مربوط است، ولی بدلیل نگاه احترام آمیز سنی های ایران به فرزندان امام اول شیعیان، و نیز پدیده سرایت، خبرها بهیچوجه حکایت از برخورد دشمنانه با این مراسم در منطقه های سنی نشنی در مراسم ماه محرم نمیکنند. این نیز جلوه بارزی از پدیدآمدن آن سریشم یگانگی است. سریشمی که یگانگی را بر متن تمایزهای قومی و مذهبی شکل می بخشد.
توجه به واژه و مفهوم مظلوم مثال دوم است که بیشتر بار اخلاقی آن را در نظر می گیرم، حال آنکه این واژه در ادبیات دینی رواج فراوان دارد. داشتن نگاه و برخورد مهربانانه با مظلومان یکی از آموزش های اخلاقی فراگیر ایران زمین است. مظلوم بلحاظ واژگانی بمعنای کسی است که مورد ستم واقع شده، ولی بواقع در پس این واژه، مفهومی گسترده تر و غنی تر جای دارد که به این معنا نزدیک می شود: فردی بیگناه، بی پناه و بی آزار. در این رابطه، باید به فرهنگ پرباری که پیرامون این واژه شکل گرفته است، توجه نمود؛ ادبیات فارسی سرشار از داستانهای دادخواهانه در دفاع از مظلومان است که تنها به مبارزه با ستمگران خلاصه نمی شود. دادخواهی برای برقراری انصاف و عدالت روی دیگر از همان پدیده یعنی هواداری از فرد مظلوم است. این موضوع هم در داستانها لاییک (غیر دینی) نمود دارد، مانند حکایت های سعدی، هم در روایت های دینی، مانند روایت های مربوط به حضرت علی و امام رضا و بویژه دادخواهی امام حسین و یاران وی.
برداشت حسی و خاطراتی من حاکی از آن است که داشتن رویکردی مهربانانه با فرد مظلوم و دفاع از رفتار دادگرانه یا منصفانه قاعده اخلاقی مشترک ایرانیان است. روی دیگر این امر که نگاه ویژه یی به فرد مظلوم و پشتیبانی از وی در فرهنگ ایرانی وجود دارد، پدیده جوانمردی است. این نیز یکی دیگر از ارزشهای اخلاقی مردم ایران است که با پاس داشتن داد و دادگری بعنوان یک ارزش اخلاقی و سیاسی گره می خورد.همانگونه که برخورد مهربانانه و روی گشاده با مهمان در گذشته یک قاعده اخلاقی مشترک ایرانیان بود. این نیز جلوه یی دیگر از یگانگی ایرانیان، اعم از کرد و آذری و گیلک و فارس و غیره است.
*****
گوشه دیگری از یگانگی فرهنگی مردمان یک کشور در مراسم ازدواج و سوگواری نمود می یابد. درست است که این دو پدیده اجتماعی در اغلب کشورها زیر تاثیر بار مذهب قرار می گیرند. ولی بررسی های جامعه شناختی و انسان شناختی نشان می دهند که برخی آیین ها و مراسم مربوط به مرگ و ازدواج ریشه در رسوم و آدابی کهن تر از شکل گرفتن مذاهب ابراهیمی دارند. وقتی به رسوم ایرانیان منطقه های مختلف ایران در این رابطه نظر می افکنیم، با یگانگی چشمگیری روبرو می شویم؛ مراسم خاکسپاری مردگان و سپس ختم و هفتم و چهله (گویا در برخی مناطق رسم چهله وجود ندارد !) و سال آنها در مناطق مختلف کشور با وجود تفاوت هایی کمابیش همانند است.
آیین ها و رسوم ازدواج از خواستگاری و نامزدی تا عروسی نشانگر وجود همانندی های بسیار و در یک سخن یگانگی فرهنگی سراسری بر متن تنوع منطقه یی است. پدیده های مهریه، شیربها، جهازیه، خواستگاری، بله برون، حجله بندی و غیره دارایی فرهنگی مشترک ایرانیان را تشکیل می دهند. تفاوت های منطقه یی که خوشبختانه از بین نرفته اند، نافی خطوط برجسته مشترک نیست. چند سال پیش، یکی از بستگان جوان من گرفتار مشکل برای ازدواج با دختر مورد علاقه اش شده بود، وسوز و محنت عاشقی او را تکیده ساخته بود. مشکل این بود که مادرش با گزینش او موافق نبود. وقتی از او که تحصیل کرده دانشگاه بود، پرسیدم اگر او را شدیدا دوست داری، پس چرا خودت مستقل از پدر ومادر دست به کار نمی شوی، پاسخ داد، این کار بی معناست. شگفت آنکه پایبندی به این سنت دیرپا را چندبار دررابطه با افراد تحصیل کرده از اقشار متوسط و بالای جامعه مشاهده کردم.
رسوم و شیوه های زندگی اجتماعی ایرانیان که به گوشه هایی از آنها در بالا اشاره کردم، فرهنگ یگانه یی را تشکیل می دهند که در اثر هزاران سال زندگی مشترک و تاثیر پذیری از یکدیگر، انتقال رسوم و باورها به همدیگر و همسویی با هم هستی یافته و بارور شده است. همچنانکه بالاتر گفته شد، خوشبختانه این هماهنگی و همسویی بر متن تمایزهای فرهنگی و تفاوت ها در رسوم، آیین ها، موسیقی و آوازها و رقص ها و پایکوبی های محلی جریان دارد، از بین نبرده است. فراموش نباید کرد که جلوه های تمایز فرهنگی یعنی آنچه هویت های قومی و منطقه یی را تشکیل می دهند، دارایی فرهنگی یک کشور محسوب می شوند. ولی باید اذعان کرد؛ جلوه های اشتراک فرهنگی فراوان اند، و آنها سریشم فرهنگی یگانگی ایرانیان را هستی می بخشند.
*****
چندی پیش برحسب اتفاق به خبری برخوردم حاکی از اینکه بزرگترین نان سنگک دنیا در زاهدان از تنور بیرون آمد. نان سنگ و تافتون و بربری سه نان اصلی ایرانیان است که کمابیش در همه شهرهای ایران آن را می پزند. باگت فرانسه نان رسمی و سراسری کشور فرانسه است، آن را هم در آلزاس و لرن می پزند و می خورند، هم در کرس و برتانی. این نان بعنوان یکی از میراث های فرهنگی بشریت در فهرست یونسکو ثبت شده است. ولی نان سنگک که سنی و شیعه، ارمنی، کرد و عرب و بلوچ و ترکمن همگی بهنگام گرسنگی با دیدن آن دهان شان پر آب می شود، مظلوم واقع شده است. بتازگی شنیدم، دولت آذربایجان باکو، آن را برای ثبت در یونسکو پیشنهاد داده است.
در رابطه با نان های ایرانی، بویژه سنگک یاد داستانی افتادم از کتاب (Usage du monde) نوشته نیکولا بوویه (Nicolas bouvier ). این کتاب که دو سوم محتوای آن درباره ایران است، به چند زبان زنده ترجمه شده، و شوربختانه هیچ مترجمی آستین بالا نزده تا آن را به فارسی ترجمه کند. نیکولا بوویه و دوست وی که در سال 1953 با یک خودرو همانند ژیان (ساخت کارخانه سیتروئن) از دریای آدریاتیک راه می افتند تا با گذشتن از یوگسلاوی، ترکیه و ایران به افغانستان و هند بروند. آنها به مدت سه ماه بدلیل یخبندان زمستان و بسته شدن راه تبریز – تهران در شهر ستارخان ماندگار شدند. او می نویسد هر روز صبح راهی نانوایی می شدند، تا نان تازه برای صبحانه خود بخرند، او ادامه می دهد؛ مزه و طراوتی که این نان دارد، حیرت انگیز است سپس می افزاید؛ تنها ملتی باستانی که چند هزار سال پیشینه دارند، می توانند از خمیر ناقابل چنین مایه خوشی ولذت گرانقدری بیافرینند. (نقل به معنا چراکه کتاب در دسترس ام نیست).
وقتی دولت آذربایجان می کوشد تا نان سنگک را بعنوان میراث فرهنگی بشریت به ثبت یونسکو برساند، غافل از این است که این نان در زمره دارایی مشترک همه ایرانیان گوشه های مختلف کشور و حتا در آمریکا و اروپا است. آنها نمی دانند که این خود یکی از تارهای بهم پیوستگی آذری ها و دیگر ایرانیان است، چه سنی، چه شیعه، چه کرد و بلوچ و عرب. یا بزبانی دیگر، جلوه یی از آن سریشم یگانگی.
فرهنگ خوراکی ایرانیان دارایی پردامنه ایست، و نان سنگک و تافتون و لواش گوشه کوچکی از آن را تشکیل می دهد. پرتقالی ها، اسپانیایی ها، آلمانی ها و بلژیکی ها وقتی در کشورهای دیگر مستقر می شوند، سامانه خوراکی ملی خود را بسادگی فراموش می کنند، ولی آیا می شود یک ایرانی را برای مدت چند ماه از قرمه سبزی و چلوکباب و کشک بادمجان دور کرد؟ این نیز جلوه یی دیگر از سریشم یگانگی است که فرهنگ خوراکی مشترک پدید آورده است.
*****
یکی از دوستان بر پایه خاطره های خود از مسافرت به گوشههای مختلف ایران، نکته یی را درباره خوی مشترک ایرانیان اعم از فارس و عرب و آذری و کرد و بلوچ در زمینه تعارف کردن ذکر میکرد که بدنیست بدان اشاره یی شود. گفته او داستانی را بیادم آورد که یک نویسنده فرانسوی در کتاب « روی چشمهایم قدم بگذار» (marche sur mes yeux) نوشته بود. سرژ میشل و پائولو وودز دو خبرنگار فرانسوی پس از رویدادهای پایان دهه هشتاد راهی ایران شدند تا از نزدیک با ایران معاصر آشنا شوند.
کتاب آنها با این داستان آغاز میشود : آنها در سفر زمینی خود بهنگام ورود به بزرگراه (گویا پس از تبریز) میخواستند به مامور دریافت هزینه عبور پول بدهند، او نپذیرفت و گفت «بفرمایید». آنها هم روی پدال گاز فشار داده و به راه خود ادامه دادند. او مینویسد؛ بهنگام دور شدن در آیینه دید که مامور باجه از دور دست خود را با شدت تکان می دهد. او مینویسد؛ با خود گفتم، شنیده بودم، مردم ایران مهربان اند، ولی این ماجرا مایه حیرت است، نه تنها هزینه عبور را به ما می بخشد، بلکه دست خود را هم پس از رفتن ما بیرون آورده و ازسر مَحبت تکان می دهد. این دو خبرنگار که قرار بود دو سه هفته در ایران بمانند، سفرشان از شش ماه هم می گذرد. او دهها صفحه بعد به نخستین داستان کتاب بر می گردد، و می نویسد، اکنون میفهمم که آن مامور باجه بزرگراه از سر تعارف (واژه یی ناآشنادر زبان فرانسوی) به آنها گفته بفرمایید، و چون آنها ندانسته پول را نپرداختند، و راهی شدند، مامور با تکان دادن دست احتمالاً به آنها پرخاش میکرد : «خدابیامرزها پول تعرفه را بدهید». او با گزینش عنوان کتاب خود، هم به یکی از ویژگیهای برجسته رفتار اجتماعی ایرانیان (تعارف کردن) اشاره می کند، هم اینکه زبان استعاره و کنایه را که در گفتگوی ایرانیان با هم، بس رایج است، بعنوان یکی از شاخص های رفتاری و مراوده یی آنها باز می شناساند. عنوان کتاب که تکیه کلام ایرانیان در پاسخ به خبرآمدن کسی به خانه یا مغازه است، «قدمتان روی چشم» جلوه یی از این فرهنگ پیچیده و باستانی است که رفتار اجتماعی ایرانیان را دربرگرفته است.
بهره گیری از زبان کنایه و استعاره یکی دیگر از جلوه های سریشم یگانگی است که با استفاده روزمره ایرانی جماعت از شعر و زبان شعری در گفتگوی خود رابطه تنگاتنگ دارد. چندی پیش در گفتگو با یکی از بستگان جوان خود نکته یی را از سر طنز گفتم و او چهره یی ناخرسند بخود گرفت، حاکی از اینکه زبان طنز و لحن کنایه آمیز مرا نفهمیده بود. برای توضیح موضوع و برطرف کردن سوء تفاهم، به او گفتم فرانسویها در گفتگوی خود بین بیان درجه اول و درجه دوم فرق می نهند، بویژه بهنگامی که میخواهند چیزی را از سر طنز یا کنایه بیان کنند. در حین توضیح، یک آن به خود آمدم و با خود گفتم؛ تو زیره به کرمان میبری ! به ایرانی جماعت که با زبان استعاره و کنایه بزرگ شده است، و گفتههایی چون آب در هاون کوبیدن، آب از سر گذشتن و ضربالمثل هایی مانند آنها ورد زبان شان هست، چه می آموزی؟
*****
آنچه در بالا بطور فشرده پیرامون سازه های سریشم یگانگی نوشته شد، چنانکه پیشتر تأکید شد، تلنگری است به درختی پر شاخ و برگ که باید بطور همه جانبه رویش کار پژوهشی کرد. با این وجود، برپایه همین نوشته فشرده و کوتاه میتوان نتیجه گرفت : جلوههای یگانگی، همخویی، همسویی ایرانیان فراوان است، و بگونه یی همه جانبه، درازنا و پهنای زندگی آنها را دربر گرفته است. دایره گسترده آنها و بازتاب شان در زندگی روزمره مردم چنان است که میتوان از سبک زندگی ایرانی سخن گفت. این خود وجهی از هویت ایرانی را تشکیل می دهد. بهنگام بررسی های که پیرامون پرسمان هویت ایرانی صورت می گیرد، اغلب روی زبان و ادبیات فارسی تمرکز می شود، و روی پدیدههایی که در بالا زیر عنوان سریشم فرهنگی بازشناسی شدند، کار گسترده یی انجام نمی شود، حال آنکه آنها نیز سازه های بنیادی هویت و یگانگی ایرانیان را هستی میبخشند، و برخی از آنها هم پیشینه درازی دارند، و هم اینکه در ژرفای زندگی مردمان ایران رخنه کرده اند.
این پرسش که ژرفا یافتن و پای استوار شدن آنها ریشه در چه بازه زمانی دارد، خود گفتمانی دیگر است که نیاز به بررسی تاریخی، جامعه شناختی و گاه باستانشناسی دارد. پیداست که برای پیشینه تاریخی برخی از آنها در شرایط کنونی پاسخ روشن و واحدی در میان نیست، و درباره برخی دیگر این آگاهی وجود دارد که آنها پیشینه چند هزار ساله دارند، مانند جشن های نوروز و یلدا که حتا پیش از ورود آریایی ها به فلات ایران بوسیله ساکنان منطقه برپا می شدند.
آخرین نکته که باید خاطرنشان کرد؛ نویسنده انتظار دارد که مضمون نوشته بالا درباره علقه های یگانگی و پیوستگی متقابل ایرانیان خواننده را هم به تامل بیشتر روی اهمیت این یگانگی در زندگی اجتماعی و سیاسی مردم ایران زمین رهنمون سازد (و احیانا او را برانگیزاند تا به خوانش و بررسی کتاب هایی که درباره هویت ایرانی نوشته شده اند، بپردازد، یا خود در این راستا کار کند)، هم اینکه کمک نماید تا از زاویه آن به امر حاکمیت در ایران و رابطه آن با حکومت دمکراتیک دلخواه در ایران بنگرد. چنانکه پیشتر نوشتم، گفتگو درباره فدرالیسم مادام که پرسمان رابطه حکومت با حاکمیت یا سرکردگی بخوبی واکاوی نشده و روشن نگردد، به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.
زیرنویس ها:
1 - در مناظره های روشنفکری کشور فرانسه (احتمالا بهمچنین در دمکراسی های بزرگ) بهنگام برخورد دیدگاه های مخالف برسر این یا آن موضوع، کمتر برسر مفاهیم و مقوله های مورد استفاده در گفتگو، با هم کلنجار می روند، و افراد درگیر مناظره وقت و توان خود را صرف محتوای بحث می کنند.
2 ـ ص 169، نسخه پی دی اف کتاب «دمکراسی و هویت ایرانی» نوشته پیروز مجتهدزاده
3 ـ در نوشته پیش برای توضیح فدرالیسم به ویکی پدیا رجوع دادم، در اینجا می افزایم؛ تعریفی که منابع معتبر سیاسی و دانشگاهی از فدرالیسم می دهند، چنین است : آن، نظامی حکومتی است برآمده از گردآمدن و اتحاد (federation) واحدهای خودگردان که یا پیرامون یک حکومت فدرال (مرکزی) شکل می گیرند، یا اینکه آن را بوجود می آورند، و در آن قدرت سیاسی یا بزبانی حاکمیت بین حکومت مرکزی و حکومت های منطقه یی تقسیم می شود. در کنار حکومت مرکزی، حکومت های محلی قرار دارند. با این درک، ما حکومت های محلی را در کنار حکومت مرکزی میبینیم که قدرت قانونگذاری، اجرایی و قضایی در منطقه حکومتی خود دارند. با چنین درکی، ما شاهد شکسته شدن و بزبانی توزیع حاکمیت یگانه در یک نظام فدرال هستیم.
بنابراین، شناخت پدیده فدرالیسم مشروط بدان است که درک روشنی از رابطه حکومت (state) و حاکمیت یا سرکردگی (sovereignty) در میان باشد. اغلب نویسندگانی که درباره این موضوع مقاله می نویسند، به این نکته عنایت ندارند. از اینجا بهره گرفته، و کسانی را که می خواهند درباره فدرالیسم تامل و نگارش کنند، به بررسی پیوند حکومت و سرکردگی و نگریستن به پرسمان فدرالیسم از زاویه این رابطه دعوت می کنم.
4ـ پیرامون گفتمان هویت ایرانی کارهایی شده است که یکی از ارزشمندترین آنها «هویت ایرانی» نوشته احمد اشرف است که بهمت آقای حمید احمدی به فارسی ترجمه گردیده، و از آن بهره برداری کردم. درعوض، کتاب هایی که برخورد ایدئولوژیک با پرسمان هویت ایرانی می کنند، و رویکرد علمی را فدای گرایش های سیاسی می نمایند، کم نیستند.
5 – ناگفته نگذارم، برنارد هانری لوی سیاست ورز و استاد فلسفه فرانسوی همین چند ماه پیش پس از گردآوردن چند شخصیت سیاسی ایرانی پیرامون ماکرون رییس جمهور فرانسه، ابراز داشت که ایران تا پیش از 1936 وجود خارجی نداشته است.
6ـ تا کنون به کار و پژوهشی برنخوردم که موضوع اصلی آن سریشم یگانگی ایرانیان یا بزبان دیگر مضمون و محتوایی باشد که هویت ایرانی را معنا می بخشد. حتا کتاب باارزش احمد اشرف منهای اشاره یی کوتاه به عید نوروز، عمدتا روی وجه تاریخی هویت ایرانی و روند تاریخی فرارویش زبان فارسی تمرکزکرده است. البته دو کتاب «مبانی هویت ایرانی» اثر قدیر نصری، و کتاب «دمکراسی و هویت ایرانی» نوشته پیروز مجتهدزاده، بی آنکه با نگرش آنها همراه باشم، بیشتر به این موضوع پرداخته اند، و برای کار خوانشی و پژوهشی در این زمینه مفید اند.
7ـ تاریخ نگاران یونان باستان از نقش جنگها در نیرومند شدن روابط اجتماعی برابر بین افراد جامعه سخن می گویند. این یکی از جنبههای تأثیر جنگ و روندهای آن در زندگی اجتماعی بود.
۸- Histoire de l'Empire perse, Pierre Briant, Fayard, p 235
9- واژه های اداره و اداری در زبان ما از رسایی لازم برای تبیین کارکردهای حکومتی برخوردار نیستند.
10ـ پییر بریان در کتاب خود «تاریخ امپراتوری پارس» فصل درازی را به این شورش ها از جمله شورش فرورتیش اختصاص داده است، خواننده کنجکاو میتواند به آن فصل رجوع کند.
11ـ داستان اردشیر بابکان و کشتار و سرکوبی که در مناطق مختلف برای استحکام پادشاهی خود انجام داد، خود نمونه یی از این ناخوشایندی های تاریخی است. یا کشتار و سرکوب لرها بوسیله رضاشاه.
12ـ درباره زبان و ادبیات فارسی پایینتر خواهم نوشت، ولی در اینجا یاد گفته فردی سطحی نگر میافتم که نوشت پروسه چیرگی زبان فارسی همراه با کشتار و شکنجه، توهین، تمسخر و دهها عمل غیر انسانی بوده است. غافل از آنکه مهمترین دوره گسترش و بالندگی زبان فارسی در دوره حکومت های ترک تبار بوده است.
13- ص 278 از کتاب «مبانی هویت ایرانی» نسخه دیجیتال نوشته قدیر نصری.
14- آقای محسن حجاریان موسیقی شناس در نوشته خود «پراکنش موسیقی ایران و ترک و عرب» چنین می نویسد :« مسیر حرکت و تاریخ فرهنگ موسیقی این دو حوزه (شرق و غرب ایران) به صورت زیر است:
١) لخمیان حیره در جنوب عراق دست نشانده ساسانیان بودند که هنر موسیقی تیسفون بعد از اسلام را به حجاز و سپس به شام و دمشقق منتقل کردند. ٢) با سقوط امویان و انتقال تختگاه عباسی به بغداد، شاخه ای از موسیقی دوران عباسی بوسیله ابوالحسن علی ابن زریاب (وفات ٢۴۶ ق) به دربار امویان مغرب به اندلس برده شد. ٣) با فرو پاشی بخش شرقی تر روم شرقی در جنگ ملازگرد (در سال ۴۶٣ هجری) به دست الب ارسلان و پایه گذاری سلجوقیان روم و به دنبال آن تاسیس دولت عثمانی (در سال ۶٩٩ هجری) و رفت و آمد نوازندگان ایرانی به دربار آنان، موسیقی ایرانی به این سرزمین راه یافت و در پی آن است که موسیقی کلاسیک ترک با بنیان ترکی ایرانی در سده های هیجده و نوزده وارد مصر شد. ۴) در حوزه شرقی تر ایران،پیشینه موسیقی با تمدن پارتی در خراسان و ورارود آغاز گردید. با ورود اسلام به آسیای میانه و نبردهای دولت سامانی با قراختائیان در شرق آن سرزمین و پسین تر با روی کار آمدن خوارزمشاهیان و غوریان راه هنر موسیقی ایرانی به سوی ایغور و کشمیر گشوده شد. ۵) آن چه امروز موسیقی نوبات اندلسی نامیده می شود دنباله موسیقی دوره عباسیان بغداد است و آن چه امروز دوازده موغام ایغوری و موسیقی صوفیانه کشمیری نامیده می شود، میراث موسیقایی حوزه شرق ایران است که از راه اسلام وارد سرزمین ایغور و کشمیر شده است. آن چه امروز موسیقی ترکیه عثمانی نام گرفته دنباله موسیقی زمان ایلکانیان و تیموریان و قراقویونلو بوده و آنچه موسیقی کلاسیک موسیقی مصر نام دارد دنباله موسیقی عثمانی و سوریه و ایران می باشد.
جغرافیای تاریخی موسیقی سراسر قلمرو شرق اسلامی نشان می دهد که دو حوزه اصلی در کانون اولیه این فرهنگ گسترده قرار داشته که به وسیله اهرم اسلام یا جنگ ها و یا مبادلات فرهنگی به پهنه های شرقی تر و غربی تر خود پراکنده شده اند. دو کانون عمده موسیقی یکی قلمرو خراسان و ورارود در شرق و دیگر موسیقی در تختگاه تیسفون در غرب ایران بوده است. سرگذشت موسیقی پهنه های شرقی تر و غربی تر این دو حوزه نشان می دهد که موسیقی آن مردمان، پیشتر از زمان پراکنش تاریخی آن به وسیله اهرم اسلام یا جنگ ها و یا مبادلات فرهنگی، از موسیقی دو حوزه شرق و غرب ایران بهره نبرده اند. وجه اشتراک موسیقایی این قلمرو گسترده گویای همبستگی دیرینه آنان است.»
https://anthropologyandculture.com
15ـ پان ها یعنی ناسیونالیست های قومی افراطی نگاه نکوهش باری به زبان فارسی دارند، و همانطور که در بالا آمد این زبان و ادبیات و شعر آن را فراورده سلطه و زور فارس ها بشمار می آورند، و از نوشتن و سخن گفتن به فارسی طفره می روند. آیا آنها با موسیقی محلی خودشان که با موسیقی کل ایران درهم رفته است، همین رفتار را خواهند داشت؟
16 - فراموش نکنیم، فلامان های هلندی زبان بدلیل آنکه مانند اکثر هلندی ها پروتستان نبوده، و از زور و تبعیض پروتستان ها علیه کاتولیک ها بر آشفته بودند، با والون های فرانسوی زبان همراه شدند، و جنبش استقلال از هلند را سامان دادند، و براثر آن کشور بلژیک هستی یافت. پروتستان های ایرلند شمالی نمونه دیگری از این ماجرای نزدیکی های ناشی از باورهای دینی است.
مهدی رجبی
مردادماه ۱۴۰۲