|
شعر " مرگ بر ديكتاتور" شعار محوري تظاهرات مسالمت آميز مردم ايران پس از انتخابا ت 22 خرداد 1388 شده است و شعار فراگير همه ي تظاهرات خياباني و تظاهرات شبانه ي مردم درپشت بام خانه ها ست و تابه امروز نيز ، به رغم همه ي گام هايي كه براي بازگردانيدن شرايط حاكم بر كشوربه شرايط سه ماه پيش، به ويژه در يكي دوهفته ي اخير، برداشته شده، تخفيفي در آن حا صل نشده است.
معني اين شعار چيست؟ معني آن اين است كه : صرف نظر از اين كه ديكتاتور چه كسي باشد و مهربان باشد يا نا مهربان، ومردمي باشد يانامردمي ، در انديشه ي تامين منافع و خواسته هاي مردم باشد يا درپي تحقق منافع و خواسته هاي فردي و جرگه اي خويش، به هر حال ديكتاتور ديكتاتور است و ما مي خواهيم كه نعمت وجود چنين موجودي بر تاروپودهستي اجتماعي ماچنبره نزند. احداث كنندگان " راه سبزاميد " كه اكنون دل به ايستادگي وپايداري مردم هميشه سبز ميهن مان بسته اند بي ترديد به خوبي مي دانند مرم كه شعار " مرگ بر د يكتاتور " ماه ها ست ورد زبان شان است موجوداتي ناموهوم وشناخته شده را مي گويند كه درهمين كره ي خاكي ما ودرميان خود ما زندگي مي كنند و بر تاروپود زندگي اجتماعي روز مره ي امروزي ما چنگ انداخته اند و اثر هاي وجودشان را درتيراندازي هاي خياباني و باتوم و داغ و درفش و زندان انفرادي واخراج و احضارو... مي بينند و حتي مهربان ترين شا ن هم اگر روزي مخالفتي با فرمان هاي خويش مشاهده كند خودرا ناگزير به واكنش هاي ديكتاتورمنشانه خواهد يافت و همان خواهدشد كه ما در زندگي امروزمان شاهديم. اينان با بهره برداري از همين ظرفيت هاي نامطمئن و تفسير بردارقانون اساسي ونه برپايه ي منش فردي خويش ، فرمان به تعرض به جان ومال وناموس مردم مي دهند وازهرگونه كيفر كردارها ورفتارهاي شان نيز مصون مي مانند. مهم ترازهمه اين كه همه ي اين كنش - واكنش ها را در جامعه ي ما به نام و به فرمان دين و خداوند انجام مي دهند و اكنون نيزايشان ، به همراه د ين و خداوند كه اثر وجودي شان را خواسته و ناخواسته و دانسته و نادانسته به آن منتقل كرده اند درمعرض توفان خشم مردمي قرار گرفته اند كه آنان را به خوبي شناخته اند و نتايج عملي نگرش ها وكنش هاي شان را با گوشت و پوست و استخوان خويش لمس كرده اند . ترديد نمي توان كرد كه احداث كنندگان " راه سبز اميد " تابه امروز شجاعانه در برابر هجوم خشونت آميز جناح حاكم دولتي ايستاده ودشواري هاي راه را تا ب آورده اند؛ اما در مسيرحركتي كه در پيش گرفته اند بايد همواره اين حقيقت را به ياد داشته باشند كه از ميان امواج بلند دريايي توفاني برخاسته اند كه به انديشه هاي تابناك و آرمان هاي به تاخيرافتاده ي قرن ها مبارزه با استبداد مجهز است و ديگر هيچ گونه ستم دولتيان را برنمي تابد، حتي اگر در زيرلواي مردم سالاري بيان شود؛ آن چه امروز در خيابان ها وبرفراز بام خانه ها مي بينيم و مي شنويم فوران بغض فروخورده ي مردمي است كه ديرزماني است به نبرد با بي عدالتي و سلب بي لگام حقوق و آزادي هاي انساني تداوم مي بخشد و دراين را ه هزينه ها و قربا نيان بي حساب داده است؛ اما هنوز هم خود را در آغاز راه مي بيند. احداث كنندگان " راه سبز اميد " بي ترديد نيك آگاه اند كه مسئله ي جامعه ي امروزي ما ديگر برگزاري انتخابات سالم، آزاد وعادلانه نيست كه نقطه ي آغازين جنبش سبز مردمي ما در روز تاريخي 23 خرداد 1388 بود؛ مسئله ي اساسي مردم مامسئله اي است كه از همان فرداي انقلاب بهمن در پيش روي مردم ما قرارگرفت واكنون پس از برگزاري دوره ي دهم انتخابات رياست جمهوري آشكارا در مقابل چشمان شا ن است؛ مسئله ي حاكميت دولت مطلقه درمصاف با ضرورت هاي نظام مردم سالاري كه با احترام به آرمان ها واعتقادات اكثريت شهروندان- اين روند متجلي در باورهاي مردم ما كه درنهاد آن جا دارد – انتظاردارند نويد بخش تكثر آرماني وبرخاسته ازآراي همه ي نحله هاي انديشگي، نه تنها آن اكثريت باشد. به اين ضرورت نير احداث گران... بي گمان آگاه اند ومي دانند كه اين برجستگي نقش فرد در چارچوب حاكميت دولت خداسالار كه تجلي آن را در شرايط پس از انتخابات 22 خرداد مشاهده مي كنيم و تاكيد بي قيد وشرط برآن، خود در شمار ظرفيت هاي نامغفول قانون اساسي كنوني است. به گمان من اين كه احداث گران...درپهنه ي مفهومي نظام مردم سالار برفرع چنگ مي زنند واصل را رها مي كنند - با احترام به شهامت و پايداري شان تا به امروز- به سبب هراس از تهديد نظم موجود است كه وجودشان با هزار ويك پيوند آشكار و نهان به آن وابسته است. اين گزينه به گمان من همچون انتخاب برخي از راي دهندگان، پيش ازانتخابات 22 خرداد ، راه برون رفتي نسبي و مبتني بر انتخاب ميان بد و بدتر است؛ بدين معني كه اگرفرد بهتري به جاي فردي بدتر حاكم بر سرنوشت جامعه باشد بهتراست؛ وحال آن كه مسئله ي اساسي مردم ما و آن چه وضعيت كنوني را در كشورمان رقم زده مسئله ي حاكميت فرد در مقابل حاكميت جمع است . البته، همه ي ما ، ازجمله آقايان احداث كنندگان " راه سبز اميد " ، نيك مي دانيم كه در شرايط دنياي امروز، به هرحال نقش فرد حاكم ، هركس و ازهرنحله ي انديشگي كه باشد، تنها به شخص او محدود نمي شود، بلكه به راستي او نمايندگي جرگه اي از فرمانروايان را به عهده مي گيرد كه از ميان آنا ن برخا سته ودفاع ار منافع و مصالح ايشان را به عهده گرفته است. با اين تعريف، فرد ممكن نيست بتواند بي هيچ پيوند با حاكميت دولت اليگارشيك (جرگه - سالار) بماند و خورا از رايزني با صاحبان انديشه هاي اين جهاني وناسوتي پيرامون اش (برخلاف ادعاي گردانندگان دولت تئوكرات (خداسالار) ) به دور نگه دارد. با اين توضيح، اگرحضورهميشگي مردم در صحنه براي حفظ مباني مردم سالاري در ميان نباشد، هر نوع اليگارشي جرگه هاي اصلاح طلب نيز مي تواند با گذشت زمان به شكلي تازه از استبداد وخودكامگي فرا رويد وباز حضور توده هاي وسيع مردم وتحمل هزينه هايي تازه به تازه را در بازه هاي تاريخي متنا وب طلب كند. اين حضور هميشگي مردم درصحنه بايد با پشوانه ي حقوقي لازم، يعني تاكيد بر برتري نقش مردم در حاكميت دولت درچارچوب قانون اساسي دمكراتيك همراه شود؛ در غير اين صورت جامعه تا تاريخي پيش بيني ناپذيردرآينده ميدان نبرد اليگارك ها (جرگه سالاران ) از انواع واقسام ، يا ساخت و پاخت مقطعي آنان درمقابل خواست ها ومنافع مردم خواهد بود. حالت خوشبينانه تري كه براي جمع وجور كردن همه ي مسائل پس از انتخابات با طرح ضرورت اجراي كامل قانون اساسي وجود دارد ، به تعادل رسانيدن جامعه با پرداخت هزينه هرچه كمتر است. بي ترديد، نه تنها احداث گران...، بلكه همه ي فرهيختگان كشورمان ، خواستار و آرزومند پيشبرد هدف هاي انقلاب ناتمام بهمن با پرداخت هزينه هاي هرچه كمترند، اما به چه قيمت؟ آيا در اين روند، پرداخت هزينه ي كمتر كه خود وسيله اي براي دستيابي سريع تر به هد ف توسعه است خود به هد ف فرا نخواهد روييد؟ وهدف اصلي، توسعه فراگير، مغفول نخواهد ماند؟ به باورمن جواب مثبت است. توسعه وتحول در جامعه ي ما نيازمند كوشش در راه تغييربنياني نيروهاي مولد سياست ملي درمصاف با مناسبات توليد مسدود اين سياست، يعني چارچوب بسته ي حاكميت دولت ديني و دين دولتي است كه البته خود اين نيروهاي مولد نيز مستقل از دين و مذهب و آرمان فردي خويش كه در تشكيل مجموعه ي آرماني جامعه نقش دارد نيست و نمي تواند باشد. همان طوركه آرمان اكثريت مردم مي تواند وبايد از نگاه كنشگران جرگه هاي گونه گون محترم ومصون از توهين و تحقير بماند و تا ثيرمعنوي و به دورازترديد خودرا درروند تحول تاريخي جامعه ي ما برجاگذارد، آرمان اقليت هاي اجتماعي نيز، بي هيچ قيد وشرط بايد براي همه ي ما، به سان تشكيل دهندگان موجوديت ملي ايراني و يگانه ، محترم و مصون از توهين و تحقير و پيگرد بماند و تا ثير مكمل و متقا بل خويش را برپويه ي اجتماعي اعمال كند. و در اين جا ست كه ديدگاه همواره مغفول مانده ي راهيان " راه سبز اميد" اهميت دوچندان پيدا مي كند كه برپايه ي آيات دوگانه ي هميشه سبزقران: " لا اكراه في الدين؛ قد تبين الرشد من الغي " و اي كاش همه ي مومنان ، به ويژه حاكمان نظام اسلامي ازصدر اسلام تا به امروز، براين باور مي ماندند وراه پرورش انديشه ها و آرمان ها و نمايان شدن انديشه هاي برتربرپايه ي اين آموزه ي ارزشمند اسلامي را برهمگا ن گشوده نگه مي داشتند و اثرهاي گران سنگ اين راه ورسم انساني را درپهنه ي توسعه و تكامل اجتماعي مي آزمودند. آن گاه مي ديديم كه چه گونه بي اين كه خود بخواهيم يا بينديشيم و توصيه كنيم هزينه هاي اجتماعي و تاريخي ما كم و كمتر و نتايج روند توسعه و تكامل ما پربار وپربارتر خواهد بود. اما واقعيت هاي اجتماعي امروزما سرسخت ترو ناگزير ترازآن اند كه با آرزو و موعظه و پند و اندرزبتوان آن ها را مهاركرد و به راه مطلوب رهنمون شد. جهان ما از زمان پيدايش جامعه ي طبقاتي پيوسته نيدان نبرد طبقات فراتر وفروتر و انديشه و نمايندگان سياسي آن ها با يك ديگر بوده است وازاين نبردهاي دشوار وهميشگي ميليون ها قرباني و ميليارد ها خسارت مالي به جامانده است. در جريان اين كشاكش ها طبقات برترنوپا سربرآورده و طبقات فروتر نوپد يد دربرابرآن ها قد برافراشته اند؛ اما اين روند تحول تاريخي تابه امروز، به رغم برخي بريدگي هاي مقطعي، درمجموع خود روندي فراپوي بوده است. طبقات فروتربا نبرد هميشگي ، شرايط رشد دايم اما تدريجي را براي خود رقم زده اند؛ و طبقات فرادست نيز پيوسته ناگزير به عقب نشيني ها ودادن امتيازهايي گاه بنياني و اصولي به آن ها بوده اند. ميهن ما يز، صرف نظر از نمود هاي آرماني تحول تاريخي ويژه ي خويش، پيوسته ميدان پيكار طبقات واقشار گوناگون تشكيل دهنده ي آن بوده است و جنبش سبز كنوني مردم ما نيزخود نمود مبارزه اي است كه در اعما ق جامعه ي ما برسرچگونگي زندگي آن وشرايط حاكم بر آن جريان دارد. به راستي هم نبرد آرماني درجامعه ي ما خود نمودي از نبرد منا فع لايه هاي طبقاتي سرمايه ي بازاري و ديوان سالارو نظامي كه دست برتر را در دولت اسلامي دارند با لايه هاي بورژوازي فن سالاراست كه به سبب سياست هاي حاكم رو به فروپاشي و ورشكستگي دارد و نيز اقشار ميا نين جامعه كه به سبب همين سياست ها به اقشار و طبقات فرودست نزديك مي شوند و درآستانه ي فقر و تحمل شرايط دشوارزندگي قرار گرفته اند و به بيان ديگر پرولتاريزه مي شوند. اقشار و طبقات فروتر جامعه هنوز آن چنان خودآگاهي، تشكل و امكاناتي در اختيار ندارند كه بتوانند حضور مستقل و سازمان يافته خودرا درپهنه ي برخورد هاي اجتماعي كنوني اعلام كنند؛ هرچند طبقه ي كارگر ميهن مان كه درزيرتاثير ويرانگر سياست هاي حاكم قرار گرفته است به گونه اي جدا گانه .ومنفرد در برابر تحولات واكنش نشان مي دهد به گفته ي مسوولان مربوط ، بخش توليد در هر پنج روز يك اعتصاب را پشت سر مي گذارد. جمعيت ميليوني فرهنگيان كشور كه با خانوا ده هاشان چيزي نزديك به يك دهم ازجمعيت كشور را دربرمي گيرد نيز به همان اندازه ازسختي شرايط زندگي آسيب مي بيند وبه تنزل به زير خط فقر نزديك مي شود. معلمان آگاه و زحمتكش كشورمان با وجود سختي عمومي شرايط زندگي و كاهش نسبي و تدريجي شمار دانش آموزان با شرايطي سخت دست به گريبان اند و به گونه اي بالقوه و بالفعل سهمي چشمگير ازمطالبات و پيكار اجتماعي امروزي ما و جنبش سبز مردمي را به خود اختصاص مي دهند. زنان افزون بر نيمي از شهروندان كشورمان را دربر مي گيرند و در جامعه ي مردسالار ما از ستم مضاعف رنج مي برند. تشكل هاي آنان نيز كه براي دفاع از حقوق شان و تامين امكان برابرحقوقي شان با مردان پديد مي آيند، در معرض سركوب مستقيم جرگه هاي حاكم قرار مي گيرند و همواره برخي از پيگير ترين نمايندگان شان تحت پيگرد يا در زندان به سر مي برند. نقش زنان در جنبش سبز ايران چشمگير و متناسب با نسبت جمعيتي آنا ن و شرايط موجود اجتماعي شان است. دانشجويان ايراني كه درطول موجوديت دانشگاه هاي ايران، يعني ازآغازسده ي كنوني، همواره گردان رزمنده ي روشنفكري و به دليل تجمع در نا ب ترين محيط هاي اند يشگي پيوسته در پيشاپيش پويه ي ذهني جامعه ي ما قرار داشته اند، هم اكنون نيز نقش بايسته ي خويش را درجنبش سبز كشورمان به عهده دارند و با وجود هزينه هاي كلاني كه در اين راه پرداخته اند، همراه با ديگر گروه هاي اجتماعي كنش ور در اين راه به پيش مي روند. بي ترديد احداث گران...در پاسخ به شرايط پديدآمده پس از انتخابات 22 خرداد در فراپيش جنبشي قرار گرفته اند كه مجموعه ي مطالبا ت توده هاي وسيع مردم كشورمان را بازتاب مي دهد. آقاي مير حسين موسوي، امضا كننده ي بيا نيه ي " راه سبز اميد " ، در بخش در پي آمده سخن اش به درستي اشاره كرده است : " تا ريخ به روشني نشان داده است كه هرگاه حكومت ها خواسته اند به سوي محو تعدد و تنوع موجود درجوامع بشري دست دراز كنند چاره اي جز متوسل شدن به چهره هاي ظاهرا گوناگون، اما درجوهر يكسان استبداد نداشته اند، راه حل هايي كه نتيجه ء آن نه يكدست شدن افراد جامعه، بلكه بروز نفاق و دو چهرگي در زندگي مردم خواهد بود و بس. اتخاذ چنين رويه اي نه ممكن است و نه بر اساس آن چه آموزه هاي قرآني به ما ياد مي دهد مطلوب است." از ميا ن انبوه گفته ها و كنش هاي بنيان گرا ي و تمامت خواه مسلط بر جامعه ي ما كه گهگاه به گونه اي بر راهيان " راه سبز اميد " نيز تا ثير مي گذارند و ازجمله درهمين بيانيه نيزمي توان نشانه هايي ازآن ها يا فت، مي توان گفت آن چه نقل كردم بر دمكراتييسم واقعي درپهنه ي آزادي هاي دمكراتيك آن راه مي گشايد كه نمونه هايي از آن را دركتاب ديني مسلمانان كه پيش از اين از زبان آقاي موسوي نقل كردم ومن نيز در نوشته هايم بار ها به طنز يا به جد از آن ها ياد كرده ام مي توان يافت . اكنون به نمونه اي ديگرازا ين دمكراتيسم اشاره مي كنم: " پس از حوادثي كه در اين مدت كوتاه بر جامعه ي ما گذشت، كيست كه نداند وضعي كه ايران ا مروز در آن قرار دارد حاصل استيلاي همين تفكر اشتباهي برتصميم گيري هاي كلان كشور است. دستيابي به اين وجدان عمومي دستاورد بزرگي است كه گاهي قرن هاي متمادي ازعمرملت ها و تمدن ها صرف تحصيل آن مي شود وچه هزينه هاي گزافي كه دراين راه نمي پردازند. اما مردم ما اين موهبت بزرگ را با هزينه هاي بسيار اندك و ظرف مدتي كوتاه به دست آوردند. مردم ما اينك با پوست و گوشت و استخوان خود دريافته اند كه تنها راه همزيستي مسالمت آميزسليقه ها و گرايش ها و اقشارومذاهب و ادياني كه در اين سرزمين پهناور زندگي مي كنند اذعان به وجود تنوع وتعدد شيوه هاي زندگي و اجتماع بر كانون آن هويت ديرينه اي است كه آنان را به يكديگر پيوند مي دهد، اگرچه فهمهاي ضعيف و باژگونه از دين هضم نكنند كه اين اذعان نه بد ين معناست كه اسلام ناب دين حق و آئين خاتم وصراط مستقيم نيست، بلكه يعني اجباري در دين وجود ندارد؛ به درستي كه راه از بيراهه بيان شده است...." اما بلا فاصله پس از اين نشا نه هاي دمكراتسم دربيا نيه باسطرهاي محدود كننده ي دمكراسي در آن رو به رومي شويم كه: " ... درنهضت سبزي كه آغاز شده است ما امرغير متعارف و نا به هنگامي نمي خواهيم. آنچه مي خواهيم استيفاي حقوق از دست رفته ي ماست. استيفاي كدام حقوق؟ در درجه ي نخست حقوقي كه قانون اساسي براي مردم ايران در نظرگرفته است و مطالبه براي اجراي بي كم و كاست و بدون تنازل آن. آري! در قانون اساسي براي برخي ازشئون كشور راهكار هايي ارائه شده است كه شايد زماني پاسخگوي مقتضيات جامعه و جهان ما نباشد؛ اما در بخشهايي ديگر از همين قانون راه روشن براي اصلاح آنها پيش بيني شده است."..." درقانون اساسي وظايفي سنگين ، ازجمله وظيفه ي نظارت بر انتخابات بر عهده ي شوراي نگهبان قرار گرفته است: انسانهاي غيرمعصومي كه ممكن است در دام خطا و گناه بيفتند و دچار وسوسه ي قد رت شوند. اما درهمين قانون به صراحت اعلام مي شود كه برگزاري اجتماعات از سوي مردم آزاد است. اگر تنها همين اصل از ميثاق ملي ما به درستي اجرا شود حتم داشته باشيد كه هيچ يك ازاركان حكومت هرگز امكان استفاده از موقعيت خود را پيدا نمي كند." نكته ي گرهي درست در همين جا ست: همه ي اقتدار فرد درقانون اساسي وقرارگرفتن قدرت عزل ونصب سران نهاد هاي تصميم گيري، اجرايي، قانوگذاري، قضايي و نظامي در اختيارافرادي كه خود را مظهر تجلي اراده ي خداوند برروي زمين ودركشور ما مي شناسانند، در اين جا در سايه ي اصل قانوني بودن برگزاري اجتماعا ت ، البته " در صورتي كه مخل به مباني اسلام نباشد" قرار داده شده است. اكنون كه شوراي نگهبان برطبق همان قانون اساسي كه آقاي موسوي به آن استناد مي كند، مفسرآن قانون با برخورداري ازاختيارات نامحدود است، ايشان و د يگر احداث كنندگان " راه سبز اميد" چه گونه مي خواهند به آن شورا تفهيم و ثابت كنند كه كدام راه پيمايي " مخل به مباني اسلام " هست وكدام يك نيست؟ ما شاهد آنيم كه نهاد رهبري درشرايط كنوني كشور تحت عنوان حكم حكومتي حتي در كار مجلس، اين نهاد بر آمده از " آراي عمومي مردم " نيز تاثير مي گذارد و خواسته ي خود را با راي ظاهري آن مًجرا مي سازد و نامزد برنده ي مقام ديگر بر آمده از "آراي عمومي مردم "، يعني رئيس جمهوري، بدون تنفيذ آن نهاد، نمي تواند شروع به انجام وظيفه در اين نهاد كند، چه گونه مي توان اميدوار بود كه با برگزاري راه پيمايي تفسيربردار برطبق همان قانون اساسي همه ي كارهاي كشور اصلاح شود و مردم ما بتوانند با اجراي اين اصل و ديگر اصول تفسيربردار قانون اساسي كنوني جلو هرگونه تمامت خواهي وخودكامگي با يستند و راهي براي برون رفت ازمعضلات انباشته ي كنوني كشورمان بيابند؟ البته مردم زماني كه امكان تشخيص وتوان ناشي از ضرورت براي ريختن به خيابان ها وطرح پيگيرانه ي نياز ها ي اجتماعي خويش را ، حتي باتحمل هزينه هاي كلان، بيابند لحظه اي درنگ روا نمي دارند ومنتظراجازه ي مفسران قانون اساسي نمي مانند واين همان رخدادي است كه ما در شرايط پس از انتخابات دوره ي دهم رياست جمهوري شاهد آن بوديم. در تا ييد اين حاشيه ي من ، آقاي موسوي خود در پاراگراف بعد به درستي به اين نكته اشاره مي كند كه: " پس از سي سال ما هنوز با اصولي از اين ميثاق ملي روبه رو هستيم كه سخن گفتن از اجرايشان د ست اندركاران را به خشم مي آورد، به صورتي كه گويي گوينده با جمهوري اسلامي مخالفت كرده است. " درست است كه: " تا مين آزادي هاي سياسي و اجتماعي، رفع تبعيض، امنيت قضايي و برابري در مقابل قانون، تفكيك نا پذيري آزادي، ا ستقلال و تماميت ارضي كشوراز يك ديگر، مصونيت حيثيت، جان و مال اشخا ص، ممنوعيت تفتيش عقايد، آزادي مطبوعات، ممنوعيت بازرسي نامه ها، استراق سمع و هرگونه تجسس، آزادي احزاب و جمعيت ها، آزادي برگزاري اجتماعات ، تمركز دريافت هاي دولتي درخرانه داري كل، تعريف جرم سياسي ورسيدگي به آن باحضور هيئت منصفه، آزادي بيان ونشر افكاردرصدا وسيما و بي طرفي آن و... هر يك اصولي روشن ازقانون اساسي ما را به خود اختصاص داده اند، اصولي كه به راحتي وصراحت نقض مي شوند ويا به صورتي ناقص وبراساس تفسير هاي مخالف باروح اين ميثاق ملي به اجرا در مي آيند تا جايي كه در اجراي اصل ساده و روشني چون آزادي تدريس زبانهاي قومي ومحلي به صرف سليقه وپسند شخصي مانع ايجاد مي شود"؛ اما آيا اين تفسيرهاي مخالف با روح اين ميثاق ملي ازتفسير بردار بودن وابهام موجود در خود آن و نيز از پيروي اش از مافوقي كه همين قانون حاكميت آن را بر همه ي نهاد هاي ديگر دولتي با ايجاد شبكه اي تار عنكبوتي از نهاد هاي انتصابي در پيرامون آن مهرتا ييد نهاده سرچشمه نمي گيرد؟ نزديك به 70درصد از شهروندان كنوني كشورمان در زمان وقوع انقلاب بهمن هنوز به دنيا نيامده بودند و در راي دادن به قانون اساسي و مشروعيت دادن به آن سهيم نبودند. اين اكثريت قاطع شهروندان ايراني مي توا نند و بايد قانون اساسي كشورشان را به خوبي بشناسند و براسا س آن چه آيت اله خميني، پايه گذار جمهوري اسلامي ايران، در باره ي قانون اساسي مشروطيت مي گفت، در باره ي اين قانون نظر بدهند و برپايه ي نياز هاي زمانه ي خويش آن را دگرگون سازند . اين ضرورت سربرزده از گذشت زمان در باره ي 30 درصد باقي مانده كه در مشروعيت دادن به اين قانون سهيم بوده اند نيز صدق مي كند. قانون اساسي ما در بردارنده ي ضرورت ها ونكته هايي مثبت كه آقاي موسوي و ديگر راهيان " راه سبز اميد " به آن باورمندند، اما به صورت باژگونه است و مردم ما بايد بتوانند و مي توانند وحق دارند كه با گفتار و كردار و نوشتار خويش آن را برسر پا قراردهند ونقش بايسته ي مردم سالاري را كه گردانندگان نهاد هاي دولتي تا به امروز تنها مدعي اعمال آن بوده اند به مردم بازگردانند. بيانيه ي شماره ي 11 آقاي مير حسين موسوي سراسر پر است از آن چه بر پايه ي قانون اساسي كنوني كشورمان بايد باشد ونيست. من براي اينكه پايه ي بحث را بر اختصار نهاده باشم به همين نمونه ها بس مي كنم و به عنوان فرد اعلام مي كنم كه با كليات اين بحث موافق ام ، تنها با يك تفاوت كه همه ي اين آوازه ها را از شه مي دانم وبراين باورم كه دلايل اجرا نشدن دقيق وصريح اصول اين ميثا ق ملي، صريح و دقيق نبودن و متعارض بودن خود اين اصول است كه مردم ما موظف به تدقيق و تصريح آن ها در انطباق با شرايط امروزي جهان و كشورند. اين قانون اساسي يا هرقانون اساسي ديگر، اين دولت ياهر دولت ديگر، از آن مردم است وبراي بهبود شرايط زندگي آن پديد آمده است وازآن دولتمرداني كه بنا بر قاعده بر اساس آرا وتاييد همين مردم مشروعيت مي يا بند نيست. اين كه دولتمردان كشوري بخواهند برپايه ي تفسير هاي خاص خود چه گونگي نگه داري يا خلع يد ازكارگزاران ( يا به گفته ي دولتمردان ايران براندازي ) را تعيين كنند نقض غرض است. آن چه به عنوان براندازي نرم وسفت و انقلاب رنگي و بي رنگ يا مخملي و كرباسي ومانند آن به تدريج به عرف قضاي كشورمان راه مي جويد چيزي جز پرداخته هاي ذهني تمامت خواهاني كه بخواهند حاكميت خويش را، باوجود تعارض ها و كاستي هايي كه در مدت سي سال پس از انقلاب به خوبي رو نشان داده است جاودانگي بخشند و خدمت گزار را كه خود دولتيان با شند به جاي كارفرما كه مردم برگزيننده و مشروعيت بخشنده به آنان اند بنشا-نند نيست و اين همان مفهوم باژگونه اي است كه بايد بر سرپاقرارگيرد. در ادامه ي اين بيانيه به تعا رضي ديگر بر مي خوريم كه درسطرهاي در پي آمده مشهود است: "... ماخواستاربازگشت به اسلام ناب محمدي ( ص ) ، اين دين غريب هستيم و خداوند وعده داده است كه مارابه اين تحفه ي آسماني هدايت كند..." ؛ " ما در راهي كه خداوند پيش روي مان قرار داده است از نماد سبز استفاده كرده ايم تا پرچم دلبستگي نسبت به اسلامي باشد كه اهل بيت پيامبر(ع ) آموزگاران آن بوده اند؛ اهل بيت خرد، اهل بيت محبت، اهل بيت نورانيت. اين سخنان بي ترديد با دل ها واحساسات بسياري ازمردم ميهن ما كه به راه و رسم معنوي اسلام دل بسته اند در پيوند است و بي ترديد جاي آن دارد كه بريك تريبون وعظ وخطابه يا در نشريه ي يك نهاد مذهبي معنوي در شرايط آزادي بيان و عقيده نه تنها به آن اشاره شود، بلكه تبيين و تفسير وتبليغ شود؛ اما آيا پرداختن به آن در يك سند رسمي ومربوط به پايه گذاري شبكه اي سياسي و اجتماعي كه قرار باشد اكثريت قاطع مردم يك كشور را در برگيرد، نمايشگربرگزيدن مجموعه اي آرماني بر ديگرمجموعه هايي از اين دست نيست؟ و به بيا ن ديگرتبعيض آرماني و به معني دوري جستن از همان آيا ت دو گانه اي كه دو بار دربيا نيه به آن ها اشاره شده است:"لا اكراه..." نيست؟ اگر در ميان راهيا ن " راه سبز اميد " كساني باشند كه براساس ضرورت ها ي زمان مجذوب اين راه شده با شند و بخواهند نياز هاي اجتماعي شان را ازنياز ها ومسائل آرماني شان جداكنند يا با پژوهش و پي گردي مباني آرماني خاص خويش را تثبيت كنند و استحكام بخشند بايد به كدامين راه گام نهند و قباي ژنده ي خود را " به كجاي اين شب تيره بياويزند" ؟ آيا اين پيش گزينش مباني آرماني به معني جداكردن راه خود از ديگراني نيست كه بخواهند در سرنوشت كشورشان سهيم باشند واميدشان را در اين راه جسته باشند؟ دربخشي نزديك به پايان بيانيه به طرح ديدگاه هايي با برجستگي چشمگيربرمي خوريم: " نمي توان از جامعه اي كه بخش قابل توجهي ازآن دچار جبرنا ن و از تامين نياز هاي اوليه ي خود ناتوان است انتظار مشاركت در فرايند توسعه ي سياسي را داشت . البته عكس اين رابطه نيز صادق است و جامعه اي كه از آزادي ها و آگاهي هاي اساسي محروم شود در تامين معيشتي كه لياقت آن را دارد نيز در مي ماند و حتي در عهد درآمدهاي افسانه اي ، به پيشرفتي بيشتر از صدقه پروري و واگذاركردن اختيار بازار آزاد واقتصاد ملي خود به يگا نگان نا ئل نمي شود.ما براين باوريم كه آزادي زماني دوام دارد كه با عدالت توام باشد. به همان اندازه كه محدوديت هاي جاري يراي آزادي بيان وامكان برگزاري اجتماعات نگران كننده است ، وجود فقر، فساد وتبعيض درسطحي گسترده چشم انداز دسترسي به جامعه اي آرماني- مبتني برقانون اساسي- خط تيره ها ازنگارنده است – را تيره مي كند.. به ويژه آنكه درسياست سالهاي اخير دورنماي روشني براي خروج از اين وضعيت مشاهده نمي شود، به صورتي كه وارد آمدن صدمات اساسي به توليد ملي، تداوم فعاليت سود آوراقتصادي را به يك آ رزو و يافتن شغل مناسب را به دغدغه ء اصلي جوانان وخانواده هاي آنان مبدل ساخته است." درپايان بيانيه، آقاي مير حسين موسوي اصولي نه گانه را بر شمرده است كه هرچند بيانگرنيازهاي روز كشور ماست؛ اما كمتر به ژرفاي شرايط موجود راه مي جويد ؛به ارايه راه برون رفت براي گام نها دن به د نياي آينده مان توجه دارد ونقشه ي راه تحول در پويه ي اجتماعي كشورمان را ترسيم نمي كند. جنبش سبز امروزي ما كه بي ترديد به مسئله هاي روز كشورمان محدود نمانده و نمي ماند نياز به در انداختن طرحي نو براي تامين فرداي كشورمان در اين بزنگاه بزرگ دارد و شرايط تاريخي امروز كشورمان ارائه ي نقشه ي راه جامعي را مي طلبد كه اصول 9 گانه ي " راه سبز اميد " مي تواند سر آغاز آن باشد؛ اما بي ترديد همه ي آن نيست. جنبش سبز مردم ايران ، امروز، به ناگزير و صرف نظر از اراده ي ما وشما و افراط گرايان چپ و راست محور نبرد دگرگون ساز كشورمان، و نقشه ي راه نزديك تاريخ تحول آن از كاردرآمده و توده هاي وسيع ميليوني مردم را صرف نظر از ناهمگوني آرماني،سياسي، قومي ، جنسيتي و اجتماعي شان گرد خود متمركز كرده است." نه " گفتن به اين جنبش ، به سان " نه " گفتن به آغازين گام ها در پويه ي پيش رو درتحول تاريخي كشور ماست و به پراكندگي در درون صفوف مردم مي انجامد. آن چه اكنون مهم است اين است كه به جاي نفي وطرد اين جنبش وضرورت هاي آن، به طرح شعارها و ارائه ي برنامه ها به منظور تداوم و توسيع اين راه و تكامل بايسته ي آن وجامعيت بخشيدن به آن بينديشيم. در اين راه هريك ازراهيان راه جنبش سبز بايد آگاهانه نياز هاي امروز و فردا و گستره ي واقعي آن ها را در نظرداشته باشد و برپايه ي تفكيك دقيق ، انديشه ورزانه و راهگشاي آن ها از يك ديگروبا توجه لحظه به لحظه و گام به گام به نياز هاي پيش رو در مرحله ي كنوني انقلاب در راهي طولاني وراهبر به تحول بنياني جامعه، براساس برتري نقش مردم سالاري بر فردسالاري و جرگه سالاري( بخوان مونارشي و اليگارشي )، گام نهد. با تحسين و ستايش اقدام احداث كنندگان " راه سبز اميد " به خاطر پايداري تابه امروزشان دربرابر روشهاي ضدمردمي تمامت خواهان دولتي، ياداورمي شوم كه هرگونه پويش تا نيمه راه در مسير دمكراسي درمقطع زماني پيش رو وتقليل اين پويش به ضرورت هاي امروز بي توجه به نيازهاي فردا، سرانجامي بجز تجزيه و پراكندگي نيروهاي محرك پويه ي تاريخي ومتوقف ماندن پويش در نيمه ي راه نخواهد داشت. با اميد به پيروزي مردم ما در پويه ي تاريخي پيش رو علي رضاجباري (آذرنگ ) 3/7/88 (25/9/09) در بيانيه ی احداث " راه سبز اميد "" target="_blank"> Google در بيانيه ی احداث " راه سبز اميد "" target="_blank"> Balatarin Twitter در بيانيه ی احداث " راه سبز اميد "" target="_blank"> Facebook در بيانيه ی احداث " راه سبز اميد "" target="_blank"> Delicious در بيانيه ی احداث " راه سبز اميد "" target="_blank"> Donbaleh در بيانيه ی احداث " راه سبز اميد "" target="_blank"> Myspace در بيانيه ی احداث " راه سبز اميد "" target="_blank"> Yahoo نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|